ریشه‌های بحران در ایالت خیبر پشتونخواه و مناطق قبایلی پاکستان/وحید مژده

ریشه‌های بحران در ایالت خیبر پشتونخواه و مناطق قبایلی پاکستان

-وحید مژده

کارشناس مسائل پاکستان و تحلیلگر

 

در نیمه‌شب 14 اوت سال 1947 کشوری بنام پاکستان در نیم قارۀ هند از  پیکر هندوستان جدا شد و به‌عنوان یک کشور مستقل در جنوب آسیا پدید آمد. این‌زمانی بود که امپراتوری بریتانیا پس از تقریباً 150 سال، به تسلط استعماری خویش در نیم قاره هند پایان داد. منطق تشکیل پاکستان این بود که مسلمانان هند نیز حق‌دارند تا از خود کشوری مستقل داشته باشند.

استعمار انگلیس که با دامن زدن به احساسات ناسیونالیستی کاذب در جهان عرب، چندین کشور عربی با هویت‌های تازه را از بطن خلافت عثمانی بیرون آورد و کشور جعلی بنام اسرائیل را برجهان اسلام مسلط ساخت، تقسیم نیم قاره را بر بنیاد دوستی با مسلمانان انجام نداد بلکه در پشت پردۀ این اقدام، اهداف دیگری نهفته بود که سه دهه بعد و پس از حملۀ ارتش سرخ بر افغانستان، هدفی که پاکستان به خاطرش به میان آمده بود، مشخص گردید.

اگر دقیق‌تر به این دوره از تاریخ جهان بنگریم، بعد از پایان جنگ جهانی دوم اتحاد شوروی به‌عنوان یک ابرقدرت در جهان قامت برافراشت که مرزهایش از خاور دور تا شرق اروپا وسعت داشت. این قدرت جدید نه‌تنها یک نیروی بزرگ نظامی بود بلکه از یک ایدئولوژی ضد سرمایه‌داری نمایندگی می‌کرد که از جاذبه در کشورهای فقیر جهان سوم برخوردار بود. در پایان جنگ دوم جهانی هرچند کشورهای پیروز، جهان را به حوزه‌های نفوذ میان خود تقسیم کردند اما مشکل بزرگ شوروی این بود که بنادر آبی‌اش در بخشی از سال یخ‌بسته بود و برای نجات از این محاصرۀ طبیعی، روس‌ها از زمان پطر کبیر تلاش داشتند تا خود را به آب‌های گرم برسانند. حرکت روس‌ها به‌سوی جنوب در شمال آمودریا متوقف شد.

شاه ایران با حمایت غرب می‌توانست مانع از گسترش نفوذ شوروی به‌سوی خلیج‌فارس گردد اما اگر شوروی‌ها می‌توانستند با عبور از آمودریا و تسخیر افغانستان با هندوستان هم‌سرحد شوند، با توجه به تمایلات سوسیالیستی رهبران هند چون جواهر لعل نهرو و شخصیت‌هایی چون خان عبدالغفار خان در ایالت سرحد، شوروی از این محاصره نجات می‌یافت و دوام سیطرۀ غرب برجهان را با چالشی بزرگ مواجه می‌ساخت. بنابراین نیاز به ایجاد مانعی بود تا بتواند سدی فرا راه اهداف شوروی در این منطقۀ حساس از جهان شود. به‌این‌ترتیب نیم قارۀ هند تقسیم شد.

 

وضع ایالت سرحد در زمان تقسیم:

در هنگام تقسیم نیم قارۀ هند، وضع در منطقه سرحد با سایر قسمت‌های پاکستان تازه تأسیس متفاوت بود. گروه «خدایی خدمتگاران» به رهبری خان عبدالغفار خان و برادرش دکتر خان که یک گروه قومیت‌گرای پشتون بود، به جدایی از هند و تشکیل پاکستان مخالفت کرد. درنتیجۀ این مخالفت بود که در سرحد همه‌پرسی صورت گرفت. در این همه‌پرسی دو صندوق نهاده شد که رأی‌دهندگان موافق و مخالف جدایی از هند هرکدام باید در یکی از این دو صندوق رأی می‌ریختند. روی صندوق طرفداران جدایی از هند و تشکیل پاکستان قرآن و روی صندوق ماندن با هندوستان کتاب مقدس هندوها «گرنگ» نهاده شده بود. این کار به این معنی بود که مخالفت با تشکیل پاکستان به معنی مخالفت با قرآن است. نتیجه این شد که اکثریت به جدایی از هند رأی دادند و صوبه سرحد بخشی از پاکستان شد. در این همه‌پرسی قومیت‌گرایان پشتون که خواهان ماندن با هند بودند، شکست خوردند. از آن به بعد تلاش‌های دولت پاکستان این بود که قومیت‌گرایی در صوبۀ سرحد تضعیف شود و مدارس دینی و گروه‌های مذهبی چون جمعیت العلمای پاکستان تقویت شدند. سرانجام مولانا غلام غوث هزاروی جمیعت العلمای پاکستان را به یک حزب سیاسی مذهبی مبدل ساخت.

 

پاکستان حربه‌ای علیه اتحاد شوروی:

پاکستان باید در قدم اول نقش خود را به‌عنوان یک وسیله علیه اتحاد شوروی انجام می‌داد و از همان آغاز تشکیل پاکستان، امریکا با پاکستان رابطۀ نزدیک برقرار کرد. در ماه می سال 1957 دیوید آیزنهاور رئیس‌جمهور امریکا، از حسین سهروردی صدراعظم پاکستان تقاضا نمود تا به نیروی هوایی ایالات‌متحده اجازه دهد که از پایگاه هوایی «بده بیره» در 16 کیلومتری پیشاور پروازهای اکتشافی و اطلاعاتی را بر فراز خاک اتحاد شوری انجام دهد. این تقاضا پذیرفته شد و نخستین پرواز هواپیماهای جاسوسی U-2 از این پایگاه برای رصد بر فراز اتحاد شوروی آغاز گردید. این عملیات سرانجام در سال 1960 با سقوط هواپیمای U-2 امریکا توسط موشک‌های زمین به هوای ساخت شوروی و دستگیری گاری پاورز خلبان این هواپیما افشا شد که به تنش در روابط میان شوروی و امریکا افزود اما پاکستان همچنان نزدیک‌ترین متحد امریکا در خارج از پیمان ناتو باقی ماند تا آنجا که بعدها حتی اجازه یافت به جنگ‌افزار اتمی نیز دست یابد.

 

افغانستان و قومیت‌گراهای پشتون:

از همان آغاز تشکیل پاکستان، جمعی از رهبران قومیت‌گرای پشتون و بلوچ تحت‌فشارهای حکومت پاکستان مجبور شدند تا به افغانستان پناه بیاورند. افغانستان مسئلۀ پشتونستان را به‌عنوان حق مشروع مردمان پشتون و بلوچ مطرح کرد که هدف آن «حق خود ارادیت» یا حق داشتن ارادۀ مستقل برای مردم پشتون و بلوچ بود. این داعیه از حمایت اتحاد شوری و هند برخوردار بود، اما شاه ایران به این دلیل که ایران خود اقلیت بلوچ دارد، از این داعیه حمایت نکرد و در کنار پاکستان ایستاد. چنانچه در دهۀ 70 میلادی در جنگ نیروهای پاکستانی علیه بلوچ‌های این کشور، نیروی هوایی ایران به کمک پاکستان شتافت.

پاکستان کشوری متشکل از چهار قوم عمده است که نام سه ایالت آن به نام اقوام ساکن در آن‌ها یعنی پنجاب، سند، بلوچستان بود اما ایالتی که در آن پشتون‌ها اکثریت داشتند، صوبۀ سرحد خوانده شد. نام پشتون که نمایانگر هویت اکثریت قومی در این ایالت است، در آن ذکر نشد. “این خواست پشتون‌های قومیت‌گرا ده‌ها سال بعد از تشکیل پاکستان آن‌هم زمانی که افراطی‌گری مذهبی به شکل طالبان پاکستانی در این ایالت برای دولت مرکزی مشکل‌آفرین شد، موردقبول قرار گرفت و نام ایالت صوبۀ سرحد به خیبر پشتونخواه تغییر یافت”.

 

پاکستان و هند:

پاکستان به‌عنوان یک کشور جدید قد علم کرد اما این سرزمین جدید به هویت ملی جدید بنام پاکستانی نیاز داشت. هرچند پاکستان در ظاهر بنام اسلام به میان آمد؛ “پاکستان کا مطلب کیا- لااله‌الاالله” یعنی هدف پاکستان اعلای کلمه الله است، اما حقیقت این بود که بخش قابل‌توجهی از مسلمانان هند با هندوستان باقی ماندند. پس نیاز به هویت جدید بنام پاکستانی بود که باید هر چهار قوم عمدۀ این کشور را شامل می‌شد. بعد از جدایی هند و پاکستان، این دو کشور در سال‌های 1965 و 1971 دو بار باهم بر سر مسئلۀ کشمیر درگیر جنگ تمام‌عیار شدند. در جنگ 1971 پاکستان شرقی از پاکستان جدا و به نام بنگلادش استقلال خود را به دست آورد.

 

تقویت ارزش‌های دینی:

هند از پاکستان قوی‌تر بود و پاکستان برای جبران این ضعف و پایداری در برابر این دشمن، باید به تقویت احساسات دینی و ملی مردم می‌پرداخت. دشمن مشترک عاملی برای تقویت احساسات ملی بود و به همین دلیل دشمنی با هند به‌عنوان یک عنصر پایدار در هویت ملی مردم این کشور جا داده شد، اما تقویت احساسات دینی نیاز به تعلیمات دینی داشت که این کار را مدارس دینی انجام می‌دادند. مدرسۀ بزرگ حقانیه در صوبۀ سرحد به‌عنوان شاخه‌ای از دارالعلوم بزرگ دیوبند در نیم قارۀ هند، در پاکستان چنان گسترش یافت که شاخه‌های متعددی آن نه‌تنها در هر چهار ایالت پاکستان بلکه در مناطق قبایلی نیز سر برآورد که از آن‌ها همه‌ساله هزاران طالب العلم دستار فضیلت بر سر می‌نهند و سند فراغت دریافت می‌کنند و در میان آن‌ها تعداد چشمگیری از طالبان کشورهای دیگر نیز دیده می‌شوند. توجه به ارزش‌ها و آموزه‌های دینی در نیروهای مسلح پاکستان در صدر اولویت‌های مقامات پاکستانی قرار داشت. در اردوی پاکستان در کنار آموزش‌های نظامی، تعلیمات دینی جایگاه بسیار ویژه را به خود اختصاص داده بود و پاکستانی‌ها تأکید داشتند که هر سرباز فوج این کشور باید یک مجاهد باشد. (ایمان، تقوی، جهاد فی سبیل الله) شعار ارتش پاکستان است.

 

پاکستان و کودتای کمونیستی در افغانستان:

بعد از کودتای کمونیست‌ها در افغانستان در سال 1978 میلادی، سیلی از مهاجرین افغان به‌سوی پاکستان سرازیر شدند که در قدم نخست در کمپ‌هایی که ایالت‌های هم‌سرحد با افغانستان یعنی سرحد و بلوچستان ساخته شد، مسکن گزیدند.  جهاد افغانستان به فتوای علمای دین آغاز شد و این گروه که درگذشته در سلسله‌مراتب اجتماعی در مقام پایین قرار داشتند، در صدر قرار گرفتند. این مسئله موجب شد تا توجه به علوم دینی به شکل بی‌سابقه موردتوجه قرار گیرد. نخستین تأثیر این تمایل، به شکل ازدیاد مدارس دینی در  سرحد و بلوچستان خود را آشکار ساخت. به‌زودی تعداد این مدارس در ایالت سرحد و بلوچستان به هزاران مدرسه رسید.توجه کشورهای عربی به جهاد افغانستان سبب شد تا این مدارس از کمک‌های کشورهای عربی نیز برخوردار گردند و این مسئله مشوق دیگری برای ازدیاد تعداد مدارس دینی در پاکستان بود.

گروه‌های قومیت‌گرای پشتون در ایالات سرحد و بلوچستان که به‌صورت معنوی با رژیم‌های مختلف در افغانستان رابطۀ خوب داشتند، با حمایت از کودتای کمونیستی در افغانستان، به مخالفت با جهاد افغانستان پرداختند. این موضع‌گیری، ضربۀ شدید بر نفوذ آنان در میان مردم سرحد وارد آورد و سرانجام کار به‌جایی رسید که خان عبدالولی خان رهبر حزب قومیت‌گرای پشتون بنام عوامی ملی ویکی از سیاستمداران مشهور پاکستان «فرزند خان عبدالغفار خان» در انتخابات سال 1990 از یک عالم دین بنام مولوی حسن جان که سابقه‌ای هم در سیاست نداشت، چنان شکست خورد که مجبور شد برای همیشه از سیاست کناره‌گیری نماید.

 

نقش جنگجویان عرب:

جهاد افغانستان پای جنگجویان خارجی را که عمدتاً از کشورهای عربی می‌آمدند به پاکستان و افغانستان باز کرد که آن‌ها بیش از یک دهه در کنار مجاهدین افغان علیه ارتش سرخ شوروی جنگیدند. در میان آنان افرادی با گرایش‌های سلفی کم نبودند اما به دلیل حساسیت‌هایی که در میان مجاهدین وجود داشت، سعی نکردند تا با مذهب اکثریت مردم این خطه یعنی حنفی در تقابل قرار گیرند. شهید عبدالله عزام به آن‌ها دستور داده بود که در افغانستان به مذهب حنفی عمل کنند اما بااین‌وجود نمی‌توان تأثیر حضور آنان را یکسره نادیده گرفت.حضور این جنگجویان در جنگ افغانستان تمایل به‌نوعی پان اسلامیزم را در اذهان تداعی می‌کرد که گرایش‌های قومی و قبیله‌ای را به چالش می‌کشید و در تضعیف بیشتر قدرت قوم‌گرایان پشتون مؤثر بود و به قدرت رهبران مذهبی افزود.

 

طالبان:

بنابراین طالبان در پاکستان پدیدۀ جدیدی نبودند اما زمانی که طالبان افغان که عمدتاً برخاسته از مدارس مذهبی پاکستان در دوران جهاد بودند، در سال 1995 قیام کردند و با برکناری حکومت مجاهدین سرانجام بر نود درصد از خاک افغانستان به شمول کابل پایتخت مسلط شدند، طالبان پاکستانی در کنار آنان در این جنگ شرکت داشتند.

طالبان پاکستانی در ابتدا زیرمجموعۀ طالبان افغان به شمار می‌آمدند و حتی بعد از سرنگونی امارت طالبان در افغانستان، طالبان پاکستانی از خود تشکیلات مستقل نداشتند. قرار گرفتن پاکستان در کنار امریکا در جنگ علیه طالبان در افغانستان موجب تنش میان دولت پاکستان و طالبان پاکستانی شد. ملا محمد عمر که نمی‌خواست خود را درگیر این کشمکش سازد، راه خود را از طالبان پاکستانی جدا کرد و به‌این‌ترتیب تحریک طالبان پاکستان به‌عنوان یک گروه مستقل به میان آمد. از همان ابتدا گفته می‌شد که بعضی از گروه‌های طالبان پاکستانی در کنترل سازمان استخبارات نظامی پاکستان‌اند.

به نظر می‌رسید که طالبان پاکستانی از مولانا فضل الرحمن و مولانا سمیع الحق رهبران دوشاخۀ جمیعت العلمای پاکستان حرف‌شنوی دارند زیرا طالبان درس‌خواندۀ مدارس آن‌هایند اما در عمل این دو رهبر فقط توانستند در امضای قرارداد صلح اسلام‌آباد با رهبران تحریک طالبان پاکستان کمک کنند اما به‌تدریج دامنۀ نفوذ طالبان به مناطقی کشیده می‌شد که خارج از منطقۀ خودمختار قبایل بود. زمانی که مولانا فضل‌الله یکی از رهبران طالبان با پیروانش توانست تا درۀ زیبای سوات را که از جاذبه‌های گردشگری برخوردار است تحت کنترل خود بگیرد و در آنجا تطبیق شریعت را اعلام نماید، نیروهای پاکستانی نیز دست به اسلحه بردند.

در اینجا بود که تمایلات دینی در ارتش پاکستان به کمک طالبان آمد. بسیاری از سربازان از جنگ با طالبان سر باز زدند و نخواستند با گروهی که آن‌ها را پیشوایان مذهبی می‌دانستند، درگیر جنگ شوند. تعداد زیادی از سربازان سلاح بر زمین نهادند. سازمان استخبارات نظامی پاکستان دست‌به‌کار شد و گروهی از طالبان که بعدها متهم به رابطه با آی اس آی گردیدند، به کشتار سربازانی دست زدند که سلاح بر زمین نهاده و تسلیم طالبان شده بودند. از آن به بعد میان طالبان و فوج پاکستان جنگ خونینی آغاز شد که هنوز هم ادامه دارد.

واقعۀ سوات نشان داد که اگر ریشه‌های این مشکل در مناطق قبایلی از بین نرود، ناامنی‌ها کاهش نخواهد یافت. در ماه جون 2014 نیروهای پاکستانی عملیات طولانی‌مدت را بنام “ضرب عضب” در وزیرستان شمالی راه‌اندازی کردند که تلفات سنگینی بر طالبان وارد آمد و گروهی از آنان به رهبری مولانا فضل‌الله به افغانستان آمدند و در مناطق کوهستانی ولایت کنر پناه گرفتند. دولت پاکستان مدعی است که مولانا فضل‌الله و هوادارانش در افغانستان از حمایت هندوستان برخوردارند اما دولت افغانستان حضور مولانا فضل‌الله را در افغانستان انکار می‌کند.

 

داعش:

طالبان پاکستانی از آغاز تأسیس در سال 2007 دچار چنددستگی بودند. کشته شدن رهبران این تحریک یکی بعد دیگر، جدایی‌ها را بیشتر ساخت و سرانجام با ظهور گروهی بنام داعش در سوریه و عراق، جمعی از طالبان پاکستانی از “اورکزی اجنسی” به این گروه اعلام وفاداری نمودند.

اما این گروه به‌جای اینکه در داخل پاکستان دست به عملیات بزند، راه افغانستان را در پیش گرفت و در شرق افغانستان جنگ را علیه طالبان افغان آغاز کرد. در داخل افغانستان سروصدای حمایت از داعش توسط دولت افغانستان بالا گرفت و در ایوان مجلس نمایندگان نیز طنین‌انداز شد اما حکومت در برابر این اتهامات خاموش ماند. ظهور داعش در سوریه، عراق، لیبی و جاهای دیگر توانست القاعده را از بین ببرد یا بشدت تضعیف نماید و دولت افغانستان می‌خواست همین تجربه را در افغانستان علیه طالبان بکار گیرد اما طالبان پیش‌دستی کردند و جلو این کار را گرفتند.

 

پایان سخن:

اگر به ریشۀ بحران امروز در ایالت خیبر پشتونخواه و مناطق قبایلی که امنیت در تمام پاکستان را به چالش کشیده، آسیب شناسانه دقت نماییم، ریشه‌های این بحران فراتر از وقایع چند سال اخیر است. سدی که بنام پاکستان علیه اتحاد شوروی در سال 1947 کشیده شد، در سه دهۀ اخیر قرن گذشته این وظیفه را به‌خوبی انجام داد. اتحاد شوروی نتوانست از سد افغانستان عبور نماید و اینکه پاکستانی‌ها می‌گفتند “جهاد افغانستان، دفاع پاکستان” منظور همین بود. بعد از ختم این مأموریت مشکلات پاکستان آغاز شد.

اگر پیامدهای این دفاع برای افغانستان خونین و ویرانگر بود، پاکستان هم از این مصیبت در امان نماند. در جنگ با طالبان تاکنون ده‌ها هزار تن از نظامیان پاکستان کشته و مجروح شده‌اند از سیل اسلحه‌ای که به‌سوی افغانستان سرازیر شد، مردم قبایل بی‌نصیب نماندند. تفنگ‌های کهنۀ لی انفیلد انگلیسی آنان به تفنگ‌های خودکار کلاشینکف و مسلسل‌های سنگین مبدل شد و در ذهنیت‌ها نیز تندروی بر تسامح و همدیگر پذیری پیشی گرفت.

بدترین پیامد این ماجرا تشدید جنگ مذهبی در پاکستان است. در این کشور می‌توان قرائت‌های متعددی از اسلام را یافت. اکثریت مردم پاکستان پیرو مذهب حنفی‌اند و شیعیان اینی عشری و اسماعیلی هم در این کشور زندگی می‌کنند، اما گروه‌های دیگری چون اهل حدیث و پنج پیر که به سلفی‌ها نزدیک‌اند و بریلوی ها که به دلیل غلو در مقام پیامبر صلی الله علیه مسلم و سایر بزرگان دین موردانتقادند و همچنان گروه‌هایی چون قادیانی ها یا فرقۀ احمدیه (که خود را مسلمان می‌خوانند اما علمای سنی و شیعه آن‌ها را از دایره اسلام خارج می‌دانند) وجود دارند. در این کشور فرقه‌های متعددی از اهل تصوف نیز موجودند. بعضی از این فرقه‌های مذهبی در زمان سلطۀ هند بریتانوی و با حمایت آن‌ها در هندوستان پا گرفتند. درگذشته تنش‌های مذهبی میان سنی و شیعه در این کشور وجود داشت که این تنش‌ها در ایام محرم و به شکل محدود دیده می‌شد، اما با تشدید تندوری های مذهبی، مبدل به جنگ خونینی شد که جان هزاران نفر را گرفت و هنوز هم پایانی برای آن متصور نیست.