دشواره‌های فکری- استراتژیک حکمرانی اسلامی در روزگار مدرن

 دکتر قدیر نصری

 نحستین سخنرانی پنل “حکمرانی اسلامی”، آقای دکتر قدیر نصری، دانش آموخته اندیشه سیاسی و استاد دانشگاه خوارزمی تهران بود که بحث خود را با این پرسش آغاز نمود: حکمرانی اسلامی و برپایی آن در روزگار امروز با چه دشواره‌هایی در ساحت استراتژیک و فکری مواجه است؟ ایشان قبل از ورود به احصای آن دشواری‌ها، ابتدا دو صفت استراتژیک و فکری را تعریف کردند. به زعم وی، دشواره استراتژیک، یک معضله یا پروبلم بنیادین و هستی شناختی است که به حیات و ممات یک ماجرا مربوط است. منظور از دشواره فکری هم، الگوسازی در ذهن سپس کوشش برای تحقق آن الگوی تاسیس شده در عالم ذهن، در عالم بیرون است. چه بسا بسیاری از الگوها در ذهن، بسیار بسامان هستند اما به محض تولد، در کمند حوادث و پرسش‌ها گرفتار می‌شوند.

رییس پژوهشکده مطالعات استراتژیک خاورمیانه، بعد از توضیح این مقدمه، به سراغ تبیین دشواره‌ها رفت و در نخستین گام از موضوع دولت-ملت یا Nation-State  یاد کرد و چنین بیان داشت که حکمرانی اسلامی متشکل از چگونه مردمی است؟ دولت آن چه تمایزی با دولت مدرن دارد و به طور کلی  در حکمرانی اسلامی، مردم بنده هستند یا شهروند. حاکم هم نماینده مردم است یا آیت خدا بر روی زمین. اهمیت این دشواره هنگامی افزون می‌شود که به سرنوشت حکومت‌های سلفی یا سنتی نظر بکنیم که چگونه به خاطر محرومیت از دولت-ملت معین عاقبت نه اسلامی شدند نه مدرن نمونه آن پاکستان است یا عربستان و یا قطر و مصر که همگی در گرداب فقر و استبداد و تبعیض گرفتارند.

دومین دشواره‌ی پیشاروی حکمرانی اسلامی، تناسب بین توانایی و تعهد و مشخصا یافتن پاسخ به این پرسش است که حکمران اسلامی قرار است چه مناسبت و مناسباتی با بقیه جهان داشته باشد. آیا بقیه جهانیان، حربی و کافرند یا باید تحمل شوند تا موعد مناسب فرا برسد. به زغم این استاد اندیشه سیاسی کاربردی، سومین دشواره بسی مهم‌تر است و آن این است که در حکمرانی اسلامی، امر دینی و امر عرفی چه مناسبتی دارند؟ آیا کوشش برای اسلامی کردن جامعه، موجب عرفی شدن خود دین نمی شود؟ در بسیاری مواقع، بیش‌فعالی دین و ورود آن به ساحات متنوع جامعه، نه تنها جامعه را دینی نمی‌کند که دین را عرفی می‌کند. آن جایی که حوزویان در پی امتیاز و محاسبات این جهانی می‌روند، و نهادهای دینی در پی نتایج عرفی هستند، احتمالا دین عرفی شده است.

بالاخره چهارمین و آخرین دشواره‌ای که حکمرانی اسلامی باید نسبت به درک و درمان آن اقدام کند عبارت است از زمان‌آگاهی به جای زمان‌پریشی. بدین معنا که هر زمانه‌ای واجد یک روح است. روح زمانه معاصر نیز کرامت انسانی است. حکمرانی اسلامی چه نسبتی با کرامت انسان(شامل زنان، زندانیان، شهروندان، تجار و …) خواهد داشت؟ آیا نسبت امروز همان نسبت صدر اسلام خواهد بود؟ به نظر می‌رسد زمان‌پریشی و کوشش برای احیای گذشته‌ای غیر واقعی یا آینده ای فراواقعی می‌تواند دامی برای حکمرانی اسلامی باشد. به نظرم، اصلی‌ترین چالش یا دشواره، همین است یعنی تنظیم نسبت حکمرانی اسلامی با گفتمان مسلطی که نامش کرامت انسان است و جلوه‌اش دموکراسی و احترام به حقوق بشر. خوشبختانه در آموزه‌های شرقی اسلامی، میراث موثری در این زمینه وجود دارد. احیای آن میراث به نحوی که سر از رادیکالیسم درنیاورد و در عین حفظ سنت، پیشتاز تحول باشد، اصلی‌ترین دشواره است. آنچه ایران زمین را زمین‌گیر کرده همین دو سر این طیف است: گذشته گرایی بی‌مهابا و آینده‌گرایی بی‌مبنا. گذشته‌ای که به مثابه یک آیینه در اتومبیل است. خیره شدن در آیینه(گذشته) موجب سلفی‌گری می‌شود و بی‌اعتنایی به آیینه (آینده) موجب تصادم و اختلال در حرکت می‌گردد. بازیگر بصیر یا راننده هوشمند کسی است که گذشته یا آیینه را به منظور تنظیم حرکت نگاه می‌کند. نه به آن خیره می شود و نه آن را از جا می‌کند.