در چند سال اخیر شاهد گسترش ایده های افراطیگری و تکفیری بوده و در نهایت با منازعات مختلفی در منطقه خاورملانه روبرو هستیم. بالاخص اینکه در سوریه و عراق مشکلات امنیتی ناشی از این ناآرامی ها ظهور گروههای افراطی چون داعش را نیز تسهیل کرد و این در حالی بود که برخلاف تظاهر کنندگان خیابانی گروههای مختلف، این گروه تروریستی اهداف مخصوص به خود و دستور کار برای دستیابی به آنها را از پیش تعیین کرده بود. بدین ترتیب تروریسم در این کشورها و در منطقه خاورمیانه گسترش یافت. از سوی دیگر در هم تنیده بودن قدرت سیاسی و اقتصادی در عربستان که حفظ و گسترش آن برای حاکمان در عرصه داخلی و معادلات بین المللی در گروی رابطهای تنگاتنگ با ترویج اندیشههای وهابی قرار داشت، باعث تلاش دولت این کشور برای ایجاد گروه های سلفی تکفیری با ماموریت تبلیغ و گسترش این تفکر شد. این جریان با اقبال حدود 50 میلیون نفری مواجه شد. همچنین “در پیوند با نوع ارتباط داعش با رژیم اسرائیل و قدرت¬های غربی، “ادوارد اسنودن”، پیمانکار سابق آژانس امنیت ملی آمریکا اعلام کرد سازمانهای اطلاعاتی آمریکا، انگلیس و رژیم صهیونیستی در شکل گیری گروه موسوم به دولت اسلامی در عراق و شام (داعش) نقش داشتند و در عملیاتی با نام “لانه زنبور “، گروه داعش را تشکیل دادند(کافی، 1394)”.
گفتمان سیاسی و ایدئولوژیک این گروههای تکفیری به هیچ وجه گفتمانی مردمی و ملی نیست، بلکه تاثیرگذاری و قدرت آنها از جذب طیف خاصی از افراد نشات میگیرد که اعتقادات و باورهای مشترکی با این گروهها و جماعتها دارند و اساساً افرادی هستند که از بعد روحی، روانی، ذهنی و عقلی آمادگی پذیرش افکار، اندیشهها، اعتقادات و باورهای این گروهها و جماعتها را دارند. به همین دلیل گروهها و جماعتهای رادیکال تکفیری، گروهها و جماعتهای بستهای هستند که غیر از خود طرف دیگری را نمیپذیرند، بنابراین پناه بردن به خشونت برای تحقق اهداف و خواستههایشان جزیی لاینفک از معتقدات آنها را تشکیل میدهد. اینجاست که مقوله «لا إکراه فی الدین» نزد این گروهها و جماعتها به مقوله «اجبار در دین» تبدیل میشود و این گروهها به تکفیر یا محکوم کردن و مرتد دانستن دیگران به دلیل عدم پذیرش اعتقاداتاشان روی میآورند و یا تحت این عنوان که همانند مسلمانان صدر اسلام دست به جهاد میزنند، دیگران را با قدرت سلاح و بالاجبار وادار به پذیرش معتقدات خود میکنند و در این بین عدم پذیرش این معتقدات با مرگ و کشته شدن برابری میکند. بدین صورت، مقوله «اسلام سیاسی» هم ردیف گروهها و جماعتهای تکفیری رادیکال نمایان میشود و این در حالی است که رفتارها و تعاملهای آنها که هیچ مطابقتی با اسلام واقعی ندارد، معتقدات و باورهای اسلام در جهان تعبیر میشود.
امروزه در سوریه گروه های مخالف اسد را افرادی از اقلیت های اخوان المسلمین و القاعده با گرایش های سلفی شامل شده که اغلب در مناطق مرزی سکونت داشته و از حمایت مالی، تسلیحاتی و تبلیغاتی قدرت های غربی برخوردارند (ثغفی عامری، 1390). در حال حاضر نیز، سه گروه سلفی جهادی تکفیری در سوریه می جنگند که هر کدام دیدگاهای اعتقادی، انگیزه، اهداف، خواسته ها و تاکتیک مبارزاتی، متفاوتی دارند. از جمله مهمترین این گروه ها می توان به جبهه النصره، گروه داعش و گروه جبهه اسلامی سوریه اشاره کرد. این گروه ها با بسط نفوذ خود در سراسر استان های سوریه و در مجاورت مرزهای ترکیه و در داخل عراق، بزرگترین تهدید برای امنیت منطقه و امنیت بین المللی به شمار می روند. هر چند نباید از نظر دور داشت که پدیده حضور قدرتهای فرامنطقه ای در این منطقه، تحولات مربوط به بیداری اسلامی و بحران سوریه به دیده شدن هر چه بیشتر این گروهها کمک کرده است.
واقعیت این است که در کشورهای عربی دو گزینه بیشتر وجود ندارد: اسلام سیاسی سنی و ارتش. جریان های تکفیری در چالش ناشی از این دو جریان رشد می کنند. به این ترتیب هر اندازه این شکاف بیشتر باشد و طرفین قادر به تثبیت هژمونی خویش نشوند، جریان تکفیری از قدرت بیشتری برخوردار خواهد شد. سوریه مثال روشنی در این زمینه است. جدال ارتش و شاخه نظامی وابسته به اخوان المسلمین یعنی “ارتش آزاد سوریه” تحت تاثیر عوامل داخلی و خارجی به نقطه ای رسید که عدم تثبیت هژمونی از جانب طرفین، منجر به صعود جریان های تکفیری شد به گونه ای که امروز با نگاهی به نقشه درگیری ها در سوریه و جریان شناسی گروه های مسلح متوجه می شویم که ارتش آزاد دیگر وجود خارجی ندارد و آنچه که در روی زمین مشاهده می شود، داعش(دولت اسلامی عراق و شام)، جبهه النصره و جیش الاسلام، گروه های مسلح اصلی هستند که گرایشات تکفیری آنها به اثبات رسیده است(قادری، 1392).
همچنین فرو افتادن سوریه در بی ثباتی و منازعات داخلی که از ویژگی های فرقه ای نیز برخوردار شده است، به القاعده فرصت داده که نیروهای خود را از کشورهای مختلف از جمله افغانستان، پاکستان، کشورهای عربی مانند عراق، عربستان سعودی و شمال آفریقا به خصوص تونس و لیبی به سوریه منتقل کند. “با گذر زمان بحران سوریه به بکی از پیچیده ترین چالش های سیاسی و امنیتی برای منطقه و امنیت بین الملل تبدیل شد. شعارها در سوریه عمدتا طایفه ای، فرقه ای و حتی مستهجن طرح شده اند و بدون تردید شعارهای گروه های مسلح در حمایت از آمریکا، ترکیه و قطر و نیز بر ضد سیاست خارجی دولت سوریه را باید آدرسی از منابع و سرچشمه های این جریانات به حساب آورد(یزدان پناه، 1392)”.
در نهایت اینکه، نمایش چهره ای ضدبشری و هولناک از اسلام، کوبیدن بر طبل تفرقه و شکاف بین مسلمانان، گسترش خشونت، دهشت افکنی و کشتار انسان های بیگناه بخشی از کارنامه جریان های تکفیری منطقه در سال های گذشته بوده است. سلفی های تندرو با دگرگونی تقسیم بندی سنتی جهان از دید متفکران اسلامی به «دار الاسلام» و «دار الکفر»، دارالکفر را «دار الحرب» (سرزمین جنگ) نامیده اند؛ به این معنا که وظیفه اصلی مسلمانان را مبارزه برای ریشه کن کردن کافران یا تکفیرشدگان برشمرده و بر مبارزه آشتی ناپذیر با غیر مسلمانان و نیز پیروان دیگر مذاهب اسلامی به ویژه شیعیان تاکید دارند. اینجاست که با تفرقه اندازی در جهان اسلام، آرمان مسلمانان مبنی بر وحدت اسلامی را مورد هدف قرار می دهند.
منابع
ثغفی عامری، ناصر(1390)، ملاحظات راهبردی ایران، روسیه و چین در بحران سوریه، مرکز تحقیقات استراتژیک / معاونت پژوهشهای روابط بین الملل، اسفند.
قادری، علی(1392)، تحلیل بهار عربی در سومین زمستان، سایت تحلیلی خبری عصر ایران، 6دی ماه.
کافی، لوک، (1394)، بهار عربی یا بهار القاعده؟، سایت دیپلماسی ایرانی، 2 خرداد.
یزدان پناه، کیومرث و همکار (1392)، بحران سوریه با تاکید بر رویکرد نظام غرب و راهبرد ترکیه در این کشور، دوفصلنامه بیداری اسلامی، سال دوم، ش3، بهار و تابستان.