جریانهای تکفیری معاصر در سوریه و پیامدهای آن، آقای رئوف شیبانی، سفیر سابق ایران در سوریه
«بسم الله الرّحمن الرّحیم»
«الحمدلله رب العالمین و صلی الله علی محمد و اله الطیبین الطاهرین»
خیلی استفاده کردیم از فرمایشات دو عزیز و بزرگوار که در واقع بنیههای فکری تفکر سلفی و تکفیری و انگیزههای پشت این حرکت را تبیین کردند. بنده مابلم مقداری عملیاتیتر موضوع را خدمت شما عرض کنم. به دلیل این که حسب شرایط کاری ، مدتی را در سوریه بودم ( پنج سال)، البته ارتباط مستقیم گرفتن با این جریانات سخت است ولی این شرایط فراهم بود که با بدنهی علمایی و یا روحانیون نزدیک به این جریانات در سوریه حسب ضرورت کار، ارتباطاتی را داشته باشیم.
جریان سلفی در سوریه همان طور که اشاره کردند تاریخ آن مشخص است. در حقیقت ابن تیمیه خود یک شخصیت سوری است و حرکتی را که انجام داد و احکام و فتاوایی را که صادر کرد بالاخره یکی از مبانی حرکتهای بعدی جریانهای سلفی و تکفیری بود. در دوران معاصر ، حادثهای که جناب آقای دکتر حمزهی صفوی به آن اشاره کردند به در سرعت گیری جریانهای مذکور در سوریه بیتأثیر نبوده است. در دههی هشتاد حوادثی که در حما و حمص اتفاق افتاد و آن کشتار و دستگیریهای گستردهای که از سوی حاکمیت سوریه انجام شد، موجب گردید که یک رقیب بلامنازع حزب بعث بطور ظاهری از صحنهی منازعات سیاسی و مبارزات سیاسی حذف شود، ولی این حذف موقتی بود و ریشههای این تفکر در جامعه باقی و نهفته ماند . هجرت بخش قابل توجهی از رهبران و منتصبین به این جریان به خارج از سوریه وعلی الخصوص به عربستان، زمینهی رشد فکر سلفی وهابی در بدنهی مذهبی و دینی سوریه را ترغیب کرد.
در مطالعاتی که بنده انجام داده ام، سه اردوگاه را در بحث جریانهای سلفی در سوریه میتوان بیان کرد. یک جریان، اردوگاه معتدله یا وسطیه است، یک اردوگاه، اردوگاه سنتی و علمی است، (scientific و traditional ) و اردوگاه سوم، رادیکالیسم جهادی است . دو اردوگاه اول ، مدرسهی فکریشان نزدیک به اخوان است که در واقع با حرکتهای مسلحانه جهت براندازی حکومت ، خیلی همراهی نمیکنند. البته با اخوان، تفاوتهایی هم در معرفی اسلام سیاسی دارند. نمونهی این جریان ” حرکت المومنون المشارکون ” به رهبری شیخ لویی الزعبی در درعا در جنوب سوریه است . جریان دوم یا جریان سنتی و علمی (scientific و traditional ) هم در هدف با جریان سوم که سلفی جهادی است همراهی دارند. ولی در روش و تاکتیک با همدیگر اختلاف دارند حتی بعضاً در مواردی این جریان ، لجستیک و کمک لازم را به جریان رادیکالیسم جهادی میدهد. کارشناسان اتباع این جریان را به دلیل طرفداری از محمد بن سرور، جنبش سروریون میگویند. نمونه این جنبش احرارالشام است. گروه سوم یعنی جهادی های رادیکالیسم ، را می توان به دو جریان تقسیم کرد؛ یک جریان سلفیهای جهادی محلی یا ملی . یعنی متعلق به داخل سوریه هستند. یک دسته، جریانهای فرا ملی یا مهاجرین. عرض کردم مثلاً ما احرارالشام را یا بخش قابل توجهی از جبهۀ النصرۀ، از طیف اول؛ و داعش، القاعده و جریانهای دیگر را که عمدتاً از خارج آمده اند را در طیف دوم تقسیم می کنیم. برای جریان اول ، بستر مناطق ریفی بهترین بستر برای ترویج این فکر بود. حالا من دلایل را که بخواهم اشاره بکنم که چرا شکل گرفت ، آنجا عرض میکنم که این مناطق ریفی بسیار مورد استفادهی روحانیون وهابی که برای تبلیغ از عربستان به سوریه آمدند و دولت سوریه هم غفلت کرد و آنها به تبلیغ و ترویج فکر وهابی پرداختند. در واقع یکی از علتهای اوج گیری تفکر تکفیری و سلفی، همین مسئله غفلت دولت سوریه از نقشی بود که روحانیت وهابی در قبل از بحران انجام داد و باعث ترویج و فراهم شدن بستر شکلگیری یا به اصطلاح عربها حاضنهی شعبی این جریانها شد. بعنوان نمونه ، شما تصور بفرمایید که در یک منطقهای یک جریان مسلح با تفکر سلفی میآید در آنجا مستقر میشود و هیچ اتفاقی برای آن نمیافتد، یعنی هیچ واکنش مردمی علیه این جریان را در آنجا شاهد نیستید. مثلاً ادلب در فاصلهی کمتر از چهل و هشت ساعت این استان به دست همین گروههای مسلحی که عمدتاً ریشه و منشأ فکری آنها وهابی است، سقوط می کند ولی شما کوچکترین اعتراض مردمی را نمی بینید. بالاخره این فعالیتهایی که جریان وهابی در طول سالیان گذشته انجام داده، بستر را برای حضور جریانهای مسلح فراهم کرده است. عمدهی این جریانهای تکفیری، روی یک سری اصول اتفاق نظر دارند؛ اول، منتخب بودن به عنوان شعب الله المختار؛ ابنها خود را قوم برگزیده میدانند. دوم تعلق به ارض موعود. شما همین داعش را ببینید که منطقه دامق در استان رقه را سرزمین وعده داده شده میداند. اصل دیگر ، بقیهی امت را در خدمت خود گرفتن ، یا خشونت به عنوان برگهی رسیده از جانب خداوند متعال؛ یعنی خداوند متعال امر کرده که «و قاتلوهم حتی لا تکون فتنۀ». اصل دیگر انعزالی بودن این هاست آنها شعاری دارندتحت این عنوان که «تعیش فی العزله فی جمیع المجتمعات» یعنی در هر جامعهای که هستی گوشهگیری بکن! بنیههای فکری دیگری هم هست که میتوان احصاء کرد.
در رابطه با تقسیمی که عرض کردم محلی و فرامحلی ، در میدان تناقضات و اختلافاتی بین این دو جریان شکل گرفته. در ابتدای تحولات، جریان ملی احساس میکرد، که مهاجرین میتوانند در جهت تحقق اهداف حرکت به آنها کمک کنند ولی به مرور باعث شد که اختلاف نگاه پیش بیاید انشقاق پیش بیاید . محلیها به این تصور رسیدند که مهاجرین بیش از آن که کمک کننده باشند، باری بر دوش انقلاب هستند. به همین خاطر در نقاط مختلف شاهد این هستید که درگیری پیش میآید یا در دعوت ابوبکر بغدادی، آقای محمد جولانی مخالفت میکند؛ میگوید تو اصلاً سوریه را نمیشناسی، با جامعهی سوریه آشنا نیستی . رفتار و عدم آگاهی تو نسبت به شاکلههای اجتماعی سوریه باعث شده که روند گرایش جامعه به ما کاهش پیدا بکند و با مشکل مواجه شویم.
حتی بعنوان مثال میگویند در بحث حلب، یکی از علتهای سقوط این شهر نوع رفتاری بود که مهاجرین داشتند؛ و این واقعیت دارد یعنی قبل از حوادث حلب، ترکیه به خاطر این که با مشکلات جدی در شمال با کردها مواجه شده بود، دستورالعمل صادر کرد که نیروها حلب را تخلیه کنند و به سمت منطقهی الباب برای دفاع از منافع ترکیه در برابر کردها بروند. به همین خاطر آنها معتقدند صحنهی حلب پشتوانهی خود را از دست داد و همین امر باعث سقوط حلب شد. یا این که نحوه رویکرد اینها باعث انشقاقات زیادی در بدنهی جریانهای داخلی سوریه شد؛ یعنی خیلی از عناصر ارتش آزاد یعنی افسران سوری، رفتند جذب گروههایی مثل داعش شدند.
یا این که میگفتند شما اقلیتهای مذهبی و دینی را که مورد تهدید قرار میدهید، برای ما مشکلاتی ایجاد کرده است. یا تهدیدی که کشورهای دیگر را می کنید این تهدید باعث شده است که در واقع به اصطلاح شرایط انقلاب را برای حمایت خارجی برای ما سخت می کند.
دلایل رشد این تفکر در سوریه را به دو دسته تقسیم کرده ام یکی دلایل کلی و عمومی است که بخشی از آنها را دکتر حمزه و حجت الاسلام و المسلمین حاج آقای صفوی اشاره فرمودند و یکی هم دلایل اختصاصی، که خاص سوریه است. در رابطه با دلایل عمومی میتوانیم از حوادث مصر یاد کنیم و رفتاری که سادات داشت در رابطه با جریانهای اسلامی تند؛ یعنی استفاده از جریانهای اسلامی تند علیه ناصریستها، یکی از علتهای دیگر در واقع به همین منطقه بر میگردد که حوادث افغانستان است و به آن اشاره کردند. رسانههای جهان عرب و توسعه ماهواره و برنامه های دینی آن ، خیلی در رشد این فکر سلفی تأثیرگذار بود. حتی یکی از علل تعمیق و ترسیخ حوادث سوریه، همین رسانهها بودند که در واقع سناریوسازی میکردند و براساس آن سناریو طراحیهایی انجام میشد و سیاست دولتها و کشورها را براساس آن مدیریت میکردند. شما جامعهی سوریه را اگر در بیست سال گذشته میدیدید با جامعهی سوریه در اول بحران، زمین تا آسمان از نظر ظاهر مذهبی متفاوت بود یعنی به شدت بحث گرایش به دین، حضور در مساجد، آموزشهای دینی رشد کرده و کاملاً این قصه محسوس بود. البته رفتار حاکمیت را در بخش دلایل خصوصی عرض میکنم.
سیطرهی مؤسسات خیریهی افراطگرا بر جوامع فقیر و بذل اموال و تبلیغ افکار افراطی نیز یکی دیگر از علل رشد افراط گرایی و اندیشه سلفی بود. بحث پبروزی انقلاب اسلامی را اشاره کردند ، یک نکتهای را من اینجا مناسب است خدمت شما عرض کنم ، ببینید، جمهوری اسلامی ایران وقتی که شکل گرفت و در کنار آن مقاومت را شکل داد این دو پدیده، یک ویژگیهای خاصی را در افکار عمومی جهان اسلام عرضه کرد. یک حاکمیت مقتدر و پای کار، که در واقع با قدرتهای جهانی منافسه و رقابت میکند و کم هم نمیآورد. در کنار آن یک جریان مقاومتی است که در آزمایشهای مختلف ، موفق بیرون آمده و توانسته دورهی طولانی شکستهایی را اعراب تجربه کردند را جبران کند. جریان مقابل این فکر یعنی تفکر سلفی و وهابی نزد افکار عمومی خود دچار چالش شد لذا در صدد یافتن جایگزین بود . جایگزین آن همین جریانهای تند افراطی شدند . در یک مقطع، در سال ۲۰۰۶ که بنده سفیر ایران در لبنان بودم، بعد از جنگ سی و سه روزه، موقعی که حزبالله بیروت را برای حمایت از زیر ساختهای مقاومت تسخیر کرد، سعودیها تهدید کردند که اگر حزبالله از خیابانها خارج نشود، جریانهایی را به میدان میآوریم که ده برابر قدرت حزبالله قدرت داشته باشد، منظورشان همین گروه القاعده و گروههای تکفیری بود. لذاست که بعد از آن، ما شاهد حوادث اردوگاه نهر البارد هستیم که همین گروههای مورد حمایت سعودی ، با ارتش لبنان درگیر میشوند. یعنی در واقع همین یافتن جایگزین است که سعودیها در صدد رفع این کاستی خود نزد افکار عمومی بودند.
دلایل اختصاصی را هم من خیلی سریع خدمت شما عرض کنم. درگیری دولت سوریه با اخوان و مهاجرت تعدادی از رهبران این جریان به عربستان و آموزش افکار وهابی ؛ کاستی و کمکاری دولت سوریه در عدم ممانعت از تبلیغ و ترویج فکر وهابی در جوامع روستایی، حوادث عراق و به کارگیری اهرم و گروههای سلفی تکفیری از سوی دولت سوریه علیه آمریکا هم نکتهی مهمی است. بعد از اشغال عراق و سقوط صدام ، دولت سوریه خیلی با این وضع همراهی نمیکرد. به همین خاطر، سوریه یک کانال ارتباطیای شد بین جریانهای تند افراطی که در اردوگاههای فلسطینی در لبنان مخصوصا اردوگاه نهر البارد، آموزش میدیدند و در عراق علیه نیروهای امریکایی عملیات می کردند. خود این وضعیت کانالی را برقرار کرده بود و همین موضوع باعث رشد این جریانها از یک سو و از سوی دیگر باعث حضور این جریانها در داخل خاک سوریه شد. خدمت شما عرض شود. این در واقع عمدهی دلایلی را که به نظر من میرسید که در این جلسه خدمت شما عرض بکنم بود.
چون در عنوان نشست مسئله پیامدها نیز آمده است ، من فکر میکنم ما دو پیامد فکری و پیامد ژئوپولتیک را با رشد این جریانهای تکفیری در منطقه را میتوانیم متصور شویم:
ایجاد شکاف در رویکرد اسلامی در منطقه جزء پیامدهای فکری، دو قطبی ساختن جوامع اسلامی، رشد منازعات فکری مذهبی، کاهش جذابیت اسلامگرایی، متزلزل ساختن پایههای فکر دینی، عادی شدن ترور و خشونت تحت لوای اسلام. البته نکتهای در این قسمت عرض کنم که مهم است، بالاخره ما در سوریه درست است هزینههای مختلف پرداخت کرده ایم ، ولی اگر به بحران سوریه از بعد مثبت نگاه کنیم یکی از نکات مثبت آن اینست که چهرهی اسلام آمریکایی در این تحولات به نمایش گذاشته شد. یعنی این چیزی که حضرت امام (رحمت الله علیه) از ابتدای انقلاب میفرمودند که بین اسلام آمریکایی و اسلام اصیل تفاوت وجود دارد ، در اینجا نمایان شد . چه هزینههایی باید پرداخت میشد که در واقع این را ما به افکار عمومی دنیا ثابت کنیم که این اسلام آمریکایی چه اسلامی است اینجا این اسلام خشن چهره خود را به افکار عمومی دنیا به نمایش گذاشت.
پیامدهای ژئوپولتیک رشد تفکر تکفیری، غافل شدن جهان اسلام از خطر رژیم صهیونیستی به عنوان مهمترین دغدغهی جهان اسلام، هرز رفتن توان محور مقاومت، استمرار و ریشه دواندن فکر تکفیری در منطقه که این بسیار خطرناک است، همچنین تثبیت این جریان از سوی نظام سلطه در منطقه با هدف به چالش کشاندن جمهوری اسلامی ایران، اینجا داخل پرانتز عرض کنم یکی از گزینههایی که الان در بحث پسا داعش مطرح است این است که کارکرد داعش را تغییر بدهند. داعش حفظ شود ولی کارکرد آن تفاوت کند ، بعنوان مثال کوچ دادن اینها به مناطق جدید برای ایجاد بحرانهای جدید. یکی از گزینهها این است که در حدود مرزی سوریه و عراق منطقهی حایلی ایجاد کنند با هدف دور نگه داشتن ایران از غرب آسیا ، این موضوع در واقع یکی از اهداف جنگ در سوریه است که ایران را از محور مقاومت دور کنند .
اگر وقت هست به راه حل ها هم مختصرا اشاره کنم ؛ ببینید به هر حال ما یک برخورد سختافزاری با این جریانهای تکفیری داریم که در میدان اتفاق میافتد. یکی هم برخورد نرمافزاری است که خیلی مهم است . ماندن فکر تکفیری در منطقه برای منطقه خطرناک است. بایستی روی آن کار شود، چه کاری باید انجام شود که در واقع مهمتر از برخورد اولی است . در سوریه مجموعهای از علمای اهل سنت هستند که سنتی هستند از شیخ مرحوم رمضان بوطی بگیرید تا آقای شیخ فرفور تا عبدالکریم البزم این افراد بعضا گرایشات سلفی دارند. ما را هم به عنوان شیعه قبول ندارند ولی موافق این حرکت مسلحانه علیه حکومت هم نیستند، باید از ظرفیت اینها استفاده کرد، یکی از کارهایی که میتوان انجام داد این است که تغییرات مطلوب را در مناهج درس دینی در سوریه انجام گیرد. یکی هم تبیین فقهی این مسائل مستحدثهی ناشی از بحران است که گامهایی برداشته شده است. یک کنفرانس در قم برگزار شد یک مجموعهی چهار جلدی را وزارت اوقاف سوریه تحت عنوان فقه الازمه تدوین کرد که ما هم کمک کردیم که در مقابله با فکر فقهی این جریانهاست. کج سلیقه گی این است که در این کتاب فقه الازمه شما بیایید یک روحانی شیعه مقاله بزند، همه چیز به هم میریزد این فکر را بایستی با روحانیون اهل سنت با ادبیات خاص خود پاسخ بدهد . این مجموعه با این نگاه طراحی شد و اثر خیلی بالایی هم گذاشت. این نوع کارها بایستی ادامه پیدا بکند، من از نشستهای قم اثر این کار را بیشتر میبینم. اثر قم میتواند در جهان اهل سنت اثر معکوس داشته باشد. من از این که وقت شما را گرفتم عذرخواهی میکنم.
و السلام علیکم و رحمۀ الله و برکاته.
*این مطلب، سخنرانی آقای شیبانی در نشست تخصصی “بررسی جریانهای تکفیری معاصر در سوریه و پیامدهای آن” است که در مورخه 25/2/96 به همت موسسه آینده پژوهی جهان اسلام برگزار شد.