سیاست خارجی جو بایدن در قفقاز جنوبی

سیاست خارجی جو بایدن در قفقاز جنوبی

از زمان فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی در ابتدای دهۀ 90 میلادی، وجود گروه‌های لابی قدرتمند ارمنستان، تلاش‌های گرجستان برای تبدیل‌شدن به متحد غربی، منابع انرژی آذربایجان، موقعیت ژئوپلیتیکی منطقه و ارتباط آن با خاورمیانه و اوراسیا و نیز نقش تجارت و ترانزیت انرژی بین شرق و غرب بخشی از دلایل مهم توجه ایالات متحده به منطقۀ قفقاز جنوبی بود.

علاوه بر این، قفقاز جنوبی به‌دلیل وجود اختلافات منطقه‌ای در قره‌باغ و آبخازیا و اوستیای جنوبی، یکی از مناطق بسیار پرتلاطم جهان بود که آمریکا را وادار به نقش‌آفرینی در منطقه می‌کرد. حتی در زمان ریاست‌جمهوری جورج دبلیو بوش، با توجه به حملات تروریستی 11سپتامبر و جنگ‌های افغانستان و عراق، مناطق آسیای مرکزی و قفقاز به دلایل امنیتی در رأس برنامۀ اصلی سیاست خارجی ایالات متحده قرار داشت. با این حال زمانی که دولت باراک اوباما در سال 2009 روی کار آمد، بلافاصله استراتژی جدید سیاست خارجی در قالب بازتنظیم روابط ایالات متحده با روسیه را اعلام کرد که تأثیر مهمی بر سیاست ایالات متحده در قفقاز جنوبی داشت؛ زیرا از آن به «خروج از قفقاز جنوبی» تعبیر می‌شد. در اثر این سیاست، روابط ایالات متحدۀ آمریکا با هریک از کشورهای قفقاز جنوبی دچار تغییر و تحولات عمیق شد. برای مثال، رویکرد جدید منطقه‌ای اوباما با تضعیف هم‌سوییِ دیرینۀ آذربایجان با ایالات متحده، بر روابط باکو و واشنگتن تأثیر گذاشت.

علاوه بر این، روابط دوجانبۀ آمریکا با هریک از این کشورها نیز از اولویت دولت اوباما خارج شد؛ به‌گونه‌ای که روابط با گرجستان تحت‌تأثیر تنظیم مجدد روابط دولت اوباما با روسیه قرار گرفت. رابطه با ارمنستان متأثر از پروتکل‌های پیشنهادی ترکی‌ارمنی بود و آذربایجان، به‌دلیل اهمیتش به‌عنوان محل گذر به افغانستان، عامل تابع در عملیات آزادی پایدار تلقی شد؛ با وجود این، در دورۀ دوم ریاست‌جمهوری اوباما، راهبردهای ایالات متحده در قفقاز با توجه به بحران‌های اوکراین و سوریه و نیز افزایش تنش در روابط مسکو و واشنگتن کمی از ترجیحات قبلی فاصله گرفت. البته سایر متغیرها هم در این فاصله‌گرفتن دخیل بودند که از جملۀ آن‌ها می‌توان به امتناع ارمنستان از امضای توافق‌نامه با اتحادیۀ اروپا در سال 2013 و پیوستن به اتحادیۀ اقتصادی اوراسیا در سال 2015 و نیز پیوستن آذربایجان به جنبش عدم تعهد در سال 2011 اشاره کرد.

با این حال، کلیت نگرش آمریکا به منطقۀ قفقاز جنوبی تغییر عمده‌ای نداشت؛ بنابراین زمانی که دولت ترامپ در انتخابات 2016 به پیروزی رسید، بسیاری از تحلیلگران غربی و حتی کشورهای قفقاز جنوبی امیدوار بودند رفتار ایالات متحده در منطقۀ قفقاز جنوبی تغییر کند. با روی‌کارآمدن ترامپ، آمریکا نه‌تنها حضورش در منطقۀ قفقاز جنوبی را بیشتر نکرد، بلکه روند خروج آمریکا از منطقه نیز تسریع شد. برای مثال در سند استراتژی امنیت ملی آمریکا که در سال 2017 منتشر شد، منطقۀ قفقاز جنوبی در زمرۀ مناطق دارای اهمیت استراتژیک نبود و از کشورهایی مانند آذربایجان و ارمنستان نام برده نشده بود و تنها یک بار به نام گرجستان اشاره شده بود که آن هم حکایت تجاوز روسیه به گرجستان و اوکراین بود. بنابراین، دولت ترامپ تمایل چندانی برای افزایش روابط با کشورهای منطقۀ قفقاز جنوبی نداشت. این بی‌تمایلی حتی موردانتفاد کشورهای منطقه نیز بود؛ چراکه حضورنداشتن آمریکا در منطقه، توانایی آن‌ها را برای ایجاد توزان در سیاست خارجی خود در قبال سایر قدرت‌های منطقه‌ای از جمله روسیه و چین کاهش می‌داد. یکی از دلایلی که برای بی‌تمایلی ترامپ به گسترش روابط با منطقۀ قفقاز جنوبی بیان می‌شود، این است که دولت ترامپ تصور می‌کرد ارتباط آمریکا با مناطقی مانند آسیای مرکزی و قفقاز در دوره‌های گذشته، متأثر از تحولات امنیتی، از جمله حملۀ 11سپتامبر است. بنابراین زمانی که آمریکا قصد داشته باشد از منطقۀ افغانستان و عراق خارج شود، اهمیت امنیتی این مناطق نیز از بین می‌رود. دلیل دوم این بود که از نظر جغرافیایی، منطقۀ قفقاز جنوبی از سواحل آمریکا فاصله داشت و تهدیدات مستقیمِ کمی برای واشنگتن یا نزدیک‌ترین متحدان آن می‌توانست داشته باشد. دلیل سوم این بود که تجارت و سرمایه‌گذاری ایالات متحده در آسیای مرکزی و قفقاز جنوبی کم بود؛ برای مثال، گردش تجاری بین ایالات و گرجستان، نزدیک‌ترین شریک آمریکا در منطقه، تقریباً 500میلیون دلار بود. در نهایت با وجود کمک‌های فراوان ایالات متحده به کشورهای منطقه، مشکلات دیرینۀ آن‌ها، از جمله فساد، ضعف حاکمیت قانون، فقر، درگیری‌های منطقه‌ای حل‌نشده و تهدیدهای فزاینده برای بی‌ثباتی اجتماعی، همگی حل‌نشده باقی مانده بود. به همین دلیل، آن‌ها به‌طور کلی برای سرمایه‌گذاران ایالات متحده ناخوشایند بودند.

آنچه گفته شد، لزوماً به‌معنای فقدان کامل حضور ایالات متحدۀ آمریکا در منطقه نبود؛ برای مثال، هرچند در استراتژی ملی 2017 آمریکا اسمی از منطقۀ قفقاز جنوبی برده نشده بود، موقعیت جغرافیایی آن و امنیت شکنندۀ منطقه، مدنظر آمریکا بود و از دیدگاه واشنگتن، حداقل دو کار مهم را می‌توانست انجام دهد: اول اینکه قفقاز جنوبی، به‌عنوان منطقۀ حائل، نفوذ طیف گسترده‌ای از تهدیدهای امنیتی، از جمله رادیکالیسم اسلامی، تروریسم، قاچاق موادمخدر و انسان و نیز مهاجرت کنترل‌نشده را  کاهش می‌داد؛ دوم اینکه منطقۀ قفقاز می‌توانست مانعی در برابر ورود فعال‌تر روسیه در روندهای خاورمیانه باشد. علاوه بر این، دولت ترامپ با کشورهای منطقه نیز ارتباط داشت؛ برای مثال از سال 2017، كنگرۀ آمریكا توزیع كمك خارجی آمریكا به كشورهایی كه استقلال سرزمین‌های اشغالی گرجستان، یعنی آبخازیا و منطقۀ تسخینوالی را به رسمیت می‌شناختند، قطع کرد. این اصلاحیه سالانه تمدید می‌شود. علاوه بر این، در سال 2017، پنتاگون موافقت کرد موشک‌های ضد تانک جاولین را به گرجستان بفروشد. تا سال 2019، گرجستان 410 موشک و سیستم پرتاب خریداری کرده بود. در نامۀ تبریک روز جمهوری به رئیس‌جمهوری آذربایجان، ترامپ تأکید ‌کرد مشارکت قوی بین دو کشور بر اساس منافع مشترک، به‌ویژه در حوزه‌های انرژی و  امنیت بین‌المللی است.

چنان‌که ملاحظه می‌شود، در طی یک دهۀ گذشته، سطح روابط ایالات متحدۀ آمریکا با منطقۀ قفقاز جنوبی خیلی بالا نبوده است و بنابراین انتظار می‌رود که سیاست ایالات متحده در قفقاز جنوبی در دولت جدید ایالات متحده نیز تغییر محسوسی نداشته باشد. در واقع، مجموعه‌ای از مشکلات، مانند همه‌گیری ویروس کرونا و مشکلات سیاسی‌اقتصادی آن، چالش‌ ایالات متحدۀ آمریکا با کشورهایی مانند روسیه و چین و ایران و همچنین روابط آمریکا با متحدان آتلانتیکی خود در اتحادیۀ اروپا و ناتو باعث شد مسائل قفقاز جنوبی در کمپین انتخاباتی و اظهارات جو بایدن خیلی برجسته نباشد. به نظر می‌رسد در دولت آتی ایالات متحدۀ آمریکا، نوع نگرش دولت جو بایدن به منطقۀ قفقاز جنوبی بسیار متأثر از نوع روابط واشنگتن با مسکو باشد. چنان‌که ملاحظه شد، در دولت اوباما که جو بایدن نیز جزئی از آن بود، نوع روابط آمریکا با کشورهای منطقه بسیار متأثر از تغییر و تحولات در روابط آمریکا و روسیه بود. علاوه بر این، با توجه به سابقۀ دموکرات‌ها در حمایت‌ از دموکراسی و روند اصلاحات سیاسی، پیگیری این موضوعات در روابط با کشورهای منطقۀ قفقاز جنوبی نیز در دستور کار آمریکا قرار گرفت. سابقۀ دموکرات‌ها نشان می‌دهد که روابط سیاسی‌اقتصادی، بیشتر از روابط نظامی‌امنیتی برای آن‌ها حائز اهمیت است.

موضوع دیگری که به نظر می‌رسد در سیاست خارجی دولت جدید ایالات متحدۀ آمریکا موردتأکید قرار گیرد، افزایش ارتباطات آمریکا با گرجستان با توجه به پیچیدگی روابط با آذربایجان و ارمنستان است. در طی یک دهۀ گذشته، گرجستان سنگ‌بنای اقدامات ایالات متحده در منطقۀ قفقاز بود و این باعث شد تفلیس به شریک اصلی دیپلماتیک و امنیتی ایالات متحدۀ آمریکا تبدیل شود. با توجه به سرمایه‌گذاری طولانی‌مدت ایالات متحده در گرجستان و حمایت گستردۀ دوجانبه از این کشور، گرجستان این اهمیت را حفظ خواهد کرد. کمک‌های امنیتی قوی ایالات متحده و پشتیبانی دیپلماتیک برای گرجستان، با توجه به اصطکاک چندساله با مسکو، بعید است تغییر کنند. انتظار نمی‌رود که فرایند عضویت گرجستان در ناتو بلافاصله پس از روی‌کارآمدن دولت جدید کامل شود؛ اما قطعاً تجهیز و حمایت گرجستان به‌عنوان یکی از متحدان ناتو برای مقابله با اقدامات روسیه در دستور کار خواهد بود. مسئلۀ دیگری که دولت جدید ایالات متحدۀ آمریکا در منطقۀ قفقاز جنوبی به آن پاسخ خواهد داد، روند اختلافات آذربایجان و ارمنستان در قره‌باغ است که به نظر می‌رسد در کوتاه‌مدت و میان‌مدت بیشتر بر افزایش میانجیگری در اختلافات متمرکز باشد و احتمالاً دولت بایدن انرژی بیشتری برای ایفای نقش دیپلماتیک در این اختلاف بازی خواهد کرد.

دولت ترامپ در مرحلۀ اولیۀ جنگ قره‌باغ منفعل بود. به همین دلیل، جو بایدن یکی از منتقدان سیاست دولت ترامپ در بحران قره‌باغ بوده و هست و عقیده دارد واکنش ترامپ به این بحران، انفعالی بوده است؛ در صورتی که ایالات متحدۀ آمریکا باید اقدامات دیپلماتیک بیشتری را اتخاذ می‌کرد. در زمان تشدید اختلافات بین آذربایجان و ارمنستان، جو بایدن عقیده داشت ترامپ باید به آذربایجان بگوید تلاش‌های آن برای تحمیل راه‌حل نظامی را تحمل نخواهد کرد و از سوی دیگر باید برای ارمنستان روشن شود که مناطق اطراف قره‌باغ نمی‌توانند به‌طور نامحدود اشغال شوند و مذاکرات معتبر برای حل پایدار درگیری باید بلافاصله پس از انعقاد آتش‌بس آغاز شود. در مذاکرات پایان جنگ نیز بایدن عقیده داشت دولت ترامپ عملاً نتیجه‌گیری دربارۀ پایان جنگ و نتایج ناشی از آن را به روسیه واگذار کرد. در کنار اقدامات دیپلماتیک، بحران انسانی ناشی از جنگ در قره‌باغ نیز احتمال دارد زمینه‌های نقش‌آفرینی آمریکا در این بحران را افزاش دهد. پس از روی‌کارآمدن دولت جدید، ایالات متحده ممکن است برنامه‌های جدیدی در حوزۀ اقدامات بشردوستانه در منطقۀ قره‌باغ راه‌اندازی کند.