گذشته و حال شکاف های قومی و نژادی درجمهوري آذربايجان / برهان حشمتی/کارشناس مسائل جمهوري آذربايجان

گذشته و حال شکاف های قومی و نژادی درجمهوري آذربايجان

-برهان حشمتي

کارشناس مسائل جمهوري آذربايجان


مهمترین اختلاف و درگیری قومی در سرزمینی که هم اکنون جمهوری آذربایجان نام دارد، در سال های 1905 و 1906 در دوره حاکمیت تزارها  میان آذری ها و ارامنه روی داده است. این درگیری و بحران در واقع سرریز سیاست های روسیه تزاری در قبال مسلمانان و ارامنه و عثمانی ها در قبال ارامنه بود که متاسفانه دامن گیر مردم قفقاز شد. زیرا مردم قفقاز اعم از مسلمان ، مسیحیان ارمنی و سایر اقوام در سالیان طولانی که این سرزمین جزئی از ایران بود، بدون درگیری و اختلافات جدی زندگی مسالمت آمیزی داشته اند و در آن دوران در تاریخ درگیری های مهم و جدی میان مسلمانان و ارامنه ثبت نشده است. تنها می توان به کوچانده شدن اجباری گروه هایی از ارامنه در دوران صفویه اشاره کرد که آن نیز جنبه اختلاف مذهبی و مردمی نداشته است و برعکس، ارامنه ای که توسط صفویان کوچانده شدند نیز به زودی با شرایط جدید خود خو گرفتند و با مردمان مسلمان محل زندگی جدید خود تعاملات عادی و عاری از اختلاف و درگیری را درپیش گرفتند.  اما، پس از جدایی قفقاز از ایران براثر شکست ایران در جنگ های طولانی با روسیه تزاری و انعقاد معاهدات ننگین گلستان و ترکمانچای، اقوام ساکن در این منطقه روزهای دشوار خود را آغاز کردند و با آنکه سالیان طولانی خلق و خوی ایرانی خود را حفظ کردند و به دور از اختلاف و درگیری همزیستی خود را ادامه دادند، نهایتا سیاست های روسیه تزاری و عثمانی و رقابت های این دو امپراطوری در قفقاز و در شرایطی که حضور سیاسی ایران از منطقه حذف شده بود، مسلمانان آذری و ارامنه را به جان هم انداخت و فجایع درگیری های سال 1905 و 1906 روی داد که  در شرایط کنونی هم از ریشه های تاریخی مهم ترین بحران قومی سرزمینی در قفقاز یعنی بحران قراباغ محسوب می شود و زخم هایی که آن درگیری ها ایجاد کردند، التیامشان دشوار است.  بعدها در دوره ای که روسیه تزاری فروپاشید و در دوره کوتاه فترتی مسلمانان آذری ، ارامنه مسیحی و گرجی ها تلاش کردند ، حکومت های مجزای خود را در قفقاز ایجاد کنند در سال 1918 میان آذری ها و ارامنه درگیری هایی روی داد. اما در این درگیری ها نیز ترکیه عثمانی نقش مهمی داشت و نمی توان عقده های قومی و تفاوت های مذهبی را عامل اصلی این درگیری ها دانست.

با شکل گیری امپراطوری کمونیستی بجای امپراطوری تزاری، این بار اقوام و خلق ها در درون این امپراطوری بطور ظاهری رام و تسلیم شدند. اما، سیاست های خاص و تناقض آلود نظام کمونیستی شوروی در خصوص اقوام، موجب تضاد در عین به اصطلاح وحدت انترناسیونالیستی شد. شوروی برای هر یک از اقوام و ساکنان جمهوری ها و مناطق تحت تسلط خود هویت هایی تعریف کرد که مملو از جعل و تحریف و افزوده شدن عناصر دروغین به عناصر اصلی هویتی اقوام و خلق ها بود.

یکی از جمهوری هایی که براساس هویت قومی در قفقاز شکل داده شد، جمهوری آذربایجان بود که برغم اینکه عنصر قالب در شکل داده شدن به این جمهوری، هویت «آذربایجانی» بود، اما در واقع این جمهوری، حوزه جغرافیایی دارای کثرت قومی بود. نظام شوروی برغم اینکه مدعی اهمیت دادن به هویت اقوام و خلق ها بود، جمهوری سوسیالیستی آذربایجان شوروی را (که از اقوام آذری، تالش، ارمنی ، لزگی، آوار ، کرد و سایر اقوامی که البته کوچک تر بودند) تشکیل داد و در عین حال، مطامع سیاسی شوروی بخصوص در حوزه سیاست خارجی و در ارتباط با ایران موجب شد که مسکو قوم آذری را قوم برتر در جمهوری آذربایجان قرار دهد و بر سایر اقوام حاکم سازد، بدون اینکه حقوق و تعریف هویتی درستی از آذری ها و سایر اقوام ارایه دهد یا اجازه دهد هریک از این اقوام، هویت تاریخی خود را همانگونه حفظ کنند. از این رو، برغم تلاش های تصنعی نظام شوروی برای ایجاد برادری سوسیالیستی میان آذری ها و ارامنه ساکن در جمهوری سوسیالیستی آذربایجان شوروی و سروده شدن ترانه هایی نظیر «برادر شده اند آذربایجان و هایستان»، نظام کمونیستی الحادی رقابت ها و کینه های نهفته میان دو قومیت ایجاد کرد که تداوم دائمی رقابت های جمهوری آذربایجان و ارمنستان بر سر قراباغ کوهستانی از نمودهای این سیاست قومی شوروی بود. در این بین وضعیت حقوقی قراباغ را نیز همانند استخوان در گلو در چارچوب جمهوری آذربایجان حفظ کرد و بخاطر حاکمیت خوف و واهمه کمونیستی ، این استخوان در گلو تا پایان عمر این نظام تحمل شد. ولی این بار نیز به محض آغاز فروپاشی شوروی، همانند سال های پایانی عمر امپراطوری روسیه تزاری (که درگیری ها میان ارامنه و آذری ها شروع شد) باز درگیری های قومی سرزمینی میان دو طرف شروع شد و نتایج خونباری داشت و بحران قراباغ (که پس از بحران های فلسطین و کشمیر از پیچیده ترین و لاینحل ترین بحران ها در جهان اسلام است و چشم انداز روشنی برای حل آن وجود ندارد) را شکل داد.

جمهوری آذربایجان پس از فروپاشی شووری و استقلال با مشکلات قومی دیگری نیز روبرو شد که ناشی از تاثیرات ترکیه و پان ترکیسم در جمهوری آذربایجان بود. پس از استقلال در جمهوری آذربایجان با به قدرت رسیدن ابوالفضل ائلچی بیگ، تابلودار پان ترکیسم در جمهوری آذربایجان، حکومتی روی کار آمد، که سیاست های افراطی ترک گرایانه در پیش گرفته شد که حالتی بسیار افراطی ، زمخت و زننده از هویت سازی «آذربایجان گرایی» دوران شوروی بود. سیاست های ائلچی بیگ در واقع نمود آشکار سیاست ها و افکاری بود که از زمان استالین برای تعریف هویت «آذربایجانی» جهت بکارگیری آن در آذربایجان ایران ( که در دوره جنگ جهانی دوم به اشغال ارتش سرخ درآمده بود و پس از آن نیز عوامل شوروی به ریاست سیدجعفر پیشه وری علم حاکمیت در این مناطق ایران را بلند کرده بودند و قصد جداسازی آنجا از ایران را داشتند)، شکل داده شد و در دهه های 1960 و 1970 در جمهوری سوسیالیستی آذربایجان شوروی تحت حاکمیت حیدرعلی اف پرورانده شد و نهایتا با فروپاشی شوروی به ابوالفضل ائلچی بیگ به ارث رسید. در واقع ائلچی بیگ نیز که به شدت تحت تاثیر شعارها و افکار پان ترکیستی تزریق شده از ترکیه بود، همان تعالیم استالین و حیدرعلی اف را به صورتی خیلی افراطی و خصمانه علیه سایر اقوام درون جمهوری آذربایجان و علیه ایران و به قول خود علیه فارس ها، در دستور کار سیاسی خود قرار داد و به بروز اختلافات قومی دیگری در درون جمهوری آذربایجان بجز اختلاف و منازعه آذری ارمنی ، دامن زد.

 زیرا، ائلچی بیگ شعار «ترک غیر از ترک، دوستی ندارد» سر داده بود و سایر اقوام ساکن در جمهوری آذربایجان نیز این سوال را مطرح می کردند که اگر آذری ها خود را ترک می دانند و غیر از ترک نیز برای خود دوستی قائل نیستند، در این صورت تکلیف سایر اقوام چه خواهد شد؟ از جمله واکنش ها به این وضعیت، حرکتی در مناطق تالش نشین جمهوری آذربایجان برای ایجاد جمهوری تالش مغان به رهبری علی اکرام همت اف، شکل گرفت و در مناطق لزگی و آوارنشین در شمال جمهوری آذربایجان نیز لزگی ها و آوارها خواستار ایجاد مناطق تحت حاکمیت خود شدند. همچنین حرکت سادوال نیز در این منطقه شکل گرفت. برغم اینکه در سال های بعدی با بازگشت حیدرعلی اف به حاکمیت پس از دوره کوتاه حاکمیت ائلچی بیگ (که در واقع نقش محلل را برای بازگشت علی اف به حاکمیت در باکو ایفاء می کرد) جنبش های قومی تالش ، لزگی و آوار سرکوب شدند، اما ریشه های فکری آنها باقی مانده است و در سال های اخیر با اهمیت یافتن پایگاه های خبری اینترنتی، شبکه های اجتماعی و موبایلی و بیان اینترنتی افکار ، انتقال بخش مهمی از زندگی فکری و سیاسی به فضای اینترنتی و خارج شدن این فضا از حالت مجازی و تبدیل شدنش به بخش مهمی از زندگی واقعی، آرام آرام جنبش های تالش و لزگی و آوار نیز مجددا در جمهوری آذربایجان در حال سربرآوردن در فضای اینترنتی هستند. این امر می توانند با حصول شرایطی در متن و بطن جامعه نیز نفوذ کنند. زیرا، دولت جمهوری آذربایجان همچنان سیاستی را که در دوره ائلچی بیگ و حیدرعلی اف به این واکنش های قومی دامن زد، یعنی سیاست قومیت پرستانه «آذربایجانگرایی» را دنبال می کند و با برگزاری گردهمایی های پرطمطراق و گران تحت عنوان «آذری های دنیا» و اعلام روزی تحت عنوان «روز همبستگی آذری های دینا» و انتشار کتب ، ساخت فیلم های سینمایی ، مستند و تلویزیونی در این خصوص، همچنان همان سیاست را ادامه می دهد و طبیعتا با این سیاست، بخش های مهمی از مردمان جمهوری آذربایجان را حذف شده تلقی می کند و این ها نیز به واکنش ها و نارضایتی های قومی منجر می شود.

 

 

**” مسئولیت صحت و سقم یادداشت ها و مطالب منتشره در سایت موسسه با نویسندگان محترم بوده و صرف انتشار تمام یا بخشی از مطلب الزاما به معنای تایید دیدگاه ها نمی باشد”