(فرشید فرهادی؛ پژوهشگر مؤسسۀ آیندهپژوهی جهان اسلام)
در چهار سال گذشته، رژیم صهیونیستی یکی از مشوقان و همراهان جدی سیاست فشار حداکثری ایالات متحدۀ امریکا علیه جمهوری اسلامی ایران بوده است. دلیل این ترغیب این است که صهیونیستها نفوذ فوقالعاده زیادی در جهتگیریهای سیاست خارجی امریکاییها در غرب آسیا دارند. نقش گسترده و تأثیرگذار لابی صهیونیستی آیپک در محافل تصمیمگیری امریکا بر کسی پوشیده نیست. از نظر صهیونیستها، توافق هستهای (برجام) در راستای اعمال محدودیت بر ایران در زمینههای هستهای و منطقهای، عاجز و ناتوان است. صهیونیستها بر این باور بودند که با خروج امریکا از برجام و اعمال سیاستهای فشار حداکثری، ایران دوباره پای میز مذاکره برای پذیرش محدویتهای بیشتر خواهد نشست؛ اما روند تحولات در چهار سال گذشته کاملاً مغایر با تصورات و خواستههای صهیونیستها بوده است. ایران در طول چهار سال گذشته، با وجود تمام محدودیتهای طاقتفرسا، با مدیریت نوسانات سیاسی و اقتصادی، در برابر زیادهخواهی محور صهیونیستی _ امریکایی تسلیم نشد. از سوی دیگر، پیروزی ایران بر جریان تروریسم تکفیری و ابقای اسد در سوریه، کریدور ارتباطی محور مقاومت را در مجاورت مرزهای رژیم صهیونیستی بیش از گذشته مستحکم ساخت. صهیونیستها بر این باور بودند که با درگیری ایران در جنگ فرسایشی بلندمدت، توان این کشور در منطقه تحلیل خواهد رفت؛ اما روند وقایع و پیروزی ایران خلاف این فرضیه را اثبات کرد. بهطور کلی، صهیونیستها به این باور رسیدهاند که نفوذ و قدرت منطقهای جمهوری اسلامی ایران در غرب آسیا بهحدی مستحکم و ریشهدار است که توافقات حقوقی، توانایی و کارایی لازم برای کنترل الگوی رفتاری این کشور در منطقه را ندارند. تجربۀ برجام، استقامت ایران در مقابل زیادهخواهیهای امریکا، کاهش تعهدات منطقهای امریکا، و از همه مهمتر، شکست دونالد ترامپ در انتخابات ریاستجمهوری، این عقیده را بیش از پیش در میان صهیونیستها بارور کرده است. وقایع و تحولات رخداده در طول چهار سال گذشته، رژیم صهیونیستی را به این نتیجه رسانده است که کارامدترین راه برای کنترل الگوی رفتاری ایران در منطقه، تلاش برای تقابل مستقیم و غیرمستقیم با این کشور در بازیهای استراتژیک منطقهای در غرب آسیاست. حال با توجه به آنچه گفته شد، این پرسش مطرح میشود که شکلگیری محور عربی _ عبری چه پیامدی برای جمهوری اسلامی ایران در نظم منطقهای غرب آسیا دارد.