طالبان و آیندۀ کریدور ترانزیتی کابل- چابهار- بمبئی

طالبان و آیندۀ کریدور ترانزیتی کابل- چابهار- بمبئی

(فرشید فرهادی؛ پژوهشگر مرکز آینده‌پژوهی جهان اسلام)


مهم‌ترین تغییر و تحول ژئوپلیتیکی اخیر در سیاست جهانی، بازگشت دوبارۀ گروه طالبان به اریکۀ قدرت در افغانستان است. بعد از ناکامی و شکست این گروه در سال 2001 و با تهاجم گسترده امریکا به افغانستان در طول دو دهۀ گذشته، طالبان با وجود چالش‌های گسترده، بقا و موجودیت خود را حفظ کرد. سرانجام، طالبان با خروج امریکا از افغانستان از خلأ قدرت شکل‌گرفته نهایت بهره را برد و بدون کمترین مقاومت، ارتش 300هزارنفری افغانستان بر کل این کشور سیطره پیدا کرد. این رخداد به‌قدری سریع بود که بازیگران جهانی و منطقه‌ای را غافلگیر کرد.
اما تحولات و پیامدهای ناشی از این رخداد مهم ژئوپلیتیکی صرفاً در جغرافیای افغانستان محصور نخواهد ماند. بازیگران جهانی و به‌طور خاص، کشورهای منطقه و حتی خاص‌تر، کشورهای همسایۀ افغانستان، در معرض پیامدهای مهم ناشی از این رخداد قرار دارند. از یک سو، غافلگیری کشورها و بازیگران جهانی، آنها را در مقابل عمل انجام ‌شده قرار داده است و از سوی دیگر، در شرایط حاضر، طالبان یکه‌تاز عرصۀ سیاست در افغانستان محسوب می‌شود و هماوردی ندارد. این شرایط سبب شده است کشورهای منطقه، تا حد زیادی، شرایط موجود در افغانستان را پذیرفته و خود را برای مواجهه با شرایط نوین در این کشور آماده کنند.
طالبان نیز برخلاف قبل، در حال حاضر، با تغییر روش عملکرد و الگوی رفتاری خود به‌دنبال تثبیت موقعیت مسلط خود در افغانستان است. به‌تعبیر روشن‌تر، طالبان پذیرفته است که اگر می‌خواهد در آیندۀ افغانستان نقشی داشته باشد، باید مقبولیت و پذیرش بین‌المللی کسب کند. طالبان از نبود چنین شرایطی و درپیش‌گرفتن خشونت و رادیکالیسم در دورۀ قبل، ضربۀ سهمناکی متحمل شد. خشونت بی‌حدوحصر طالبان و واکنش جامعۀ بین‌المللی، سرانجام، شکست این گروه را در 2001 سبب شد؛ اما این بار برخلاف نحوۀ عملکرد قبلی، طالبان آمده است که حکومت کند. آنها به‌خوبی می‌دانند که این مهم نیازمند پذیرش بین‌المللی است؛ پس، آنها آگاهانه در یک ماه اخیر در حال تلاش برای مخابره‌کردن این پیام به بازیگران سیاست جهانی هستند که مشروعیت لازم برای پذیرش را دارند.
باید گفت شرایط به‌گونه‌ای است که مانایی طالبان در رأس قدرت در آیندۀ افغانستان محتمل است. حداقل در ظاهر، این گروه در ابتدا تلاش خواهد کرد مقبولیت بین‌المللی کسب کند. همچنین در عرصۀ داخلی، همان طور که گفته شد، هماوردی ندارند. در سطح منطقه‌ای نیز بازیگران منطقه‌ای، آمادۀ پذیرش این گروه، مشروط به تغییر الگوی رفتاری آن هستند. در سطح جهانی نیز چین، روسیه و امریکا، همانند بازیگران منطقه‌ای در خاورمیانه، در حال آماده‌شدن برای پذیرش واقعیت نوین افغانستان هستند.
اما شکل‌گیری این واقعیت نوین ژئوپلیتیکی در افغانستان و در سطح بزرگ‌تر، خاورمیانه قطعاً دارای پیامدهای مهمی است. این ابهام پرسش‌های مختلفی را سبب شده است. اما این نوشتار بر جمهوری اسلامی ایران و به‌طور خاص بر ارائۀ پاسخی برای آیندۀ ژئواکونومیک مابین ایران، افغانستان و هند متمرکز است.
در سال 1395، طی توافقی مابین سه کشور هند، افغانستان و ایران، ژئواکونومیکی نوین تحت‌عنوان کریدور اقتصادی کابل- چابهار- بمبئی عینیت یافت. این کریدور برای جمهوری اسلامی در راستای غلبه بر فشارهای ناشی از تحریم‌های بین‌المللی، اهمیتی راهبردی دارد. هند نیز که به‌دنبال ایجاد گذرگاه‌های اقتصادی جدید برای خود است، قصد دارد از این طریق با غلبه بر حصار ژئوپلیتیکی ناشی از پاکستان به آسیای میانه راه پیدا کند. افغانستان نیز که محصور و محاط در خشکی است، از این طریق از گشایشی دریایی برخوردار ‌شد.
آنچه از تقاطع روی‌کارآمدن طالبان و آیندۀ کریدور بمبئی- چابهار- کابل شکل می‌گیرد، این پرسش است که چه آینده‌ای برای این کریدور می‌توان متصور بود؟

برای دریافت متن کامل گزارش کلیک کنید.