محور عبری_ترکی؛ چالشی ژئوپلیتیکی در قفقاز برای روسیه

محور عبری_ترکی؛ چالشی ژئوپلیتیکی در قفقاز برای روسیه

روسیه همواره به‌عنوان یک قدرت بزرگ، از زمانی که در قرن پانزدهم میلادی دارای دولتی متمرکز گردید تا کنون، تسلط بر مناطق پیرامونی را به‌عنوان یکی از مهم‌ترین اهداف سیاست خارجی خود تعیین کرده ‌است. در همین راستا بعد از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی، نخبگان روس با اتخاذ سیاست «خارج نزدیک» درصدد محدود‌کردن قدرت‌های فرامنطقه‌ای در آسیای مرکزی و قفقاز که زمانی از نظر تاریخی جزء مناطق تحت‌نفوذ این کشور بوده‌اند، برآمدند. در مقابل، تنظیم روابط با قدرت‌های منطقه‌ای و فرامنطقه‌ای از جمله روسیه یکی از موضوعات مهم در روابط خارجی دولت‌های آسیایی مرکزی و قفقاز پس از استقلال بوده ‌است. در این خصوص، شاهد استراتژی‌های متفاوتی از طرف این کشورها بوده‌ایم: از سیاست همکاری و هم‌گرایی تاجیکستان و قزاقستان با مسکو تا تمایل گرجستان و جمهوری آذربایجان به غرب. در میان سه جمهوری واقع در منطقۀ قفقاز جنوبی، مواضع دولت جمهوری آذربایجان در قبال موضوعات مهم امنیتی‌ در منطقه و همچنین گرمی روابطش با غرب، به‌ویژه اسرائیل، به یکی از موضوعات مهم در محافل رسانه‌ای و آکادمیک تبدیل شده ‌است. حال این سؤال مطرح می‌شود که توسعۀ فعالیت کشورهای منطقه‌ای و فرامنطقه‌ای، به‌ویژه ناتو و اسرائیل، در جمهوری آذربایجان که به‌عنوان بخشی از مناطق «خارج نزدیک» شناخته می‌شود، چه چالش‌هایی را برای مسکو به همراه خواهد آورد و این کشور برای مقابله با آ‌ن‌ها و نیز تأمین امنیت ملی و منافع حیاتی خود چه راهبردهایی را اتخاذ خواهد کرد.

قفقاز جنوبی؛ زمین بازی قدرت‌های جهانی

قفقاز جنوبی شامل کشورهای جمهوری آذربایجان، ارمنستان و گرجستان می‌شود که از نظر فرهنگی، مرز میان تمدن اسلامی، مسیحی، یهودی، و سه فرهنگ ترکی، روسی و ایرانی و همچنین زیستگاه بیش از پنجاه گروه قومی، زبانی و سه دین اسلام، یهود و مسیحیت است. از نظر سیاسی، اختلاف‌های حل‌نشدنی قومی، نداشتن ثبات سیاسی و وجود حکومت‌های خودکامه از مهم‌ترین مسائل این منطقه شمرده می‌شود. موقعیت راهبردی قفقاز جنوبی در مسیر تلاقی آسیا، اروپا و خاورمیانه، کشورهای این منطقه را به صحنۀ رقابت سیاسی و اقتصادی قدرت‌های جهانی تبدیل کرده‌ و از نظر اقتصادی، وجود منابع نفت و گاز بر عطش آن‌ها افزوده است. قرارگیری در مسیر حمل‌ونقل انرژی آسیای مرکزی و دریای خزر به اروپا از دیگر نقاط عطف این شاهراه جهانی است. برای شناخت هریک از این جمهوری‌ها از جمله جمهوری آذربایجان باید بر ویژگی‌های ژئوپلیتیکی و سیاسی‌اقتصادی این منطقه آگاهی کامل داشت. روسیه و قدرت‌های غربی همواره برای سلطه بر قفقاز جنوبی سناریوهای مختلفی طراحی کرده‌اند. تسلط بر مناطق پیرامونی همواره یکی از اهداف اصلی مسکو بیان می‌شود. شرایط ژئوپلیتیکی روسیه، عدم وجود قدرت‌های هم‌طراز در منطقه و ضعف قدرت‌های محلی، همه، از وجوه بارز تمایل به توسعه‌طلبی از طرف روسیه بود. پس از تشکیل اتحاد جماهیر شوروی، رهبران این کشور به‌سرعت دریافتند جمهوری‌های پیرامونی روسیه از اهمیت زیادی در سیاست خارجی این کشور برخوردارند و از بُعد امنیتی و استراتژیکی، حضور محسوس و نامحسوس در این جمهوری‌ها مانع نفوذ قدرت‌های رقیب و دشمن است. پس از فروپاشی شوروی نیز این اهمیت بنیادین و استراتژیک همچنان دربارۀ منطقۀ قفقاز حفظ گردید و روس‌ها که وام‌دار اندیشه‌ای تاریخی و استراتژیک در قبال این منطقه بودند، نتوانستند از مسیر گذشتگان دست بردارند و نفوذ قدرت‌های غربی را در این منطقه برنتافتند؛ در حدی که در سال ۱۹۹۲ از حوزۀ جغرافیایی شوروی سابق به‌عنوان منافع ملی روسیه یاد شد.

قفقاز جنوبی به‌واسطهۀ اهميت ژئوراهبردی و ژئواكونوميك خود، پس از سال ۱۹۹۱، به‌شدت مورد توجه غرب و در رأس آن آمريكا قرار گرفت. اگرچه سياست خارجی آمريكا در ۴۵ سال رقابت با شوروی، در دوران طولانی جنگ سرد، با هدف‌ها و اولویت‌های معيّن ترسيم می‌شد، سناريوی جغرافيای سياسی كنونی تفاوت زيادی با گذشته دارد. به همين دليل، آمريكا برای رسيدن به منافع ملی خود اهدافی از جمله دستيابی به نفت و گاز و دراختيارگرفتن استخراج و صدور آن، دستيابی به بازارهای منطقه‌ای و گسترش بازرگانی و نیز رويارویی با نفوذ روسيه و ايران در منطقه و پشتيبانی از گسترش نفوذ تركيه را دنبال می‌کند. بنابراين به‌ نظر می‌رسد اهداف ايالات متحده شامل مهار روسيه و ايران و نیز اطمينان از به‌دست‌گرفتن كنترل منابع انرژی دريای خزر از راه نفوذ بر جمهوری آذربایجان و گرجستان میسر می‌شود. آمریکایی‌ها برای رسیدن به اهداف تعیین‌شده چندین راهبرد تعریف کرده‌اند: بی‌ثبات‌سازی، مهار رقبا، ایجاد توازن در منطقه از راه تقویت متحدان و ورود بازیگران فرامنطقه‌ای به‌عنوان نمایندگان آمریکا. افزایش روابط جمهوری آذربایجان و اسرائیل در یک دهۀ اخیر در چارچوب همین بحث مطرح می‌شود. در مقابل، تنظیم روابط با قدرت‌های منطقه‌ای و فرامنطقه‌ای از جمله روسیه، ایالات متحده و شرکایش یکی از موضوعات مهم در روابط خارجی دولت‌های قفقاز جنوبی پس از استقلال بوده‌ است. در این میان، جمهوری آذربایجان تمایل بیشتری برای نزدیکی با غرب دارد. این کشور تلاش می‌کند همکاری‌های نظامی و امنیتی خود را با جامعۀ کشورهای مشترک‌المنافع و کشور‌های منطقه کاهش داده و در مقابل، همکاری‌های خود را با نهادهای نظامی و سیاسی و اقتصادی غرب گسترش دهد. باکو معتقد است امنیت کشورش زمانی تأمین خواهد شد که با امنیت اروپا و غرب ادغام شود. لذا تلاش‌های وی برای پیوستن به ناتو و اتحادیه اروپا و همکاری‌های این کشور با آمریکا و متحدانش از جمله اسرائیل در این راستا انجام می‌گیرد. با این‌حال، باکو در سال‌های اخیر در تلاش برای حفظ نوعی سیاست‌ خارجی متوازن در منطقه بوده ‌است؛ به‌نحوی که روابط با همۀ قدرت‌های منطقه‌ای و فرامنطقه‌ای را به‌شکلی دوستانه حفظ کند. 

 روابط باکو- تل‌آویو و موضوع امنیت مناطق پیرامونی روسیه

همان طور که در بالا اشاره شد، جمهوری آذربایجان دارای اهمیتی راهبردی است که در عین تأمین منافع ژئوپلیتیکی و اقتصادی قدرت‌های بزرگ، مخصوصاً روسیه می‌تواند بحران‌زا نیز باشد. فدراسیون روسیه همچنان مثل گذشته خواهان ادامۀ گسترش نفوذ خود در جمهوری آذربایجان است و رهبران روسیه این کشور را بخشی از «خارج نزدیک» و در حوزۀ منافع امنیتی خود می‌دانند و در سال‌های پس از فروپاشی به‌سرعت ضرورت حفظ نفوذ خود را در «خارج نزدیک» موردتوجه قرار داده و از اهرم‌های گوناگون برای جلوگیری از نفوذ غرب بهره گرفته‌اند. در مقابل، جمهوری آذربایجان به‌دلیل مسائل امنیتی، اقتصادی و سیاسی برای غرب و متحدانش از جایگاه ویژه‌ای برخوردار است. بنابراین، این کشور به محلی برای رقابت دو قدرت بزرگ تبدیل شده ‌است. منابع طبیعی و زیرزمینی موجود در این منطقه و اهمیت‌ راهبردی آن در اتصال روسیه به آب‌های گرم، باکو را به قلب راهبردی روسیه در منطقۀ قفقاز جنوبی تبدیل کرده ‌است و هرگونه تأثیر ناشی از دخالت‌های نیروهای بیگانه در این منطقه را تهدیدی برای امنیت ملی خود می‌بیند. به همین دلیل، روسیه در جمهوری آذربایجان اهدافی از جمله کنترل خیزش‌های قومی و مذهبی، حفظ پایگاه‌های مهم نظامی و جلوگیری از گسترش نفوذ غرب را دنبال می‌کند. در مقابل نیز آمریکا در تلاش است با کنترل منابع انرژی از راه گسترش فعالیت شرکت‌های وابسته به خود، تقویت امنیت انرژی از راه متنوع‌سازی منابع و راه‌های انتقال انرژی دریای خزر، حمایت از تمامیت ارضی و استقلال سیاسی جمهوری آذربایجان و نیز اعطای تسهیلات حمایتی، از نفوذ روسیه در این کشور جلوگیری کند. آمریکایی‌ها در راهبردهای خود در قبال روسیه همواره تلاش می‌کنند مانع از تسلط روسیه بر کشورهای همسایه خود از جمله جمهوری آذربایجان شوند؛ بنابراین طرح‌هایی که از سوی آمریکا ارائه می‌شود، بیشتر در قالب همکاری‌های امنیت با متحدانش برای کنارگذاشتن مسکو و تهران در این منطقه است. ورود اسرائیل به منطقه نیز در همین چارچوب تحلیل می‌شود. بعد از جنگ قره‎باغ و سلطۀ ارمنستان بر این منطقه، رویه‌های غرب‌گرایانه در سیاست خارجی جمهوری آذربایجان تشدید شد. در این شرایط، باکو در برابر حمایت روسیه از ارمنستان، سعی در جلب حمایت غرب کرد؛ به این امید که بتواند در برابر ارمنستان و روسیه توازن ایجاد کند. با توجه به جایگاه و اهمیت اسرائیل در میان کشورهای غربی به‌ویژه آمریکا، رهبران باکو به برقراری رابطه با اسرائیل روی آوردند. همچنین، با توجه به تحریم تسلیحاتی سازمان همکاری و امنیت اروپا علیه ارمنستان و آذربایجان، اسرائیل منبع مناسبی برای تأمین نیازهای تسلیحاتی آذربایجان محسوب می‎شود. در این وضعیت و با توجه به رقابت روزافزون روسیه و غرب و تلاش هریک برای جلوگیری از نفوذ دو طرف در قفقاز جنوبی به‌ویژه در جمهوری آذربایجان، روابط باکو و تل‌آویو اهمیت زیادی برای هر دو طرف دارد. در واقع، آذربایجان در راستای مقابله با ارمنستان در قضیۀ قره‌باغ و کسب حمایت‌های نظامی، اطلاعاتی و اقتصادی در مقابل روسیه به‌سمت نوعی اتحاد و همکاری راهبردی با اسرائیل پیش رفته است. در مقابل، رژیم صهیونیستی نیز در چارچوب دکترین پیرامونی که هدف آن، رهایی از انزوا و یافتن دوستانی در منطقه برای اعمال فشار بر رقبا و دشمنان خود و همچنین جلوگیری از نفوذ روسیه در قفقاز جنوبی و جمهوری است، به همکاری‌های نزدیک با این کشور اقبال نشان داده است. در چنین شرایطی به نظر می‌رسد روابط روسیه، آمریکا و جمهوری آذربایجان همچنان تحت‌تأثیر اسرائیل متغیر خواهد بود. با توجه به سیاست اتکا به قدرت هژمون از سوی کشورهای قفقاز، این احتمال وجود دارد که با حضور هرچه بیشتر اسرائیل در جمهوری آذربایجان، زمینۀ مساعدتری برای کاهش نفوذ روسیه در منطقه قفقاز و آذربایجان فراهم شود. انتظار می‌رود مسکو برای مقابله با این مسئله، واکنش‌هایی از خود بروز دهد. حضور اسرائیل در جمهوری آذربایجان برای روسیه ماهیتی فرامنطقه ای دارد. از طرفی، گسترش روابط دو طرف به‌معنای حضور هرچه بیشتر رقیب دیرینۀ خود، یعنی آمریکا در مناطق حوزۀ نفوذش تعبیر می‌شود و از طرف دیگر از این ابزار می‌تواند برای کاهش نفوذ ایران در سوریه استفاده کند؛ يعني آنها تلاش مي‌كنند با کاهش نفوذ اسرائيل در قفقاز در عین برقراری موازنه با آمریکا از ايران بخواهند حضورش در سوريه را كاهش دهد که این كاملاً به‌نفع روسيه خواهد بود؛ چراكه از يك طرف نقش بازیگر ثالث در قفقاز جنوبي را كاهش داده است و از طرف ديگر از نقش يكی از طرف‌های سه‌گانه در سوريه کاسته است؛ چراكه افزايش نفوذ بیش از اندازۀ جمهوری اسلامی ايران در دمشق مطلوب روسیه نخواهد بود.