دلایل تغییر نگاه کشورهای عربی به سوریه | دکتر مهدی مطهرنیا / آینده پژوه سیاسی و استاد دانشگاه

دسته بندی کشورها در نگاه به سوریه

در مرحله نخست باید مسئله ی نگاه به سوریه تعریف پذیر شود. من بر این باور هستم، که سوریه یک عنوان یا یک نام برای برخوردهایی ، که در منطقه خاورمیانه با منطق مقاومت صورت می پذیرد است. به هر حال باید بپذیریم، که سوریه به عنوان یک کشور در جبهه مقاومت مطرح می شود. فلذا چه برخورد با سوریه و چه برخورد با مقاومت جدای از این معنا نیست. اگر بخواهیم به واقعیت های سیاسی توجه کنیم. آنچه که منجر به برجسته سازی تحرکات موجود در سوریه، در قالب حرکتهای منطقه ای و همگرایی بعضی از دولتهای پایتختهای عربی بر ضد سوریه و در قالب حمایت از گروههای معارض شد؛ به تنهایی به سوریه باز نمی گشت، بلکه سوریه نامی بود و در پس آن برخورد با تهران و تحرک در جبهه ای به نام موافقت بر ضد جبهه مقاومت صورت پذیرفت. یعنی جبهه موافقت تلاش کرد تا با ایجاد فضای همگرایی بر ضد دولت بشار اسد زمینه های قطع ارتباط یا قطع نخاع مقاومت در منطقه را دنبال کند. چرا که اگر نقطه عزیمت و ثقل جبهه مقاومت را در تهران بدانیم، با گذر از ستون فقرات سوریه به لبنان یعنی به منطقه عملیاتی، نزدیک مرزهای اسرائیل می رسیم. از این جهت سوریه به عنوان گلوگاه و ستون فقرات جبهه مقاومت مطرح بود. در این بین باید این نکته را مد نظر قرار دهیم، که برخورد کشورهای عربی در جبهه ای به نام موافقت شکل گرفت تا با همگرایی اراده دولتهای عربی زمینه های ایجاد کنترل مقاومت حاصل آید. چنانچه سیستم های اطلاعاتی امنیتی در این کشورها، به علاوه ی کشورهایی مانند ترکیه و همچنین رژیم اسرائیل، زمینه ساز ایجاد یک فضای ضد سوری در منطقه و سپس گسترش آن در سطح بین المللی شدند. به طوری که اتحادیه ی عرب ارتباط خود را با سوریه قطع کرد و تمام سفرای کشورهای عربی از دمشق فرا خوانده شدند. این رویکردها نشان دهنده ی حرکتی، نه تنها ضد سوریه بلکه بر ضد مقاومت بود. بر اساس قانون سوم نیوتون این رویکرد از طرف دیگر موجب مقاومت هایی در مسیر جبهه مقاومت  شد. در این راستا تلاش ایران، لبنان (بویژه حزب الله لبنان) و روسیه (که اساسا  سوریه را منطقه نفوذ اصلی خود در مقابل کشورهای عربی در خاورمیانه می دانست) بر نقطه ای گره ای، به نام حفظ  بشار اسد توجه یافت. در این میان هر چند حفظ بشار اسد، می توانست، تبعاتی برای کشورهای حامی دمشق داشته باشد، اما از طرفی دیگر به یک فرصت هم تبدیل شد.

دلایل تغییر نگاه کنونی رویکرد کشورهای عربی به سوریه

1.کشورهای جبهه ی موافقت، یعنی کشورهای عربی به علاوه ترکیه و در حاشیه ی آن رژیم اسرائیل، به خوبی می دانستند، که جایگزین مناسبی برای بشار اسد وجود ندارد و در دراز مدت به این نتیجه رسیدند که در میان معارضان و مخالفان بشار اسد، از یک سو با یک جبهه ی تندرو سلفی و از طرف دیگر با یک جبهه ملی گرای فاقد ساختار معنادار قدرت، برای اداره ی امور آینده ی سوریه مواجه هستند. در این بین تحرکات عربی بر علیه سوریه مدیریت شد، تا با سیاست سرزمین سوخته، از طرف کشورهای  فرداستی و منطقه ای تا مرزهای تضعیف رژیم حاکم بر دمشق پیش رود. در این بین من معتقدم، که از سال 2014 و از اواسط 2013 به بعد دوران پسا بشاراسدی با حفظ بشار اسد در سوریه شروع شد. در این میان اندوخته های چهل ساله حافظ و بشار اسد در سوریه کاملا تخریب و زمینه هایی ایجاد شد که جبهه مقاومت با هزینه هایی بسیار بالا در حفظ بشار اسد روبرو شود و از طرف دیگر برد استراتژیکی را نیز حاصل نماید.

2. اکنون کشورهای فرا منطقه ای نگاهی ویژه به سوریه دارند است. امروزه ایالات متحده امریکا به هر دلیل پذیرفته است که بیش از این هزینه از کار برکنار کردن بشار اسد را در منطقه را پرداخت نکند. اینکه این نکته ناشی از  فقدان یک جایگزین مناسب و  یا بالا رفتن  هزینه های برخود با بشار اسد در کل منطقه و  تعمیم آن به نظام  بین الملل  در ارتباط با ایران است مساله ای دیگر است.

3.در واقع باید بپذیریم که ایران در چارچوب تحرکات دو سال اخیر  و با به قدرت رسیدن  دولت یازدهم و دکترین تعامل سازنده  در پی ایجاد فضای  مناسب در پی تعامل با کشورهای فرامنطقه ای  است. در این حال  با توجه به سخنان اخیر حسن روحانی در بین فعالان اقتصادی و  امکان تحقق به توافق هسته ای در آینده نیز موجب شده برخی از دولت ها ی عربی محافظه کارتر  که در جریان درگیری جبهه موافقت با  موافقت تلاش کرده اند که از رویکرد بی طرفی تبعیت کنند اکنون براین امر باشند که از این فرصت استفاده کنند و  زمینه های  ایجاد  ایفای نقش تعاملی با سوریه را  فراهم کنند.

4.در بعد دیگری بسیاری از کشورهای عربی خود درگیر  پژواک ها و  تحرکات ناشی از آنچه بهار عربی خوانده شد هستند . در این بین هر چند بهار عربی نتوانست به نتایج  مورد نظر خود رسد اما آنها نگران بازتولید این تحولات هستند. لذا هر کدام از کشورهای عربی خود درگیر بحران های  ناشی از گسل های اجتماعی فعال شده هستند. این امر موجب میشود زمینه های نگرانی در بروز یک حرکت جدی در کشورهای عربی دیگر را به خود به همراه داشته باشند. به بیان دیگر اگر امروزه در سوریه توفانی برخیزد و موجب سقوط اسد  گردد بی تردید گردبادهای ناشی از این توفان میتواند به دیگر  کشورهای عربی منطقه سرایت کند.  بنابراین بسیاری از کشورهای عربی در عین حال توجه به رویکرد تحمل و تضعیف به این مساله توجه کرده اند که تحمل را بر تضعیف اولویت دهند. در این راستا تحمل بر تضعیف اولویت و اولیت دارد . این تحمل به دلیل این امر صورت میگیرد که منطقه می تواند آبستن حوادثی باشد که ملتهب کردن بخشی از  منطقه (که چهره اصلی منطقه و چشم منطقه است) موجب برجسته و به نمایش گذاشته شدن التهاب و به جا گذاردن تاثیرات خود در همه منطقه شود . لذا این نکته در  ذهن تئورسین های  کشورهای عربی وجود دارد که در چارجوب برخورد با رژیم بشار اسد باید در مسیر استفاده و بهره بردای از گروه های معارض این نکته را مد نظر قرار دهند که استفاده از گروه های معارض  مانند شمشیر دولبه است  و ممکن است  لبه دیگر آن به  سمت خود آنها برگردد.  یعنی همان گونه که کشورهای دیگر فرامنطقه ای فرداستی به این نکته توجه کرده و میدانند که اگر  بخواهند در سوریه  رژیمی سرکار آورند که بشار اسد را بر دارد و از منظر  گرایش های دینی رادیکال تر باشد، به جای ایجاد فضای مثبت می تواند موجب فراهم سازی زمینه های منفی در منطقه منطقه گردد، کشورهای درون منطقه ای مخالف اسد و کشورهای برون منطقه ای هم در ارتباط با  وضعیت کنونی  بسیار محافظه کارانه برخورد  می کنند و سیاست  تحمل و  تضعیف را پیش می گیرند.