بررسی زمینه های فعال شدن جریانهای تکفیری در سوریه، دکتر سید سلمان صفوی، مدیر مرکز بین المللی مطالعات صلح

بررسی زمینه های فعال شدن جریانهای تکفیری در سوریه، دکتر سید سلمان صفوی، مدیر مرکز بین المللی مطالعات صلح

 

نقش محوری «مناسبات اقتصادی» در تحولات اجتماعی

در وهله‌ی اول از جهت تحلیلی بنده معتقد هستم که موتور محرک تحولات اجتماعی اصولاً اقتصادی است و مابقی مؤلفه‌ها نقش‌های بعدی را دارند. مناسبات اقتصادی نقش اساسی در ساختار جامعه و روند تاریخ دارد. کسی ممکن است بگوید که این پس بحث ایمان و مذهب و این‌ها چه می‌شود؟ ما عینی و به هر حال علمی بحث می‌کنیم؛ هم براساس مطالعات تاریخی و داده‌های سیاسی بحث می‌کنیم، هم براساس مسائل کلامی. اگر قرآنی می‌خواهیم بحث کنیم قرآن را باید دو مرتبه خواند. قرآن خیلی وقت‌ها اشتباهی خوانده شده است و فهمیده شده است.

در قرآن ما با دو پیام اساسی روبرو هستیم. یک پیام متافیزیکی و دیگری اجتماعی. «توحید الهی» و «عدالت اجتماعی»، این دو پیام اصلی قرآن است. پیام متافیزیکی قرآن همین « اشهد ان لا اله الا الله اشهد ان محمداً رسول الله» است و سیر نزول و صعود است که در سوره‌ی حمد بیان شده است «بسم الله الرحمن الرحیم، الحمدلله رب العالمین، الرحمن الرحیم، مالک یوم الدین». به سیر نزول تجلی حضرت حق برخواهیم خورد. آیات بعد سیر صعودی است «انا لله و انا الیه راجعون» این متافیزیک قرآنی است.

 پیام اصلی اجتماعی قرآن، پیام که پیام دوم است. پیام دعوت به عدالت و قسط اجتماعی است. «لقد ارسلنا رسلنا بالبینات لیقوم الناس بالقسط». بحث قسط و عدالت اجتماعی بحث، اذان و اقامه و نماز و روزه و ایمانیات نیست. یک بحث بسیار کانکریت، عینی، زمینی است که مبتنی بر مناسبات اقتصادی و اجتماعی است و پیامبران آمدند که این مناسبات اقتصادی و اجتماعی را ساماندهی کنند، هدایت کنند، رهبری کنند که مسئله‌ی اصلی زندگی اجتماعی بشر است. بنابراین از نظر من مسئله‌ی اصلی مسئله‌ی مناسبات اقتصادی است. مناسبات اقتصادی هم شامل همه چیز است؛ یعنی فرم تولید اهمیت دارد، نظام تولید اهمیت دارد، شیوه‌ی توزیع اهمیت دارد. این‌ها مجموعاً با همدیگر رابطه‌ی کارگر و کارفرما است یعنی رابطه‌ی صاحبان ثروت و نیروی تولید است. این‌ها با همدیگر در اصطلاح علم اقتصاد. اسم آن را مناسبات اقتصادی می‌گذارند. این مناسبات اقتصادی است که نقش مهمی در تغییر و تحولات اجتماعی ایفا می‌کند. اصولاً فاشیزم بحران نظام سرمایه‌داری است. فاشیزم اصلاً ربطی به مسایل اندیشه و این‌ها ندارد، این‌ها را لیبرال‌ها می‌خواهند به خورد ما بدهند. واقعیت این است که جنگ مدرن نیاز کاپیتالیزم است. کاپیتالیزم منهای جنگ، قدرت ادامه‌ی حیات ندارد و جنگ مدرن بخشی از همین مناسبات تولید نظام سرمایه داری است و نوع جنگ‌ها، اهداف جنگ‌ها هم متأثر از مناسبات اقتصادی است. این به نظر من نکته‌ی کلیدی است که ما باید به آن توجه کنیم.

ریشه های فکری تکفریسم

مسئله‌ی دوم مسئله‌ی تکفیریزم است. یک نکته‌ی کلیدی را این‌جا می‌خواهم عرض کنم که کمتر به آن توجه می‌شود. ریشه‌های فکری تکفیریزم، اندیشه‌های ظاهری برخی فقها و متکلمین در همه‌ی مذاهب اسلامی است که دگراندیشان را تکفیر می‌کنند. این نوع تکفیر دگراندیشان اسباب کنش و واکنش پیروان می‌گردد. این که ما تکفریزم را کاهش بدهیم فقط به جریان سنی یک حرف غلطی است ما جریان تکفیری در شیعه را هم داریم، قوی آن را هم داریم به خصوص در بین فقها و متکلمین؛ یعنی فیلسوف‌ها وعرفا این نوع تفکر را ندارند بیشتر در برخی فقها و متکلمین است. آن‌هایی که جامع هستند معتدل هستند آن‌هایی که فکر ظاهری دارند و ظاهرگرا هستند این‌ها اغلب قائل به حق حیات قرائت‌های دیگر نیستند. و جهان اندیشه را به خودی و غیرخودی تقسیم میکنند. اعتقاد تکفیری مدرن چیست؟ می‌گوید هر کسی که مثل من فکر نکند کافر است و تو هم اگر کفر این را قبول نکنی کافر هستی! آن‌ها هم همین‌ را می‌گویند. آن‌ها هم می‌گویند هر کس مثل ما فکر نکند او هم کافر است. دیگری می‌شوند غیر خودی؛ یعنی در نظام تکفیری، برخی گرایشات شیعه هم وجود دارد که می‌گوید هر کسی مثل من فکر نکند، دگراندیش باشد این خودی نیست و بایستی که ایزوله بشود. لذا اولاً باید اعمی نگاه بکنیم. ثانیاً در حوزه‌ی موضوع ما که سوریه است آن است که نوع برخورد خشن و ظاهری برخی از علمای شیعه در تکفیر و تفسیق صحابه و انکار عقاید برادران اهل تسنن به این‌ها، بهانه‌های قوی را به پیروان داده است که منحرف بشوند و شیعه را دشمن بپندارند.

لذا اندیشه ظاهری برخی فقها و متکلمین در همه مذاهب اسلامی که دگر اندیشان را تکفیر میکنند، اسباب کنش و واکنش پیروان میگردد. اولین جریان تکفیری خوارج بودند. وهابيسم در دوره معاصر منبع اصلي تغذيه فكري جریان تكفيري در جهان عرب است. حلمی هاشم،یکی از مفتیان گروه تروریستی داعش در مصر میگوید: [من لم یکفرالکافر فهو کافر] می داند.او در کتاب شرح نواقض الاسلام العشره سومین مورد از موارد نقض اسلام را چنین بیان می کند:

{من لم یکفر المشرکین اویشک فی کفرهم اوصحح مذهبهم کفر] اگر کسی مشرکی را کافر نداند ویا در کفرشان شک داشته باشد ویا اینکه مذهب شان را صحیح بداند کافر می گردد.[ شرح نواقض الاسلام العشره،حلمی هاشم}.این قاعده باطل از وهابیت نشات گرفته است.  بر اساس فتوایی موسوم به «قاعده شرعیه» ،هر کس کافری را کافر نداند خودش کافر است.

 

بحران هویت در مقابل مدرنیته

مسئله‌ی بعد مسئله‌ی بحران هویت در مقابل مدرنیته است. ما اگر بخواهیم جریان تکفیری را در سوریه و خاورمیانه امروز تحلیل کنیم یک مسئله‌ی دیگر که باید به آن بپردازیم بحث بحران هویت است. یکی از مسئله ها‌ی اصلی این است که چگونه این جوانانی که در اروپا زندگی کردند، حاضر میشوند بروند در سوریه بجنگند؟ این چطور از دنیای متمدن و توسعه‌یافته بلند شده است و به سوریه آمده است؟

ما با موضوع اجتماعی مهمی به عنوان بحران هویت جوان مسلمان در مقابل مدرنیته روبرو هستیم. ما با چهار جریان فکری در جهان اسلام در مقابل بحران هویت مدرنیته روبرو هستیم. modernism، fundamentalism یا salafism، traditionalism و reformism. چهار راه برخورد جوان معاصر مسلمان با فرهنگ و تمدن مدرن معاصر است.

جریان مدرنیستها،  تقلید کورکورانه از غرب را تبلیغ می‌کنند. fundamentalist­ها بازگشت غیر اجتهادی به سیره‌ی سلف و قرون اولیه را معتقد هستند. در دیدگاه جهادگرایی سلفی شیعیان و صوفیان مسلمان نیستند و نابودی آن‌ها را ضروری می‌دانند. اما سلفی‌های اخوانی ملایم‌تر هستند با این که سید قطب مخالف شدید شیعه است. ما دو تا قطب هم داریم این‌ها را هم باید در تحلیل‌های خود باید توجه کنیم. یک سید قطب یک محمد قطب، این‌ها یک کمی با همدیگر در واقع فرق می‌کنند. محمد قطب بعداً آمد در عربستان بعد از اعدام سید قطب و آن بیشتر تحت تأثیر تفکر وهابیزم واقع شد. سید قطب سلفی بود ولی وهابی نبود و باید تفاوت بگذاریم بین تفکر سلفی و وهابیزم.

   traditionalistها معتقد به پیروی از حکمت خالده و مکتب ثقلین با اجتهاد عقلی و معنوی هستند مانند پرفسور نصر، علامه طباطبایی و امام خمینی.

رفورمیست‌ها معتقد به مبارزه با خرافات و بدعت‌های در دین، بازگشت به قرآن، تفسیر اصلی دین و تعامل سازنده با تمدن جدید هستند نظیر سید جمال، بازرگان، شریعتی و خاتمی. رفورمیست‌ها طیف‌های مختلفی از پیروان نهضت بازگشت به قرآن، سکولارها، چپ‌گراها و لیبرال‌ها هستند. رفورمیست‌ها حداقل به چهار گروه تقسیم می‌شوند. به طور کلی جریان‌های روشنفکری عربی شامل این چند جریان می‌باشند. جریان اصلاح‌طلبی که متأثر از سید جمال و محمدعبده هستند، جریان غرب‌گرایی لیبرال که مؤسس آن احمد لطفی است، ناسیونالیست‌های عرب، نهضت انتقادی که تفکرات سکولار دارد، نصر حامد ابوزید، محمد عبدالجبار، محمد ارکن و امثالهم.

جوان مسلمانی که از اروپا می‌آید و به تکفیری های سوریه میپوندد، انتخاب او در رابطه با این بحران هویتی که در غرب با آن روبرو شده است بین این چهار تا انتخاب کرده است. و همچنین به خاطر فشارهای اجتماعی که در جامعه‌ی غرب به او می‌آید و با موج اسلاموفوبیایی که در آن‌جا مطرح است. یکی از انگیزه‌های او می‌شود که تحت تأثیر اندیشه‌ی تکفیری معاصر قرار گیرد. تکفیری یک اندیشه‌ای رادیکال ضد عربی است  است که می‌گوید ما ضد جاهلیت هستیم، تمدن غرب جاهلیت است و خواهان نابودی آن است و این نوع تفکر هیچ غیرخودی را هر دگراندیشی را غیرخود و دشمن می‌داند. بنابراین آن‌ها کل جهان غرب و تمدن غربی و تشیع را مقابل نوع تفکر  خود میدانندو قائل به هیچ گونه گفتمانی نیستند.

نقش انگلیس و آمریکا

 از طرف دیگر ما باید رابطه‌ی انگلیس با تاسیس و ترویج وهابیزم در سعودی و نقش فعلی آمریکا را در نظر بگیریم. به نظر من انگلیس پدرخوانده‌ی آل سعود است و آمریکا میراث‌خوار استعمار انگلیس در عربستان و قراردادهای نظامی صد میلیاردی اخیر ترامپ و سعودی مبین آن است.

بذر تکفیریسم معاصر

 محمدبن عبدالوهاب (۱۰۸۲۱۱۷۰ هجری خورشیدی، ۱۱۱۵۱۲۰۶ هجری قمری، ۱۷۰۳۱۷۹۲ میلادی)با تأثیر پذیری از نگرش‌های فکری ابن حنبل، ابن تیمیه،  ، ابن قیم جوزی تکفیرگرایی را در جهان عرب ابداع کرد. با سرمایه گذاری عربستان سعودی در مدارس مذهبی پاکستان و افغانستان و مساجد اروپا و انجمن اسلامی های دانشگاههای اروپا بخصوص انگلیس کاشته شد. سعودی ها، سالانه میلیاردها دلار هزینه تبلیغ اندیشه های خود در جهان می کنند و از افتتاح و ساخت مساجد و کتابخانه ها در پایتخت سایر کشورهای جهان گرفته تا ترویج مدارس مذهبی با اندیشه های سلفی در شهرهای مختلف پاکستان، هند، افریقا و اروپا.

سعودی و تکفریسم

 یکی از تعزیه‌گردان‌های اصلی تکفیریزم سعودی است. سعودی دو نقش را دارد. یکی نقش تغذیه‌ی فکری، دوم نقش تغذیه‌ی نظامی، اطلاعاتی، سیاسی و اقتصادی، نقش عملیاتی است. قبلاً تا قبل از دوره‌ی در واقع مسئله‌ی افغانستان اول که شوروی سابق، نقش در واقع وهابیزم نقش تغذیه‌ی فکری است. از موقع اشغال افغانستان از طرف شوروی این نقش عملیاتی هم هماهنگ با آمریکا، سی آی ای و پنتاگون پیدا می‌کند. نقشه‌ها و طراحی‌ها با آمریکایی‌ها است؛ فاینانس و تعلیمات با عربستان است.

عربستان اولین سپاه فکری بین‌المللی خود را در پاکستان از طریق تولید و تأسیس این مدارس، مدارس علمیه مدارس مذهبی ایجاد کرد که شد سپاه طالبان. در انگلیس هم اکثر انجمن های اسلامی دانشجویی سنی از سوی سعودی تغذیه فکری و مالی میشوند. مهمترین مسجد لندن که ریجتنز موسک است تحت نفوذ سعودی است.

·        داعش: داعش؛ نمایانگر ایدئولوژی عربستان است و تا زمانی که رقابت بین روسیه، آمریکا، ایران و چین برقرار است؛ این گروه را حفظ می‌کنند. داعش؛ زائیده سازمان‌های جاسوسی غرب است که برای تضعیف ایران، روسیه، چین، فراموش کردن خطر اسرائیل، ایجاد اختلاف بین مسلمانان و ایجاد جریانی مقابل تشیع ساخته و پرداخته شد. تا زمانی که این ضرورت‌ها و نیازهای سرویس‌های جاسوسی غربی وجود دارد؛ داعش نیز حیات خواهد داشت و شماری از جوانان نادان مسلمان نیز فریب آنها را ‌خورده، جذب این افکار تکفیری می‌شوند. به عنوان اقدامی مهم در این زمینه باید در اسرع وقت با جدیت از پیشرفت و اشاعه این افکار تفریطی در جوامع شیعه و سنـّی جلوگیری شود. این گروه سمبل افراطی‌گری، خشونت‌گرایی و مخالف حقیقت اسلامی‌است.

 

        ظهور تکفیریسم در سوریه برای کنترل ازدیاد نفوذ ایران در خاورمیانه: جنبش بیداری  اسلامی  که اواخر سال 2010 و اوایل 2011، در شمال آفریقا ظهور کرد  زنگ خطر را برای غرب و متحدانش در منطقه به صدا درآورد. دمینوی بیداری اسلامی، حکومت های مصر، تونس را سرنگون کرد و چنانچه این موج کنترل نمی شد، شیخ نشین های متحد آمریکا و انگلیس در خلیج فارس را نیز در بر می گرفت. برای کنترل نفوذ، بهره برداری و مدیریت ایران از بهار عربی، «نظریه دوای زهر زهر است» با الهام از روش «درمان بیماریها بوسیله زهر زنبور عسل، عقرب و مار» از سوی غرب اجرایی شد و در سوریه و عراق استارت زده شد.

تظاهرات مخالفان در ژانویه 2011 در سوریه، به ناگهان به مبارزه مسلحانه تبدیل شد. سرعت انتقال مبارزات سیاسی و خیابانی به یک نبرد مسلحانه، چنان بالا بود که بدون برنامه ریزی امکانپذیر نبود. در پشت سر مخالفت مسلحانه، گروه های تروریستی با اسامی جدیدی ظهور کردند، از جمله النصره و داعش. با افزایش تنش در سوریه، القاعده، شاخه النصره را در سوریه راه اندازی کرد و افرادی نیز از شاخه عراق به آن پیوستند، از جمله آن افراد، ابراهیم عواد ابراهیم البدری القرشی السامرائی معروف به ابوبکرابغدادی بود. بغدادی سپس از النصره جدا و دولت اسلامی عراق و شام را بنا نهاد. قدرت گیری داعش در سال 2013 و فتح سرزمین های جدید در سوریه و سپس تهاجم در سال 2014 به عراق، نشان داد تشکیلات و نوع فعالیت های این گروه بسیار گسترده و متفاوت با تروریست های القاعده بود. چنین اقداماتی بدون حضور بعثی ها و فرماندهان نظامی بعثی در زمان صدام حسین، امکان پذیر نبود. پس از افشای اطلاعات داعش، مشخص شد تعدادی از معاونین البغدادی، بعثی های بودند که پس از تهاجم آمریکا به عراق، یا از کار برکنار شده یا متواری بودند. ابوعلی العنبری، مغز متفکر داعشا، ابو مسلم الترکمانی، نفر دوم داعشا، ابو عبدالرحمان البیلاوی وحاج بکر معروف به پادشاه سایه ها، از جمله این افراد بودند. ارتباط بعثی ها و رهبران تروریست داعش، بدون واسطه گری سرویس های اطلاعاتی خارجی، ناممکن بود.

ببینیم جنگ سوریه برای چه رخ داده است؟ آیا انشقاق‌های اجتماعی باعث جنگ داخلی شده است؟ آیا شکاف طبقاتی باعث شده است؟ آیا مسئله‌ی قومیت‌ها باعث شده است؟ آیا سیاست مشت آهنین دولت سوریه باعث شده؟ به نظر من ابدا چنین چیزهایی نیست اگر چنین چیزی را بگویید این حرفی است که غربی‌ها دارند می‌زنند. ما در سوریه با یک جنگ مهندسی شده روبرو هستیم. در سوریه ما با یک انقلاب با یک جنبش مردمی با یک نهضت انقلابی روبرو نیستیم. ما با یک سری مزدوران بین‌المللی روبرو هستیم که این‌ها را اجیر کرده اند، آوردند در صحنه‌ی سوریه. این نیست که آن‌جا مردم سوریه می‌جنگند. اگر مثلاً بگویید مشت آهنین، اگر مشت آهنین عامل بود اول از همه مصر باید انقلاب میشد.

 ما در خاورمیانه با یک پروژه تغییر نقشه از سوی محافل صهیونیستی و کاپیتالیتسی روبرو هستیم نه یک جنبش انقلابی مردمی. مثلا درلیبی ما با یک جنبش انقلابی روبرو نیستیم. پروژه‌ی سقوط قذافی کاملاً یک پروژه‌ی اسرائیلی بود که یک فرانسوی حامی صهیونیستها و مخالف سرسخت ایران طراحی کرد، انگلیس و آمریکا هم همراه خود کرد و قذافی را سرنگون کردند. در واقع بنا بوده است که نقشه‌ی خاورمیانه عوض شود. فضا برای اسرائیل منظم‌تر و آرام‌تر شود. بنابراین قذافی باید برود و اسد هم باید برود.

 مسئله‌ی اصلی در سوریه مسئله‌ی ایران است. ما با یک جنگ مهندسی شده روبرو هستیم علیه چه کسی؟ علیه ایران.. اگر که اسد با آمریکا و انگلیس می‌ساخت و از ایران دور می‌شد و حاضر بود که پل ارتباطی ایران، لبنان، حزب‌الله نباشد این نقش را ایفا نکند از محور مقاومت بیرون می‌آمد، میلیاردها دلار غربیها و سعودی حاضر بودند به بشار اسد بدهند. همه گونه حمایت‌ها از او می‌کردند. چندین بار هم این موضوع را مطرح کردند. مسئله‌ی اصلی مسئله‌ی ایران است.

ما با چند مسئله روبرو هستیم. یکی وضع لبنان و فلسطین و مسئله‌ی اسرائیل است. ما یک سری هزینه‌هایی را داریم پرداخت می‌کنیم. هزینه‌ی مخالفت با اسرائیل و حمایت از حماس و این گروه‌های فلسطینی. یکی این که ما با اسرائیل یک دشمنی خونی داریم و می‌گوییم تضاد داریم. این را غرب به هیچ وجه نمی­پذیرد. از طرف دیگر روز به روز قدرت ایران دارد بیشتر می‌شود. بیشتر نزدیک به مرز اسرائیل می‌شود. از طرف دیگر مهم‌ترین مسئله‌ای که رخ داد و موضوع را عوض کرد مسئله‌ی بهار عربی بود. این دومینویی که شروع شد که حکومت تونس و مصر را سرنگون کرد هر دو کنش‌گر دیگر جهانی و منطقه‌ای را به شدت وادار کرد که عکس العمل نشان بدهند و به خصوص حالا غربی‌ها راهبردهایی را که در پستوهای خود طراحی کرده بودند در این فایل‌ها بودند بیاورند بالا و عملیاتی کنند. این بهار عربی اسباب این ‌شد که گفتند الان این حکومت‌ها دارند سرنگون می‌شوند، ایران اولاً سوار این موج می‌شود، ثانیاً  قدرت اصلی و بازیگر اصلی در این منطقه می‌شود. بنابراین انگلیس‌ها و آمریکایی‌ها و فرانسوی‌ها گفتند ما باید جلوی نفوذ گسترده‌ی ایران را و سوار شدن بر بهار عربی را بگیریم.

از طرف دیگر سعودی چطوری وارد عملیات میدانی به این شدت و حدت شد؟ وقتی دید که تونس سرنگون شد و حسنی مبارک هم رفت و آمریکایی‌ها هم هیچ عکس العلمی از خود نشان ندادند، به این نتیجه رسید که که دیگر نمی‌تواند با اتکا به آمریکا حرکت کند. خود باید وارد صحنه شود. بنابراین سیاست خارجی را از یک سیاست محافظه‌کارانه‌ی در سوریه تبدیل به یک سیاست مستقل تهاجمی کرد. در مقابل چه کسی؟ در مقابل ایران؛ یعنی جنگ سوریه بخش مهمی از آن تعارض منافع ایران با غرب، ایران و عربستان است. این تعارض منافع که ما با عربستان با غرب در سوریه خود را بروز داده است.

آن‌ها اول به حزب‌الله حمله کردند جواب نداد. سپس گفتند که نقطه پاشنه آشیل این‌ها همین سوریه است با همین مشخصات اجتماعی؛ یعنی شما وقتی می‌خواهی یک بازی را راه بیندازی یک جنگی را باید مهندسی کنی، باید زمینه‌های آن را هم فراهم باشد. این میدان سوریه با این مناسبات و فضای اجتماعی و تعدد قومی و مذهبی و امثال ذلک این فرصت را به این‌ها داد و این مسئله در آن‌جا استارت خورد.

نظریه دوای زهر زهر است

در طبابت از زهر زنبور عسل و زهر عقرب و زهر مار استفاده می‌کنند برای معالجه مریضی‌های سخت و لاعلاج. این‌ها همین تئوری استفاده از این زهرها را برای معالجه‌ی مریضی‌ها در رابطه‌ی با کنترل نفوذ ایران در خاورمیانه با تمسک جستن به این تکفیری‌ها به کار گرفتند. نظریه‌ی من، نظریه‌ی “دوای زهر زهر است”؛ نظریه‌ی دوای زهر زهر است؛ یعنی من اگر بخواهم تئورایز کنم استراتژی آمریکایی‌ها و غربی‌ها را در رابطه با سوریه و تکفریسم، آنرا در فرمت نظریه دوای زهر زهر است، بسته بندی میکنم. این چیست؟ آنها معتقدند زهر اصلی ایران است. این یک سم خطرناکی برای آن‌ها است. این تکفیری‌ها هم این‌ها هم آدم‌های خطرناکی هستند. ولی این کسی که می‌تواند با ایران مقابله کند و جلوی نفوذ مذهبی و فکری و سیاسی و امثال ذلک ایران را بگیرد یک چیزی از جنس خود آن است. تلفیق مذهب، رادیکالیسم ضد غربی، سیاست و جنگ نامتقارن. مقامات امنیتی سعودی گفته اند در مقابل سپاه قدس ایران، ارتشی داوطلب به تعداد چهارصد هزار نیرو تاسیس میکنم و به مقابل ایران میفرستیم.

ضرورت جداسازی بدنه تشکیلاتی تکفیری ها از سران تکفیری

آخرین کلام من این است که باید جداسازی بکنیم بین بدنه‌ی تشکیلاتی تکفیری‌ها از سران تکفیری‌ها. بدنه‌ی این تکفیری‌ها جوان‌های متدین، آرمانی، شهادت‌طلب و به هر حال انگیزه‌‌داری هستند و به دنبال حق هستند حالا اشتباهی فهمیدند. یعنی این‌ها این نیرویی که بنا بوده است در مقابل آمریکا و اسرائیل بجنگد را این‌ها تور کردند. ما باید این‌ها را جدا کنیم با سران آن‌ها. تمام سران این‌ها  هماهنگ با سرویس های جاسوسی غرب هستند. بالاخص آمریکا، انگلیس و فرانسه نقش اصلی را در این کار و رابطه دارند. بنابراین ما وقتی می‌خواهیم برخورد بکنیم روی این‌ها باید فکر‌کنیم..

راه حل ها

تقویت جریان تصوف در عالم تسنن که محبان اهل بیت هستند به عنوان حلقه وصل تسنن و تشیع. حمایت از جریانات دموکراسی خواه و سکولار در جهان عرب در مقابل جریان خلافت، ایجاد گفتمان بین نخبگان ایران و جهان تسنن در رشته های تجارت، صنعت، گردشگری. هنری، ورزشی، علمی.

 

این سخنرانی در نشست تخصصی “بررسی جریان های تکفیری در سوریه و پیامدهای آن” ایراد شده است که در مورخه 25/2/96 به همت موسسه آینده پژوهی جهان اسلام و با همکاری دفتر مطالعات سیاسی و بین المللی وزارت امورخارجه برگزار گردید.