رژیم صهیونیستی و انتخاب جنگ/دکتر منیر شفیق

 

رژیم صهیونیستی و انتخاب جنگ

نویسنده: دکتر منیر شفیق

مترجم: بهمن شمسی

پژوهشگر مؤسسه آینده پژوهی جهان اسلام

در هیچ مقطع زمانی به اندازه مرحله کنونی دست رهبران رژیم صهیونیستی و فرماندهان ارتش، موساد و شاباک، از ادله لازم برای شروع جنگی دیگر پر نبوده است. و در هیچ یک از جنگ هایی که رژیم صهیونیستی پس از تأسیس خود در سال 1948، آنها را رقم زده است، به اندازه امروز ادله لازم را در اختیار نداشته است. این جنگ ها شامل جنگ 1956، 1967، 1973، 1978، 1982، 2006، 2008/2009، 2012 و 2014 است.

هر کس که  اسباب و دلایل وقوع این جنگ ها توسط رژیم صهیونیستی را دنبال کند، در می یابد که این دلایل در مقایسه با دلایل کنونی، جهت شروع جنگ با حزب الله لبنان، از اهمیت و ضرورت ناچیزی برخوردار بوده اند. اقدام به جنگ یا وارد کردن یک ضربه قاطع به توانمندی های موشکی و پیشرفت های هسته ای ایران  با رویه سابق رژیم صهیونیستی مطابقت کامل دارد، همچنان که این برخورد را با پایگاه هسته ای عراق صورت داد.

حال این سؤال مطرح می شود که: چرا تا کنون این اتفاق رخ نداده است؟

قبل از پاسخگویی به این سؤال، بگذارید به اسباب و دلایلی که برای آمریکا و اسرائیل دارای اهمیت و ضرورت زیادی است نگاهی انداخته و آنها را مورد توجه قرار دهیم.

اولا: از زمان شکست اسرائیل در جنگ سال 2006، بر علیه مقاومت حزب الله و کشور لبنان(و در کنار آن سوریه)، لازم بود که این رژیم برای اعاده حیثیت و اعتبار از دست رفته خود، جنگی جدید را در منطقه آغاز کند و ثابت کند که همچنان شکست ناپذیر است. این هیبت و هیمنه چیزی است که اسرائیل از آن بهره ها برده و از قبل آن خدمات و منافع بسیاری را دریافت داشته است. این امر از زمان اولین جنگ اسرائیل در قالب جنگ سه گانه بر علیه مصر در سال 1956، که ارتش اسرائیل به کانال سوئز رسید حاکم بوده است و به دنبال آن این اعتبار و شکست ناپذیری به نبرد تمام عیار در سال 1967 و اشغال کرانه باختری، جولان، باریکه غزه وصحرای سیناء اختصاص داشت که خط “بارلیف” نیز بر روی کانال سوئز کشده شد.

رژیم صهیونیستی تلاش کرد تا بخشی از هیمنه از دست رفته خود را در جریان جنگ غزه در سال 2008/2009 زنده کند، اما در انجام این امر شکست خورد و این شکست ضربه ای دیگر به هیبت و هیمنه این رژیم بود. سپس در سال 2012 تلاش کرد به حمله مقاومت غزه که در نتیجه ترور خائنانه یکی از فرماندهان گردان عزالدین قسام بنام ” احمد الجعبری” شروع شده بود، پاسخ قاطع دهد. در این مرحله نیز با شکستی به مراتب شدیدتر از شکست های قبل مواجه شد. در سال 2014 با آمادگی بسیار بیشتری در راستای تحقق یک پیروزی میدانی به مقابله با مقاومت در نوار غزه برخاست، که این بار نیز نتیجه کار شکست این رژیم بود و به قول معروف، اعتبار رژیم صهیونیستی در زیر خاک دفن شد. چرا که این هیمنه در نبرد میدانی شکسته شد و بمباران شدید و ویرانگر 52 روزه هم نتوانست آن را بازیابی کند. هنگامی که وضعیت ارتش صهیونیستی به عجز و ناتوانی در اشغال نوار غزه و در هم شکستن مقاومت آن می رسد و یا زمانی که  نتیجه ای مشابه و یا به مراتب بدتر از آن را در اشغال جنوب لبنان و مقابله با مقاومت حزب الله حاصل می کند، پس باید گفت که لازم است این رژیم در کلیت خود به فکر از بین رفتن باشد.

در این جا لازم است یادآور شویم که استراتژی رژیم صهیونیستی در ایجاد دولت، ساختن ارتشی قدرتمند بود که بر هر ارتش عربی یا اسلامی در منطقه فائق آید، در دوران جنگ سرد، به ویژه پس از برخورداری از بیش از 200 کلاهک هسته ای و اثبات اینکه تمامی پایتخت های عربی، صرفنظر از سرعت هواپیما و موشک، در تیررس ارتش و تانک های این رژیم قرار دارند، آنها افتخار می کردند که چهارمین ارتش قدرتمند دنیا را در اختیار دارند.

این استراتژی، در وهله اول تضمین کننده بقاء این رژیم بود و در وهله دوم، تضمین کننده سلطه سیاسی آن و مانع از هر گونه مقاومت یا تلاش نظامی بر ضد آن بود. بنابراین زمانی که ارتش این رژیم در وضعیتی قرار می گیرد که نمی تواند نوار غزه و جنوب لبنان را برای دست یابی به بیروت اشغال کند، پس می توان گفت که این رژیم یا باید در فکر رفتن باشد و یا  منتظر تکانه های زوال و نابودی در آینده باشد…

در اینجا یک دلیل برای شروع جنگ، وجود دارد که در هیچ دوره ای به این اندازه قوی، روشن و واضح نبوده است. جنگی برای اعاده اعتبار و بلکه مهم تر از آن اعاده برتری نظامی وقدرت ضربه زدن به هرگونه نیروی مخالف و یا تهدید کننده موجودیت و آینده رژیم صهیونیستی.

ثانیا: آنچه که در طول دو سال گذشته رخ داد (در رأس تحولات سال های گذشته)، رژیم صهیونیستی را با یک خطر جدید، بی سابقه و شدیدتر در مقایسه با خطرات قبل، مواجه ساخته است. این خطر، بنا به اعتراف اطلاعات ارتش رژیم صهیونیستی، افزایش روزافزون توان نظامی و موشکی حزب الله و قدرت تخریب آن است؛  این امر بدین معنی است که هرگونه جنگی میان این رژیم و حزب الله در آینده، منجر به هدف قرار گرفتن شهرها، زیر ساخت ها و مناطق مسکونی این رژیم، به شکلی بی سابقه خواهد شد.

لازم است که بر این معادله، باید توان نظامی ایران نیز افزوده شود که تا حدودی از محدوده مجاز و تصمیمات استراتژیک آمریکا اروپا، در تجهیز و تسلیح کشورهای عربی، ترکیه و ایران، عبور کرده است. این تصمیمات استراتژیک آمریکا و اروپا به منظور محدود سازی اتحاد جماهیر شوروی و به تبع آن بقیه دولت ها پیاده و عملیاتی می شد. تاریخ مسلح شدن کشورها و تاریخ فشارهای آمریکا و اروپا ورژیم صهیونیستی بر هر گونه تلاش تسلیحاتی کشورها، همگی بیانگر این امر می باشد.

اما در رابطه با ایران که خطوط قرمز غرب را نسبت به این موضوع (مسلح شدن)، رد کرده است، مقابله با پیشرفت های هسته ای آن که به توافقنامه هسته ای منجر شد، جنگ سیاسی امروز بر ضد موشک های بالستیک ایران، علاوه بر آن، فشارهای وارده به خاطر حضور نظامی حزب الله و دیگر نیروهای نظامی در سوریه، و نابودی داعش و مخالفین نظام سوریه و به موازات آن بهبود اوضاع عراق، همگی بیانگر فشارها و تهدیدات اعمالی از جانب آمریکا و اروپاست. همه این موارد، دلایل دیگری است که در کنار موضوع تسلیحات حزب الله، رژیم صهیونیستی را به سوی جنگی سوق می دهد که هدف آن از بین بردن این پیشرفت ها و یا حداقل محدود کردن آن است؛ هر چند فرضیه محدود سازی و فریز کردن پیشرفت ها، امری غیر ممکن می باشد.

بر این اساس می توان گفت که هم اکنون، دلایل شروع یک جنگ توسط رژیم صهیونیستی، نسبت به جنگ های سابق، در قوی ترین و شدیدترین وضعیت ممکن به لحاظ اهمیت و ضرورت قرار دارد. این دلایل همانگونه که گذشت، مربوط به شرایط فعلی، آینده و بحث بقاء رژیم صهیونیستی می باشد.

این سؤال پیش می آید که چرا با وجود همه این اسباب و دلایل، تا کنون جنگ جدیدی رخ نداده است؟ آیا ممکن است که جنگ مورد انتظار، در زمان مناسب آن هم به وقوع نپیوندد؟

دو دلیل اصلی برای عدم وقوع جنگ وجود دارد، در کنار آن، باید دلیل سومی را هم در نظر گرفت، هرچند که اهمیت آن به اندازه دو دلیل نخست نمی باشد. اما دلیل اول که در میان دو دلیل اصلی قرار دارد، به ضعف توان زمینی ارتش صهیونیستی برای تصرف اراضی تحت مدیریت حزب الله و یا حداقل اشغال جنوب لبنان و محاصره “ضاحیه” بر می گردد. این امر بدان معنی است که شروع یک جنگ فراگیر و وسیع نمی تواند به پیروزی منتهی شود. این ناتوانی و ناکامی، مادامی که جنگ محدود به حمله هوایی و موشکی و عدم تسلط بر اراضی باشد، تداوم خواهد یافت. این حقیقت در جنگ سال 2006 بر علیه حزب الله لبنان و جنگ های سه گانه ضد نیرو های مقاومت در نوار غزه ثابت گردید. نقیصه ای که به رغم تفوق و برتری قاطع رژیم صهیونیستی  بلحاظ هوایی و حجم آتش، عامل اصلی و اساسی در شکست ارتش آن، در این چهار جنگ به شمار می رود( ضعف نیروی زمینی در نبردهای میدانی). شاید دلیل این ضعف به مشغولیت ارتش صهیونیستی به مبارزه با انتفاضه ها، گروه های مقاومت و رویارویی های مردمی در فلسطین بر گردد که بیش از 25 سال به طول انجامیده است و این امر ارتش صهیونیستی را از حالت یک ارتش میدانی و آماده نبرد خارج کرده و به یک نیروی امنیتی و پلیسی بدل ساخته است. همچنین دلایل دیگری نظیر تغییر روحیه افسران و ورود آنها به کارهای تجاری و مصرفی مزید بر علت شده است. یک چنین نسلی از روحیه جنگاوری تهی شده است. البته هدف از بیان دلایل فوق، کاستن از ارزش دستاوردهای مقاومت شامل افزایش قدرت و پیشرفت های میدانی آن نیست. 

بنابراین زمانی که امکان دستیابی به پیروزی نظامی وجود ندارد، جنگ بی معناست ودستاوردی به جز تخریب و ارتکاب جنایات جنگی در پی نخواهد داشت. و این امر( جنگ)، زمانی که فرماندهان و نیروهای مقابل تسلیم ناپذیر بوده و مردم آن نیز خسارت های سنگین را تحمل کرده ولی پرچم سفید را بالا نمی برند، کاملا بی ارزش خواهد بود.

اما آن دلیلی که حتی توان تخریب دشمن را تحت الشعاع قرار می دهد، توان بالای موشکی حزب الله است که دشمن صهیونیستی خود نیز بدان اعتراف کرده است. امری که رهبران رژیم صهیونیستی را مجبور می کند تا در صورت اندیشیدن به جنگ، انتقال آتش مقاومت به شهرها و زیرساخت های خود، آن هم برای اولین در تاریخ جنگ های این رژیم را نیز مدنظر قرار دهند؛ در حالی که استراتژی تاریخی صهیونیست ها، انتقال نبرد به خارج از قلمرو خود و تأمین امنیت کامل مناطق درونی بوده است.

این امر انتظار خسارت در جبهه داخلی را افزایش داده و حتی خطرات و تهدیدات جبهه داخلی، بیش از شلیک انبوه موشک ها به سمت آنها، به عنوان مانعی جدی در مسیر اتخاذ تصمیم به جنگ از جانب رژیم صهیونیستی عمل می کند.

اگر کسی بپرسد که عامل سوم که باید مورد توجه قرار گیرد چیست؟ پاسخ روسیه است. به ویژه اگر دامنه جنگ به خاک سوریه نیز کشیده شود. چطور ممکن است که وقوع جنگ علیه لبنان را بپذیریم، در حالی که روسیه در سوریه حضور دارد ولی نسبت به موقعیت آن بی تفاوت بوده و موضع خاصی اتخاذ نکند.

بنابراین، در پاسخ به این سؤال که چرا با وجود اسباب و دلایل مؤثر جهت شروع جنگ، این اتفاق رخ نداده است، صرفا یک توضیح لازم است، که شرح آن در مطالب پیش گفته آمد. و این چیزی است که در شرایط فعلی مانع وقوع جنگ است. اما با این وجود، لازم است که مقاومت حزب الله در جنوب لبنان همچون مقاومت در نوار غزه، لحظه ای چشم بر هم نگذارد و این احتمال را بدهد که هر لحظه ممکن است جنگ آغاز شود. زیرا دائما احتمال حماقت و یا محاسبات غلط از جانب دشمن وجود دارد. چون که این امر تا کنون چهار بار در جنگ های چهار گانه سابق تکرار شده است و بنابراین باید عامل حماقت را مدام مدنظر داشت( آرزوها و تمایلات پیش بینی نشده). همچنین اشتباه محاسباتی دشمن را نیز باید به عنوان یک عامل مهم مدنظر داشته و سپس انگشت خود را بر روی ماشه نگه دارید.

منبع: جریدة الشعب الجدید