چرا جنگ‌های داخلی طولانی‌تر می‌شود؟

چرا جنگ‌های داخلی طولانی‌تر می‌شود؟

هنجارهای جدید، در سوریه و جاهای دیگر، چهره منازعه را تغییر می‌دهند

 

منبع: فارن افرز

ترجمه موسسه آینده پژوهی جهان اسلام

 

جنگ داخلی سوریه، که در حال نزدیک شدن به هفتمین سال خود است، به طور کلی جنگی نیابتی است. اوپوزوسیون غیر متحد، که برای مدت‌ طولانی تحت حمایت قدرت‌های خارجی بوده، به جنگ علیه نظام بشار اسد در سوریه (که خود توسط ایران، روسیه و حزب الله تقویت شده است) ادامه می‌دهد. ترکیه، متحد ناتو، نه تنها از گروه‌های شورشی حمایت می‌کند بلکه اخیرا به بخشی از شمال غربی سوریه نیز حمله کرده تا کانتون عفرین را از کنترل کردها خارج کند. در مقابل، کردها- قابل اتکاترین نیروی نظامی در جنگ علیه داعش- توسط ایالات متحده حمایت می‌شوند. و در دهم ماه فوریه، نیروهای سوریه یک جت اسرائیلی را، بعد از آنکه پهپاد ایرانی وارد حریم هوایی اسرائیل شد، سرنگون کردند. با وجود تلاش‌های متعدد برای مذاکره جهت پایان دادن به خصومت‌ها، سطح مداخله خارجی در سوریه بدین معنا است که جنگ تا زمانی که بازیگران خارجی تصمیم بگیرند که پایان یابد، تمام نمی‌شود. جنگ داخلی سوریه، هرچند نسبتا پیچیده است [اما] نمونه‌ای از یک روند عمومی است: جنگ‌های داخلی طولانی‌تر می‌شوند و به طور فزاینده‌ای‌ احتمالا با پیروزی یک طرف به پایان می‌رسد تا با حل و فصل از طریق مذاکره. این روند به دنبال دوران کوتاهی، از زمان فروپاشی دیوار برلین تا حملات 11 سپتامبر، شکل گرفته که برای اولین بار در طول تاریخ بیش‌تر جنگ‌های داخلی با مذاکره حل می‌شد. چه تغییری موجب شکل‌گیری این روند شده است؟

هنجارها و محیط بین‌المللی

روند جنگ‌های داخلی از محیط سیاسی بین‌المللی تاثیر می‌پذیرد. یک محیط خاص دارای هنجارهای مشخص یا انتظارات درباره رفتار مناسب است که بر تصمیمات سیاست‌گذاران تاثیر می‌گذارد. این امر همچنین درباره حل و فصل منازعات صادق است: در دوران‌های مختلف، سیاست‌گذاران باورهای مختلفی درباره اینکه منازعات- از جمله جنگ‌های داخلی- چگونه باید پایان یابد، دارند که به نوبه خود بر اینکه آنان چگونه پایان می‌یابد تاثیرگذار است.

در تاریخ معاصر سه محیط سیاسی بین‌المللی متمایز وجود داشته است. اول جنگ سرد که از 1946 تا 1989 ادامه یافت و توسط دو قطبیت بین ایالات متحده و اتحاد جماهیر شوروی شناخته می‌شد. فروپاشی دیوار برلین در 1989، آغاز دومین محیط را نشان داد؛ یعنی تک قطبیت لیبرال- دموکراتیک و هژمونی امریکا. سومین و محیط بین‌المللی کنونی با حملات 11 سپتامبر و آغاز جنگ علیه تروریسم بوجود آمد؛ اقتدارگرایی رو به رشد، تمرکز دوباره بر امنیت، و چند قطبیت فزاینده ویژگی‌های آن است.

محیط سیاسی بین‌المللی، به هنجارها درباره جنگ‌های داخلی شکل می‌دهد. در طول جنگ سرد، هم ایالات متحده و هم اتحاد جماهیر شوروی به جنگ‌های داخلی به عنوان رقابت‌هایی با حاصل جمع صفر می‌نگریستند که طرف مورد تایید آنان باید به دنبال پیروزی کامل بود. و قطعا این نگاه‌های هنجاری، پیامدهای جهان واقعی داشت. در حالیکه رقابت امریکا- شوروی به درازا کشید، با توجه به سرمایه‌گذاری هر دو ابر قدرت در حمایت از نایبان بومی خود برای شکست طرف دیگر، غیر قابل تصور بود که جنگ‌های داخلی مثلا در کلومبیا، السالوادور، یا موزامبیک، با مذاکره به پایان برسد. در طول جنگ سرد، جنگ‌های داخلی اغلب پنج برابر بیش‌تر با پیروزی به پایان می‌رسیدند تا با مذاکره.

با پایان دو قطبیت جنگ سرد، ایالات متحده به دنبال ایجاد یک نظم بین‌المللی لیبرال مبتنی بر دمورکراسی و بازار آزاد بود. هنجارهای برنده همه چیز [یا] بازی با حاصل جمع صفر دوران جنگ سرد جای خود را به جستجو برای راه‌حل‌هایی با حاصل جمع مثبت داد. در فضای جنگ‌های داخلی، هرچند ایالات متحده و متحدانش می‌توانستند پیروزی طرف مورد تایید خود را تضمین نمایند اما در عوض به عنوان مسیری به سمت دموکراتیزاسیون پسا منازعه، ترجیح دادند تا حل و فصل از طریق منازعه را میانجیگری کنند. در نتیجه در این مدت، بسیاری از جنگ‌ها که می‌توانستند با پیروزی یک طرف به پایان برسد، اینگونه پایان نیافت. منازعه در بوسنی را در نظر بگیرید. در تابستان 1995، نیروهای صرب بوسنی در آستانه شکست توسط ارتش فدراسیون مسلمان-کروات ( تحت حمایت ناتو) قرار داشتند. اما واشنگتن به جای اینکه اجازه شکست صرب‌های بوسنیایی را بدهد، پیشروی متحدانش را متوقف کرد و در عوض آنها را به سمت آشتی از طریق مذاکره در دیتون سوق داد. بیش‌تر جنگ‌های داخلی در این دوره به صورت مشابه به نوعی با مذاکره پایان یافتند.

هرچند بعد از 11 سپتامبر، محیط همچون هنجارهای غالب دوباره تغییر کرد. ایالات متحده به صورت ناگهانی با تهدید تروریسم بین‌المللی و چالش‌هایی برای هژمونی خود از جانب رشد چین و اخیرا روسیهِ دوباره مدعی روبه رو شد. هرچند هنجار مذاکره از بین نرفت اما هنجارهای متوازن مبنی بر عدم مذاکره با تروریست‌ها، شکست نظامی سازمان‌های تروریستی، و اولویت دادن به ایجاد ثبات به جای دموکراتیزاسیون- حتی اگر به معنای تقویت حکومت اقتدارگرا باشد- ظاهر شد.

در سراسر میدان‌های جنگی فعلی- در جمهوری افریقای مرکزی، جمهوری دموکراتیک کنگو، لیبی، مالی، میانمار، فیلیپین، سودان جنوبی و یمن- بازیگران خارجی با هدف کمک به یک طرف برای برد کامل، دوباره در حال تجهیز طرف‌های مختلف در جنگ‌های داخلی هستند. دولت‌ها در تلاش برای مشروع ساختن پیگیری یک پیروزی کامل و همچنین جلب حمایت قدرت‌های خارجی، شورشیان را تروریست می‌خوانند. چنین استراتژی‌هایی در دوران دموکراتیزاسیون 1990 تا 2001 به صورت گسترده‌ای پذیرفته شده نبود. در حال حاضر در مناطق منازعه و جنگ‌های داخلی، تلاش برای شکست گروه‌هایی که تروریست‌ خوانده می‌شوند و ترویج حکومت اقتدارگرایانه به نام ثبات، مشروع است.

جنگ طولانی سوریه

بنابراین جنگ داخلی سوریه یک نمونه معمول از جنگ‌های داخلی معاصر است. بیش از 400 هزار نفر کشته شدند، 5.5 میلیون نفر کشور را ترک کردند، و شش میلیون نفر در داخل سوریه آواره شدند. سازمان ملل متحد تخمین می‌زند که دست کم 13 میلیون سوری-بیش از نیمی از جمعیت 22 میلیونی پیش از جنگ- در حال حاضر به کمک‌های بشردوستانه نیاز دارند.

جنگ تا حد زیادی به خاطر بازیگران خارجی ادامه یافته است، بسیاری از آنها در چارچوب منازعه قدرت منطقه‌ای به دست یافتن به پیروزی با حاصل جمع صفر متعهد هستند. وقتی جنگ در اواخر 2011 و اوایل 2012 در پاسخ به سرکوب خشونت‌آمیز معترضان توسط دولت، آغاز شد، دولت‌های خلیج فارس و ترکیه سریعا برای شورشیان سلاح تامین کردند، هرچند آنها به سرعت دچار انشقاق شدند که در از هم گسیختن اوپوزوسیون سهم داشته است.

ایالات متحده تحت تاثیر مداخله 2011 ائتلاف ناتو در لیبی، اقدام مسلحانه در سوریه را نیز مد نظر داشت. اگرچه رئیس جمهور ایالات متحده باراک اوباما نزدیک بود که در اوت 2013 دست به حمله نظامی بزند اما دولتش کمک‌رسانی و آموزش به گروه‌های اوپوزوسیون را انتخاب کرد. (واشنگتن در نهایت در پاییز 2014 یعنی زمانی که شروع به انجام حملات هوایی کرد، در سوریه مداخله نمود اما این حملات در حالیکه از حمله به اهداف نظام پرهیز می‌کرد، بر داعش متمرکز بود).

ایران نیز برای حمایت از اسد، مهم‌ترین متحدش در منطقه، از همان اول وارد منازعه شد. تهران هزاران سرباز خود را در سوریه مستقر نمود تا به نیروهای نظامی حزب الله بپیوندند و به نظام اسد برای تجمیع شبه‌نظامیانی از ده‌ها هزار جنگجوی خارجی شیعه، کمک کنند. چنین حمایت خارجی، با تقویت حکومت هر زمانی که به نظر می‌رسید آماده سرنگونی است، جنگ را طولانی کرد. در نتیجه حکومت سوریه امروز کنترل خود را بر غرب رود فرات تحکیم کرده است. اگر جنگ در همین مسیر کنونی ادامه یابد، حکومت اسد احتمالا کنترل بیش‌تر کشور را دوباره به دست خواهد آورد.

ایالات متحده رسما از حل و فصل منازعه از طریق مذاکره حمایت می‌کند اما هم رشد داعش در 2014 و هم برتری فزاینده گروه‌های تروریستی درون اوپوزوسیون سوریه، واشنگتن را به سمت پذیرش دوفاکتو و ضمنی حکومت اقتدارگرای اسد سوق داد. امروز، ایالات متحده امریکا و متحدانش تقریبا بر هدف محدود نابودی شبکه‌های تروریستی متمرکز هستند. زبان ثبات و مبارزه علیه تروریسم جای زبان دموکراسی را گرفته است. برای مثال، رکس تیلرسون- وزیر امور خارجه امریکا- در ژانویه بر اهمیت تضمین اینکه سوریه «هرگز دوباره به عنوان سکو یا پایگاه امنی برای تروریست‌ها عمل نکند» تاکید کرد.

مذاکرات ادامه دارد: ایران، روسیه و ترکیه، مسیر گفتگوهای بین‌المللی را گشودند که به موازات فرایند گفتگوهای مورد حمایت سازمان ملل و امریکا در ژنو ادامه دارد، و روسیه با هدف آماده کردن یک قانون اساسی جدید برای سوریه در ژانویه میزبان گفتگوهای صلح سوچی بود. اما تاکنون، بازیگران خارجی فقط موفق بودند که شکست سرزمینی داعش را تضمین کنند، آتش‌بس‌های کوتاه میان طرف‌های درگیر را میانجیگری نمایند، و اقدامات کوتاه مدت برای ثبات سازی منازعه و تامین برخی حمایت‌های بشردوستانه به غیرنظامیان انجام دهند. قدرت‌های خارجی بدون تردید با حمایت از طرف‌های مخالف و ناکامی در ائتلاف پیرامون هدف حل و فصل از طریق مذاکره‌ای که منجر به تغییر رژیم و دموکراتیزاسیون شود، همان کاری که در یک دهه بعد از جنگ سرد انجام دادند، جنگ را طولانی‌ کردند. در عوض، آنها انتظار پیروزی یک طرفه اسد را دارند که احتمال زیاد در برابر این نتیجه تسلیم می‌شوند.

جنگ داخلی سوریه که به نظر پایان ناپذیر می‌آید، در عمل هنجارهای محیط بین‌المللی کنونی را نشان می‌دهد: عقب نشینی ایالات متحده لیبرال و متحدانش که دیگر به پیش بردن حل و فصل منازعه از طریق مذاکره علاقه‌ای ندارند؛ تمرکز بر مبارزه با تروریسم که قدرت‌های خارجی را به این سمت سوق داده تا جنگ علیه داعش را اولویت دهند؛ و تاکید جدید بر ثباتی که منجر شده تا ایالات متحده و دیگران به صورت ضمنی حکومت اقتدارگرای اسد (یا جانشین آن) را به عنوان پیروز نهایی و ضامن امنیت بپذیرند. جنگ‌های داخلی به گونه‌ای پایان می‌یابد که بازیگران خارجی فکر می‌کنند باید پایان یابد. مثل بیش‌تر جنگ‌های داخلی، جنگ داخلی در سوریه هم مطابق ایده‌های هنجاری بازیگران خارجی پایان می‌یابد؛ در محیط کنونی، احتمالا به معنای پیروزی اسد است.