پيشينه و حال رويكرد جريان هاي مصري به جايگاه مسیحیان قبطی (بخش نخست)، دکترامیرحسین ابراهیم، كارشناس مسائل مصر

پيشينه و حال رويكرد جريان هاي مصري به جايگاه مسیحیان قبطی (بخش نخست)، دکترامیرحسین ابراهیم، كارشناس مسائل مصر

موسسه آينده پژوهي جهان اسلام

واژگان كليدي: پيشينه جايگاه مسیحیان قبطی پيشينه و جايگاه مسیحیان قبطی در مصر و رابطه با مسلمانان

 

براي بررسي نگاه احزاب و سازمان‌های سیاسی گوناگون کشور مصر به اقلیت مسیحیان قبطی در یک سده گذشته، ناگزیریم درآمدي تاریخی درپیوند با تاریخ مدرنیزاسیون در مصر را مد نظر قرار داده و نحوه‌ی تکوین سازمان‌های سیاسی نوین را در این کشور مورد مطالعه قرار دهیم تا نگاه به این اقلیت البته- پرشمار و مهم در جامعه‌ی مصر را مشاهده كنيم. به باور نگارنده تاریخ معاصر مصر را به چهار دوران می‌توان تقسیم کرد.

در دوره‌ی نخست كه از سال 1798 آغاز می‌شود و تا 1870 میلادی استمرار پیدا می‌کند، کشور مصر از زیر سایه‌ی سلطه‌ی امپراطوری عثمانی خارج می‌شود و به عنوان یک دولت عربی مدرن و شاید در واقع نخستین دولت عربی مدرن در خاورمیانه ظهور می‌کند. علاوه بر آن مصریان نخستین مردمانی هستند که در میان کشورهای مسلمان در جریان حمله‌ی ناپلئون بناپارت به مصر (1798 میلادی سالی است که نقطه‌ی عزیمت و ورود ارتش فرانسه به مصر بوده و بسیار مهم و قابل تأمل است) به صورت عینی و مادی با مدرنیته‌ی اروپایی مواجه می‌شوند.  چون تا به این دوران ارتش‌های مدرن اروپایی هنوز به عنوان اشغالگر وارد هیچ کشور مسلمانی نشده بودند. ورود فرانسویان و شکست عثمانی در مصر از ارتش فرانسه و بعد خروج ترکان عثمانی از مصر، موجب ‌شد نیروی نظامی ـ سیاسی  جدیدی (که بازمانده‌ی دستگاه عثمانی در مصر بود) جایگزین قدرت پیشین شود و همین ساختمان دولت نوین مصر را تشکیل ‌دهد. در اين بين حکومت محمدعلی پاشا در ۱۸۰۹ میلادی در قاهره تشکیل ‌شد. محمدعلی پاشا به عنوان نخستين پادشاه مصر مدرن (خود تبار عربی نداشت و اصالتاً اهل کشور آلبانی و یکی از سربازان جان‌نثار ارتش عثمانی در خاک مصر بود) پس از خروج ترکان عثمانی، با هم‌قطارانش این فرصت را به دست آوردند تا دولت مصر را تشکیل دهند.

در واقع میلیتاریسمی که در هیأت‌های حاکمه‌ی مصر از زمان تشکیل حکومت محمدعلی پاشا تا به امروز مشاهده می‌کنیم ریشه در همین امر دارد. نظامیان مصری نخستین گروهی هستند که با خروج ترکان عثمانی از این کشور به فکر تشکیل یک دولت مدرن افتادند. البته این دولت مدرن به معنایی که در جامعه‌شناسی سياسي می‌شناسیم، نه در مصر و نه در هیچ یک از کشورهای خاورمیانه، به راستی تشکیل نمی‌شود؛ بلکه یک دولت فرومانده و ناکارآمد به وجود می‌آید که الگوی اصلی این دولت پدیده‌ای است که به لحاظ جامعه‌شناسیِ سیاسی نام آن را استبداد سربازخانه‌ای گذاشته اند. در واقع تمام الگوهای مدرنیزاسیون این است که ما اگر از روش های بناپارتیستی در مصر تبعیت کنیم، می‌توانیم همان نوع قدرت دولتی، دیوانی و نظامی که در فرانسه روزگار ناپلئون به وجود آمده بود و فرانسه را تبدیل به قدرت درجه یک جهان غرب کرده بود، را در جامعه مصر هم ایجاد کنیم. طبیعی است که چنین نگرشی در مدت طولانی اجرا، جز ناتوانی و ضعف به بار نیاورد و نوعي مدرنیزاسیون کاذب در جامعه مصر ایجاد کرد که امروز در پیامدهای منفی و مخرب این شکلِ به خصوص از تجدد هم در مصر و هم در سراسر ممالک خاورمیانه به سر می‌بریم. يعني کشورهای خاورمیانه از این مدرنیزاسیون و تجدد آمرانه لطمه‌های فراوان دیده‌ و امروز هم در خرابه‌ی ناشی از آن نوع تجدد به سر می برند.

در اين بين از دوران نخست از 1798 از حمله‌ی ناپلئون بناپارت تا 1870 تا زمانی که مصر وارد عصری از آگاهی ناسیونالیستی می‌شود دورانی است که ما آن را به نام نهضت می‌شناسیم. واژه‌ی النهضه در زبان عربی و به خصوص در ادبیات سیاسی جامعه‌ی مصر (که در واقع از ۱۸۷۰ آغاز می‌شود و تا 1925 استمرار پیدا می‌کند) عصری است با خاک‌ریشه‌ها و بنیان‌های تئوریک و ایدئولوژیک جهان‌نگری پان‌عربیسم مواجه می‌شویم.

در دوران نخست، دوران حکومت محمدعلی پاشا و فرزندان او در مصر این آگاهی همچنان وجود ندارد. چون خود این خانواده ریشه‌های عربی و عقوبت ندارند و بر هویت ملی مصر به عنوان یک کشور بزرگ و مهم عربی تأکید نمی‌کنند. این فقدان عربیت در جامعه آن روزگار مصر باعث می شود که عدم توجه چندان به ابعاد خودآگاهی تاریخی به وجود نیاید. اما در دوره دوم به نام النهضه خودآگاهی و هوشیاری تاریخی قابل ملاحظه‌ای در مصر به وجود می آید که به تدریج به دیگر جوامع عربی و مسلمان هم انتقال پیدا می‌کند. در این دوران هم مسلمانان و هم مسیحیان قبطی در مصر در یک نوع رابطه‌ی مسالمت‌آمیزی نسبت به یکدیگر قرار دارند. یعنی الگوی ناسیونالیسم مصری یک نوع وحدانیت و یگانگی و همزیستی مسالمت‌آمیز اجتماعی ایجاد می‌کند. نماد این دوران حزبی است به نام الوفد. احمد زغلول پاشا ( بنیان‌گذار حزب الوفد ) در 1885 میلادی نخستین کنگره‌ی مرتبط با این حزب را تشکیل می‌دهد و آن چه که ما به نام جهان‌بینی النهضه می‌شناسیم، شاکله سیاسی به نام حزب وفد به خود می‌گیرد.

 در واقع حزب وفد جهان‌نگری ناسیونالیستی مصری دارد و به دنبال این است که تاریخ دوران باستانی مصر را به دوران شکوهمند تمدن اسلامی و بعد به این تجددی که به خصوص از اواخر سده‌ی نوزدهم داشت در مصر به شدت تحت تأثیر مدرنیته‌ی اروپایی بود و اندیشه‌های لیبرال، رواج نوعی فلسفه پزیتیویستی و توجه به علم تجربی و اصالت قائل شدن برای دانش‌های مدرن نقش بسیار مهمی در این جریان ایفا می‌کرد را همه‌ی  عناصر و المان‌های گوناگون تمدنی را از مصر باستان، مصر دوران اسکندرانی و مصر دوران اسلامی به مصر دوران مدرن پیوند می‌زد.

 ستون فقرات حزب الوفد یک جهان‌نگری ملت‌باورانه‌ی مدرن مبتنی بر توسعه پیشنهاد كرد و این بود که هم حزب لیبرال و معتقد به پارلمان به حساب می‌آمد و حزب ناسیونالیست به شمار می‌آمد. چون معتقد بود ما برای مصر باید استقلال در عرصه جهانی قائل باشیم. در این دوران مصر تحت قیمومیت بریتانیاست. ارتش بریتانیا در بندر اسکندریه مستقر است. راه آهنی در مصر میان اسکندریه و اسوان در اختیار فرانسوی‌هاست. يعني نفوذ غرب در مصر از ابعاد بازرگانی و اقتصادی و مسائلی که مربوط به سوداگری است خیلی فراتر بود و حضور نظامی و شاهراه کنترل حاشیه‌ی جنوبی مدیترانه است. بنابراین حزب الوفد به عنوان نخستین حزب، آشکارا مدرنیست مصری پروژه استقلال برایش مهم است. يعني می‌داند که ما نمی‌توانیم در بعد بین‌المللی از استقلال سخن بگوییم بی‌آن که یک ناسیونالیسم قوی جامع‌نگر را در مصر مطرح کنیم. بنابراین مسلمان و مسیحی در حزب الوفد برادر خوانده می‌شوند. جامعه‌ی قبطی در اصل صاحب خانه است و دارای یک جایگاه به خصوصی در جامعه‌ی مصر است و مسلمانان در این دوران برای خود این نقش را قائل هستند که بناست به عنوان حاملان تمدن اسلامی عمل کنند نه به عنوان صرفاً حاملان شریعت اسلامی. در واقع وقتی از تمدن اسلامی سخن می‌گوییم، عناصر گوناگونی در آن هست، عناصر یونانی، عناصر ایرانی، عناصر بابلی، عناصر مصری (منظور مصر ماقبل ورود اسلام به این سرزمین است). خلاصه عناصر گوناگونی است که تمدن اسلامی بر بنیان یک نوع هم‌زیستی میان مردم و توده‌های گوناگون البته با صورت اسلام به وجود ‌آورد به این می‌گوییم تمدن اسلامی. اما وقتی که صحبت از شریعت اسلامي مطرح باشد، موضوع این است که یک مذهب خاصی از اسلام (مثلاً مذاهب اهل سنت، مذهب حنفی که مذهب مختار غالب توده‌های مصری است) قرار است اجرا شود. در واقع در حزب الوفد این مسأله مطرح نبود که به عنوان یک نیروی سیاسی (که دولت مصر را در اختیار بگیرد و حکومت ملی مبتنی بر منافع و فواید عامه تشکیل دهد) فقه حنبلی، مالکی یا شافعی را اجرا کند یا این که رنگ و لعاب اسلامی تندتری به عنوان اعراب مسلمان به جامعه مصر ببخشد. لذا بناست تمدن اسلامی را بر بنیان واقعیت‌های دنیای مدرن احیا کند. بنابراین صحبت از شریعت و فقه مطرح نیست. مسأله بر سر تمدن است و بعضی از روحانیون نواندیش مصری تحت تأثیر جهان‌بینی اندیشه‌های سید جمال‌الدین افغانی بودند، مثل شیخ محمد عبده که از این جریان الوفد به عنوان نماد استقلال و ناسیونالیست و احقاق حقوق ملت مصر حمایت می‌کند و کلیسای قبطیان مصر هم از این حزب حمایت می‌کند.

بر اساس همین جریان حزب الوفد در دهه‌ی ۱۹۲۰ پس از جنگ جهانی اول موفق شد پروژه‌ی انقلابی را در مصر به پیش ببرد و قیمومیت دولت بریتانیا بر مصر در 1925 تا اندازه‌ای کاهش پیدا کرد و دولت قاهره (يعني دولتی که الوفد تشکیل داده بود) رسماً عضو جامعه‌ی ملل می‌شود.  این موفقیت بزرگی بود که در این دوران در اثر وحدت بین مسلمانان و مسیحیان در مصر به وجود آمد و درسی به روشنفکران داد که اگر بناست جایگاه خود را در جهان پیدا کند باید ابتدا صلح، هم‌زیستی فرهنگی در مصر به وجود آمده و بعد براساس این وفاق در عرصه جهانی، منافع ملی خود را تحصیل کنند.