جایگاه بحران سوریه در معادلات منطقه ای
دکتر عباس خامه یار
کارشناس ارشد مسایل بین المللی
– «بسم الله الرّحمن الرّحیم»
جایگاه بحران سوریه در معادلات منطقهای
دکتر عباس خامه یار
کارشناس ارشد مسائل بینالمللی
عرض سلام و ادب و احترام خدمت دوستان عزیز دارم و از محبت و دعوت میزبانی مؤسسه جناب آقای صفوی تشکر میکنم. وقت کم است و دوستان هم تأکید داشتند روی بحث سوریه صحبت شود. من سعی کردم یک مقداری فراتر از سوریه صحبت کنیم و توافقی که داشتیم بههرحال بخشی از آن راجع به گروههای تکفیری داخل سوریه صحبت شود و یکبخشی هم فراتر از سوریه صحبت کنیم چون من معتقد هستم که بهاندازه کافی ما راجع به این بخشهای مختلف بهصورت جزئی تحلیل کردیم، شنیدیم و بهاندازه کافی مطالعه کردیم. آنچه لازم است ما یک نگاه کلان نسبت به منطقه داشته باشیم و همه تحولات را در قالب یک پازل ببینیم. سوریه یکی از قطعات این پازل است. درست است که قطعه اصلی است ولی بههرحال چیدن این قطعات در کنار هم و ارائه آن تصویر هوایی به نظر من بسیاری از مسائل را روشنتر میکند و اهدافی که در پیش رو هست کاملاً مشخص هست و آن مشخصتر میکند. من فکر میکنم اینیک نقطه اساسی است. من در بخش اول که در این رابطه میخواهم نکاتی را عرض کنم. البته وقت زیادی نیاز دارد و بهاختصار عرض میکنم. من فکر میکنم تحولات منطقه ناشی از سه عامل اصلی است و با در کنار هم قرار دادن اینها آن تصویر را خوب میشود نشان داد. نکته اول حوادث میدانی که بلافاصله بعد از یا با یکفاصله کوتاه بعد از تحولات منطقه با هر نامی، بیداری اسلامی یا بهار عربی یا هر نامی که هست، این تحولات یک پاتکی بود. بهخصوص تحول سوریه. یک پاتکی نسبت به تحولات بزرگ، بیسابقه یا کمسابقهای که منطقه را فراگرفته بود. این تحولات کاملاً قابل پیشبینی بود و سناریوهای مختلفی و متعددی را برای آن پیشبینی کرده بودند. شما دیدار خانم رایس از مصر را قبل از سقوط مبارک در نظر بگیرید و فشاری که به رژیم مبارک برای بهکارگیری اخوان و ایجاد یک انتخابات آزاد آورده شد و برای اولین بار بود که یک فرصتی و یک ظرفیتی برای اخوان المسلمین داده شد که بتوانند وارد مجلس شوند. آمریکاییها خوب متوجه بودند که چه اتفاقی میخواهد بیفتد و چه نقشی اسلام سیاسی که درواقع اخوان نمایندگی آن را در جهان اهل سنت داشت، میدانستند در آینده چه نقشی باید ایفا کند. لذا آن سازگاری استراتژیک یکی از راهبردهای اساسی آمریکاییها بود که بر اساس آن سازگاری را با یک جریان قوی اهل سنت و جریان اسلام سیاسی اهل سنت که اخوان هست، این را از همان زمان برقرار کردند و به نظر من آمریکایی نمیدانستند، یعنی در اینجا دچار اشتباه محاسباتی شدند که نمیدانستند که این تحولات با این سرعت صورت میگیرد و آنچه در تونس اتفاق افتاد برای آمریکایی غیرقابلپیشبینی بود. آمریکاییها فکر میکردند این اتفاق اول در مصر صورت خواهد گرفت بعد در کشورهای مختلف. از طرفی هم سرعت این تحولات که همینطور رژیمهای عربی را یکی پس از دیگری سرنگون کرد، باز با این سرعت قابل پیشبینی نبود و باز دچار اشتباه محاسباتی شدند. این روند با شدت ادامه داشت و زمانی هم که به کویت رسید، من آن زمان آنجا بودم که مجلس را اشغال کردند سلفیها و گروههای تکفیری که آن موقع اشتباهاً ما از این حرکت به لحاظ رسانهای پشتیبانی میکردیم، خطر بیخ گوش رژیمهای نفتخیز شورای همکاری حوزه خلیجفارس بود. این خطر زمانی که به آنجاها رسید دیگر اینها دستبهکار شدند و بحثهایی را مطرح کردند که من فکر میکنم این را در مصاحبهای که آقای حمد بنی جاسم با بیبیسی احتمالاً اگر فراموش نکرده باشم داشت، هم چون یک وزیر خارجه سابق قطر است. آدم بسیار رک و بسیار وابسته به رژیم صهیونیستی هم هست. از همان اول هم مشخص بود مهره رژیم صهیونیستی در کل حوزه خلیجفارس بود. این کامل این مسئله را افشاء کرد و بعد دستبهدست شدن این کار که دست قطریها بود، بعد تحویل سعودیها داده شد و اقداماتی که خود این شخص در اتحادیه عربی برای اخراج سوریه داشت و حمله فراگیر سیاسی، نظامی، اقتصادی، رسانهای علیه سوریه و کشورهای مختلف، این درمجموع درواقع یک پاتکی بود که علیرغم سازشی که حکومتهای برآمده از بهار عربی داشتند هم نسبت به کمپ دیوید و هم نسبت به بسیاری از خط قرمزهایی که آمریکاییها ایجاد کرده بودند، ولی همین روند حتی در این چارچوب هم برای سعودیها و بهخصوص اماراتیها قابلتحمل نبود و این پاتک را اینها آغاز کردند و آغاز این پاتک فکر میکردند به دلایل مختلف که الآن وقت آن نیست بازگو شود کالبدشکافی شود، سوریه انتخاب شد. هم دلایل شخصی متعلق به خود شخص بشار و هم جایگاه سوریه در همپیمانی با جمهوری اسلامی و هم حمایت از مقاومت و جنگ سیوسه روزه. مجموعه این عوامل سوریه درواقع در بالای لیست قرار گرفت و این پاتک عامل اصلی بود که این تحولات را ایجاد کرد. عامل دوم درواقع من تعبیر سایکس پیکو دو را مدتی است در همه مصاحبهها، در همه نشستها مطرح میکنم و روی این مسئله باور دارم، اعتقاددارم و در این رابطه شاید در داخل کشور نسبت به این مسئله درگذشته کمتر توجه شده بود. قطعاً سایکس پیکو دو یا سایکس پیکو جدید یک پروژه طراحیشده آمریکاییها است بهخصوص برای اینکه در 1916 آمریکایی هیچ نقشی سایکس پیکو نداشتند، آنجا باخته بودند. قدرتی نداشتند و برد سایکس پیکوی یک را هم انگلیسیها داشتند هم فرانسویها، هم در فروپاشی امپراتوری عثمانی، هم ایجاد یک کمربند امنیتی خنثیای برای ایجاد یک میهنی برای یهودیان که یک سال بعد در 1917 در قالب وعده بالفور ایجاد شد. حتی در خود سایکس پیکو در آن توافقنامه فلسطین را جدا کردند. گفتند بعداً درواقع درباره تصمیم میگیریم و بیشتر بحث اردن و عراق و سوریه و لبنان را جدا کردند و درواقع بین این دو کشور تقسیم شد. یک سهمی هم به روسیه تزاری داده شد آن زمان و بعد که انقلاب شد بعد خود لنین آمد این اسناد را منتشر کرد. اسناد توافقنامه سایکس پیکو اسناد سری بود تا زمان انقلاب شوروی درواقع همچنان کتمان ماند. بعد لنین منتشر کرد. این سایکس پیکو آمریکاییها دنبال ستمخواهی بودند. طرحها مشخص است، تقسیمبندیها مشخص است، هم پنتاگون راجع به این مسئله پروژههای بزرگی را دارد و سناریوهای بسیار زیادی را علناً اعلام کرده است و همصحبتهای صریحی از زبان سیاستمداران و استراتژیست آمریکاییها کاملاً این مسئله درواقع تأکید شده است و گفتهاند که ما دنبال سایکس پیکو و درواقع گرفتن حق خودمان در این رابطه هستیم و روی این مسئله هم تأکید داشتند. آقای هیکل هم قبل از فوتش، پنج شش ماه قبل، مرتب روی این مسئله تأکید داشت و میگفت هدف کل تحولات درواقع تعویض این نقشههای جغرافیایی است که بر دیوارها آویزان هست و تبدیل آن به نقشههای جدیدی با جغرافیای جدید است. جدایی جنوب سودان اولین گام بود، بعد حلب دومین گام بود، بعد آنچه در لیبی اتفاق افتاد، در همین راستا بود و آنچه بعد در عراق و موصل و دیاله و این تقسیمبندیها و این جداییها در این چارچوب بود و آخرین حلقه آنهم بحث کردستان عراق بود. کاملاً در این چارچوب قابلتحلیل هست؛ با صراحت تمام شما سخنرانیهایی که در همایشهایی که در خود سرزمینهای اشغالی شده است کامل به این مسئله اشارهشده و گفتهشده است و هدف نهایی را هم گفتهاند که ایران است. باید این تقسیمبندی را ما در ایران ایجاد کنیم منتها ایران یک مشکلی دارد چون از یک پشتوانه فرهنگی و تمدنی برخوردار است کار مشکل است. ما باید از اجزاء بپردازیم بعد سراغ ایران و جمهوری اسلامی بیاییم. لذا این نکته دوم حوادث سوریه و حوادث کشورهای مختلف منطقه را واقعاً باید در چارچوب سایکس پیکوی دو در آغاز دومین سده این توافقنامه در نظر گرفت که همان 1916 بود 2016 بود که این کار هم دارد انجام میشود و بر این اساس هم حرکت کردند و با شدت تمام؛ هیچ عجلهای هم در کار نبود. یک طراحی پنجاهسالهای را در نظر گرفته بودند و با این افق پنجاهساله پیش میرفتند که حالا یک بحث مفصلی است که حالا مقاومت چگونه توانست در این شرایط، با این گستردگی حداقل پیشروی این پروژه را تا اطلاع ثانوی متوقف کند. حالا بعد چه اتفاقی میافتد آن بحث بعدی است. این عامل دوم هست. و عامل سوم هم تثبیت و درواقع یک نوع ایجاد وعده بالفور شماره دو است که این را از خانم می که بهجای عذرخواهی در آغاز دومین سده این وعده کاملاً آمد دفاع کرد و باافتخار گفت ما روی این مسئله تأکیدداریم و بزرگترین جشن را در لندن گرفتند. در این چارچوب و در این رابطه صدسال از بالفور گذشت با همین شعار از نیل تا فرات و با همین پرچم و خلاصه اهداف اعلامشده صهیونیستها که در طول تاریخ این تجاوزگری حتی یک میلیمتر هم اسراییلیها در ادبیات خود، در تاریخشان عقبنشینی نداشتند. شما 1967 را ببینید چطوری همه اعراب باهم آن جنگ ششروزه را، همهچیز را واگذار کردند. کرانه غربی را، بیتالمقدس را، جولان را، سینا را، همه اینها واگذار شد. بیسابقه بود. همین روند به شیوههای مختلف ادامه داشت. هم در بعد اقتصادی آن، هم در بعد سیاسی آن و هم در بعد نظامی آن و هم در تجاوزگری سرزمینی آن نسبت به کشورهای مختلف تا بیروت آمدند، تا نوار اشغالی را در جنوب، کمربند امنیتی را ایجاد کردند و مسائل مختلف. یعنی در تاریخ این صدساله یا هفتادساله یا هشتادساله اشغالگری حتی یک میلیمتر عقبنشینی نشد. آنچه در جنگ سیوسه روزه اتفاق افتاد یک گسستگی جدی هم در جامعه اسرائیل و هم در مرزها، همان عقبنشینی، هم آزادی آن نوار اشغالی، این در تاریخ جنگهای منطقه بیسابقه بود. این باید ترمیم میشد و این وضعیت باید با یک نگاه جدیدی درواقع پیش میرفت. این بر این اساس بالفور دو با این اهداف و با بازسازی شکست جنگ سیوسه روزه جزء دستور کار قرار گرفت و بر این اساس حرکت کرد. بر اساس حالا تعریفی هم هست بهعنوان جنگهای نسل چهارم. بر این اساس باید همه ارتشهایی که ممکن است یک روزی بهعنوان یک تهدیدی برای رژیم صهیونیستی در آینده باشند، همه اینها باید فروبپاشند. شما ارتش عراقی که بالاخره در هشت سال جنگید بهعنوان یکی از ارتشهای بزرگ منطقه است، ولی این ارتش باید فروبپاشد تا پنجاه سال آینده قدرت بازسازی خودش را هم نداشته باشد. حالا غیر از نیروهای مردمی و حشد شعبی و اینها، ارتش نظامی را عرض میکنم. این باید از بین برود برای اینکه اینیک روزی برای اسرائیل ممکن است تهدید باشد. ارتش سوریه باید به این شکل فروبپاشد. الآن لیبی که بهعنوان اینکه قدرت لجستیکی زیادی هم داشت، با این باید از بین میرفت و از بین برود و این کار انجام شود. بزرگترین ارتش منطقه و بزرگترین پشتوانه رژیمهای عربی ارتش مصر است. ارتش مصر باید از بین برود منتها با شیوههای دیگری. هم در سینا درگیر شود و هم در داخل یک جامعه دوقطبی ایجاد شود که مردم، خانوادهها و جامعه مصر تعدادی از آنها در میدان الرابعه و تعدادی از آنها در میدان التحریر بهسوی هم شلیک کنند. این جامعه باید فروبپاشد و آن چیزی که اتفاق افتاده است الآن اینگونه است که اصلاً قدرت مقابله و قدرت ایستادگی در برابر رژیم صهیونیستی را نداشته باشد. حتی ارتش حالا اشاره کردند آقای اسداللهی راجع به ناتوانی ارتش ترکیه در همین بحث عفرین، همین ارتش ترکیه که همپیمان آمریکاییها است و عضو هفتادساله یا هشتادساله ناتو است، همین ارتش هم باید فروبپاشد. کودتای آمریکایی ترکیه در این رابطه قابلتعریف است و قابل تفسیر و قابلتحلیل است. لذا همه این ارتشهای منطقه، قدرتهای نظامی منطقه که ممکن است روزی برای رژیم صهیونیستی در آینده خطری باشند، اینها باید به نحوی از بین بروند، فروبپاشند و یارای ایستادگی در برابر هرگونه تجاوزی را نداشته باشند. این به نظر من اگر ما این سه عامل را در کنار هم قرار بدهیم، هم بحث پاتک را، هم بحث سایکس پیکو، تجزیه جهان اسلام را و هم بحث بالفور و حمایت از درواقع تثبیت یا باز تثبیت مرزهای رژیم صهیونیستی را، اگر اینها را در کنار هم قرار بدهیم و واقعبینانه عوامل را بررسی کنیم، تحلیل کنیم و بعدازآنانهم نتایجی که الآن بهدستآمده در جایجای این قطعات این پازل بررسی شوند، تحلیل شوند، بعد متوجه میشویم که بههرحال اینیک طرح کلان و فراتر از سوریه است. نمونه آن را هم در کشورهای مختلف دیدهایم و بالاخره سردمداری و بعضی از کشورهای منطقه هم که بالاخره برای اجرایی شدن این طرح کاملاً آشکار هست و عربستان یکی از این قدرتها است. بنده این بحث را اینجا خاتمه میدهم. در بخش دوم بحث گروههای تکفیری است که باز حالا یک بحث مفصلی است در هم این جوامع و هم در خود سوریه، در عراق و بهطورکلی جریانهای اسلامی است که در رابطه با اخوان هست که من پیشنهاد میکنم یک فرصتی راجع به اخوان صحبت شود چون هم سیگنالهای مثبتی که از جاهای مختلف دارد دیده میشود و هم بازسازیای که اینها بعد از شکست سیسی در خود مصر و شکست اندیشه تکفیریها بهطور نسبی درواقع شرایطی پیشآمده است که اخوانیها میتوانند در این شرایط بازسازی داشته باشند و مجدداً یک مقداری از آن تنگنایی که در آن قرارگرفتهاند خارج شوند و این نیاز به بحث مفصل و استفاده از این فرصت و ظرفیت مهمی برای خود ما است که حالا باید ببینیم بااینحال چه باید کرد و رابطه را چگونه ما بتوانیم بازسازی کنیم. منتها در رابطه با تکفیریها خب گروههای تکفیری را از همان ابتدای 2011 که بحث سوریه درواقع پیش آمد برای شاید اولین اقدامی که انجام شد ارتش آزاد بود که بالاخره با تطمیعی که بهخصوص قطریها به فرماندهان و درواقع نظامیان ارتش سوریه داده بودند و همان تصویری که دوستان گفتند که فکر میکردند که قضیه حداکثر ششماهه است و شش ماه کل این طومار رژیم را به تعبیر خودشان میشود بست خوب خیلیها تطمیع شدند و از ارتش جدا شدند. فرار کردند و آن ارتش قوی آن روز عرض کنم ارتش سوریه آزاد را یا آزاد سوریه را ایجاد کردند ولی یکباره بعدازآن مسئله گروههای تکفیری از همهجا وارد شدند و یک مدل گستردهای از وضعیت افغانستان در دهه هشتاد قرن گذشته بود وارد شدند. حالا آن زمان از قبرس قاطر وارد میکردند، الآن تویوتا و به این شکل درواقع با شیوههای نوینی وارد شدند. من مفصل راجع به این مسئله کارکردم. گروههای تکفیری، بیش از صد هزار نفر در سوریه حضور پیدا کردند، باهم جنگیدند، نسبت به هم باز جنگهای خونینی را داشتند و همین نفرتی که نسبت به ما و نسبت به شیعیان و نسبت به جمهوری اسلامی دارند اتفاقاً زمانی که به جانهم میافتند همین نفرت را نسبت به همدیگر دارند. شما بیانیههای داعش و جبهه النصره را درزمانی که باهم درگیر بودند ببینید با چه ادبیاتی نسبت به هم درواقع صحبت میکنند و با چه ادبیاتی… یکی از بیانیهها میگفتد که ما شیران درندهایم که جزء با خون شما سیراب نمیشویم. یعنی با همین ادبیات نسبت به هم میجنگند و میجنگیدند و این خوی درندگی درواقع در همه اینها موجود است. بههرحال با آن درگیریهایی داخلیای که داشتند محصول آن کار که الآن هست، نمیدانم آمار چقدر دقیق است ولی بالاخره صدوبیست هزار کشته است و تا حدودی صدها هزار مجروح و میلیونها نفر آواره که حالا این آوارهگان را در جایجای کشورها داریم میبینیم و یک فاجعه بزرگی برای مردم سوریه است. ولی من در رابطه با بعد از این شکست چون تا الانهم اگر آقای اسداللهی تصدیق میکنند فکر میکنم پنجاهوهفت در صد سرزمین سوریه الآن دست دولت است، بیستوپنج الی بیستوهفت درصد دست کردها است و بقیه بهصورت پراکنده دست این گروههای تکفیری است. در کل سوریه به بخشها مختلف است. منتها حالا آن صحبتی که اینجا هست من شاید روی این مسئله بیشتر تأکید کنم که آیا داعش تمام شده است یا درواقع همچنان وجود دارد؟ من فکر میکنم که ما یک اشتباه باز راهبردی مرتکب میشویم. زمانی که صحبت از داعش میکنیم. ما در ادبیات عراقیها و سوریها صحبت دواعش میشود و داعش یکی از مصداقهای گروههای تکفیری است و بهجای داعش باید صحبت از دواعش کنیم که شامل همه گروههای تکفیری باشد. من فکر میکنم یک اشتباه دیگر ما صحبت از پساداعش است یا پایان داعش و این حرف بسیار خطرناک است. داعش سرزمین را، جغرافیا را و سکوی پرشی که برای ایجاد خلافت خود ادعا یا ادعای خوب داشت این سکو را از دست داد، جغرافیا را از دست داد و یکی از منابع مهم مالی که همان تجارت و انرژی بود او را از دست داد ولی خیلی زود است که ما سخن از پساداعش داشته باشیم. من فکر میکنم هم جمعیت و هم جغرافیای تحت حکومت داعش در این سالهای گذشته جمعیت و جغرافیا آلوده است. برای پاکسازی این آلودگی نیاز به زمان است. شش میلیون نفر در این سالیان دراز زیر زور حکومت داعشیها هم در عراق و هم در سوریه بودند و داعش یا دواعش بالاخره یک اندیشه است و اندیشه را نمیشود بهراحتی از بین برد، علیرغم پیروزیهای بزرگی که وجود داشت. کسانی که در میدان حضور دارند میدانند چگونه اینها جنگیدند و چگونه دنبال تحقق اهدی الحسنیین بودند. در همه زمینهها. باز از این فرماندهان میدانی روایتهایی را که نقل میکردند و مشاهدات خودشان را میگفتند واقعاً معجزهگونه میجنگیدند. در یک باریکه چهارصد پانصد متری از آن طرف مرز عراق از سوریه امکانات را با دوچرخه و فرغون در موصل میبردند که این محاصره را بشکنند. شش هزار انتحاری در این مدت در سوریه و لبنان عملیات انجام دادند. این آمار، آمار تکان دهندهای است و نشاندهنده آن قدرت بالای فهم غلط و ایدئولوژیکی آنها است و این را نمیشود و بالاخره با بحث نظامی مسئله را اینگونه پایان داد. ما باید به یاد داشته باشیم که همین مسئله را ما در افغانستان داشتیم و بعد از افغانستان پدیده افغانهای عرب پیش آمد. همه اینها به کشورهای مختلف برگشتند و یکی از این فاجعههایی که انجام شد کشتن صد و پنجاههزار نفر در الجزایر بود و این همان عملیات و همان ذبح و همان سرافکندهها در خود الجزایر در طی سالیان دراز انجام شد و یکی از مسببین اصلی همین افغانهای عربی بودند که بعد از پیروزی از افغانستان بازگشتند. لذا من فکر میکنم این سؤال اساساً سؤال شاید غلطی باشد که پایان داعش، پایان تندروی مسلحانه در منطقه است. داعش پرچمدار دهها گروه مسلحی است که به پا خواستهاند و شاید هم بشود گفت صدها گروه در جایجای این منطقه ریشه دواندهاند و همچنان با عزمی والا آماده و دنبال جغرافیا میگردند. این جغرافیا ممکن است در چچن و یا جمهوریهای اسلامی یا روسیه باشد که یکی از انگیزههای ورود روسیه هم همین مسئله است یا ممکن است در آسیای میانه یا آسیای شرق باشد و اخیراً همصحبتهایی که وجود دارد همانطوری که مقام معظم رهبری هم گفتند، فرمودند، بحث ورود آنها به افغانستان است و نشانههای این تغییر جغرافیا منطقه وجود دارد. از طرفی هم بالاخره اینیک کالای سمی است. مرتب در حال تولید است. همچنان مدارس، دانشگاههای ام القرای مکه و مدینه و دانشگاه جده در حال تولید اندیشههای تکفیری است و صدها مدرسه در حوزه علمیه و تحت لیسانس همین مدارس در پیشاور و در استانهای مرزی پاکستان در حال تولید چنین سم مهلکی هستند و تا زمانی که این کارخانهها تعطیل نشوند طبیعتاً این فکر و این اندیشه همچنان رو به گسترش است. جریان داعش صرفاً سرزمین، جغرافیا و منابع مالی نیست. همانطور که عرض کردم اندیشه است. این اندیشه سرتاسر وجود خود را گرفته است. تمام اقداماتشان بر اساس مبتنی بر برداشتهای جاهلانه از فقه است. شما یک گلوله به سمت اسرائیل شلیک نمیشود و جمهوری اسلامی را جایگزین میکنند با این استدلال که «العدو القریب و العدو البعید» دشمن نزدیک و دشمن دور و این جایگزینی را با یک تفسیر غلط ایجاد میکنند. همین کشتارها، همین آتش زدنها، همین ذبحها را با عنوان بالاخره الحرب رعب توجیه میکنند همین روش را ادامه میدهند. تمام شاکله آنها، تمام شعارهایشان، تمام نامههایشان، برگرفته از برداشتهای غلط ایدئولوژیکی است و این کار را و این جنگ آینده را درواقع خیلی سخت میکند و یکی از مسائل مهم هم، من به هیچ وجه دنبال بحث مسائل مذهبی نیستم و یکی از مدافعان چند دهه تقریب هستم ولی بالاخره من فکر میکنم بخشی از جامعه اسلامی که داعش برآمده از او هست، بالاخره بستر خودش را در آنجا میبیند. بحثهای اجتماعی است، بحثهای مذهبی است، نابرابریها است، دیکتاتوریها است، تبعیضها است و تا زمانی که این زمینه وجود دارد، این بستر وجود دارد و این خواستگاه به این شکل وجود داشته باشد طبیعتاً داعش و دواعش خودشان را ارتش آزادیبخش طایفهای از طوایف مسلمین میدانند و اینیک کار خطرناک و غلطی است و درواقع درگیریهای مذهبی را بیشتر پیش میبرد. باید به این نکته توجه داشته باشیم که داعش و دواعش قابل پیشبینی نیستند و آنچه در موصل اتفاق افتاد یا در شهرهای مختلف سوریه اتفاق افتاد به هیچ وجه قابل پیشبینی نبودند. این کارهایی که صورت گرفت به هیچ وجه از قبل نمیشد اینها را پیشبینی کرد. درواقع ما شامل یک نوع تکامل ژنتیکی در روند اغفالگرایی و تکفیر هستیم. همان حرکت طالبان که تلاشی بود برای تشکیل امارت اسلامی. بعد القاعده آمد تشکیل خلافت اسلامی را از راه مقابله و درگیری با کفار در سرزمینهای اسلامی و غربی شعار خودش قرارداد و داعش آمد تشکیل خلافت جهانی اسلامی را از راه گرفتن سرزمین و مقابله با حکومتها و ملتهای مسلمان اعم از شیعه و سنی پیش برد. شاید در آینده با چهره جدیدی و با نام جدیدی باز این ظهور دیگری را ما خواهیم داشت. الآن حدود دو هزار و پانصد داعشی فقط در زندانهای اردن هستند. این آقای زرقاوی یکی از این زندانیهای آزاد شده توسط رژیم اردن بود که آمد این داعش را و این بلا را در عراق ایجاد کرد. دو هزار و پانصد زرقاوی را ما فقط در زندانهای اردن داریم و باید در آینده به این موضوع توجه کنیم. به نظر میرسد که مقابله با داعش متمرکز به مراتب بهتر و راحتتر از مقابله با داعش پراکنده در سرزمینهای اسلامی است. ضروری است که ما یک شناخت دقیق، عاقلانه و حکیمانه نسبت به گروههای تکفیری داشته باشیم. در نگاهمان نسبت به یکفاصلهای بین گروههای تکفیری و سلفیها ایجاد کنیم. ما در آینده با پدیده جدیدی مواجه خواهیم شد که درواقع از ده سال پیش هم این پدیده آغاز شده است، وهابیت مذهبی تبدیل به وهابیت سیاسی شده است و این وهابیت سیاسی ممکن است در آینده تبدیل به وهابیت تکفیری شود و این خطر جدی هست که ممکن است پیش روی ما باشد. الآن هفتاد درصد اعضای داعش عراق بعثیها هستند و این بعثیهای ناسیونالیسم ممکن است در جاهای دیگر هم با پوشش گروههای تکفیری مجدداً سازماندهی خودشان را شروع کنند و بعد از تحولاتی که در منطقهایجاد شده است اما با بحران هویتی جدیدی در جامعه اهل سنت مواجه هستیم و هم جریانهای جدید نئو عربی ممکن است با تأکید بر تفکر داعشی ایجاد بشوند و ما نیاز به ساخت ساختمان فکری جدید همگرا با اهل سنت را داریم. به نظر من با یک نوع حکمرانی اهل سنتی که شبیه به جمهوری اسلامی است باید به این سمت برویم که چنین بدیلی برای این خلأ فکریای که ایجاد شده است داشته باشیم. راهکار مقابله با پدیدهٔ داعش هم اقدامهای مصونیتبخش هست و هم اقدامهای فرصتآفرین که در این رابطه باید صحبت بشود. یکی از آقایان صاحبنظر این مسئله را مطرح میکرد که اینقدر این فضا وجود دارد برای جوانان اهل سنتی که بههرحال گرفتار گروههای تکفیری شدند و با انگیزه بالا و در چارچوب بیداری اسلامی با این انگیزه ورود پیدا کردند و ممکن بود این پرچم دست هر کس، هر مصلحی که باشد اینها جذب آن مصلح بشوند، الآن به خاطر آدرس غلطی که داده شد، توجیهها و فرصتهایی که گروههای تکفیری و مدارس و رژیمهای عربی وهابی در اختیار گذاشتند اینها به این سمت پیش رفتند و از این فرصت استفاده کردند. عذرخواهی میکنم.
«پایان»
این مطلب سخنرانی جناب آقای دکتر عباس خامه یار،کارشناس ارشد مسائل بینالملل، در نشست تخصصی “بررسی بحران سوریه:آخرین تحولات میدانی و سیاسی” است که 16 بهمن 1396 به همت موسسه آینده پژوهی جهان اسلام برگزار شد.