نگاه مغرب به واگرایی یا همگرایی در جهان اسلام | گفتگو با جعفر قنادباشی / کارشناس آفریقا

مغرب از کشورهای مهم اسلامی در شمال غرب آفریقا است. در این حال با توجه به نقش این کشور در جهان اسلام برای بررسی بیشتر این نقش گفتگویی با جناب جعفر قناد باشی داشته ایم:

گذشته نقش مغرب در جهان اسلام چگونه بوده است؟

مغرب از کشورهای مهم اسلامی است که در شمال غرب آفریقا قرار دارد، ولی سیستم و ساختار حکومتی آن بسته به ساختار پادشاهی است که مدعی ادامه ی حکومت اسلامی و خلافت در این کشور است، به طوری که علاوه بر لقب پادشاه و ملک، به پادشاه مغرب لقب امیرالمومنین هم به ایشان داده می شود. لذا از این نظر می توان گفت سیاست خارجی آن مبتنی بر این ساختار سیاسی و جایگاهی است که در غرب  دارد. مغرب با توجه به شرایط داخلیش که از زمان انقلاب ایران، حرکت های اسلامی علیه حکومت آغاز شده است، همواره سیاست هایی که اتخاذ کرده از این عامل هم نشات گرفته است. یعنی در واقع سیاست خارجی مغرب ناشی از یک حکومت پادشاهی است که از زمان استقلال این کشور ادامه پیدا کرده است که شاید بتوان گفت نزدیک به پنج دهه است که این حکومت ادامه دارد. این امر ناشی از ادعایی مبنی بر اجرای حکومت اسلامی و ساختار اسلامی حکومتی و ادامه خلافت است. با مغرب با توجه به شرایطی که در فلسطین به خصوص از سال 1967 و قبل از آن که مسجد الاقصی  آتش گرفت، یکی از کشورهایی بنیان گذار سازمان همکاری های کنفرانس اسلامی بود. این کشور در زمان پدر محمد ششم یعنی آقای ملک حسن دوم که از جمله بنیان گذاران سازمان کنفرانس اسلامی بود و بعد از آن هم  در سازمان کنفرانس اسلامی یکی از محورهای کمیته ی  این سازمان بود و یکی از رکن های دائمی و همیشگی کمیته ی قدس بود.

از این نظر به عنوان یکی از کشورهایی که در مقابله با رژیم صهیونیستی پیشتاز است. حال آن که در عرصه ی عمل کوچک ترین اقدامی چه در عرصه ی سیاسی و چه در حمایت از گروه-های فلسطینی تا کنون نداشته است. فلسطینی ها هیچ گاه راهی به مغرب پیدا نکردند. با این که ملک محمد پنجم که الان حکومت را در دست دارد، مدعی حمایت از فلسطین هست، ولی هیچ گاه فلسطینی ها را در کشورشان راه ندادند، ولی برعکس شاهد حضور یهودیان در مغرب و پایتخت این کشور بودیم. جالب است که پادشاه مغرب از این قشر بسیار اندک یهودی که در آن کشور هستند، حمایت می کرد. لذا می توان گفت مغرب در جهان اسلام، به خصوص در شرق عربی نقشی نداشته است. آنچه که تاثیرات عملی مغرب بوده و می توان گفت به عنوان تاثیرات جدی در  مغرب عربی داشته است. در زمانی که آقای قذافی در سر کار بود و هریک از کشورهای الجزایر، لیبی، مغرب، و جمهوری عربی صحرا و تونس، خود بنیان گذار مجموعه کشورهای عربی بوده اند. این پنج کشور و یا پنج بخش جهانی بارها تحت عنوان مغرب عربی بزرگ اعلام موجودیت کردند و سعی کردند اتحادیه ای شبیه شورای همکاری خلیج فارس در قسمت غرب جهان اسلام و شمال  ایجاد کنند که هیچ گاه جنبه¬ ی جدی به خود نگرفته و نتوانسته جدیتی داشته باشد. مغرب به دلیل این که در همسایگی صحرا و جنوب غربی صحرا واقع است سعی کرده است طی دو دهه¬ی گذشته سیطره ی نظامی و سیاسی بر مغرب عربی داشته باشد، سبب شده که در آن جا چالش هایی ایجاد شود. مغرب به عنوان کشوری که مهم ترین مانع استقلال عربی صحرا معرفی شده است. در منطقه صحرا با الجزایر چالش های زیادی داشته که این چالش یکی از چالش های درونی جهان اسلام تلقی می شود. اگر در مجموع چالش های درونی جهان اسلام را طی دو یا سه دهه ی گذشته نگاه کنیم، یکی از چالش های عمده، چالش و منازعه بر سر صحراست که یک طرفش الجزایر و مغرب قرار داشته و کشمکش این دو همچنان ادامه پیدا کرده است. کمااین که هنوز هم که هنوز است، تاثیراتش بر روابط دو کشور باقی مانده است. مغرب در مقابله با استعمار سعی کرده خود را از رهبران کشورهای فرانسوی زبان معرفی کند.، این کشوریکی از تشکیل دهندگان سازمان وحدت آفریقا ست. یعنی در ابتدای امر که سازمان وحدت  در سال 1963 ایجاد می شد، بعدا مغرب از سازمان وحدت  که امروز اتحادیه ی  نام دارد خارج شد و تا کنون سیاست های یی آن هم متفاوت بوده است.

در شرایط کنونی، نگاه مغرب به واگرایی یا همگرایی در جهان اسلام چیست؟

مغرب در عرصه ی شعار و دیپلماسی سعی کرده همواره از طریق حضورش در سازمان همکاری ¬های اسلامی از وحدت و اتحاد جهان اسلام و اقتدار آن سخن بگوید، اما در عرصه ی عمل بسیار محدود عمل کرده است. زیرا مغرب فاقد اهرم¬های لازم برای تاثیرگذاری بوده است. این کشور دارای درآمد نفتی نیست و با مشکلات اقتصادی زیادی رو به رو بوده است. از نظر اهرم ایدئولوژیک هم، ایدئولوژی¬ای که قابیلت های صدور داشته باشد، در این کشور سراغ نداریم، مگر اندیشمندان اخیری که با توجه به دیدگاه¬های بسیار پیشرفته ای که داشتند، اندیشمندان بسیار روشنفکر اسلامی تلقی می ¬شوند. الان این اندیشمندان مغربی که عمدتا در اروپا هستند، مبتکر یک قرائت بسیار جدی و عمدتا واقع گرایی از اسلام هستند که می تواند در جهان اسلام وحدت ایجاد کند، ولی در عرصه ی شعار بیشتر مغربی ها از طریق سازمان کنفرانس اسلامی، نقش را به دست داشتند.

روابط مغرب با کشورهای مهم اسلامی به ویژه کشورهای D8 چگونه بوده است؟

روابط مغرب با این کشورها در سطح خیلی معمولی بوده است.  چون روابط در صادرات و واردات باکشورهای D8 به دلیل توان اقتصادی پایین، صنعت عقب مانده و کشاورزی ابتدایی خیلی پررنگ و جدی نبوده است. کشورهای دی هشت همه کشورهای پر جمعیتی هستند که در نقاط حساسی قرار دارند. البته موقعیت مغرب بسیار مهم است، آن ها به تنگه ی جبل الطارق مشرف هستند و از این نظر در کشتی  رانی می توانند کمک های بسیار زیادی به جهان اسلام کنند. الان بر صحرا هم که یک منطقه¬ ی استراتژیک است، تسلط دارند. البته در بحث اقتصاد اسلامی و کشورهای روابطشان معمولی بوده است.

اگر بخواهیم سیاست خارجی مغرب پس از تحولات عربی را بررسی کنیم، رویکرد مغرب به جهان اسلام پس از تحولات بیداری اسلامی چه بوده است؟

بعد از این که جریان بیداری اسلامی اتفاق  افتاد، مغرب بسیار سعی کرد از تحولات و امواج بیداری اسلامی دور بماند. در حرکتی که در مغرب بعد از قضیه ی بحرین و حرکت های اسلامی در یمن و تونس و لیبی و مصر آغاز شد، آن ها سعی کردند به هیچ وجه این حرکت را در ادامه ی آن حرکت ها تفسیر نکنند و لذا سطحی را در قانون اساسی و در سطح اختیاراتی که به دولت و مجلس داده می  شود، ایجاد کردند. حقوق دولت و مجلس را مقداری افزایش دادند، آزادی احزاب اسلامی که صبقه ی ضد حکومتی نداشتند را زیاد کردند و اقداماتی را صورت دادند ولی باز می بینیم اسلام گرایان اصلی که قرائت صحیحی از اسلام دارند، بسیار محروم ماندند و فضای مغرب بسته باقی ماند. مغرب یکی از کشورهایی است که از دیدگاه خودشان، رژیم پادشاهیش به خوبی از امواج بیداری اسلامی خلاصی پیدا کرد و سعی کرد از یک طرف با دادن امتیازات ویژه به احزاب کهنه کار و احزاب اسلامی که محافظه-کار بودند و از طرف دیگر با شرایط بسیار سخت پلیسی و اختناق، از بیداری اسلامی جلوگیری کند و فعلا از امواج بیداری اسلامی مصون مانده است. ولیکن پتانسیل انقلاب در مغرب به دلیل وجود محافل اسلامی قدرتمند قوی است و بیشتر نگرانی مغرب، اسلام گراهایی است که متضاد با سیستم پادشاهی هستند.

رابطه ی مغرب با ایران در شرایط کنونی چگونه است؟

رابطه مغرب با ایران از زمان انقلاب به دلیل این که شاه بعد از این که از ایران رفت، بسیار بد بود. جالب این که بعد از انقلاب ایران، یعنی در اوایل دهه ی 80 میلادی، در تونس و مغرب یک حرکت های ضد حکومتی آغاز شد که ملک حسن پادشاه این کشور در تلویزیون حاضر شد و ایران را متهم به حرکت های ضدپادشاهی  در مغرب کرد. بعد از آن در قضیه ی صحرا جمهوری اسلامی ایران پیوسته از استقلال ایران حمایت می کرد که مغرب به شدت مخالف بود و جمهوری عربی صحرا را بخشی از خاک مغرب تلقی می کرد. لذا صحرا سبب شد که باز دوری روابط این دو کشور بیشتر شود و این امر ادامه پیدا کرد تا در زمان ریاست جمهوری آقای هاشمی که روابط تنش زدایی پدید آمد و با عربستان و برخی دیگر از کشورها وارد عرصه ی روابط شد. در آن زمان روابط با مغرب تقریبا زیاد شد و گسترش پیدا کرد و ما سعی کردیم رفت و آمدهای محدودی هم داشته باشیم، ولی حدود 2 سال پیش باز می¬بینیم که حکومت مغرب در زمان ملک محمد پنجم مجددا با متهم کردن ایران به تبعیضات شیعه و ترویج شیعه در مغرب، قطع شد و آن ها در این زمینه آغاز کننده ی قطع روابط بودند. با توجه به این که الان آقای روحانی باز یک تنش¬زدایی را با جهان عرب و غرب آغاز کرده است، احتمال این هست که این روابط از سر گرفته شود.