(سانازعباسیان؛ پژوهشگر مرکز آیندهپژوهی جهان اسلام)
افغانستان جامعهای است که از اقوام و گروههای مختلف مذهبی تشکیل شده است و ساختار روابط اجتماعی و سیاسی آن از قوانین پیچیده و پیشبینیناشدنی پیروی میکند. این دو متغیر، یعنی مذهب و قومیت، در تعیین نوع نظام سیاسی و چگونگی حکمرانی بر این سرزمین تأثیر چشمگیری دارد. این درحالی است که در بسیاری از تحلیلها، جامعه و تاریخ قومیتی مردم این مرزوبوم یا نادیده انگاشته شده یا از دید استعمارگران و مردمشناسان غربی به آن توجه شده است. با این اوصاف، گفتن و نوشتن دربارۀ بافت جمعیتی افغانستان مشکلات و دشواریهای خاص خود را دارد و اغلب، محققان و نویسندگان دراینباره بهاجبار به خودسانسوری تن میدهند. این مسئله، بهخصوص در زمینۀ تحقیقات تاریخی و اجتماعی که بهنحوی با سیاستهای رسمی رژیمهای حاکم سازگاری ندارد، دچار محدودیتهای شدیدتری شده است. حال با تغییر رژیم سیاسی در افغانستان، مباحث مختلفی، از جمله نقش و منافع قدرتهای خارجی در این کشور، مطرح میشود. یکی از موضوعاتی که کمتر به آن پرداخته میشود، نوع حکومت آیندۀ افغانستان و نیز منافع قدرتهای منطقهای و فرامنطقهای در این موضوع است. بهبیانی صریحتر، این سؤال مطرح میشود که این بازیگران ترجیح میدهند چه نوع حکومتی در افغانستان روی کار آید تا منافع آنها، چه در افغانستان و چه در منطقه، تأمین شود. برای پاسخ به این پرسش ابتدا لازم است شرایط اقوام و گروههای مذهبی در عین اختصار با دقت بررسی شود و سپس به شناسایی بازیگران تأثیرگذار منطقهای و فرامنطقهای بپردازیم. پس از آن باید از میان آنها مهمترین را انتخاب کنیم و با بررسی منافع ملی هریک از آنها در افغانستان، به نوع نگاهی که آنان به اقوام مختلف موجود در افغانستان دارند، بپردازیم. در پایان نیز با توجه به دلایل مطرحشده میتوان به اهداف و منافع هریک پی برد. در این یادداشت، پاکستان بهعنوان بازیگر منطقهای، و آمریکا و کشورهای غربی بهعنوان قدرتهای تأثیرگذار فرامنطقهای در نظر گرفته شدهاند.