مسلمانان و خشونتهای قومیتی در جنوب تایلند | دکتر علی اکبر ضیائی / کارشناس مسائل جنوب شرق آسیا

پس از دو دهه آرامش در جنوب تایلند در سال 2004 خشونتهای فرقه ای میان مسلمانان و بودائیان به صورت غافلگیرانه ای آغاز گردید. مقامات تایلند با این موضوع حساسی که می توانست به یک بحران ملی بیانجامد برخورد مناسبی نکردند و در حقیقت نمی دانستند که چگونه باید با این خشونتهای فرقه ای برخورد عاقلانه نمایند. در ژانویه 2004 گروهی از معترضان مسلمان به یک پایگاه نظامی حمله کردند و مقداری مهمات و سلاح را در اختیار خود گرفتند و چهار نفر از بودائیان را در استان جنوبی ناراتیوات Narathiwat کشتند. در همان ماه در یک حمله عجیب دو موتور سوار مسلمان به یک مرد راهبه 64 ساله بودائی حمله و با چاقو گلوی او را می برند. چند روز بعد از این حادثه تعداد بیشتری از راهبه های بودائی با چاقو و قمه مورد حمله قرار گرفتند. پس از این حوادث بود که نخست وزیر تایلند تاکسین شیناواترا Thaksin Shinawatra دستور تعطیلی مدارس دولتی و برقراری حکومت نظامی در استانهای جنوبی تایلند را اعلام نمود. بر اساس یک گزارشی که به سازمان امنیت تایلند واصل شده بود، نیروهای نظامی تایلند گروهی از شبه نظامیان مسلمانی را که به چاقو و ساطور مسلح بودند محاصره کردند. یکی از تاریخی ترین مساجد مسلمانان در استان پتانی Pattani واقع در جنوب تایلند توسط نیروهای نظامی و پلیس به آتش کشیده شد و تعداد 32 نفر از جوانان مسلمان که تکبیر می گفتند به خاک و خون کشیده شدند. این حادثه سبب خشونتهای دیگری شد که به کشته شدن بیش از صد جوان مسلمان انجامید.

تعدادی از اعضای آسه آن از جمله مالزی و اندونزی دولت تایلند برای انجام این خشونتهای مرگبار را به شدت محکوم کردند. دولت تایلند در پاسخ به این انتقادات چنین ابراز نمود که این حوادث خشونت انگیز نتیجه فعالیت باندهای قاچاق مواد مخدر و گروههای تندروی اسلامی چون جماعت اسلامی می باشد و ادعا کرد که این گروهها عموما با شبکه القاعده و بمب گذاریهای کلوب شبانه بالی اندونزی در اکتبر 2002 مرتبط بوده اند. یک کارگروه مستقلی برای بررسی اقدامات ارتش و پلیس تایلند علیه مسلمانان جنوب تایلند تشکیل شد که نتیجه بررسیها نشان می داد ارتش تایلند در بکارگیری خشونت و اعمال فشار زیاده روی کرده است. در 29 اکتبر همان سال حدود 2000 نفر از مسلمانان معترض در مقابل مقر پلیس تجمع و آزادی شش نفر از مسلمانان متهم به تهیه و ارسال سلاح به شورشیان را خواستار شدند. ارتش تایلند تعداد 1300 نفر از مسلمانان را دستگیر و ارتش با افزایش غیر طبیعی تظاهرکنندگان به روی آنان آتش بست و همچنین از آب و گاز اشک آور نیز برای پراکنده کردن آنان استفاده نمود. در جریان این اعتراضات مردمی تعداد 6 نفر از تظاهرکنندگان کشته شدند. مسلمانانی که دستگیر شده بودند روانه زندان و 85 نفر از آنان در اثر خفگی در زندان کشته شدند. نخست وزیر تایلند تاکسین که با موجی از اعتراضات بین المللی و خشم مسلمانان جهان روبرو بود چنین ادعا کرد که مسلمانان زندانی به علت داشتن روزه ماه رمضان بسیار ضعیف شده بودند و در اثر همین ضعف آنان خفه شده اند.

زمینه های تاریخی و فرهنگی خشونتهای دینی در جنوب تایلند

در حدود چهار میلیون از 62 میلیون جمعیت تایلند را مسلمانان به عنوان دومین اقلیت دینی پس از تراوادا بودیسم تشکیل می دهند. آنان در سراسر تایلند دارای 2700 مسجد می باشند. مسلمانان تایلند را عموما دو گروه عمده مالائیهای مسلمان با زبان مالائی و مسلمانان تایلندی تشکیل می دهند. مسلمانان مالائی در استانهای جنوب تایلند یعنی یالا Yala، ناراتیوات Narathiwat، ساتون Datun و پتانی Pattani و مسلمانان بومی تایلند بیشتر در مناطق مرکزی، شمال و شمال شرقی تایلند سکونت دارند. مسلمانان تایلندی که در مناطق تحت سیطره بودائیها زندگی می کنند دارای یک جمعیت متجانس نمی باشند و به ریشه های مختلف نژادی و فرهنگی چون سرزمینهای مالائی و اندونزیائی و گروههای کوچکتری از کامبوج یعنی قبائل چام، ایران، هند، پاکستان، چین و دنیای عرب تعلق دارند، اما مسلمانان جنوب تایلند 70 درصد از جمعیت مردم آن استانها را تشکیل می دهند که به زبان مالائی سخن می گویند و از انسجام زبانی، مذهبی، فرهنگی و نژادی کامل برخوردار می باشند.

استانهای پتانی، یالا، ناراتیوات و ساتون که به “پتانی رایا” و یا “پتانی بزرگتر” شهرت دارند منطقه ای مورد نزاع بین امپراتوری سیامی در شمال و سلطنت ملاکا در جنوب بوده است. اگرچه این مناطق تحت نفوذ هر دو قدرت بوده اند، اما دایره نفوذ هر یک به گونه ای متفاوت بوده است. مردم پتانی از نظر فرهنگی بیشتر به سمت سلطنت ملاکا گرایش داشتند، اما از نظر سیاسی بیشتر تحت نفوذ امپراتوری سیامی بوده اند. با افزایش قدرت حکومت سیام در جنوب و شکست سلطنت ملاکا از پرتغالیها در سال 1511 میلادی، مردمان مالائی تبار پتانی به ناچار به سمت سیام گرایش پیدا کردند. آنان برای ابراز ارادت هر ساله می بایست دسته های گل طلائی به نام بونگا ماس Bunga Mas را برای امپراتوری سیام می فرستادند. فرمانروایان مالائی این گلهای طلائی را به عنوان ابراز دوستی برای سیام ارسال می کردند، اما در هر حال این اقدام نوعی اعلام همبستگی با حکومت سیام نیز شمرده می شد. راجاهای مالائی هر وقت احساس می کردند که حکومت سیام ضعیف شده است از ارسال گلهای طلائی خودداری می کردند.

مهمترین شورش مردم پتانی علیه سیام در سالهای بین 1630 تا 1633 اتفاق افتاد. درگیری بعدی زمانی روی داد که برمه مرکز ایوتیا Ayuthya از سیام را در 1767 غارت کردند و مردم پتانی از این فرصت برای شورش علیه سیام استفاده نمودند. با ادامه روند شورشهای مردم پتانی بود که پادشاه سیام رامای اول Rama I رابطه خود با منطقه پتانی را در سال 1785 از حالت گرفتن باج و خراج تغییر داد و همه آن مناطق به اضافه منطقه کداح و کلانتان و ترنگانو که متعلق به سلطنت مالائی بود را به حکومت سیام منضم نمود. در چنین شرایطی حاکمان منطقه پتانی به حاشیه رانده شدند و به جای آنان فرماندهان سیام گماشته شدند. این بی مهری توسط حکومت سیام نسبت به حاکمان مالائی سبب شد تا راجا تنگکو لامیدین Raja Tengku Lamidin در سالهای 1789-1791 و سپس جانشین وی داتو پنگکالان Dato Pengkalan در سال 1808 دست به شورش زنند. دولت بانکوک برای مقابله با این بحران منطقه مذکور را به هفت ایالت تقسیم کرد. علی رغم این اقدامات حوادثی در ایالت کداح روی داد که توافقنامه ای برای استقلال در سالهای 1832 و 1838 پیشنهاد گردید، اما با موفقیت ربرو نشد. در نهایت کداح به دو قسمت تقسیم شد و بخشی از آن به نام استان ساتون Satun واقع در تایلند کنونی شکل گرفت. اختلافات میان ساکنان این مناطق با دولت سیام تا اوائل قرن بیستم بیشتر جنبه اشرافی داشت و هنوز به یک جریان مردمی فراگیر تبدیل نشده بود. عقود ازدواج میان سیامیها و مالائیها دارای یک چارچوب دینی و یا قومی نبود و بیشتر از همه مؤلفه های قدرت بر این گونه روابط اجتماعی میان دو قوم حاکمیت داشت. وقتی پادشاه سیام، رامای اول، تصمیم گرفت تا پادشاهی مالائی را به سرزمینهای خود در قرن نوزدهم منضم نماید یک جریان مخالف فراگیر برای مقابله با اقدامات حکومت سیام پدید آمد و بسیاری از زمین داران و حاکمان قدرتمند مالائی و یک جریان عمومی فراگیر از جنبشهای مردمی علیه حکومت سیام شکل گرفت. این اتحاد قومی میان مالائیها منجر به شکل گیری یک هویت نژادی میان آنان گردید و مبارزه با حکومت سیام در آن زمان مراحل نخستین خود را برای استقلال سیاسی و یا خودمختاری طی می نمود.

با افزایش قدرت بریتانیا در سرزمین ملایا، پادشاه سیام چولالونگکورن Chulalongkorn تصمیم گرفت تا عملیات انضمام استانهای جنوبی به دولت بانکوک را سرعت ببخشد. تشکیل بخش اداری استانهای هفتگانه جنوبی در سال 1901 برای نظارت و حکومت بر مناطق مالائی نشین تایلند نخستین راهبرد حکومت برای عملی ساختن سیاستهای دولت بانکوک بود. این طرح راجاها و اشراف محلی مالائی را منزوی می کرد، اما دادن غرامتهای سنگین از طرف حکومت تا حدودی رضایت آنان را جلب می کرد. راجای پاتانی عبدالقادر از جمله حکمرانانی بود که با این طرح دولت سیام مخالفت کرد و بهای این مخالفت نیز زندان به مدت چند سال بود. او پس از امضای تعهدنامه برای عدم دخالت در امور سیاسی از زندان آزاد شد.

منطقه ساتون مالائی نشین در جنوب تایلند

بریتانیا با این چینش سیام نسبت به تغییر جغرافیای سیاسی در شمال مالزی و جنوب تایلند مخالف بود و پیمانی را با دولت سیام امضا نمود که بر اساس آن دولت سیام می بایست از مناطق شمالی مالزی مانند کلانتان، پرلیس، ترنگانو و کداح عقب نشینی نماید. جدایی مناطق مالائی نشین جنوب تایلند و مالزی علی رغم پیوستگی نژادی و زبانی و دینی آن دو منطقه سبب گردید تا روابط فرهنگی و اقتصادی و شخصی مردم دو منطقه به شدت مختل گردد. دولت سیام پس از سال 1910 تلاش کرد تا زبان تائی را در همه مناطق مالائی نشین ترویج نماید و این تلاش با مقاومت مالائیها و در نهایت بروز تعدادی ناآرامی در ایالتهای جنوبی تایلند روبرو گردید.

بسیاری از نخبگان مالائی تحمیل زبان تائی به مالائیها را سبب از بین رفتن فرهنگ و زبان مالائی و در نهایت از بین رفتن هویت آنان می دانستند. با تصویب قانون آموزش اجباری برای دوره ابتدائی در سال 1921 می بایست همه کودکان مالائی به مدارس به زبان تائی می رفتند و این امر منجر به شورشی همگانی در سال 1922 گردید. این شورش توسط تنگکو عبدالقادر که در سال 1915 به کلانتان مهاجرت کرده بود سازماندهی شد. نظام پادشاهی در سال 1932 در تایلند جای خود را به دموکراسی داد و اقوام مالائی ساکن در آن کشور توانستند کرسیهایی را در مجلس و سنا به دست آورند. با به قدرت رسیدن مارشال فیبول سونگخرام Marshal Phibul Songkhram در سال 1938 این کشور به دست نظامیان افتاد و همزمان جریانهای ملی گرای تایلند نیز در راستای حکومت نظامی فعالیت خود را آغاز نمودند و دوباره جریان حذف فرهنگ و زبان مالائی در برنامه حکومت تایلند قرار گرفت. علی رغم بودائی بودن حکومت و جریانهای حاکم بر تایلند تغییر مذهب از اسلام به بودیسم چندان در مناطق جنوبی تایلند صورت نمی گرفت و فشار بر این اقوام مسلمان همچنان ادامه یافت، ولی دولت نظامی تایلند موفقیتی در جذب فرهنگی و عاطفی این اقوام نداشت و هراندازه فشارهای سیاسی بر این اقوام مالائی افزایش می یافت، بر نفرت و دوری آنان از حکومت می افزود. در جریان جنگ جهانی دوم تایلند از ژاپن حمایت می کرد، در حالی که اقوام مالائی ساکن در جنوب تایلند از قوای بریتانیا پشتیبانی می کردند. یکی از طرفداران نیروهای بریتانیائی فرزند تنگکو عبدالقادر به نام محمود محیی الدین بود. در نوامبر 1945 مخالفان حکومت تایلند به مخالفت با آن برخاستند و تنگکو عبدالجلال فرزند راجا سایبوری Saiburi با حمایت نخبگانی از پتانی از بریتانیا خواستند تا آنان را در استقلال استانهای جنوبی از تایلند یاری نماید. در این دادخواست در هویت مالائی پتانی چنین آنده است: “پتانی یک منطقه مالائی نشین است که پیش از این توسط حکمرانان مالائی برای نسلهای متمادی اداره می شده است، اما وابستگی به حکومت سیام تنها به 50 سال پیش برمی گردد. ملل متحد باید به ما کمک کند تا این سرزمین به مالائیها برگردد و از این رهگذر با دیگر مالائیهای شبه جزیره ملایو متحد خواهیم شد.”  پس از جنگ بریتانیا می خواست تا تایلند را برای انضماتم پتانی و ساتون به سرزمین خود جریمه کند، اما مسائل ژئوپولیتیک چون رشد خطر کمونیسم و تثبیت وضعیت اقتصادی نوین جنوب شرق آسیا سبب شدند تا این خواسته بریتانیا تحت الشعاع مسائل مهمتر قرار گیرد.

فشارهای آمریکا به بریتانیا مبنی بر عدم استقلال پتانی و عدم انضمام آن به مالزی نیز از جمله دلایل مسکوت ماندن این طرح گردید. با افزایش احساسات ملی گرائی در میان مالائیها و نیز رشد عدم رضایت از عملکرد مقامات تایلند نسبت به مسلمانان مالائی جنوب آن کشور درگیریها و منازعات در آن منطقه نظام یافته تر از قبل گردید و پراکندگی و بی هدفی جای خود را به احساسات ملی گرایانه مالائی برای کسب استقلال داد. در اواخر دهه 1940 انجمن مالائی پتانی بزرگ Gabungan Melayu Pattani Raya (به اختصار GAMPAR) به عنوان یک جبهه متحد برای اقوام مالائی در جنوب تایلند شکل گرفت. این گروه به رهبری تنگکو محمود محیی الدین و دیگر نخبگان مالائی هدایت می شد که در سالهای پیش از آن توسط حکومت تایلند به انزوا گرائیده بودند و در اداره مناطق مالائی نشین نقشی ایفا نمی کردند. هدف از تشکیل این انجمن به شرح ذیل است:

–    متحد کردن همه مالائیها و همه کسانی که به این قوم تعلق دارند
–    ایجاد روابط نردیکتر مالائیها با منازل و خویشاوندان خود در ایالتهای مالائی نشین تایلند و بالا بردن سطح زندگی آنان
–    کمک به یکدیگر و همکاریهای فیما بین مالائیهای جنوب تایلند
–    ارتقای سطح تعلیم و تعلم و احیای فرهنگ مالائی در جنوب تایلند

این انجمن انگیزه اقوام مالائی برای مبارزه جهت انضمام مناطق جنوب تایلند به فدراسیون مالایا را تقویت کرد. این انجمن تنها دارای انگیزه های قومیتی برای مبارزه با حکومت تایلند نبود و از ابزار دینی نیز برای اتحاد مسلمانان مالائی با کمک سازمانهای اسلامی وابسته به اندونزی و پاکستان و حمایت سازمانهای بین المللی و کشورهای عربی نیز بهره می برد. برخی از تحلیل گران سیاسی اعتقاد دارند که مسائل جنوب تایلند نوعی مبارزه حکومت تایلند با ارزشهای اسلامی نبوده و به همین علت انجمن مذکور در جذب حمایتهای مادی کشورهای اسلامی موفق نبوده است. اشتباه تاکتیکی انجمن GAMPAR در اتحاد با احزاب ملی گرا و چپگرای مالائی سبب گردید تا حمایت بریتانیا را از دست بدهند و در نهایت این انجمن با شکست روبرو شود. بریتانیا و تایلند پیمانی را مبنی بر منع فعالیتهای کمونیستی در مرزهای بین تایلند و مالزی در سال 1948 امضا کردند. بسیاری از رهبران انجمن GAMPAR بازداشت شدند و انجمن مذکور منحل گردید. در اواخر دهه 1940 حاجی سولونگ Sulong رئیس شورای اسلامی پتانی به نمایندگی از مردم یالا، پتانی، ناراتیوات و ساتون فهرستی از درخواستهای خود را برای دولت تایلند ارسال نمود. وی خواستار تغییراتی اساسی در ساختار دولت سیام بود. او از حکومت خواست تا فردی قدرتمند برای حکمرانی بر ایالتهای پتانی و یالا و ناراتیوات و ستول Setul انتخاب گردد و این فرد باید مسلمان و از ساکنان یکی از چهار منطقه مذکور و منتخب عموم مردم مالائی تبار باشد.

درخواست دیگر حاجی سولونگ این بود که باید 80 درصد از دولتمردان ایالتهای چهارگانه جنوب تایلند از مسلمانان انتخاب شوند. از دیگر درخواستهای وی در زمینه امور فرهنگی حمایت از آموزش کودکان مالائی به زبان مالائی تا کلاس چهارم در مدارس محلی واقع در ایالتهای چهارگانه و استفاده از زبان مالائی در ادارات دولتی در کنار زبان تایلندی بود. حکومت تایلند در پاسخ به درخواستهای مذکور حاجی سولونگ را پس از چند ماه دستگیر و شورای اسلامی پتانی را منحل نمود. این اقدام سبب شد تا مناطق مالائی نشین جنوب تایلند بویژه ایالت پتانی نا آرام گردد. حاجی سولونگ بدون انجام مراحل قضائی نزدیک به یک سال بازداشت بود و مدت سه سال و نیم نیز زندانی گردید. وی پس از آن که در سال 1952 از زندان آزاد گردید در سال 1954 به پتانی بازگشت و به صورت مشکوکی ناپدید شد و برخی اعتقاد دارند که توسط پلیس تایلند غرق شده است. در اوائل دهه 1960 گروه دیگری به نام جبهه ملی انقلاب Barisan Revolusi Nasional به اختصار BRN به رهبری شخصی به نام پوندوک (استاد دینی) استاد کریم حاجی حسن شکل گرفت. این جبهه فراتر از انجمن مالائی GAMPAR برای اتحاد با فدراسیون ملایو حرکت می کرد و هدف از آن ادغام ایالتهای جنوبی تایلند با همه کشورهای نژاد مالائی در جنوب شرق آسیا بود. نیروی محرکه جبهه ملی انقلاب شعارهای قومی مالائی برای تقویت هویت ملی مالائی در جنوب تایلند بود و این جبهه از همه اقوام مالائی در دیگر کشورهای جنوب شرق آسیا خواست تا با این جبهه متحد شوند. تفرقه و حزب گرائی در جبهه مذکور در نهایت به انحلال آن انجامید. رقابتهای سیاسی اندونزی و مالزی در این عرصه سبب شد تا بخشی از این جبهه به سمت اندونزی و بخشی دیگر به سوی مالزی تمایل گردند و بدین صورت جبهه دچار تفرقه و تشتت شد. جبهه ملی انقلاب به صورت تاکتیکی از حزب کمونیست مالزی CPM حمایت کرد تا در صورت پیروزی کمونیستها بتواند از حمایت حزب مذکور برخوردار گردد. اما چنین بازی سیاسی در نهایت به ضرر جبهه ملی انقلاب تمام شد و این جبهه دچار اختلافات درونی شد و به ضعف بیشتر گرایید. رهبران سنتی جبهه ملی انقلاب با احزاب کمونیستی با دارا بودن اهدافی متعارض و ناهمگون نمی توانستند در یک راستا با یکدیگر همکاری کنند و گرایشهای دینی جبهه مذکور درست در مقابل اهداف مادیگرایانه حزب کمونیست مالزی قرار داشت. همبستگی تاکتیکی جبهه ملی انقلاب با حزب کمونیست مالزی سبب گردید تا همه مخالفان کمونیسم در جنوب شرق آسیا در صف مخالف جبهه ملی انقلاب قرار گیرند و این جبهه نتواند هیچ حمایتی از کشورهای مخالف کمونیسم جلب نماید. ورود عوامل قومیتی در مبارزه با حکومت تایلند در جنوب آن کشور بیشتر متأثر از دو عامل بوده است، یکی رشد ملی گرایی مالائی در جنوب شرق آسیا بویژه پس از جنگ جهانی دوم است که سبب بروز شورشهایی علیه حکومت تایلند گردید. همین امر سبب گردید تا GAMPAR و جبهه ملی انقلاب پایگاههای خود را در سرزمین مالزی دایر سازند و از حمایت اقوام مالائی همسایه برخوردار باشند و عامل دیگری به سیاستهای دولت سیام در باره آموزش و فرهنگ بازمی گردد که مردم مالائی ساکن جنوب تایلند آنها را در مقابل هویت دینی و فرهنگی خود قلمداد می کردند. به عبارتی دیگر مالائی تبارهای جنوب تایلند زبان تائی را تهدیدی برای هویت خود بشمار می آوردند و ترویج زبان تائی توسط حکومت تایلند را سبب تضعیف زبان مادری خود یعنی مالائی و در نهایت هضم شدن هویت مالائی در تائی می دانستند. انگیزه قومیتی مبارزه در اواخر دهه 1960 جای خود را به انگیزه های دینی سپرد و شکافی عمیق میان بودائیها و مسلمانان در جنوب تایلند ایجاد گردید. 

در قرون نوزدهم و بیستم استانهای مذکور توسط استعمار بریتانیا به تایلند واگذار شد. تا اواخر دهه 1960 یک سیاست نامناسبی توسط دولتمردان تایلند در قبال مسلمانان این استانها اتخاذ می شد که عموما تلاش می شد تا فرهنگ مسلمانان مالائی عقب مانده نشان داده شود و سیاستهای دولت بیشتر به سمت برتری جوئی بودائیهای تایلندی بر نژاد مسلمان مالائی دور می زد. مطالعاتی که در دهه 1970 در باره بافت اجتماعی و سیاسی جنوب تایلند انجام شده است بیشتر به مشکلات نژادی قوم ملائی تبار با بومیان تایلندی مربوط می شده و انگیزه های دینی همچون جهاد با کفار در آن مشاهده نمی شده است. در دهه های 1960 و 1970 تعدادی از پادگانهای نظامی و مقر پلیس تایلند توسط گروهی از احزاب و جریانهای جدائی طلب چون سازمان آزادیبخش متحد پتانی Pattani United Liberation Organization به اختصار PULO به منظور مقابله با فشارهای حکومت مورد حمله قرار گرفتند. پس از آن که دولت تایلند به بی نتیجه بودن فشارهای نظامی و سرکوب خشونت آمیز مسلمانان مالائی پی برد درصدد بکارگیری روشهای مسالمت آمیز و بکارگیری یک سیاست یکپارچه در استانهای جنوب برآمد. تا دهه 1980 میزان خشونتهای نژادی و دینی کاهش نسبی یافت و مسلمانان به تشکیل سازمانهای سیاسی مدنی در تایلند روی آوردند.

شاید بتوان ادعا کرد که از مهمترین عوامل بروز خشونتهای دینی در جنوب تایلند عدم توجه کافی دولت تایلند به حساسیتهای فرهنگی و دینی مسلمانان منطقه جنوب بوده است. اگر سیاستهای دولت تایلند در قبال مسلمانان جنوب از بلوغ بیشتری برخوردار می بود، طبیعتا بر اساس نظریه هانتینگتون شاهد نوعی برخورد تمدنهای اسلام و بودائیسم نمی بودیم و این دو دین می توانستند همچون قرون گذشته در مسالمت و صلح در کنار یکدیگر زندگی نمایند. به نظر می رسد سیاستهای یکجانبه نخست وزیر تایلند تاکسین زمینه را برای دو قطبی شدن منطقه جنوب و شمال تایلند به عنوان نماینده دو دین اسلام و بودائیسم فراهم ساخت. از دیگر اشتباهات انجام شده در زمینه آسیب شناسی درگیرهای دینی این بود که سیاستمداران و بنیانگذاران اصلی و عمده تایلند در حوزه تدوین سیاستهای نظامی، امنیتی و ژئوپولیتیک بیشتر بر مصاحبه با نمایندگان احزاب سیاسی و منابع دست دوم جریانهای اسلامی تکیه می نمودند و یک آسیب شناسی علمی و بی طرفانه مبتنی بر اطلاعات دقیق میدانی و منابع دست اول از همه اقشار چون مردم عادی، روحانیان، دانشجویان، روستائیان و نخبگان برای تدوین استراتژی برخورد با اقلیتهای دینی از جمله مسلمانان جنوب تایلند انجام نپذیرفت. از نظر کارشناسی مسائل جنوب شرق آسیا بهتر می بود یک مطالعات قوم شناسی در خصوص اختلافات و مشترکات دینی اقلیتهای مختلف با استناد به منابع دست اول و مطالعات میدانی صورت می گرفت و نتایج این بررسیهای بی طرفانه در اختیار دولتمردان تایلند برای اتخاذ تصمیماتی درست و معقول مبتنی بر رعایت حقوق همه اقلیتهای دینی قرار می گرفت و آنان با یک توجیه ساده “جنگ تمدنها” با این موضوع پیچیده که می تواند ابعاد سیاسی و امنیتی آن به مالزی و اندونزی و کامبوج سرایت نماید برخورد نمی کردند. مشکلات جنوب تایلند به دو موضوع اساسی اختلاف نژادی مالائی-تایی و در روند تحولات بین المللی جریانهای اسلامی به اختلاف دینی اسلامی-بودائی منجر شده است. هویت تایی و مالائی اصولا با سمبلهای فرهنگی چون زبان و نوع آموزش شناخته می شوند و هویت دینی نیز بر اساس آموزهای بودائیسم و اسلام تفسیر و تبیین می گردد. گروههای شورشی در این منطقه دارای خواسته های ایدئولوژیک و آرمانهای اعتقادی و نیز مشارکت در سیاست منطقه ای و بین المللی می باشند که با منافع دولت تایلند در جهاتی ناسازگار هستند.