عوامل و زمینه ­های رشد افراطیت ستیزه ­جو در افغانستان با تأکید بر عامل فقر/ محمد داود عرفان

 

عوامل و زمینه ­های رشد افراطیت ستیزه ­جو در افغانستان با تأکید بر عامل فقر

محمد داود عرفان

دانشجوی دکترای علوم سیاسی، پژوهشگر مسایل اجتماعی و سیاسی افغانستان و استاد دانشگاه

 

 

عوامل و زمینه­ های رشد افراطیت ستیزه­ جو در افغانستان

افغانستان کشوری فقیر و توسعه ­نیافته است. کشوری که بیشترین معادن جهان را در خود جای‌داده است. موقعیت ژئوپولتیکی دارد که می ­تواند اقتصاد منطقه را دگرگون نماید. آب ­های خدادادی خروشانی که به‌عنوان طلای روان این جغرافیا مطرح است. افغانستان اما عملاً کشوری فقیر است. افغانستان کشوری توسعه‌نیافته است و این توسعه­ نیافتگی رابطه ­ی معناداری با فقر دارد. تقریباً تمامی جامعه ­شناسان و کارشناسان مسائل توسعه، افغانستان را کشوری روستایی با مناسبات سنتی منبعث از زندگی روستایی می ­دانند و موانع گوناگونی را در گذار افغانستان از جامعه­ ی سنتی به جامعه ­ی مدرن مطرح کرده­ اند. تمامی اهالی اندیشه و فکر، بر این باوراند که موانع و چالش ­های عمده­ ای بر سر راه توسعه موجود است. برخی حل مناسبات تباری را راه‌حل عدم توسعه دانسته­ اند. برخی دیگر فرهنگ قبیله ­ای را عامل اصلی توسعه‌نیافتگی کشور می‌دانند. صاحب‌نظرانی هم عواملی چون ساختار ایلی، بنیادگرایی و اقتدارگرایی در توسعه‌نیافتگی افغانستان را مؤثر شمرده­ اند. نوع نظام سیاسی حاکم (ریاستی) ازجمله موانع توسعه­ ی سیاسی شمرده می ­شود که در مورد آن اظهارنظرهای فراوانی صورت گرفته است. برخی با توجه به عدم شکل ­گیری مناسبات مدرن اقتصادی، جامعه ­ی متوسط ضعیف افغانستان را ازجمله موانع اصلی توسعه برشمرده ­اند.

فقر ازجمله مسائلی است که به‌سادگی از کنار آن گذر شده است. سربازگیری نیروهای چپ و راست در افغانستان، بیشتر از روستاها و مناطق فقیر صورت گرفته است. افراطیت ستیزه­ جو تاریخ دورودرازی ندارد. باوجود اختلافات گوناگون و جنگ­ های داخلی فراوان در تاریخ افغانستان، افراطیت ستیزه ­جو هم­زمان با سایر کشورهای جهان، در کوران جنگ سرد، در این جغرافیا جا باز کرد. در حقیقت افراطیت ستیزه ­جو پدیده­ ای وارداتی است. در خلال جنگ سرد، و با طرح برژینسکی مبنی بر تقابل بنیادگرایی با کمونیسم، گروه­ های تندروی عرب برای مبارزه با نیروهای اتحاد جماهیر شوروی سابق، وارد معرکه های نبرد شدند. پس از خروج نیروهای شوروی سابق از افغانستان، این نیروها بی ­سرنوشت ماندند و با تشکیل شبکه ­ی القاعده، افراطیت ستیزه ­جو، جان تازه ­ای گرفت. ظهور طالبان و تشکیل اولین حکومت تندرو مذهبی، نقطه­ ی عطفی در تاریخ افراطیت ستیزه ­جو در افغانستان بود. با حملات یازدهم سپتامبر و سقوط القاعده و دولت طالبان، افراطیت ستیزه ­جو، وارد مرحله ­ی جدیدی شد که با حملات انتحاری چهره ­ی جدیدی از طالبان نشان داد. ظهور داعش، و ارائه ­ی تصویری به مراتب خشن­ تر از دین، افراطیت ستیزه­ جو را به آخرین درجه­ ی عمل رسانده است.

سؤال اصلی این است که چه عوامل و زمینه ­هایی باعث شده که افغانستان به‌عنوان مأمن افراطیت ستیزه ­جو مطرح گردد؟ جواب این پرسش، با تحلیل و بررسی عامل فقر در ایجاد افراطیت ستیزه ­جو، امکان‌پذیر است.

زمینه­ های جامعه ­شناختی رشد افراطیت ستیزه‌جو در افغانستان با توجه به شکاف ­های اجتماعی در این جغرافیا قابل‌تحلیل است. شکاف‌های اجتماعی­ ای که در طول تاریخ، با تولید عقده، زمینه­ ی سربازگیری ایدئولوژی­ های گوناگون را در افغانستان فراهم ساخته است؛ در رشد افراطیت مؤثر بوده است. این شکاف­ ها به‌صورت مستقیم یا غیرمستقیم، آبشخوری به نام فقر دارند. نخستین شکافی که دراین‌باره می­ توان از آن نام برد؛ شکاف سنت و مدرنیته است. هرچند به قطع نمی ­توان ادعا کرد که جامعه ­ی افغانستان از سنت به مدرنیته گذار کرده است؛ اما بخش­هایی از جامعه ­ی متوسط شهری افغانستان در دوره­های متفاوت تاریخ، به‌عنوان نماینده­ های نگاه مدرن، در مقابل گروه­ های سنت ­گرا قرارگرفته‌اند. سنت ­گرایان با تأکید بر تهاجم فرهنگی غرب، گروه­ های دگراندیش کشور را نماینده ­های بیگانه دانسته و مقابله با آن‌ها را رسالتی دینی تعریف کرده­ اند. شکاف شهر و روستا، از منظر دیگری بر افراطیت ستیزه ­جو تأثیر گذاشته است. روستا نماد فقر، عقب­ ماندگی و عقده­ های تاریخی در افغانستان شمرده می­ شود.  اولین بار، الیویه روآ افغانستان ­شناس فرانسوی، جنگ افغانستان را جنگ کشاورزان خرده ­پا نامید. در حقیقت تقریباً تمام نیروهای افراطی افغانستان، از روستا برخاسته ­اند. زندگی روستایی همراه با ذهنیت قبیله­ای، جنگ پنهانی را علیه شهر آغاز کرده است که در توجیهات ایدیولوژیک تجلی یافته است. مظاهر شهری همیشه برای روستائیان افغانستان، نمادهای ویرانگر سنت­ های بدوی بوده است. از این منظر در ضمیر ناخودآگاه روستایی افغانستان، نفرت از مظاهر شهری وجود داشته است. این نفرت به‌صورت ناخواسته با دفاع از دین علیه تمام مظاهر شهرنشینی، با گلوله پاسخ داده می شود.

شکست­ های برنامه ­های توسعه در افغانستان از امان ­الله ­خان تا کنون، به رشد افراطیت کمک کرده است. سایر کشورهای مسلمان، با برنامه­ های توسعه­ ای خویش توانستند که راه جدیدی در مناسبات اجتماعی باز کنند که ماحصل آن حداقل تولید و آموزش و کار است. کشوری مانند افغانستان که هنوز طبقه ­ی متوسط آن به­ خوبی جان نگرفته و بارها در طول تاریخ متلاشی شده است؛ نیازمند برنامه ­های توسعه ­ای است تا بتواند مسیر پیشرفت این کشور را ترسیم کند. اولین برنامه­ ی توسعه که توسط امان الله خان شروع شد، با در نظر نگرفتن حساسیت­ های جامعه، با برنامه ­های سطحی به‌نوعی افراطیت آن­ زمان را تهییج کرد. شیرازه ­ی حکومت امانی توسط روستائیان فقیری از هم پاشید که مناسبات جدید را، ضد ارزش ­های خویش تعریف می­ کردند. دومین برنامه ­ی توسعه ­ی سیاسی که در دهه ­ی دموکراسی محمدظاهر عملی شد، هرچند که از برنامه ­های معتدلی برخودار بود؛ اما نتوانست که دیدگاه افراطی را تعدیل کند. در این زمان بود که نخستین جرقه­ های افراطیت مذهبی شکل گرفت که با تیزاب پاشی به دختران دانشگاه ­ها خبر از شکل­ گیری حرکت­ های افراطی می­ داد. اکثر تیزاب ­پاش ها، از دانشجویان فقیر روستایی بودند که وضعیت جدید را نمی­ توانستند تحمل کنند. دوره­ ی سوم توسعه که به توسعه ی زمان جمهوری مشهور است، برنامه ­های مدونی برای آموزش معتدل دینی را نتوانست سرلوحه­ ی آموزش عمومی قرار دهد. برنامه­ های توسعه­ ی حکومت کمونیستی با ماهیت ضد دینی خویش، راه را برای رشد افراطیت مذهبی بیشتر فراهم ساخت. طبق شواهد تاریخی، اکثر اعضای حزب دموکراتیک خلق را هم روستاییان تشکیل می ­دادند. بچه ­های فقیری که آرزوهای شان را در برنامه­ های انترناسیونالیستی کمونیستی جستجو می ­کردند.

امروزه هم برنامه ­های توسعه­ ی دموکراسی افغانستان طرح مدونی برای مبارزه با این پدیده ندارند، طوری ­که روز به روز، فربه شدن افراطیت ستیزه­ جو را شاهدیم. هرچند دولت جدید بر مبارزه بر فقر تأکید می­ کند؛ اما فاصله­ ی فقیر و غنی در شهر و روستا به شدت افزایش یافته و افراطیت ستیزه­ جو از این ناحیه، سربازگیری می ­نماید.

با شروع مقاومت مردم افغانستان بر ضد تجاوز شوروی سابق، برژنسکی از مهم­ترین نظریه ­پردازان سیاست خارجی امریکا، با سفر به پاکستان و دیدار از کمپ­های مجاهدین، نظریه ­ی معروف خویش را ارایه داد. براساس نظریه ­ی او بنیادگرایی کمونیسم را تنها می ­توان با بنیادگرایی اسلامی متوقف ساخت. بنیادگرایی اسلامی در کمپ­ های مجاهدین، به خوبی پایگاه جامعه ­شناختی مجاهدین را نشان می­ داد. اکثر مجاهدین روستاییان فقیری بودند که با نیت مبارزه با کفر به کشورهای همسایه پناه برده بودند. با توجه به چنین نظریه­ ای بود که قدرت­ های بزرگ غربی، با حمایت پروژه­ ی افراطی اجازه دادند که از سراسر جهان، گروه ­های جوانان عرب در جهاد افغانستان شرکت کنند. پس از خروج نیروهای شوروی این نیروها در سراسر جهان پراکنده شدند و قسمتی هم در افغانستان باقی ماندند و القاعده را پایه­ گذاری کردند. موقعیت ژئوپولتیک افغانستان و عدم قدرت فائقه­ ای که بتواند بر سراسر افغانستان حکم براند، باعث شد که این جغرافیا به بهشت افراطیت ستیزه ­جو تبدیل شود، طوری­ که امروزه بیش از بیست گروه تروریستی در افغانستان مأوا گزیده ­اند. از سوی دیگر، قدرت­ های جهانی و منطقه­ ای از حضور گروه های افراطی برای تصفیه حساب های خویش بهره برده ­اند و حتی کشورهای منطقه­ ای از پتانسیل حضور گروه­ های تروریستی در جهت فشار بر دولت افغانستان استفاده کرده ­اند. طالبان و سایر گروه­ های تروریستی، پایگاه اجتماعی روستایی دارند. روستاییان فقیری که در بخاطر امرار معیشت در سپاهیان طالب می ­جنگند، کم نیستند.

 

به نظر می ­رسد که عوامل متعددی در رشد افراطیت ستیزه­ جو در افغانستان نقش دارند. شناخت دقیق جامعه ­شناسی افغانستان و شکاف­ های متعدد این کشور از یک سو و عدم موفقیت برنامه­ های توسعه­ ی افغانستان در طول تاریخ به اضافه­ ی رقابت قدرت­ های بزرگ جهانی و منطقه­ ای در این جغرافیا باعث شده است که افراطیت ستیزه ­جو از رشد فزاینده­ ای برخوردار شود. هر سه متغیر فوق، با متغیر دیگری پیوند ناگسستنی دارند که فقر نامیده می ­شود. 

 

 

 

** مسئولیت صحت و سقم مطالب موجود در یادداشت ها، مقالات و مصاحبه های منتشر شده در سایت به عهده نویسنده بوده و انتشار آنها الزاما به معنی تایید مطلب یا بیانگر دیدگاه های موسسه نمی باشد.