دکتر فهیمه آزموده
نظامهای پدرسالاری عمدتاً بهواسطۀ نوسازی آمرانه، در جامعۀ سنّتیِ بهظاهر نوسازیشده با تضادهای متعدد مواجه میشوند. یکی از نمودهای مهم این تضادها در برنامههای آمرانۀ اصلاحی زنان دیده میشود. این گزارش در پی این است که به چالشهای نظام عربستان در روند برنامۀ اصلاحی زنان بپردازد؛ ازاینرو در پی پاسخ به این سؤال هستیم که در روند برنامۀ اصلاحی زنان در عربستان، چه چالشهایی دیده میشود. تجدد آمرانه و ساختار پدرسالاری جدید در عربستان باعث شده است برنامۀ اصلاحات زنان در عربستان شکل صحیحی به خود نگیرد و ارادۀ عمومیای که بهنفع زنان و مردان در آن جامعه باشد، به وجود نیاید و چالشهای متعددی بر سر این راه ایجاد شود.
پدرسالاری واژهای است که اساساً نوع خاصی از ساختار اجتماعیسیاسی با نظام ارزشی ویژه و اشکالی از گفتمان و عمل را میرساند که بر شیوۀ متمایزی از سازماندهی اقتصادی استوار است. پدرسالاری خصیصۀ اصلی روابط اجتماعی شکلبندی اجتماعی ماقبل سرمایهداری است که بهطور تاریخی، در اشکال گوناگونی در اروپا و آسیا وجود داشته است.
جامعۀ پدرسالار اساساً متفاوت از جامعۀ مدرن است و ویژگیهای ارزشی، اجتماعی، اقتصادی و سیاسی، و گفتمان خاص خود را دارد. هشام شرابی پدرسالاری عربی را کلیت روانشناختی و جامعهشناختی خاصی میداند که با نظامی از ارزشها و ساختارها و رویههای اجتماعی متعلق به نوع معیّنی از اقتصاد و فرهنگ مشخص میشود. شرابی روانپارگی را خصیصۀ عمدۀ جامعۀ پدرسالار نوسازیشده میداند که در آن، نه از فرد و نهاد سنّتی اصیل خبری هست و نه فرد و نهاد مدرن حقیقی در آن یافت می شود.
نظام پدرسالار عمدتاً در بین جوامع جهان سوم و خصوصاً در منطقۀ خاورمیانه، بهویژه در کشورهای حاشیۀ خلیجفارس مرسوم بوده است. در این نظامها، جامعه یا قوم یا قبیله بر پایۀ ملاطفت پدرمآبانه در مواجهه با فرزندان اداره میشود که در شیوۀ حکومتداری، بهشکل تحمیل نظارت و سلطۀ دولتی نیرومند بر ملتی ضعیف، زیر نقاب حمایت و پشتیبانی، نمود پیدا میکند. حکومتهای پدرسالار میکوشند زیر نقاب خیرخواهانه و پدروار، بر اتباع خود، سلطهای دائم تحمیل کنند. آنها با ایجاد باورهای جاودانه و اسطورهسازی در ادبیات شفاهی، مشروعیت سنّتی و سلسلهمراتبی خود را تقویت میکنند. این اقتدار سنّتی به پدرسالار کمک میکند در آزادی اتباع مداخله کرده و آن را محدود کند. بر اساس چنین دیدگاهی، آزادی فرد، قربانی حمایت و پشتیبانی نیروی برتر شده و در نتیجه، نفع خود شخص سبب میشود آزادیهای وی محدود گردد. تا زمانی که پدرسالار در جامعه بتواند بهواسطۀ اقتدار و مشروعیت سنّتی، اینگونه سیاستها و اعمالقدرتها را موجه جلوه دهد، قادر خواهد بود در برابر چالشهای مختلف، حتی با میزانی از نارضایتی در بخشی از جامعه، همچنان تسلط و استیلای خود را حفظ نماید. اما اگر در موجه جلوه دادن مداخلات خود، ناتوان شود یا دستکم نتواند سیاستهایش را به خیر و صلاح جامعه تفسیر کند، با چالشهای مختلفی مواجه میشود. مواجهۀ پدرسالارانه با چالشها، مرحلۀ حساسی برای اینگونه نظامهای سیاسی به شمار میرود؛ چراکه آنها، خود، ادارۀ تمام امور را در دست دارند و اگر در برابر چالشها نتوانند موفق شوند، بهیکباره، کل مشروعیتشان با تردید روبهرو میشود. بر همین اساس، این نوع نظامها به اصلاحاتِ از بالا و آمرانه متمایل میشوند تا در برابر بحرانها، پاسخی مناسب در اختیار داشته باشند.
چالشهای نظام پدرسالار، عمدتاً دو بُعد داخلی و خارجی دارند. در عرصۀ داخلی، پدرسالاری، نظامی از ارزشها و اِعمالرویههای اجتماعی تابع و در انقیاد دیگری ایجاد می کند. این جوامع با آشنایی با مفاهیم جدید و مدرن، در کل، دچار روانپارگی میشوند؛ زیرا در زیرِ ظاهری مدرنی که دارند، واقعیت نهان دیگری وجود دارد که به تنش و تخالف و تضاد منجر می شود.
در عرصۀ خارجی، با پیچیدهترشدن روابط بینالمللی، این جوامع ناچارند با دیگر دولتها وارد مناسبات مختلف سیاسی و اجتماعی و اقتصادی شوند که این حرکت، بر فرهنگ و خواست و نیاز اتباع آنها تأثیرگذار خواهد بود. مهاجرت و تجارت و مسافرت از جمله راههایی است که اتباع از طریق آنها از وضعیت محیط بیرونی جامعه مطلع شده و با تحولات تکنولوژیکی، نوسازی، توسعه و معیارهای حداقلی زندگی در جوامع توسعهیافته و صنعتی آشنا میشوند. گسترش ارتباطات، نیازهای جدیدی را پیش روی جامعه قرار میدهد که حکومت یا باید بهواسطۀ مشروعیت سنّتی، خواستها و نیازها را سرکوب کند یا باید از جایگاه قدرت و بهشکلی کنترلشده، میزانی از اصلاحات را در جامعه اجرا کند. همواره چنین است که تا پیش از ارتباط با جوامع مدرن، امکان بهرهگیری از مشروعیت سنّتی و مهار جامعه وجود دارد؛ اما همین که اتباع با برخی امکانات و تحولات آشنا میشوند، دیگر کنترل جامعه بهواسطۀ نهادهای سنّتی و مشروعیت ماورایی، امکانپذیر نخواهد بود و مشروعیت سنّتی باید جای خود را به گزینههای دیگری از جمله احساسات و هویت ملی بسپارد. بحرانی که طی این تغییرات، در حاکمیت پیش میآید، بحران مشارکت سیاسی است. حال و با توجه به تئوری نظامهای پدرسالار، در ادامه، چالشهای پیش روی عربستان سعودی در روند برنامۀ اصلاحی زنان را برمیرسیم.
عربستان از جمله کشورهای منطقه است که نظام پدرسالاری بر آن حاکم است. ساختار قدرت پدرسالارانه در این کشور مبتنی بر قبیله و عصبیت (آلسعود)، افراط گرایی عقیده (وهابیت) و اقتصاد رانتی (غنیمت) است. آلسعود نام خاندان سلطنتی حاکم بر کشور عربستان است که از اواسط قرن هجدهم میلادی تاکنون بر بخشهایی از شبهجزیرۀ عربستان حکومت میکند و سعودی نام تنها کشوری در دنیاست که منتسب به یک قبیله است. آلسعود از سال 1932 میلادی بهصورت رسمی، قدرت سیاسی در کشور عربستان را در دست دارند. سیاست خانوادگی، امور این پادشاهی را میچرخاند و در پادشاهی عربستان، سخن آخر را پادشاه میگوید. فرمانهای ملوکانۀ پادشاه، چنانچه در تعارض با قرآن و سنّت نباشد، مانند قانون لازمالاجراست. حکومت کنونی سعودی به پیروی از قاعدۀ جامعۀ بدوی، قائل به تفکیکنکردن رهبری نظامی و سیاسی و نیز پرهیز از تفکیک این دو رهبری با رهبری خانوادگی و قبیلهای است. این پدرسالاری، در بخش عمومی جامعه است که البته دامنۀ آن تا بخش خصوصی و تا عرصۀ خانواده نیز کشیده میشود. پدرسالاری که مردم را در بخش عمومی فرودست میبیند، در عرصۀ خانواده نیز زنان را جنس دوم و فرودست میبیند. پدرسالاری همگانی که در نهادهای حقوقی، قانونی، فرهنگی و اجتماعی متجلی شده است، چندان نیرومند نیست و در واقع، این پدرسالاری عمومی است که قویتر است و جنبههای منفی پدرسالاری خصوصی را هم تقویت میکند. البته این کشور در دهۀ اخیر، با تغییرات سیاسی و اقتصادی زیادی روبهرو بوده است. درآمدهای نفتی، همچون بمب، کشوری قرن هفدهمی را به کشوری قرن بیستمی تبدیل کرده است. افزون بر این، تغییرات ساختاری و افزایش جمعیت شهرنشین و نیز پیدایش طبقات تجار و تحصیلکردگان و نظامیان، از پیامدهای چنین روندی است. تجار ثروتمند، بوروکراتها، معلمان، پزشکان و اعضای نیروهای مسلح، طبقهای جدی در عربستان محسوب میشوند. بهبیان روشنتر، متغیر اقتصاد در درازمدت، به زیان حکومت سعودی عمل کرده و طبقۀ جدید متوسطی در ساختار اجتماعی عربستان سعودی ایجاد کرده است. دیگر، کنترل جامعه بهواسطۀ نهادهای سنّتی و مشروعیت پدرسالارانه امکانپذیر نیست و مشروعیت سنّتی باید جای خود را به موارد دیگری بسپارد.
در کنار این تغییرات که به بروز بحران مشروعیت و مشارکت منجر شدهاند، بحران جانشینی و جنگ پنهان قدرت در دربار، همزمان با اوجگیری مخالفتهای داخلی و حرکتهای زنان، تشدید شده است. گسترش ارتباطات عربستان و سفرهای خارجی و تأثیر آن بر مردم، بهویژه زنان، موجب ارتقای سطح آگاهی سیاسی شده است. فضای باز سیاسی نسبی نیز زمینۀ ساختاری مناسبی را برای بروز کنشهای سیاسی، به وجود آورده است.
در واقع، طبقۀ جدید، بهدلیل پیوندنداشتن با نظام پدرسالاری، در رأس قدرت جایی ندارند و این بخش، همچنان، در دست نیروهای سنّتی همپیوند با نظام قبیلهای است. این طبقه بهباور کیهان برزگر، در سه بخش عمدۀ دستگاههای اداری دولت و تربیت کادرهای امنیتی و آموزشوپرورش، رشد قابلتوجهی داشته است. این طبقۀ تحصیلکرده که با فرهنگ غرب آشنایی دارند و چهبسا دلباختۀ آن هم هستند، تفاوت موجود بین نظام سیاسی و اجتماعی حاکم بر عربستان سعودی و سایر نظامهای موجود در دنیا را درک میکنند. آگاهی بنیانکن این طبقه که از یک سو به تقاضای فزاینده برای مشارکت افراد این طبقه در تصمیمگیریهای سیاسی و اقتصادی و فرهنگی منجر میشود و از سوی دیگر، خواستۀ ایجاد تحول در نظام پدرسالارانه و دستکم ایجاد حکومت مشروطۀ سلطنتی و برقراری اصلاحات دموکراتیک را برجسته میکند، سبب میشود افراد این طبقۀ اجتماعی در روند تحولات آیندۀ عربستان سعودی، نقش مهمی ایفا کنند.
در راستای تقاضاهای فزاینده برای مشارکت سیاسی، بهویژه حضور زنان، برنامههای اصلاحی زنان با رویکارآمدن محمد بنسلمان در عربستان آغاز شد و مسائل زنان در شمار موضوعات بسیار مهم در دستور کار حاکمیت عربستان قرار گرفت. اوج تغییرات مذکور در سال 2017 اتفاق افتاد. در این سال، وزارت خارجۀ عربستان، فاطمه سالم باعشن را بهعنوان سخنگوی سفارت عربستان در واشنگتن انتخاب کرد. همچنین، محمد بنسلمان در گفتوگو با مجلۀ اکونومیست مدعی شد پروندۀ مربوط به حقوق و آزادیهای زنان در عربستان سعودی پیشرفتهایی داشته است. وی دراینباره به موضوع انتخابات شوراها اشاره کرد و گفت به زنان اجازه داده میشود در این انتخابات، هم رأی دهند و هم انتخاب شوند. وی مدعی شد زنان در عربستان سعودی، مسئول سرنوشت خودشان هستند.
اما باید توجه کرد که اقدامات اینچنینی که با هدف نوسازی آمرانه انجام میشوند، با مشکلات زیادی روبهرو خواهند شد. فعالان زن سعودی تلاشهای زیادی برای تغییر برنامههای اصلاحی شروع کردند. اعطای حق رانندگی به زنان، تصویب قانون منع آزارواذیت زنان، اجازۀ ورزش برای دختران در مدارس، اجازۀ حضور بانوان در باشگاهها و ورزشگاهها برای تماشای مسابقات ورزشی، اجازۀ مشارکت در بازیهای جهانی و اعطای مجوز خلبانی به زنان را میتوان بهعنوان برخی از تحولات عمدۀ سال 2018 به شمار آورد. اما در سال 2019، اقدامات عملی بسیاری در راستای افزایش حضور زنان در عرصههای مختلف دولتی انجام شد که تعیین ریما، دختر بندر بنسلطان، بهعنوان نخستین سفیر زن در واشنگتن است.
در مجموع، زنان در عربستان با مشکلات زیادی روبهرو هستند و شهروند درجۀ دوم محسوب میشوند. برای مثال، زنان، بدون رضایت سرپرست خود، هنوز نمیتوانند ازدواج کنند یا بدون این اذن نمیتوانند از طریق نهادهای دولتی، خشونت خانگی را پیگیری کنند. الهام مانئا، استاد علومسیاسی، در مقالهای در روزنامۀ آلمانی دویچه وله توضیح داد با وجود اصلاحات در حوزۀ زنان، هنوز گزارشهای زیادی مبنی بر خشونت خانگی دیده میشود؛ البته زنان بهطور مستقل بهدنبال حمایت یا جبران حقوقی خود در سیستمهای قضایی نیستند. بنابراین، با وجود اصلاحات ظاهراً گسترده، زنان در عربستان سعودی، همچنان، در معرض محدودیتهای پرشماری در زندگی روزمرهشان روبهرو هستند. مثال بارز این موضوع، لجین الهذلول، فعال حقوق زنان در عربستان سعودی است که در دادگاه ویژۀ رسیدگی به جرائم تروریستی، محاکمه شده است. اتهامات او شرکت در کنفرانسهای بینالمللی و برقراری ارتباط با دیپلماتها و فعالان حقوق بشر بینالمللی است. این مسائل نشاندهندۀ اصلاحات ظاهری و آمرانه است، تا اصلاحات خودجوش و درونی.
تجدد آمرانه و ساختار پدرسالاری در عربستان باعث شده است برنامۀ اصلاحات زنان در عربستان شکل صحیحی به خود نگیرد و ارادهای عمومی که بهنفع زنان و مردان در آن جامعه باشد، به وجود نیاید. نظام پدرسالارانۀ عربستان با وجود درنظرگرفتن برنامههای اصلاحی برای زنان و بهصورت آمرانه و دستوری، موفقیتی کسب نخواهد کرد. چالشهای فرودستی زنان در جامعۀ عربستان فقط برآمده از منطق پدرسالاری نیست؛ بلکه بخشی از آن، نتیجۀ تغییر در منابع قدرت مردانه در پی گسترش سرمایهداری در این کشور است. هنگامی که اقتصاد خانگی، محدود و تولید سرمایهداری جایگزین آن شد، مردان در موقعیت کسب مبانی قدرت جدید قرار گرفتند؛ بنابراین، از زمان گسترش سرمایهداری، شکل مردسالاری نیز تغییر پیدا کرد؛ به این معنا که مردسالاری خصوصی به مردسالاری عمومی تبدیل شد. در مردسالاری خصوصی، تنها زنان را در خانه نگاه میداشتند؛ در حالی که در مردسالاری عمومی، مردان در تمام حوزهها بر زنان مسلط هستند. ازاینرو، پدرسالاری و نوع نظام اقتصادی، برنامۀ اصلاحی مشارکت زنان در جامعه را با مشکل روبهرو کرده است.