فرزاد محمدی پژوهشگر مسائل بین الملل
در سالهای اخیر، حضور و نقشآفرینی بازیگران فروملی در معادلات سیاسی و امنیتی جهان، بهویژه در خاورمیانه، به یکی از محورهای مهم تحلیلهای روابط بینالملل تبدیلشده است. منطقهای که همواره بهدلیل پیچیدگیهای ژئوپلیتیکی، تنوع قومی و مذهبی و رقابت قدرتهای بزرگ در کانون توجه قرار دارد. در این میان، پرسشی کلیدی مطرح میشود که آیا حذف بازیگران فروملی میتواند راهی برای رسیدن به ثبات پایدار در خاورمیانه باشد، یا برعکس، موجب بیثباتی عمیقتر خواهد شد؟
واقعیت آن است که درک آینده خاورمیانه بدون شناخت این بازیگران تقریباً ناممکن است. آنان در بسیاری از کشورها، بهویژه در لبنان، سوریه، عراق و یمن، به بخشی جداییناپذیر از ساختارهای سیاسی و امنیتی تبدیلشدهاند. بررسی فرضی حذف کامل آنها، سناریوهای متضادی را پیش رو میگذارد. از یکسو، این حذف ممکن است زمینهساز بازسازی اقتدار دولتهای مرکزی و کاهش خشونتهای پراکنده شود؛ اما از سوی دیگر، اگر این گروهها بدون جایگزین از میان بروند، احتمال فروپاشی نهادهای خدماتی، گسترش بحرانهای انسانی و بازتولید خشونت بسیار بالا خواهد بود. در بسیاری از کشورها، این گروهها از دل نارضایتیهای عمیق اجتماعی، اقتصادی و هویتی زاده شدهاند. در غیاب دولتهای کارآمد، آنها گاه به تنها نهادهایی تبدیلشدهاند که خدماتی چون امنیت، بهداشت یا حتی آموزش را ارائه میدهند. حذف ناگهانی چنین ساختارهایی، بدون طرحی برای جایگزینی آنها، میتواند به فروپاشی نظام خدمات عمومی و افزایش احساس ناامنی در میان مردم منجر شود. تجربه کشورهایی مانند یمن یا سوریه نشان داده که وقتی دولت مرکزی ضعیف است، خلأ قدرت را گروههای تازهای پر میکنند؛ اغلب تندروتر، غیرقابلکنترلتر و خشونتبارتر از پیشینیانشان. اگر حذف بازیگران فروملی تنها جنبه نظامی داشته باشد و بُعد اجتماعی آن نادیده گرفته شود، جامعه محلی که به شبکههای حمایتی این گروهها وابسته است، بهسرعت دچار فروپاشی میشود. در چنین شرایطی، نهتنها ثبات سیاسی به دست نمیآید، بلکه بحرانهای بشردوستانه گستردهتری نیز پدید میآید. از سوی دیگر، سرکوب یا حذف گروههای ایدئولوژیک ممکن است ناامیدی و احساس بیعدالتی را در میان هوادارانشان تشدید کند و بستر را برای شکلگیری موج تازهای از افراطگرایی فراهم آورد. این بار، افراطگرایی نه در قالب سازمانهای منسجم، بلکه به شکل شبکههای پراکنده و نامتمرکز ظهور خواهد کرد؛ پدیدهای که کنترل آن بهمراتب دشوارتر است.
بهطورکلی، اصطلاح «بازیگران فروملی» به مجموعهای از نهادها و شبکههایی اطلاق میشود که بدون داشتن جایگاه رسمی دولت–ملت، در ابعاد سیاسی، نظامی، اقتصادی یا ایدئولوژیک تأثیرگذارند. این عنوان دامنهای گسترده را دربر میگیرد؛ از گروههای مسلح غیردولتی و سازمانهای تروریستی بینالمللی گرفته تا شبهنظامیان قومی، بنیادهای خیریه سیاسی و حتی شرکتهای امنیتی خصوصی بانفوذ منطقهای. نگاه مکاتب اصلی روابط بینالملل نیز به این پدیده متفاوت است. رئالیستها آنها را نتیجه ضعف دولتها و خلأ قدرت میدانند؛ عواملی که نظم دولت–محور وستفالیایی را تهدید میکنند. لیبرالها هم در کنار نقد مداخلات این گروهها، بر نقش آنها در پر کردن خلأهای حکمرانی و ارائه خدمات اجتماعی نیز تأکید دارند، در مقابل سازهانگارها بر جنبههای هویتی و ایدئولوژیک تأکید میکنند و پیدایش این گروهها را ناشی از ساخت اجتماعی و فرهنگی جوامع میدانند، نه صرفاً از ضعف قدرت سیاسی. درنتیجه، خاورمیانه امروز شبکهای از روابط پیچیده میان دولتها و بازیگران فروملی است؛ شبکهای که بهجای نظم عمودی و متمرکز، بهصورت افقی و چندلایه عمل میکند. همین ویژگی است که تحلیل آینده منطقه را دشوار اما ضروری میسازد.
گستره نفوذ بازیگران فروملی در خاورمیانه بهاندازهای عمیق شده است که نمیتوان آنان را صرفاً پدیدهای حاشیهای دانست. در واقع، حضورشان بخش جداییناپذیر از ساختار امنیتی و اجتماعی منطقه شده است. همین امر سبب شده که حذف یا انحلال کامل این گروهها، حتی اگر از منظر نظری جذاب به نظر برسد، در عمل با پیچیدگیهای فراوانی روبهرو شود. این بازیگران چند ویژگی برجسته دارند که ساختار امنیتی خاورمیانه را شکل داده است:
۱-توان عملیات فرامرزی: بسیاری از این گروهها قادرند بدون کنترل رسمی بر سرزمین خاصی، عملیات نظامی یا امنیتی در مناطق گسترده انجام دهند.
۲-تأمین مالی از شبکههای جهانی: آنها برای بقا و گسترش فعالیتهای خود از سیستمهای مالی غیررسمی مانند حواله، کمکهای خیریه یا حمایت دولتهای همسو بهره میگیرند، همین امر کنترل و ردیابی منابع مالیشان را دشوار میسازد.
۳-جایگزینی با دولتهای ناکارآمد: در مناطقی که دولت مرکزی ضعیف عمل میکند، این گروهها با ارائه خدماتی چون آموزش، بهداشت یا امنیت، اعتماد عمومی را بهسوی خود جلب کردهاند و در عمل، مشروعیت دولت را کاهش دادهاند.
۴-نقش نیابتی در رقابتهای منطقهای: قدرتهای منطقهای و جهانی، از ایران و ترکیه گرفته تا آمریکا و عربستان، از این گروهها بهعنوان ابزارهایی کمهزینه برای پیشبرد اهداف ژئوپلیتیکی خود استفاده میکنند. همین امر موجب تداوم درگیریهای نیابتی و چندلایه در منطقه شده است.
با توجه به این کارکردها، ایده حذف کامل بازیگران فروملی، برای بسیاری از تصمیمگیران محلی و بینالمللی جذاب به نظر میرسد، استدلال اصلی این است که چنین اقدامی میتواند اقتدار دولت مرکزی را بازگرداند و چرخه خشونتهای مزمن را متوقف کند. از منظر مباحث تئوریکی، نظام بینالملل بر پایه انحصار دولتها در اعمال خشونت مشروع بنا شده است، وجود گروههای مسلح خارج از کنترل دولت، این اصل را نقض کرده و حاکمیت ملی را با چالش روبهرو میکند. حذف این گروهها در نگاه نخست میتواند به دولتها اجازه دهد تا دوباره کنترل کامل بر قلمرو و اجرای قانون را بهدست آورند، مشروعیت سیاسی خود را بازسازی کنند و فرآیند دولتسازی را تقویت نمایند. افزون بر این کاهش منازعات نیابتی از دیگر دلایل جذابیت این ایده است. درگیریهای نیابتی از یمن تا سوریه، عمدتاً از طریق حمایت دولتهای منطقهای از بازیگران غیردولتی تداوم یافته است. اگر این گروهها از میان برداشته شوند، امکان گفتوگو و مذاکره مستقیم میان دولتها افزایش مییابد و منازعات چندجانبه میتواند به سطح مذاکرات دوجانبه یا منطقهای کاهش یابد. از جنبه اقتصادی نیز، حذف این گروهها میتواند امنیت سرمایهگذاری و تجارت را بهبود بخشد. حضور شبکههای مسلح غیررسمی، فضای ناامن و بیاعتمادی ایجاد میکند؛ امری که مانع رشد اقتصادی و توسعه زیرساختهاست. در مقابل، وقتی کنترل امنیت در دست دولتهای رسمی قرار گیرد، بستر برای فعالیت بخش خصوصی، گردشگری و تجارت بینالمللی فراهمتر میشود. درنهایت، سادهتر شدن تعاملات دیپلماتیک نیز از پیامدهای مثبت احتمالی است. مذاکره با یک دولت واحد بهمراتب آسانتر از گفتوگو با دهها گروه با ایدئولوژیهای متضاد است، حذف یا ادغام این بازیگران در ساختار رسمی، میتواند مسیر مذاکرات منطقهای و تلاش برای آشتی ملی را هموار کند. باوجوداین مزایا، باید اذعان کرد که این سناریو در عمل بهسادگی تحققپذیر نیست. حذف فیزیکی گروههای ریشهدار در جوامع خاورمیانه، میتواند موجی از بیثباتی تازه ایجاد کند؛ چراکه بسیاری از آنها نه صرفاً نیروهای نظامی، بلکه پدیدههایی اجتماعی، فرهنگی و حتی اقتصادی هستند. درنتیجه، حذف آنها بهمعنای حذف بخشی از بافت اجتماعی جوامع خواهد بود. بهبیاندیگر، اگرچه ایده حذف گروههای فروملی در ظاهر راهحلی برای بازگرداندن نظم دولتمحور است، در واقع میتواند آغاز مرحلهای تازه از بینظمی و افراطگرایی باشد.
در بسیاری از کشورهای خاورمیانه، بازیگران فروملی نهتنها واقعیت میدانی بلکه بخشی از ساختار اجتماعی و سیاسی کشور به شمار میروند. درنتیجه، حذف آنها بدون درنظرگرفتن زمینههای تاریخی و اجتماعی، میتواند پیامدهایی سنگین به دنبال داشته باشد. برای روشنتر شدن این مسئله، بررسی دو نمونه برجسته، یعنی حشدالشعبی در عراق و نیروهای دموکراتیک سوریه آموزنده است.
حشدالشعبی، یا نیروهای بسیج مردمی عراق، در سال ۲۰۱۴ و پس از سقوط موصل بهدست داعش شکل گرفت. فتوای جهاد مرجعیت شیعی، زمینهساز تشکیل این سازمان شد که متشکل از دهها گروه مقاومت اسلامی است. حشدالشعبی در نبرد با داعش نقشی کلیدی ایفا کرد و توانست در کنار ارتش عراق، بخشهای گستردهای از کشور را از کنترل تروریستها خارج کند؛ اما اهمیت حشدالشعبی تنها به بعد نظامی محدود نمیشود. این نیرو در مناطق شیعهنشین عراق، شبکهای گسترده از نهادهای اجتماعی و خدماتی ایجاد کرده است؛ از مراکز درمانی گرفته تا مؤسسات خیریه و برنامههای بازسازی. این پایگاه مردمی موجب شده که حذف کامل آن، حتی از سوی دولت مرکزی، عملاً ناممکن باشد. اگر چنین گروهی بدون جایگزین حذف شود، احتمال بروز خلأ امنیتی و فروپاشی اجتماعی بسیار زیاد است. در شرایطی که ساختارهای دولتی هنوز ضعیفاند، حذف حشدالشعبی میتواند به ازسرگیری درگیریهای داخلی، گسترش ناامنی در جنوب و مرکز عراق و حتی احیای تهدید تروریسم منجر شود، به همین دلیل دولت عراق بهجای سیاست حذف، مسیر ادغام تدریجی و مدیریتشده را برگزیده است. بر اساس این سیاست، نیروهای حشدالشعبی تحت فرماندهی نخستوزیری و در قالب «سازمان حشدالشعبی» در ساختار رسمی امنیتی عراق ادغام شدهاند. بااینحال، این فرآیند با چالشهایی روبهروست: ازجمله وابستگی برخی گروهها به محور مقاومت و تمایل آنها به حفظ هویت مستقل. تجربه عراق نشان میدهد که ادغام کنترلشده و مشروط، واقعبینانهتر از حذف کامل است و میتواند میان نیازهای امنیتی و ضرورت اقتدار دولت تعادل برقرار کند.
در شمال و شرق سوریه نیز نمونه مشابهی دیده میشود. نیروهای دموکراتیک سوریه (SDF) که عمدتاً متشکل از کردهای سوریه و واحدهای مدافع خلق (YPG) هستند، در جریان نبرد با داعش، به یکی از متحدان اصلی ائتلاف غربی تبدیل شدند. این نیروها اکنون کنترل بیش از یکچهارم خاک سوریه را در دست دارند؛ مناطقی غنی از منابع نفت و آب و محل زندگی حدود دو میلیون نفر. SDF تنها یک نیروی نظامی نیست؛ بلکه ساختار اداری غیرمتمرکزی را ایجاد کرده که تحت عنوان اداره خودگردان شمال و شرق سوریه فعالیت میکند. این اداره، خدمات اجتماعی، آموزشی، قضایی و شهری را سازماندهی میکند و برای بسیاری از ساکنان منطقه، جایگزین عملی دولت مرکزی شده است. در چنین شرایطی، حذف نظامی SDF چه از سوی ترکیه و چه دولت سوریه نهتنها به درگیری خونین دیگری منجر میشود، بلکه خلأ قدرتی ایجاد میکند که میتواند دوباره زمینه را برای بازگشت داعش فراهم آورد. علاوه بر آن، از بین رفتن ساختارهای خدماتی SDF، بحران انسانی بزرگی را رقم خواهد زد و تنشهای قومی میان کردها و اعراب را شعلهور میکند؛ بنابراین، آینده سوریه را نمیتوان بدون درنظرگرفتن واقعیت حضور این نیروها ترسیم کرد. هرگونه راهحل سیاسی باید بهجای حذف، بر ادغام ساختارهای موجود در چارچوب یک دولت غیرمتمرکز تمرکز داشته باشد؛ مدلی که بتواند هم خواستههای هویتی کردها را پاسخ دهد و هم تمامیت ارضی سوریه را حفظ کند.
تجربه عراق و سوریه نشان میدهد که حذف فیزیکی بازیگران فروملی، نهتنها ثبات را بازنمیگرداند، بلکه اغلب باعث بازتولید خشونت و بینظمی میشود. این گروهها در بسیاری از موارد، محصول بیثباتی اولیهاند، اما در گذر زمان خود به بخشی از سازوکار تأمین امنیت و خدمات تبدیل شدهاند. حذف ناگهانی آنها بهمعنای از میان رفتن همان نظم حداقلی است که در دل بینظمی شکل گرفته است. درنتیجه، رویکرد واقعبینانهتر، نه در حذف، بلکه در مدیریت و ادغام تدریجی این نیروهاست؛ رویکردی که هم به نیازهای امنیتی دولتها پاسخ دهد و هم به واقعیتهای اجتماعی منطقه احترام بگذارد.
تحلیل تجربه کشورهای خاورمیانه نشان میدهد که استراتژی مبتنی بر حذف ناگهانی و فیزیکی بازیگران فروملی، نهتنها ثبات پایدار ایجاد نمیکند، بلکه در بسیاری موارد به بیثباتی گستردهتر، فروپاشی نهادهای دولتی و بازگشت موج جدیدی از افراطگرایی منجر میشود. این گروهها، هرچند خود زاییده خلأ قدرت و ضعف دولتها بودهاند، در گذر زمان به بازیگرانی تبدیل شدهاند که نقشی اساسی در تأمین حداقل نظم اجتماعی و امنیتی دارند. واقعیت این است که دولتهای ضعیف خاورمیانه هنوز قادر نیستند بهتنهایی تمام نیازهای امنیتی و خدماتی شهروندان را پاسخ دهند. در چنین وضعیتی، حذف کامل بازیگران فروملی بدون جایگزین کارآمد، بهجای آرامش، خلأ قدرت و بحران انسانی بهدنبال خواهد داشت؛ بنابراین، هدف سیاستگذاری در آینده خاورمیانه نباید «حذف»، بلکه مدیریت، مهار و ادغام هوشمندانه این نیروها باشد. بر اساس این دیدگاه، میتوان چند راهبرد عملی پیشنهاد کرد:
الف-ادغام تدریجی و مشروط
بهجای برخورد نظامی یا حذف کامل، باید فرآیند ادغام مرحلهبهمرحله این گروهها در ساختارهای رسمی سیاسی و امنیتی آغاز شود. دولتها میتوانند در قالب ارتش، پلیس یا نهادهای محلی، بخشی از نیروهای آنان را جذب کنند، مشروط بر آنکه این گروهها به اصولی چون حاکمیت قانون و انحصار خشونت مشروع در دست دولت پایبند باشند. چنین رویکردی، ضمن کاهش تنش، به بازسازی اعتماد میان دولت و جامعه نیز کمک میکند.
ب-پذیرش الگوهای سیاسی غیرمتمرکز
در مناطقی که گروههای فروملی نماینده هویتهای قومی یا مذهبی خاصاند، راهحل پایدار در خودگردانی یا فدرالیسم محدود نهفته است. تمرکززدایی سیاسی، اگر در چارچوب تمامیت ارضی کشورها طراحی شود، میتواند خواستههای هویتی را پاسخ دهد و از تبدیل نارضایتیهای قومی به شورش جلوگیری کند.
پ- تقویت همکاری منطقهای و کاهش جنگهای نیابتی
بخش مهمی از قدرت بازیگران فروملی از حمایت بازیگران خارجی سرچشمه میگیرد. تا زمانی که رقابتهای ژئوپلیتیکی میان قدرتهای منطقهای ادامه دارد، امکان حذف یا تضعیف این گروهها اندک است؛ بنابراین، کاهش تنشها از طریق دیپلماسی منطقهای، گفتوگوهای امنیتی مشترک و سازوکارهای اعتمادساز باید در اولویت قرار گیرد.
ت- حمایت بینالمللی از دولتهای مرکزی
جامعه جهانی باید تمرکز خود را از اقدامات نظامی مقطعی به سمت توانمندسازی نهادهای حکمرانی معطوف کند. اصلاحات نهادی، شفافیت مالی، توسعه اقتصادی پایدار و ارائه خدمات عمومی، پایههای مشروعیت دولت را تقویت میکنند و از وابستگی مردم به گروههای غیردولتی میکاهند.
بهطورکلی ثبات در خاورمیانه نه از مسیر حذف، بلکه از مسیر شناخت و مدیریت واقعیتهای موجود بهدست میآید. بازیگران فروملی، با تمام پیچیدگیها و تناقضهایشان، اکنون بخشی از بافت سیاسی و اجتماعی منطقه شدهاند. هر تلاشی برای نادیده گرفتن یا حذف کامل آنها، در عمل به بازتولید همان بیثباتیای منجر میشود که دولتها قصد مهار آن را دارند. در مقابل، سیاستی که بر ادغام تدریجی، تمرکززدایی هوشمند و گفتوگوی منطقهای تکیه کند، میتواند از این تهدید بالقوه فرصتی برای بازسازی نظم سیاسی بسازد. آینده خاورمیانه، اگر قرار است باثبات باشد، در گروی پذیرش همین واقعیت است. بازیگران فروملی را نمیتوان از صحنه حذف کرد، اما میتوان آنها را از نیرویی چالشزا به بخشی مسئول از نظم نوین منطقه تبدیل کرد.


