(دکتر کاظم سجادپور، رئیس مرکز مطالعات سیاسی و بین الملل وزارت امور خارجه)
روز شنبه چهارم بهمن ماه، موسسه آینده پژوهی جهان اسلام، میزبان نشستی مجازی با عنوان «آینده خلیج فارس؛ بازیگران، متغیرها و روندها»، با حضور دو تن از برجستهترین اساتید روابط بین الملل کشور، دکتر کاظم سجادپور، استاد دانشکده روابط بین الملل و دکتر مهران کامروا، استاد دانشگاه جورج تاون قطر، با مدیریت نشست محمدرضا محمدی، پژوهشگر موسسه آینده پژوهی جهان اسلام بود. هدف از برگزاری این نشست، بررسی وضعیت فعلی خلیج فارس با تاکید بر بازیگران و روندهای آتی منطقه بود. به نظر میرسد رخدادهای اخیر خلیج فارس، عادی سازی روابط اعراب منطقه و اسراییل، روی کار آمدن دولت بایدن در آمریکا، و تغییر دولت در عمان و کویت، منطقه را آبستن حوادث جدیدی کرده است. گزارش این نشست در دو بخش و با تمرکز بر سخنرانی هر یک از اساتید منتشر خواهد شد. در بخش اول دکتر سجادپور به ارایه مدلی کاربردی برای تحلیل شرایط فعلی خلیج فارس پرداخت و به این سوال پاسخ داد که چگونه میتوان تحولات امروز و آیندهی خلیج فارس را تجزیه و تحلیل نماییم؟
به نظر میرسد یک قالب مفهومی ساده و عمیق میتواند امکان تحلیل رخدادهای منطقهای را برای تحلیلگران فراهم آورد. این مدل، تحلیل ساختاری-وضعیتی است، یعنی دو مفهوم ساختار و وضعیت را مبنای تحلیل قرار میدهد. این دوگانهی ساختار و وضعیت پتانسیل کافی برای پرتو افکنی بر رخدادهای منطقه و امکان تحلیل رخدادهای خلیج فارس را فراهم میآورد. در وهلهی اول باید به این موضوع پرداخت که ساختار منطقه چیست؟ البته نباید فراموش کرد که منظور از ساختاری امری متصلب نیست اما پایداری و تداوم دارد و بنابراین دو دسته ساختار در منطقه قابل شناسایی است؛ ساختارهای عینی، که ملموس و قابل اندازهگیری هستند، و دیگری ساختارهای ذهنی.
در مورد ساختارهای عینی، بسیار واضح است که در این منطقه، ژئوپلتیک اصلی ترین واقعیت عینی است که در قلب خود نوعی “نا متقارنی” را به همراه دارد. به این معنی که در ضلع شمالی خلیج فارس ایران حضور دارد، و در ضلع جنوبی چندین کشور عرب، و این نابرابری قدرت و شاخصهای جغرافیایی، امری ساختاری است و برخی از همسایگان ایران در تعاریف روابط بین الملل در زمرهی کشورهای کوچک قرار میگیرند. بنابراین ایران چه به میل دیگر کشورها باشد و چه نباشد یک قدرت منطقهای است، و این عامل ساختاری بسیار کلیدی و حایز اهمت است.
موضوع دیگری که در مورد ژئوپلتیک باید به آن اشاره کرد این است که طی 5 قرن گذشته، عوامل بین المللی، همواره در این منطقه دخیل بودهاند. البته زمانی پرتغالیها در این منطقه بودهاند، زمانی هلند و بریتانیا و اکنون آمریکا، همچنین در دورهای شوروی در تلاش برای ورود به این منطقه بوده است و این امر نگاه ژئوپلتیکی به مسایل خلیج فارس را بین المللی میکند و باید به آن توجه داشته باشیم. البته به این ژئوپلتیک جهانی گفته می شود و مفهوم دیگری به نام ژئوپلتیک منطقهای نیز وجود دارد و آن مربوط به عدم تقارن بین کشورهای حاشیه جنوبی خلیج فارس است. در این رابطه باید توجه داشت که مسلما عربستان نسبت به دیگر کشورها وضعیت متفاوتی دارد.
اما ساختارهای ذهنی در این منطقه، قبیله ای است، این امر نه تنها در نام کشورها نمود پیدا کرده، بلکه ذهنیت حاکم بر این کشورها نیز به شدت قبیلهای است. همچنین نگاه این کشورها به جهان برخواسته از نوعی نگاه قبیلهای است. هرچند که شرایط زندگی در این کشورها مدرن شده است؛ اما مهم ذهنیت قبیله ای حاکم بر این کشورهاست.
این عوامل ساختاری چه از نظر عینی و چه از نظر ذهنی، همراه میشود با “وضعیت”، وضعیتی که در حال دگرگونی است و این پیوستگی تعییر در ذات وضعیت هاست. ولی به نظر میرسد، رفت و آمد بین آن ساختار و این وضعیت به فهم مسایل کمک خواهد کرد. چه وضعیتهایی قابل ذکر است: سه دسته وضعیت برای شرایط فعلی منطقه قابل بررسی است. اولین وضعیت، معطوف به عرصهی بین الملل و روی کار آمدن دولت بایدن در ایالات متحده است. موضوعی که تغییری جدی برای کشورهای خلیج فارس است، به این دلیل که تداوم ساختار ذهن قبیلهای (آن چیزی که برای ما ایرانیها مخصوصاً در دوران بعد از انقلاب منفیست)، برای کشورهای خلیج فارس یک ارزش محسوب میشود و آن وابستگی امنیتی است. یعنی قبیلهی ترامپ به حمایت از قبیلهی آل سعود آمد و اصلاً تلاش آل سعود این بود که این حمایت قبیلهای و اتکا به دیگران در برقراری امنیت را داشته باشد، اما ترامپ و بایدن با وجود تداوم روند، در روش متفاوتند و به نظر میرسد این یک تغییر وضعیتی است که ایجاد میشود و کشورهای عربی خلیج فارس باید خود را با این موضوع تطبیق دهند.
نکتهی دوم از نظر منطقهای موضوع عادی سازی روابط اعراب خلیج فارس و اسرائیل است که به عقیدهی من، هیچ تغییری در ساختار ایجاد نمیکند. سوال اینجاست که آیا اتحاد چند بازیگر کوچک، امارات متحده و اسرائیل میتواند ساختار نامتقارن را برهم زند؟ خیر، اما در وضعیت شرایطی را ایجاد میکند. به نظر من همهی اینها به واسطه یک مسئله است و آن اینکه ایران در طی زمان، در چهل سال گذشته، به یک اعتماد به نفس چندگانه رسیده است که بسیار حائز اهمیت است. واقعیت آنست که ایران به یک اعتماد به نفس ملی دست پیدا کرده است که میتواند بازیگری کند و کلیدی است و دوم مخصوصاً در دو دههی گذشته به یک اعتماد به نفس منطقهای دست یافته که نه فقط میتواند خود را مدریت کند، بلکه یک کنشگر جدی در تحولات منطقهای است و این اعتماد به نفس ملی و بین المللی در وضعیت خلیج فارس یک به اصطلاح شرایطی ایجاد کرده است که از نظر روانی و از نظر سیاسی مدیریت وضعیت نامتقارن تبدیل به اصلیترین مفهوم استراتژیک برای این کشورها میشود. یک بعد آن روانی است و یک بعد آن تکیه روی شخصیتها است و افرادی که در کاخ سفید به قدرت میرسند و یک بعد آن ائتلاف بین خود آنها است ولی بیتردید وضعیتی پیش آمده است که با وضعیت گذشته متفاوت است.
در یک جمعبندی باید گفت، ترکیبی از ساختار و وضعیت میتواند روندها را برای ما توضیح دهد. دو ساختار عینی و ذهنی نامتقارن، وضعیت خاصی را در طی زمان ایجاد کرده است مخصوصاً از نظر تعادل و توازن قوا و مدیریت این وضعیت نامتقارن، مسئلهی اصلی کشورهای حوزه خلیج فارس است. ممکن است در وضعیت فعلی در مورد تغییر شرایط بین المللی، یک شبه زلزله در ذهنیت برخی از این کشورها ایجاد شده باشد، اما موضوع اصلی به این وضعیت نامتقارن برمیگردد. ایران به عنوان یک کنشگر اصلی و جدی که تمام سواحل شمالی خلیج فارس را در اختیار دارد، با اعتماد به نفسی که طی دهههای اخیر به دست آورده، میتواند امنیت خود را تامین کند، نه فقط امنیت داخلی و ملی بلکه امنیت منطقهای را در یک ساختار ذهنی متفاوت از کشورهای دیگر منطقه، که در تلاشند این وضعیت نامتقارن را به صورت دیگری مدیریت کنند، روبهرو بوده است. این وضعیت آینده مدیریت وضعیت نامتقارن است. حالا تغییر بایدن در ایجاد شرایط جدید، وضعیتی برای برخی از این کشورها ایجاد خواهد کرد ولی به نظر میرسد نگاه ترکیبی میتواند به خوبی توضیح دهنده باشد.