جایگاه زیدیه در یمن و تقسیم جریانهای فکری عقیدتی زیدیه/ سید علی قریشی/ کارشناس و سفیر پیشین ایران در یمن
موسسه آیندهپژوهی جهان اسلام
پیشینه جایگاه زیدیه در یمن
نخستين تحركات علويان (زيديان) براي به دست گرفتن قدرت سياسي در يمن در اواخر قرن دوم و اوايل قرن سوم هجري، همزمان با قيام محمد بن ابراهيم بر ضد مأمون خليفه عباسي و عزيمت ابراهيم بن موسي بن جعفر (ع) برادر امام رضا (ع) به يمن (بهعنوان داعي محمد بن ابراهيم) صورت بست. در سال 199ق محمد بن ابراهيم معروف به ابن طباطبا در کوفه با شعار دعوت براي «الرضا من آل محمد» (فرد موردپسند آل محمد) و عمل به كتاب و سنت بر ضد مأمون قيام كرد. فرمانده سپاه وي فردي به نام ابوالسرايا سري بن منصور شيباني بود.
محمد بن ابراهيم كوفه را از دست والي عباسي آن خارج كرد و بر آن استيلا يافت. شيعيان كوفه دعوت وي را اجابت و مردم با وي بيعت كردند. و لقب اميرالمؤمنين به وي دادند. محمد بن ابراهيم برادر خود قاسم بن ابراهيم را به مصر و ابراهيم بن موسي بن جعفر را به يمن فرستاد تا براي وي تبليغ كنند و از مردم براي وي بيعت بگيرند.
چون ابراهيم بن موسي وارد صعده شد، سران قبايل بني فطيمه، بني سعد، بني شهاب و حمير به وي پيوستند. ابراهيم با قبيله اكيل كه گرايش به خلافت عباسي داشتند، آنچنان برخورد سختي كرد كه مايه عبرت ديگران باشد. بازماندگان ايرانياني كه بهعنوان سپاه همراه سيف بن ذي يزن حميري براي آزادي يمن از اشغال حبشيها به يمن رفته بودند، و به نام ابناء معروف شده بودند، از ابراهيم بن موسي حمايت كردند. ميان ابناء و شهابيها پيش از آن جنگهایی رخ داده بود.
به نظر ميرسد اسحاق بن موسي عباسي، ولایت دار يمن از جانب عباسيان، قدرت ابراهيم بن موسي بن جعفر و پيوستن قبايل يمن به او را درك كرده بود و همين امر سبب شد كه اسحاق بن موسي يمن را ترك كند و با خروج اسحاق از يمن فرصت براي ابراهيم بن موسي فراهم شد تا به بسط سيطره و تسلط خود بر يمن و بهرهبرداري از درگیریها و نزاعهای موجود ميان قبايل يمن بپردازد.
به نظر ميرسد احساس خصمانهاي كه برخي قبايل يمن نسبت به ابراهيم بن موسي پيدا كرده بودند، موجب گرديد تا اوضاع يمن در جهت حاكميت او آرام نگرفته و استقرار نيابد. ازاینرو ابراهيم بن موسي از خليفه مأمون امان خواست و مأمون نيز به او امان داد. گفته شده است كه امام علي بن موسي الرضا (ع) در حق وي شفاعت كرده است.
تشكيل دولت زيدي در يمن
يحيي بن الحسين (ملقب به هادی الی الحق) مؤسس دولت زيدي يمن در سال 284 ق، با بهرهبرداري از فرصت ضعف دولت عباسي و آشفتگي امور در آن دولت، تصميم گرفت امامت و رهبري جنبش ضد عباسي را به عهده بگيرد.(امري كه براي جدش قاسم بن ابراهيم طباطبا عملي و ميسر نشد). وي ابتدا طبرستان را براي شروع انقلاب بر ضد عباسيان در نظر گرفته بود. زيرا طبرستان از دسترس عباسيان دور بود.
علاوه بر آن طبرستان جايي بود كه در آن زمينههاي لازم براي حمايت و پشتيباني از نهضت وي وجود داشت. طبيعت كوهستاني طبرستان و دوري آن از مركز خلافت مانع اعزام لشكريان عباسي به آنجا بود. همچنين مذهب زيدي سالها پیشازاین بهوسیله داعيان و مبلغان قاسم بن ابراهيم در اين منطقه شيوع يافته بود. تلاشها و کوششهای اين داعيان و مبلغان ثمر داده بود و دولت علوي داعي حسن بن زيد در سال 250هـ. ق/ 864م در طبرستان تشكيل شده بود. ليكن زيديان حسن بن زيد را بهعنوان امام نمیشناختند. (و لقب داعي براي حسن نيز بر همين امر دلالت دارد.) زيرا شرايط امامت را كه علم و زهد و سياست بود، در وي كامل نمیدانستند. بههرحال يحيي بن الحسين به طبرستان رفت و درحالیکه جماعتي از «رسّي»ها ازجمله پدر، عموها و پسرعموهايش و نيز گروهي از موالي ]ياران و طرفداران ايرانياش[ وي را همراهي ميكردند، وارد آمل شد. اما به دليل واكنش منفي محمد بن زيد حاكم زيدي طبرستان و پيامي كه وي توسط وزير خود حسن بن هشام براي يحيي بن الحسين فرستاد، يحيي از اقامت در آمل و ادامه برنامه خود منصرف شد. به نظر ميرسد حسن بن هشام حامل تهديدي براي يحيي بن الحسين بود بهطوریکه يحيي وادار شد از خود دفاع كند و در مورد سلامت قصد خود و نداشتن سوءنيت توضيح دهد. زيرا يحيي پاسخ ميدهد: «ما به اينجا نيامدهايم تا به نزاع در كار شما ]مسئله قدرت و حكومت[ بپردازيم. بلكه به ما گفته شده است كه در اين سرزمين شيعيان و پيروان ما وجود دارند، گفتيم شايد خداوند از جانب ما فايدهاي به آنان برساند».
پسازآنکه يحيي بن الحسين در اجراي برنامه خود در سفر به طبرستان ناكام ماند، بهسرعت آهنگ بازگشت كرد و به مدينه مراجعت نمود. يحيي بن الحسين پس از ناكامي در سفر طبرستان، در سال 280هـ.ق / 893م آهنگ يمن كرد و اين نخستين سفر وي به يمن بود. در اين سفر، علي بن عباس حسني يكي از علماي زيدي كه در ايام حكومت داعي صغير محمد بن زيد، قاضي طبرستان بود، يحيي را همراهي ميكرد. يحيي مدت كوتاهي در يمن ماند و به دليل نافرماني و سرپيچي مردم يمن از اوامر و دستورات وي، پيش از آنكه موفق به تشكيل حكومت شود، به مدينه بازگشت.
در مورد علت بازگشت هادي يحيي بن الحسين به حجاز، پسازآنکه وي موفق شد حتي به نزدیکیهای صنعا برسد، شايد آن بوده است كه وي حمايت و اطاعتي را كه براي اين امر مهم يعني تشكيل حكومت ]اسلامي علوي زيدي[ لازم ميديده و انتظار داشته، نمييافته است.
سرزمين يمن، در آن زمان، جايي بود كه امكان تحقق رؤياهاي يحيي بن الحسين را براي قيام بر ضد خلافت عباسي و تشكيل حكومت علوي(زيدي) فراهم ميكرد، خلافت عباسي به سبب تسلط ترکها بر امور ضعيف شده بود و يحيي بن الحسين از اين موقعيت بهرهبرداري كرد. گفتني است كه اوضاع طبيعي يمن بهویژه شمال آنکه دولت زيدي ابتدا در آنجا تأسيس يافت، و صعبالعبور بودن راههای آن و نيز انتشار تشيع در ميان مردم يمن، حمايت از دولت وي و امنيت آن را تضمين ميكرد. موضوع تشيع مردم يمن و دور از دسترس بودن آن براي خلفا نكتهاي است كه حتي در توصيه ابن عباس به امام حسين(ع) هنگامیکه خواست بر بنياميه خروج كند، ديده ميشود. عبدالله بن عباس به امام حسين بن علي(ع) توصيه كرد كه بهجای كوفه، به يمن برود، آنجا كه ميگويد: «اگر قصد خروج (=قیام) داري، به سرزمين يمن عزيمت كن چون آنجا قلعهها(حصون) و درّهها دارد. يمن سرزميني است وسيع و شيعيان پدرت در آنجا هستند. در آنجا ميتواني دور از دسترس باشي و داعيان و مبلغان خود را به اطراف بفرستي».
نتيجه و خلاصه آنكه سفر نخستين يحيي بن الحسين به يمن به منزله يك سفر اكتشافي براي كسب اطلاع از اوضاع و احوال يمن و نيز ديدار با ياران مخلص خود در صعده بوده است.
چون يحيي بن الحسين از يمن به مدينه بازگشت، فتنه و آشوب و اختلافات و درگیریها شدّت گرفت، مصيبت و گرفتاري همه جا را فرا گرفت، جنگ ميان قبايل در صعده بين اكيليها و فطيميها از نو آغاز شد، بهطوریکه آنان ناگزير نامه به يحيي بن الحسين نوشتند و از او درخواست كردند كه به يمن بازگردد. يحيي بن الحسين در ابتدا نسبت به اجابت درخواست فطيميها و عزيمت به يمن ترديد نشان داد و تصميم گرفت به سبب مسائلي كه در سفر اول وي به يمن رخ داده بود، هيئت يمني را بدون اجابت خواستهشان به يمن بازگرداند، اما رؤياي عهدهدار شدن امامت امت و اشتياق وي به اين امر قويتر از ترديد او بود و بر ترديد او غلبه كرد.
عزيمت دوم يحيي به يمن (284ق)
يحيي بن الحسين سرانجام پس از غلبه بر ترديد خود، در ميان گروه كوچكي از پيروان خود متشكل از محمد بن علي عبيدالله پدر مؤلف سيرۀ هادي يحيي بن الحسين از نوادگان عمر بن علي بن ابي طالب علیه السلام، فرزندش محمد بن يحيي، يوسف بن محمد حسني، ادريس بن احمد از نوادگان جعفر بن ابي طالب و ده نفر از خدمه راه يمن در پيش گرفت و در ششم صفر 284/ 897م به صعده رسيد. و اين در زماني بود كه ميان قبائل صعده (قبائل سعد و ربيعه) جنگ و خونريزي ادامه داشت و كينهورزيها پايدار و طولاني شده بود، منطقه در خشكسالي، راهها ناامن و قحطي و گراني بيداد ميكرد.
چون يحيي بن الحسين به صعده نزديك شد، مردم آنجا از قبائل سعد و ربيعه كه آتش جنگ و فتنه ميانشان شعلهور بود، از شهر خارج شده، نزد او رفتند و همگيشان با وي ديدار كردند. و بروي درود و سلام فرستادند. يحيي به آنان دستور داد كه به يكديگر سلام كنند. آنگاه خطبهاي بليغ و رسا در ميان آنان ايراد كرد. خداي را به ياد آنها آورد و دستور داد قرآني آوردند و آنان را سوگند داد كه دست از فتنه و آشوب بردارند. فتنه و آشوبي كه سران بني يعفر در خاموش كردن آن ناتوان مانده بودند. سپس آنها را سوگند داد كه از او اطاعت و وي را ياري كنند و امر خداوند را بپا دارند. پس آنها با وي بيعت كردند و وي را امام و پيشواي خود قرار دادند. و يحيي بن الحسين صعده را مقر دولت جديد خود قرار داد و در طي سه مرحله توانست سيطرۀ كامل خود بر يمن را برقرار كند.
تقسیم جریانهای فکری عقیدتی و … زیدیه
پس از شهادت زید، فرقههای زیدی با گرایشهای متفاوت فکری، سیاسی و فقهی پدیدار شدند. در قرن دوم هجری زیدیه به سه فرقه اصلی: جارودیه، صالحیه و سلیمانیه منشعب شدند و در قرن سوم هجری نیز به دو شعبه قاسمیه (پیروان قاسم بن ابراهیم رسی) و ناصریه (پیروان ناصر اطروش) تقسیم شدند. همه اینها قبل از تأسیس دولت زیدی در یمن توسط هادی یحیی بن الحسین در اواخر قرن سوم (284 ق) بود.
اندیشههای سیاسی این فرقهها نقش و تأثیر مهمی در تداوم فکر زیدی تا به امروز داشته است. در ذیل به مهمترین افکار سیاسی آنان میپردازیم.
جارودیه
پیروان ابوالجارود زیاد بن ابی زیاد (د – 150 ق). اندیشه امامت نزد فرقههای جارودیه بر اصول زیر استوار است:
1- اعتقاد به «نص» در مورد حضرت علی (ع) و حسنین (ع) از سوی پیامبر (ص). جارودیه معتقد به نص آشکار بر حضرت علی و حسنین از سوی پیامبر اکرم (ص) بودند. گفتنی است که مفهوم «نص» در میان جارودیه با مفهومی که امامیه از آن در نظر دارند، تفاوت اساسی دارد. جارودیه معتقدند که پیامبر علی (ع) را با وصف نه نام بهعنوان امام بعد از خود معرفی کرده است و مردم که صفت را نشناختند و به دنبال موصوف برنیامدند مقصرند.
2- انحصار امامت در نسل حضرت فاطمه (س) از ذریه حسنین (ع).
3- انتخاب امام پس از حسنین (ع) از طریق شورایی از فرزندان ایشان.
4- خروج و قیام بهعنوان شرط صحت انعقاد امامت. گفتنی است که زیدیه یمن جارودیه هستند.
صالحیه
پیشوای فرقه صالحیه یا بتریّه حسن بن صالح ملقب به ابتر (100 – 168 ق) است. این فرقۀ زیدیه به اهل سنت نزدیکترند. اندیشۀ امامت نزد صالحیه بر اصول زیر استوار است:
1- جایز دانستن امامت مفضول با وجود افضل. معتقدند که حضرت علی (ع) شایستهترین فرد پس از پیامبر برای جانشینی او بوده، اما او خود «امر»: (=خلافت) را با رضایت واگذار کرد و از حق خود گذشت. صالحیه در مورد عثمان توقف کرده و نظر نمیدهند.
2- هر کس از اولاد حسنین (ع) که عالم، زاهد، شجاع باشد و قیام به سیف (=پیکار مسلحانه) کند، امام است و چنانچه دو امام همزمان قیام کنند، باید به افضل و زاهدتر مراجعه کرد و اگر مساوی باشند آن که رأی استوارتر و قاطع دارد، امام است. صالحیه خروج و قیام دو امام در دو منطقه دور از هم را جایز میدانند.
سلیمانیه
پیشوای فرقة سلیمانیه یا جریریّه سلیمان بن جریر بوده است.
فرقه سلیمانیه مخالف انحصار امامت در فرزندان و نسل حضرت فاطمه (س) که اغلب فرقههای زیدیه به آن اعتقاد دارند، میباشد.
سلیمانیه معتقد است که حتی با تشکیل جلسه دو نفر از نخبگان (خیار مسلمین) تعیین امام درست است. سلیمانیه امامت مفضول را به رسمیت میشناسد اما بههرحال در نظر آنان امامت افضل بهتر است.
سلیمانیه بر مشروعیت خلافت شیخین صحّه میگذارد، زیرا امت آن دو را اختیار کرده است. آنان به امت حق انتخاب حاکم را میدهند و امت در این مسئله حق اجتهاد دارد. گرچه ممکن است در اجتهاد خود خطا کند چون افصل یعنی حضرت علی (ع) را انتخاب نکرده است، اما این یک خطای در اجتهاد است که به درجه فسق نمیرسد و موجب تکفیر نمیشود.
اهمیت اندیشه سیاسی سلیمانیه در این است که هسته اولیه خط فکری زیدیه متمایل به اهل سنت را تشکیل میدهد. اگر صالحیه امامت مفضول را با وجود افضل برای توجیه خلافت شیخین جایز میداند، اما سلیمانیه با صحه گذاشتن بر خلافت شیخین و خلافت هر کس که به روش آنان پایبند باشد، به آن مشروعیت میبخشد.
سلیمانیه لازم نمیداند که امام از لحاظ علمی و رأی و حکمت برترین فرد باشد، بلکه کسی باید باشد که برای برداشتن بار مسئولیت حکومت و انجام وظایف امامت تواناترین باشد. سلیمانیه امامت را از مصالح دین میداند که نیازی به آن برای شناخت خدای تعالی و توحید نیست، بلکه امامت برای اقامۀ حدود، قضاوت میان اطراف متخاصم، سرپرستی ایتام و اداره جنگ با دشمنان دین و حفظ جماعت مسلمین و جلوگیری از هرج و مرج لازم است.
گرایشهای فکری گوناگون در اندیشه سیاسی زیدی
همچنانکه بعد از این خواهد آمد، زیدیه به دو جریان اصلی تقسیم شد: جریان اول جریانی است که بیشتر گرایش به افکار شیعی امامی دارد و معتقد است که امامت از مهمترین مسائل اصول دین است و شدیداً نسبت به احقّ بودن اهل بیت برای امامت پایبند هستند و جریان دوم که معتقد است امامت در تمامی قریش صحیح است و درست نیست که آن را در شاخه یا خانواده معینی منحصر بدانیم.