مقدمه
تحول در مفهوم دین یکی از تحولات نو در عرصه مطالعات روابط بین المللی به شمار می آید؛ در قانون گذاری های اولیه، دین به منزله ضمانت اجرای به کار می رفته است؛ از نظر افرادی مانند: “مونتیسکو”، “هایز”و ژان بدن”، دین نقش مهمی در کنترل اجتماعی دارد؛ “موریس باربیه” نیز اعتقاد دارد که رشد فزاینده امر دینی، در مسائل سیاسی و اجتماعی در خارج از اروپا، مهم ترین مسائلی هستند که انشان دهنده رونق دوباره دین در زمان حاضر است؛ هم چنین برخی دیگر بر این اعتقاد هستند که در قرن حاضر یا دینی موجود هست و یا اصلاً وجود ندارد و اگر هست، باید آن را با دیگر نهادهای اجتماعی و سیاست مرتبط دانست؛ این تحول در مفهوم دین و نقش آن در اجتماعات، خود به خود، این موضوع را به عرصه روابط بین الملل و مطالعات امنیتی کشانده است؛ البته در قرن گذشته، فرضیه کلی درباره این که نقش دین در مقابل مدرنیته و سکولاریسم افزایش یافته ، محل بحث و جدل بود؛ اما اکنون می توان دید که در تمامی تمدن ها و نه تنها اسلام، یک بیداری حمایتی درباره دین و نقش آن در زندگی اجتماعی، پدید آمده است؛ در جوامع مسلمان، بیداری دینی نشان دهنده اهمیت مطالعه نقش و مفهوم دین در روابط بین الملل است، هم چنین دین به منزله نوعی گفتمان و مقاومت، به پدیده ای جهانی تبدیل شده. لذا این پدیده خود در مطالعات امنیتی جهان بررسی می شود، یعنی جهانی شدن شاکله دین با تعریف جهانی شدن امنیت رابطه ای مستقیم دارد؛ در اروپا، آمریکا و استرالیا مقاومت دینی در مسائل روزمره و اجتماعی نمود یافته است؛ یعنی دین به منزله دستورالعمل اجتماعی برای زندگی سیاسی در تقابل چالش های تقلیل جایگاه دین و افزایش سکولاریسم، که میراث عصر روشنگری بود، اهمیت یافته است.
مرکزیت مذهب در تحولات آسیای مرکزی:
دین در غرب، برنامه ای حساس است که برخی احزاب برای چالش های کنترل و نظم اجتماعی به کار می گیرند؛ حال اگر دین را به عنوان یکی از منابع جامعه و هویت در نظر بگیریم، می توان گفت که اغلب منازعات دینی در سیاست بین الملل متفاوت هستند، بیش تر کشورهای سکولار به گروه های دینی حمله می کنند، یعنی تهدید گروه های مذهبی به نام دین علیه حاکمیت می تواند در گفتمان ترور معنا و نمود یابد؛ این رویه، ارتباط دین و امنیت بین المللی را به هم گره زده است؛ البته وجود تهدید کننده ای به نام دین دار تروریست و تهدید شونده ای به نام هتاک به جامعه دینی امر امنیتی شدن دین را پررنگ تر کرده ؛ هم چنین باید در این خصوص گفت که تروریسم، دشمن بالقوه روابط بین الملل، به مثابه رادیکالیسم دینی اقدامات خود را از ایمان و ابراز اعتقاد خویش توجیه می کند؛ به عبارت دیگر، در گفتمان رادیکالیسم دینی، این بحث مسلط است که شاید تعداد افراد آن ها زیاد نباشد؛ اما ایمان و اعتقاد، مهم تر، خطرناک تر و پیش بینی ناپذیر است؛ آن ها از خود می گذرند و حاضرند برای دین، قربانی شوند؛ در همین پیوند، برخی پژوهشگران با نقد اقدامات بنیادگرایان دینی یادآور می شوند که کنش ها و اقدامات گروه های رادیکال برای رسیدن به قدرت مادی است و از دین به مثابه ابراز استفاده می کنند؛ لذا دین می توانند در سه شیوه مقاومت و اصل در سیاست بین المللی خصوصا منطقه آسیای مرکزی دل مشغولی ایجاد کند:
1ـ گروه های دینی و مذهبی می توانند تهدیدی برای بقای دولت های آسیای مرکزی باشند؛
2ـ به نظر می رسد اعتقاد دینی تهدیدی برای کنشگران غیر دینی یا روندهای مدرن (کشورها، فناوری، صنعتی شدن، مدرنیسم و …) تلقی شود.
3ـ ایمان و اعتقاد ممکن است تهدیدی برای گفتمان یا کنشگر هم کیش خود مانند بنیادگرایان مسیحی و اسلامی و .. نیز به شمار آید.
بنابراین با ذکر موارد بالا می توان گفت که امر دین، تا حد زیادی هویت رادیکالیسم و حتی دولت های دینی را نمایان می کند؛ در واقع کنش و هویت کنشگران در سیاست بین الملل تا حد زیادی متاثر از همین گفتمان دینی آن ها می باشد؛ بنابراین دین منبع الهی برای هویت در سیاست بین الملل به شمار می آید؛ اما ارجاع به دین یا مهم از گفتمان و متن دینی در برگیرنده اهمیت دین در روابط بین الملل است.
امروزه دین یا همان قدرت این و به معنای دقیق تر، کنشگران دین دار در سامانه بین الملل و سیاست بین المللی، یک واقعیت هستند، سکولاریست های قدرتمند در روابط بین الملل به عناصر معنای و جریان های پساسکولار در این حوزه توجه دارند؛ بنابراین در مقابل سلطه طرفداران دین از سیاست در سامانه بین الملل، که لیبرال ها و واقع گراها آن را نمایندگی می کنند، جریان دینی متأخری در حال شکل گیری است که در قالب قواعد و کنش های خویش به سرعت به تولید و باز تولید گفتمان خود دست زده اند.
آسیای مرکزی به عنوان کانون بحران در جهان اسلام :
ممکن است ادعا شود میراث مشترک پنج کشور آسیای مرکزی به عنوان یک بخش کاملا یک پارچه اتحاد شوروی و زیر سایه امنیتی آن کشور، به شکل گیری آسیای مرکزی به عنوان یک مجموعه امنیتی منطقه ای کمک می کند، با این حال مجموعه امنیتی می تواند صرف نظر از این که بازیگران درگیر در آن، آن را به رسیمت بشناسد یا نه، وجود داشته باشد؛ آن ها هم چنین ممکن است تمام مفاهیمی که خود بخشی از آن هستند را ارزش ننهاده و آن را درک نکنند؛
در همین راستا، آسیای مرکزی، پویایی، مشغله های ذهنی و فرصت های خود را در زمینه سیاست امنیتی دارا می باشد؛ با آن که هر کشور سیاست ملی مخصوص خود را که براساس منافع خودش اتخاذ شده، در پیش می گیرد، اما سیاست های امنیتی کشورهای آسیای مرکزی با هم مرتبط و پیوسته هستند. بر همین اساس “بای بوزان” بیان می دارد که: یک مجموعه امنیتی، گروهی از کشورها هستند که نگرانی های امنیتی اولیه شان آن قدر به هم گره خورده که امنیت ملی آن ها، در یک نگاه واقع بینانه، نمی تواند جدایی از یکدیگر مدنظر قرار گیرد.
موانع پیش روی جهان اسلام در مهار بحران های آسیای مرکزی
بهره برداری از بحران های موجود در آسیای مرکزی در مفهوم تازه آن همکاری دولت ها را به جای رویارویی آنها می طلبد. بر اساس یک اصل پاسداری از بقای سیاسی و سرزمینی کشور ، تضمین بقای ارگانیک مردم ایجاد شرایط لازم برای رفاه اقتصادی و هماهنگی میان اقوام و طوایف درون کشور می تواند از اهداف ایجاد ثبات و از رویکرد های مهار بحران باشد. کشورهای آسیای مرکزی و قفقاز پس از استقلال عمدتا با مسائل سیاسی ، قومی ، هویتی و مرزی مشابه مواجه شدند و این عامل واحدهای سیاسی را با مشکلات ژئوپلتیکی مواجه نمود. در چنین حال و هوایی با متلاطم شدن محیط امنیتی منطقه ،اغلب دولت های جدید التاسیس تامین اهداف امنیتی خود را در گرو ادامه همکاری نزدیک با وارث اتحاد جماهیر شوروی دیدند. لذا نتوانستند یک سیاست امنیتی- دفاعی مستقل از روسیه را برای خود پی ریزی کنند. آنها ابتداء از طریق معاهدات دوجانبه با فدراسیون روسیه نقش امنیتی ویژه ای را به روس ها سپردند. به این ترتیب نفوذ استراتژیک روسیه در منطقه هموار شد. دولت روسیه هم با آگاهی از دغدغه های امنیتی همسایگان جدید تلاش کرد تلاش کرد از یک سو به عنوان دولت مسلط و تضمین کننده امنیت جلو ه گر شود و به خاطر موقعیت جغرافیایی ، مرزهای طولانی و مسایل مشترک امنیتی ،خود را شریک طبیعی کشورهای آسیای مرکزی نشان دهند و از سوی دیگر با ایجاد نگرانی در کشورهای منطقه در خصوص نفوذپذیری مرزهای این جمهوریها در برابر حملات تروریستی و قاچاق مواد مخدر و القای لزوم فراهم نمودن ترتیبات امنیتی و امضای موافقتنامه همکاری مرزی، فعالیتهای مرزبانی خود را تا قلمرو شوروی سابق گسترش دهد و تهدیدات نسبت به خاک خود را خنثی نماید. روسیه در این راستا نیروهای واکنش سریع مشترک برای مبارزه باتروریسم ایجاد کرده است و پایگاههایی را در قرقیزستان، تاجیکستان و ارمنستان دراختیار دارد.
بنابراین عوامل و دلایل ناتوانی کشورهای آسیای مرکزی در مهار بحران های موجود در منطقه را در موارد زیر می توان خلاصه نمود:
– عدم استقلال کامل کشورهای آسیای مرکزی
– از سوی دیگر عدم وجود فرهنگ همزیستی مسالمتآمیز در میان رهبران منطقه
پس می توان گفت مهار بحران منطقه آسیای مرکزی مقولهای فراتر از طرف ساختارها است. برای اینکه ثبات و آرامش در این منطقه موضوعی تنیده در همکاری و تعامل کشورهای آسیای مرکزی و کشورهای محیط اطراف آن در جهان اسلام شامل ایران، ترکیه، عربستان و البته روسیه ، چین و آمریکا است.
– با نگاه سطحی به وضعیت بحران موجود در آسیای مرکزی این طور استنباط میگردد که در چنین وضعی، مناسبات کشورهای آسیای مرکزی به خواست ابرقدرتها به خصوص روسیه بستگی دارد و در یک کلام “تفرقه بینداز و حکومت کن” را به یاد میآورد.
این در حالی است که کشورهای آسیای مرکزی در چندین سازمان و تشکل منطقهای و بینالمللی، اتحادیهای را با نام “سازمان همکاریهای اقتصادی آسیای مرکزی” ایجاد کردهاند اما این تشکل تاکنون در جهت همگرایی سیاسی و اقتصادی کشورهای عضو کاری انجام نداده و وضع اقتصادی و اجتماعی کشورها به خصوص تاجیکستان و قرقیزستان به جای بهبود روز به روز بدتر میشود.
برنامه های پیش رو برای مهار بحران در آسیای مرکزی
طرح مشارکت برای صلح جهت مهار بحران های امنیتی- سیاسی موجود در آسیای مرکزی از همان ابتدا با هدف ایجاد بستر لازم برای حضور نظامی غرب در این منطقه مطرح شد. کشورهایی تازه استقلال یافته که بسیار آسیب پذیر نیز بودند، توانستند از طریق مشارکت در این برنامه ضمن کسب تجربه با نهادهای نظامی آمریکا و غرب نیز آشنا شوند. از این گذشته برنامه مشارکت برای صلح می توانست در ادامه راه خود کشورهای منطقه را در ساختار های امنیتی غرب ادغام کرده، چشم انداز جدیدی را به روی همکاری های منطقه ای بگشاید. کشورهای آسیای مرکزی با مشارکت در این برنامه رئوس اصلاحات مدنی- نظامی ضروری را برای تقویت فرآیند دمکراتیزاسیون و ثبات داخلی فرامی گرفتند. با این حال آمریکا مایل است حضور مستقیم خود را در مناطق بحران زده جهان به حداقل رسانده و فقط به امکاناتی برای حضور مستقیم خود در مواقع حاد بسنده کند آسیای میانه نیز از این قاعده مستثنی نیست. این دکترین جدید هم از هزینه های کمرشکن جنگ جهانی با تروریسم می کاهد (آمریکا فقط بابت استفاده از پایگاه نظامی خان آباد ۱۶ میلیارد دلار به ازبکستان پرداخت) و هم امکان حضور گسترده نیروهای آمریکایی را در هر لحظه و هر نقطه از جهان محفوظ نگاه می داند. این دکترین به نیروهای متخصص اجازه می دهد توجه و منابع خود را بیشتر به طرح های غیرنظامی مانند بهداشت عمومی، آب آشامیدنی سالم، احداث مدرسه و مراکز آموزشی معطوف کرده و از حضور علنی و تحریک آمیز نظامی در جوامع محلی بکاهند. در این روش استفاده از ابزارهای اقتصادی، سیاسی و اطلاعاتی، جای ابزارهای صرفاً نظامی را می گیرد. با اجرای این استراتژی مردم بومی آثار مثبت رابطه با آمریکا را به طور ملموس مشاهده کرده و در بلندمدت به مدافعان سرسخت تحولات اصلاحی و دموکراتیک تبدیل خواهد شد.
البته ناگفته نماند حضور کشور های اسلامی به عنوان نمایندگان قدرتمند جهان اسلام که دارای اهداف استراتژیک در آسیای مرکزی هستند شامل ایران، ترکیه و برخی کشور های عربی نیز می تواند درقالب برنامه های مذهبی، فرهنگی و اقتصادی با در نظر داشت الگوی سیاسی حاکم بر کشور های آسیای مرکزی ، به روند مهار بحران در این منطقه کمک نمایند.
——————————
توجه: مسئولیت صحت و سقم محتوای یادداشت های منتشر شده بر عهده نویسنده بوده و انتشار تمام یا بخشی از آن به معنای تایید آن نمی باشد.