کالبدشکافی حکمرانی در منطقه آسیای غربی و نسبت یابی آن با امنیت/ دکتر حمزه صفوی

 

کالبدشکافی حکمرانی در منطقه آسیای غربی و نسبت یابی آن با امنیت

متن سخنرانی دکتر حمزه صفوی عضو هیات علمی دانشکده حقوق و علوم سیاسی دانشکاه تهران و رییس موسسه آینده پژوهی جهان اسلام در کنفرانس گفتگوهای امنیتی هرات/  14 اکتبر 2017

 

 

خانم‌ها و آقایان! منطقه ای که ما در آن هستیم، یعنی آسیای غربی، حافظه‌ی تاریخی تمدن بشری، مهد ادیان ابراهیمی و منطقه‌ای با ویژگیهای مهم ژئوپلیتیک، ژئواستراتژیک، ژئوکالچر و ژئواکونومی است. در کنار این ویژگیهای مهم ذکر شده، ویژگی دیگری را هم متاسفانه باید ذکر کنم، و آن اینکه سالهاست که نام آسیای غربی با منازعه، کشمکش، افراطی گری و تروریسم عجین شده است و تصویر ذهنی که از این منطقه در ذهن جهانیان شکل گرفته، ترکیبی از نا امنی و  ابعاد مختلف توسعه نیافتگی است. امیدوارم که بحث های مطرح شده در این کنفرانس و همفکری نخبگان منطقه، بتواند قدمی رو به جلو در مسیر شناخت هرچه بهتر مشکلات و یافتن راهکارهایی برای خروج از بحران های موجود باشد.

موضوع صحبت من “کالبدشکافی حکمرانی در منطقه آسیای غربی و نسبت یابی آن با امنیت” است. مسائلی که پنل های قبل گفته شد کمی حالت عمومی دارد. من سعی می کنم ضمن اینکه ارتباط بحثم را با دو پنل قبلی برقرار کنم، به صورت مطالعه موردی به منطقه آسیای غربی بپردازم.

سوالی که در حدود 10 سال است ذهن مرا به خود مشغول ساخته است این است که این منطقه ای که مهد تمدن های بزرگ جهان بوده، مهد دانشمندان بزرگ جهان بوده، منطقه ای که مایه افتخار بشریت بوده است، پس در دو سه قرن اخیر چه اتفاقی برای ما افتاده است که وضعیت ما این چنین نابسامان و پر از جنگ و خشونت و نا امنی و بی ثباتی و عدم توسعه یافتگی شده است. پاسخ های مختلفی به آن داده شده است. یک عده از اندیشمندان معتقد هستند که به دلیل جنگ های این منطقه، این منطقه نسبت به ممالک پیشرفته عقب مانده است. بنظر این سخن نیز ایراد دارد. چراکه از قرن هفدهم در اروپا تا 1946 اروپا هم دائم درگیر جنگ بوده است ولی در کنار جنگ در حال پیشرفت هم بوده است. پس جنگی که وجود دارد در منطقه به اعتقاد من علت العلل عقب ماندگی ما نیست.

گروه دیگر بحث نبودن ناسیونالیسم را مطرح می کنند. که در این منطقه ناسیونالیسم شکل نگرفته است.بنظر میرسد مسئله ناسیونالیسم لزوما منجر به توسعه و پیشرفت نمی شود. همانطور که در جنگ جهانی اول و دوم همین ناسیونالیسم و افراط در آن منجر به همان فاجعه جهانی شده است.

عده ای بحث دین را مطرح می کنند. می گویند اروپا پیشرفت کرد چون دین را کنار گذاشت، اینجا پیشرفت نکرده است چون دین را کنار نگذاشته است. با این نظر هم مخالفم. مخالفت من هم بر اساس داده های موجود است. شما شاید بدانید به نسبت جامعه امروزی اروپا، آمریکا جامعه مذهبی تری است. شما اگر صحبت های جورج بوش پسر را تحلیل کنید، می بینید که بارقه های مذهبی در آن دیده می شود. جامعه آمریکا جامعه ای مذهبی است. اگر دین موجب عقب ماندگی ملت ها بود باید الان به نسبت اروپا، آمریکا عقب مانده‌تر بود. ممکن است برداشت خاصی از دین یا تحمیل نوع خاصی از دین بر دیگران منجر به این موضوع شده باشد. ولی نفس دین بستگی به این دارد که شما چگونه آن را تفسیر کنید و به آن نگاه کنید.

پس گمشده این منطقه چه چیز است؟بحثی که می خواهم مطرح کنم فشرده بحث طولانی است که من خیلی خلاصه آن را عرض می کنم.

1.      عدم وجود تعاریف مورد وفاق بین نخبگان با یکدیگر و نخبگان با مردم در جوامع آسیای غربی

ما دقیقا نمی دانیم دنبال چه چیز هستیم؛ مفاهیم مشترک کمی باهم داریم. نخبگان ما با همدیگر همفکری ندارند. برای اینکه حال و هوای شما هم عوض شود یک بیت شعر می آورم. در ادبیات فارسی می آیند به مجنون می گویند این لیلی کیست که تو عاشق آن شده ای؟ زشت است. مجنون در جواب می گوید:

کسی را کو تو لیلی کرده ای نام                               نه آن لیلی است کز من برده آرام

یعنی چه؟ یعنی تفاوت نگاه من و تو خیلی زیاد است. تو ممکن است به زیبایی ظاهری نگاه کنی اما من عاشق کسی هستم که ویژگی های معنوی داشته باشد.ما در تعریف امر مطلوب با هم اختلاف نظر داریم.آنجا به اشتراک برسیم مصداق یابی کمتر با مشکل مواجه میشود. در این منطقه خاورمیانه مفاهیم مشترک هنوز شکل نگرفته است. لفظ مشترک هست اما مفاهیم مشترک نیست. ولی در غرب به خوبی شکل گرفته است. یعنی شما قبل از انقلاب کبیر فرانسه در سال 1789 می بینید که روشنفکران دارند لفظ ها و مفاهیم را به هم نزدیک می کنند و با انقلاب فرانسه این روند با سرعت بیشتری به بلوغ خود در عرصه امر اجتماع و سیاست نزدیک شد.

2.  شاخص سازی و تبدیل کردن امور کیفی به امور کمی:

 ما در علوم انسانی در این منطقه با این موضوع مشکل داریم. هنوز نتوانسته ایم شاخص سازی های دقیقی صورت گیرد که قابل رصد باشد الان کجا هستیم و کجا می خواهیم برویم. تا زمانی که شاخص سازی انجام نشود و  معیارها و مقیاس هایی برای سنجش و رصد عملکرد تدوین و به کارگیری نشود، نمیتوان امید بهبود سیستماتیک فرایند های تصمیم سازی و تصمیم گیری را داشته باشیم.

3.      اولویت سازی:

نخبگان ما در این منطقه عموما با این مشکل دارند که اولویت ها چیست. الان اولویت دین مردم است؟ معیشت مردم است؟  اقتصاد است؟ امنیت است…؟ یا چیست؟

این بحث تعاریف مشخصی دارد که قابل احترام است. لیستی از اولویت ها را می توان درآورد و بر طبق آن برنامه جامع عمل را داشته باشید.

اما پیشنهاد چیست؟ برای حل مسایل بزرگ باید انها را قسمت بندی کرد و بر طبق اولویت ها شروع به ارایه راه کار کرد.

بنظر من  قطب نمای حرکت برای نخبگان منطقه باید توسعه ی پایدار در سایه همکاری های منطقه ای باشد و امور دیگر با این مسئله سنجیده شوند و نسبیت یابی شوند.طبق دسته بندی که در ایتدای صحبتم عرض کردم این مفهوم توسعه پایدار در سایه همکاری های منطقه ای باید تعریف دقیق شود و بر روی آن بین نخبگان حکومتی و دانشگاهی اجماعی نسبی صورت گیرد. در مرحله بعد این در اولویت و راهنمای باقی الگوهای عمل قرار گیرد.

مرحله بعد لزوم شاخص سازی برای ارزیابی و رصد است.در این قسمت بنظرم از تجربه ی جهانی استفاده کنیم. آیه ای در قرآن است که خداوند نسبت به مومنان خصوصیت مومنان را می گوید:

“یستمعون القول و یتبعون احسنه”[1]،

مسلمان و مومن کسی است که اقوال مختلف را می شنود و بهترین آنها را انتخاب می کند.

مفهومی را که من می خواهم انتخاب کنم به عنوان نسخه ای برای این منطقه، مفهومی است که در طی دو سه دهه گذشته توسط نهادهای بین المللی به کار گرفته شده است، یعنی مفهوم حکمرانی خوب یا Good Governance.

این مفهوم در سالهای اخیر به وفور در ادبیات توسعه به کار رفته است. مفهوم حکمرانی خوب البته با اصلاحاتی که در منطقه ما نیاز دارد، نسخه ای است که می تواند به این منطقه در جهت پیشرفت کمک اساسی کند. باید توجه داشت که حکومت داری خوب صرفا به معنای اتخاذ تصمیمات درست نیست، بلکه رسیدن به بهترین فرایند ممکن برای اتخاذ تصمیمات است. حکمرانی خوب برای حکومت ها و حکمرانی ها 8 شاخص را بیان می کند. همان چیزی که من در بند دوم گفتم که ما شاخص سازی نداریم که کشورها را با این 8 شاخص بسنجیم تا بفهمیم که در کجا قرار داریم. این 8 شاخص عبارتنداز مشارکت، حاکمیت قانون، شفافیت، پاسخگویی، شکل گیری وفاق عمومی، حقوق عمومی (عدالت)- چیزی که دغدغه مسئول محترم پنل است. خوب عدالت بین زن و مرد در منطقه با مشکل مواجه است و باید به آن پرداخته شود- اثربخشی و کارایی و هشتمین مورد مسئولیت پذیری است. من این 8 شاخص را شنیدم و انتخاب کردم به عنوان 8 شاخصی که می تواند برای این منطقه مفید باشد، اما ملاحظاتی باید رعایت شود. خیلی از نسخه هایی که بانک جهانی برای دنیا پیچید، برای کشورها نتیجه معکوس داشت چون با مقتضیات آنها جور نبود. بنابرین به عقیده بنده برای کاربست این شاخص های جهانی در منطقه ما باید دو ملاحظه به این هشت شاخص اضافه شود.یکی توجه به ویژگی های سنتی اقوام است و دوم ملاحظات دینی مردم. این دو تا اگر رعایت نشود، هر طرحی با مشکل مواجه می شود. کل این هشت شاخص باید در اشلی دیده شود.

 

 

ارتباط آن با امنیت چیست؟

موضوع امنیت در غرب آسیا به دلیل وجود و تاثیرگذاری عناصر و بازیگران متعدد، و منافع متعارض مادی و معنوی آن ها با دشواری های فراوانی مواجه است. بطوری که از دید بسیاری از کارشناسان، معمای امنیت در این منطقه به نوعی گرهی کور  از لایه های مختلف تاثیر گذار است. ما معتقدیم که رسیدن به امنیت امر محال نیست؛ اما برای ارائه راهکارهایی در جهت حرکت به سوی ثبات و امنیت پایدار بایستی تقسیم بندی کاربردی از لایه های موثر بر ناامنی این منطقه داشته باشیم.

مشکلات امنیتی این منطقه دو دسته بندی اصلی دارد: دسته ای اول مشکلات، به دلیل مداخله های متعدد خارجی به بهانه های مختلف از گذشته تا کنون بوده که متاسفانه این مداخلات لطمات جبران ناپذیر زیادی از ابعاد مختلف سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و … به منطقه وارد نموده است که نمی‌خواهم خیلی به آن بپردازم و فقط بصورت اجمالی باید عرض کنم که طرح ها و الگوهای فرامنطقه ای در منطقه غرب آسیا نه تنها کارایی نداشته و موثر نبوده اند، بلکه خود منشا پیدایش بحران ها مشکلاتی جدید در منطقه بوده اند.  در واقع آنچه ما امروزه شاهد آن هستیم تشدید رقابت قدرت های منطقه ای و فرا‌منطقه‌ای بر سر منافع، گسترش تروریسم، خشونت و ناامنی، تبدیل منطقه به انبار تسلیحات و پیچیده تر شدن گره های امنیتی می باشد که هر از چندی به صورت منازعه یا بحران در گوشه ای از منطقه اتفاق می افتد.

دسته دوم مشکلات این منطقه، مشکلات داخلی آن است که خود شامل سه دسته از بحران هاست. دسته ی اول بحرانهای بنیادین مانند بحران آب و … تشکیل می دهند، دسته دوم بحران های ناشی از فرهنگ عمومی ملت ها هستند و نهایتا دسته سوم بحران های ناشی از ساختار و عملکرد حکومت هاست. حکومت ها در این منطقه غالبا حکومت های پاتریمونیال قبیله ای هستند که به دلیل ماهیت شان و عدم مشروعیت مردمی معمولا استبدادی و وابسته به قدرت های خارجی اند. ویژگی دیگر حکومت ها در این منطقه، اقتصادهای رانتی و دولت‌های نفتی،امنیت اجاره ای، و فساد و ناکارآمدی بروکراتیک بسیاری از دولت ها است.

یک راه برای کاستن اثرات منفی بحران های ناشی از حکومت ها، حرکت به سمت شاخص های حکمرانی خوب است. من معتقدم که اگر این هشت شاخص به اضافه آن دو ملاحظه در زیر مفهوم توسعه پایدار دیده شود، مفهوم دولت ضعیفی که در پنل قبل گفته شد شکل نمی گیرد، و دولت ها قدرتمند خواهند بود. بنابراین مداخله خارجی هم نمی تواند در اینجا موفق باشد. امنیت باید زیرمجموعه توسعه دیده شود. البته بسیاری از اساتید معتقدند که توسعه باید زیرمجموعه امنیت دیده شود اما من معتقدم که دولت هایی و حکمرانی هایی که توسعه پیدا کنند و وجه التزام و چراغ راهنمای خود را توسعه پایدار بدانند، به امنیت نگاهی موسعتر خواهند داشت و سیاستگداری آنها طول عمر بیشتری را در مقوله امنیت بهمراه خواهد آورد.

بنابرین نیاز است که نخبگان گرد هم آیند و بر سر  تعریف الگوی توسعه پایدار در سایه همکاری منطقه ای تشریک مساعی کنند و تعاریف را بهم نزدیک سازند.سپس به باز تعریف نقش و جایگاه منطفه در نظام بین الملل پرداخته مدل جدیدی از همکاری با نظام بین الملل در منطقه شکل گیرد مبتنی بر منافع همه ی بازیگران.برای رسیدن به این مهم بک بار دیگر برگردیم و از خودمان سئوالاتی را بپرسیم! اینکه تصمیم سازان و تصمیم گیران ما چگونه و بر اساس چه شاخصه ها و شیوه هایی انتخاب یا منصوب می شوند؟ سیاستهای حکمرانها که بر زندگی مردم این منطقه تاثیر گذارند، با چه مکانیسمی نظارت و ارزیابی می شوند؟ تا چه حد در سیستم اداره کشورها شفافیت حاکم است؟ تصمیم سازان و تصمیم گیران تا چه میزانی مسئولیت پذیر و پاسخگو هستند؟ و سئوالات دیگری از این دست که پاسخ هر یک از آن ها می تواند نمایانگر میزان حرکت ما به سمت حکمرانی خوب باشد.و حکمرانی خوب بستر لازم برای الگوی توسعه پایدار منطقه ای و به تبع آن امنیت می باشد.

از توجه شما بسیار سپاسگذارم.

 

 

 



[1] آیه 18 سوره زمر