زمینه و بسترهای اعتقادی و سیاسی شکل گیری گروه طالبان | محمد تقی جمشیدی / کارشناس مسائل افغانستان

زمینه و بستر اعتقادی و سیاسی شکل گیری گروه طالبان

فرهنگ مردم افغانستان در گستره ی تاریخ یکی از نزدیک ترین فرهنگ ها به لحاظ جغرافیایی به فرهنگ ملی ایرانی ها بوده است. زبان مشترک فارسی، اعتقادات مشترک اسلامی و تاریخ مشترک بین دو کشور وجود داشته است. در تاریخ گذشته ی افغانستان همیشه ادیانی وجود داشته که در میان آن ها، اسلام سیطره ی کامل داشته و دیگر ادیان در اقلیت بوده اند. مذاهب اسلامی هم مذاهبی بسیار نزدیک به هم بوده و از لحاظ وفاق دینی فرهنگی مشترک را برای مردم القا می کردند. به طوری که در افغانستان شاهد حضور شیعیان و اهل سنت بوده ایم . آنها با هم تعاملات سازنده و مثبتی داشته اند، با هم معامله و ازدواج می کردند و افتراقی که بخواهد منجر به شکاف بین آن ها شود، وجود نداشته است.

متأسفانه جریان طالبان که طی دو تا سه دهه ی گذشته منطقه شاهد ظهور آن هست؛ برخاسته از روح اسلام و روح ملی مردم افغانستان نبوده، بلکه یک پدیده ی کاملا وارداتی است. یعنی طالبان به اصطلاح، پدیده ای است که به صورت عمده قالب تکفیری دارد و اعتقاد دارد که جز خودش و اعتقاد  خود، بقیه ی کسانی که اعتقادات و برداشت ها و تلقی های مختلفی از اسلام دارند؛ صاحب حق نیستند و تنها این گروه عقاید خود را بر حق می داند.

طالبان پدیده ای وارداتی است که منشأ آن از عربستان سعودی است. یعنی با تأسیس حوزه های علمی متعدد و متکثر مخصوصا در مناطق فقیر نشین افغانستان از طریق عوامل سعودی اعم از اتباع دولتی و ثروتمندانی که تمکن مالی دارند، ایجاد شده است. این حوزه های علمیه که تأسیس آن ها بسیار گسترده بوده است؛ برای بخش های فقیر افغانستان هم به نوعی منبع درآمد بوده است و هم یک نوع اعتبار اجتماعی و دینی بوده است . یعنی از طرف دیگر یک نوع تشخص و عنوان برتر برای کسانی بوده است که وارد این مکتب خانه ها می شدند.

اگر وضعیت صد سال پیش افغانستان را با وضعیت فعلی مقایسه کنید، متوجه خواهید شد که اصلا قابل مقایسه نیست. متأسفانه این پدیده ی نوظهور و به نظر من “وارداتی” منجر به از بین رفتن وحدت و یکپارچگی مردم افغانستان شده است. یعنی در حالی که مردم افغانستان از قومیت های مختلف بوده و گرایشات مذهبی متفاوتی داشته اند همه در زیر چتر اسلام واحد، دین واحد، قرآن واحد و پیامبر واحد قرار داشتند. اما متأسفانه اکنون این گروه ها دچار تفرقه شده و این امر با یک سری عوامل سیاسی به وجود آمده است. در بعد دیگری اگر بخواهیم تأملی در بسترهای سیاسی شکل گیری طالبان داشته باشیم، شاید یک اشاره ی گذرا به مصاحبه ای که خانم بی نظیر بوتو، نخست وزیر فقید پاکستان با بی بی سی کرد، این مسئله کاملا روشن شود. ایشان در پاسخ به این سوال که “طالبان را چطور به وجود آوردید؟ به صراحت گفت: طالبان یک نقشه ی انگلیسی است و به اصطلاح نتیجه ی حمایت سیاسی آمریکا، دلارهای سعودی و اولیای امور پاکستان است. ایشان خیلی واضح و شفاف به این پدیده اشاره کردند.

جایگاه هم گرایی و وحدت در اندیشه ی طالبان

طالبان فقط اعتقادات خودشان را قبول دارند. یعنی وقتی یک گرایش، خواه گرایش سیاسی باشد، خواه گرایش مذهبی یا هر نحله ی فکری تنها به خودش نگاه کند و تصور کند که تمام حق و کل حق از آن مکتب، نحله و گروه ساطع می شود و بقیه را باطل بداند،  ذات و معرفت وحدت گرایی در آن وجود ندارد. در این شرایط می توان گفت که این امر نوعی خودمحوری و به اصطلاح خودگرایی است. در حالی که  اگر مسئله ی وحدت مهم باشد، کسانی که به دنبال وحدت هستند، یک سری از ارزش های دیگران را قبول دارند و یک سری از ارزش ها را قبول ندارند و در این بین  با یکدیگر تعامل می کنند و با توجه به منافع ملی یک کشور آن ها را هم به یک تعامل دوجانبه وادار می کنند. یعنی از مسائل زودگذر و جزیی که قابل چشم پوشی است و حتی  از بعضی از اصولی کوتاه می آیند و می گذرند، تا شاکله ی وحدت حفظ شود و دیگران را به سمت خودشان جذب کنند.

طالبان در یک دهه ی گذشته

بعد از انفجار برج های دوقلو، آمریکا بدون توجه به مسائل جامعه شناختی فرهنگی، قومی و مسائل مختلف دیگر (که هر کدام از آن ها احتیاج به تأملات بسیار زیادی داشت) به افغانستان لشکر کشی کرد. آمریکا تصور می کرد با زور و قلدری می تواند هر پدیده ای را از بین ببرد. یعنی آمریکا با این شعار وارد افغانستان شد که : ما آمده ایم طالبان را نابود کنیم، مواد مخدر را از بین ببریم، با مواد مخدر و ناامنی مبارزه کنیم و سرکرده ی القاعده را از بین ببریم. ولی ما شاهد بودیم که بعد از حمله ی آمریکا به کابل و افغانستان، آمریکا با کمک اتحاد شمال و سایر افغان هایی که با پدیده ی طالبان مخالف بودند، طالبان را به نوعی از صحنه ی سیاسی افغانستان دور کرد. ولی طالبان از بین نرفت، بلکه در یک نوع سکوت توأم با صبر به پشت پرده رفت و به تدریج در بخش ها و قسمت هایی نفوذ کرد. به گونه ای که بعد از مدتی، نیروهای ناتو (که برای تسخیر افغانستان آمده بودند،) با طالبان دچار چالش شدند. چنانچه طالبان ضربات مستمر و مهلکی به این نیروها می زد. پدیده ی مهم دیگری که اتفاق افتاد این بود که عوامل انگلیسی بعد از مشاهده ی تعارض نیروهایشان با طالبان که منجر به از بین رفتن نیروهایشان می شد، تصمیم به سازش با طالبان گرفتند و در سال 2007 در موسی قلعه به صورت پنهانی با آن ها وارد مذاکره شدند و با آن ها معامله کردند. یعنی به آن ها امکانات زیادی دادند، کمک مالی کردند، در مقابل از کشت خشخاش چشم پوشی کردند. در حال حاضر در استان هلمند که نیروهای انگلیسی مسئولیت مبارزه با مواد مخدر را در این استان به عهده دارند؛ بیش از 90 درصد کل مواد مخدر افغانستان در این استان به وجود می آید، یعنی طالبان زیر نظر نیروهای انگلیسی و جلوی چشم آنان اقدام به تولید مواد مخدر می کنند و نیروهای انگلیسی از این مسئله چشم پوشی کرده و در عوض به این طریق جان سربازان خودشان را خریدند که با طالبان در تعارض قرار نگیرند. به تعبیر دیگر می توان گفت که انگلیسی ها و بعد از آن آمریکا و دیگر قدرت های غربی در افغانستان با انواع روش ها سعی کردند که با طالبان کنار بیایند و سازش و مماشات کنند و جریان طالبان را به نحوی هدایت کنند که سم و زهر آن ها به سمت نیروهای غربی و نیروهای ناتو نباشد و جهت آن ها به گونه ای باشد که علیه شیعیان به کار برود و به اصطلاح در کوتاه مدت و در میان مدت در افغانستان و در نهایت در منطقه جنگ شیعه و سنی راه اندازند.

این نوشتار از متن  گفتگو با جناب محمد تقی جمشیدی فراهم شده است.