بسمهتعالی
متن سخنرانی حضرت آیتالله اراکی
دبیر کل محترم مجمع تقریب مذاهب اسلامی
در همایش بینالمللی بحران های ژئوپلیتیکی جهان اسلام
25 آبان ماه 1395
بسمالله الرّحمن الرّحیم، الحمدلله رب العالمین و اول الصلوه و اتم والسلام علیاشرف النبیین، حبیبنا و حبیب اله العالمین ابوالقاسم المصطفی محمد، و علی اهل بیته الطیبین الطاهرین و صحبه المیامین
ابتدا لازم است تشکر کنم از موسسهی آیندهپژوهی جهان اسلام و مؤسس و ریاست این موسسه؛ استاد دکتر یحیی صفوی و همهی همکاران ایشان که زمینهی برگزاری این کنفرانس را فراهم فرمودند. در شرایطی که جهان اسلام بیش از هر زمان نیازمند این گفتوگوها و این رایزنیها و بررسیهای علمی و اجتماعی است. موضوع بحث من اساس شکاف اجتماعی از دیدگاه قرآن است.
در این گفتار مختصر که تلاش میکنم کوتاه باشد، از دیدگاه قرآن به بررسی شکافهای اجتماعی میپردازم. ما امروز در جهان اسلام با بحران شکاف اجتماعی روبرو هستیم؛ شکاف اجتماعی که بخشهای جامعه اسلامی ما را نهتنها از یکدیگر دور کرده است بلکه در برخی از مناطق ما، بخشهای جامعه اسلامی را رو در روی هم قرار داده است و باید گفت یکی از سختترین و دشوارترین بحرانهایی که تاریخ اسلام به خود دیده است بحران شکاف اجتماعی امروز جامعه اسلامی است.
در قرآن کریم بهطور مؤکد بر این اصل تأکید و تکیه شده است که نهاد جامعه بشر، نهاد یگانهای است و مبنای شکلگیری جامعه واحد و جامعهی یکتا، هویت واحد جامعه است و مبنای وحدتِ هویت اجتماعی، وحدتِ رهبری سیاسی است. آنچه عرض میکنم بر مبنای مدارک قرآنی است گرچه به دلیل اختصار سعی میکنم مدعا را بهطور گذرا مطرح کنم. در آیه کریمهی یوْمَ نَدْعُو كُلَّ أُنَاسٍ بِإِمَامِهِمْ فَمَنْ أُوتِی كِتَابَهُ بِیمِینِهِ و در روایاتی که در تفسیر همین آیه آمده است، بر این اصل تکیه شده است که هویت انسانها و هویت اجتماعی انسانها را ارادهی سیاسی حاکم بر جامعه شکل میدهد. ارادهی سیاسی وقتی میگوییم؛ یعنی اراده سیاسی که بتواند ارادهی جمعی افراد را تابع و پیرو خود کند.
وقتی ما یک جامعهای پیدا میکنیم که از یک ارادهی سیاسی قدرتمندی برخوردار است که ارادهی جامعه و ارادهی افراد جامعه را همسو میکند و پیرو این ارادهی حاکم میکند، در اینجا این ارادهی حاکم، یک ارادهی هویتساز میشود. یک جامعهی دارای هویتی شکل میگیرد که رنگ این هویت را هم، آن ارادهی سیاسی حاکم ایجاد میکند و تولید میکند و نتیجه این است که در حقیقت ارادهی سیاسی حاکم مولد و موجد یک ارادهی جمعی است که از این ارادهی جمعی، هویت جمعی برمیخیزد.
بر همین اساس رسول اکرم محمد مصطفی (ص) بهعنوان خلیفهی خدا در زمین معرفیشده است. مراد از خلیفهی خدا در زمین، یعنی نمایندهی اراده الهی در زمین. در قرآن کریم بر این نکته تأکید شده است که آن ارادهی سیاسی که میتواند جامعه را یک کند و هویت واحد در جوامع و در جامعه بشری ایجاد کند، آن ارادهی سیاسی است که در ارادهی خود ذاتِ اقدس حق جلوهگر شده است و تأکید شده است بر این مطلب است، خدای متعال در قرآن کریم بهعنوان ملک معرفیشده است.« قل اعوذ برب الناس ملک الناس» ، « یسبح الله ما فی السماوات و ما فی الارض الملک القدوس العزیز الحکیم.»، « قل اللهم مالک الملک توتی من تشاء و تنزع الملک ممن تشاء » ملک دست خداست یعنی اراده سیاسی باید دست خدا باشد و این اراده سیاسی اصلی و اصیل از آن الهی است. این ارادهی الهی هویت واحد در جامعه بشر ایجاد میکند و درنتیجه انسجام در جامعهی بشر، مرهون تبعیت از این ارادهی سیاسی – الهی است و بدون تبعیت از این ارادهی الهی سیاسی امکانِ پیدایش جامعه بشری واحد فراهم نخواهد شد.
در یکجا قرآن کریم میفرماید: « و أَلَّفَ بَيْنَ قُلُوبِهِمْ لَوْ أَنْفَقْتَ ما فِي الْأَرْضِ جَميعاً ما أَلَّفْتَ بَيْنَ قُلُوبِهِمْ” کار تألیف قلوب کار ایجاد وحدت، کار ایجاد یک هویتِ واحد در جامعه بشر، کاری است که جز با تبعیت از این ارادهی الهی تحقق پیدا نمیکند.
رسول به معنی جانشین خدا معرفیشده است و طبق قرائنی که در محل خودش ما بحث کردهایم آیهی کریمهی “و اذ قال ربک للملائکه انی جاعل فی الارض خلیفه”، مراد از این خلیفه ذات اقدس نبی اکرم (ص) است و در حقیقت خدای متعال یک خلیفه بیشتر در اصل بر روی زمین ندارد و آن حضور مقدس رسول اکرم(ص) است. رسل سابق بر رسول اکرم خلفای ممهد هستند. طبق آیه کریمه سورهی آلعمران :” وَ إِذْ أَخَذَ اللَّهُ ميثاقَ النَّبِيِّينَ لَما آتَيْتُکُمْ مِنْ کِتابٍ وَ حِکْمَةٍ ثُمَّ جاءَکُمْ رَسُولٌ مُصَدِّقٌ لِما مَعَکُمْ لَتُؤْمِنُنَّ بِهِ وَ لَتَنْصُرُنَّهُ قالَ أَ أَقْرَرْتُمْ وَ أَخَذْتُمْ عَلي ذلِکُمْ إِصْري قالُوا أَقْرَرْنا“ خداوند متعال از همه نبیین میثاق و پیمان گرفت که پیرو محمد رسولالله (ص) باشند و او را یاری کنند، زمینهساز خلافت کبری او باشند. لذا خلافت نبیین سابق بر رسول اکرم (ص) خلافت تمهیدی است و خلافت خلفای رسول اکرم (ص) خلافت امتدادی است، حال در اینجا جای توضیح و شرح آن نیست. یک خلیفه خدا بر روی زمین دارد که ارادهی خداوند متعال در روی زمین باارادهی او جلوه میکند و اوست که پدر جامعه بشری است. اینکه «المومنون اخوهٌ» مبنای فلسفی قرآنی دارد. چرا مؤمنین برادر هستند ؟ به چه دلیل مؤمنین برادرند؟ برادری مؤمنان نتیجه آن است که فرزندان یک پدرند، آن پدر وجود مقدسِ حضرت نبی اکرم (ص) است، بر این تأکید شده است هم در تفاسیر قرآن کریم و هم در روایات و در تفسیر بر آیات مخصوصاً آیه کریمه «النبی اولی بالمومنین من النفسهم و أزواجه أمهاتهم » اینکه ازواج نبی امهات مؤمنین هستند به دلیل اینکه ازواج لاباند، بعد در روایات داریم «و هو اب لهم» او پدر آنهاست و لذا جامعه ایمانی، جامعه اسلامی، جامعهی فرزندان یک پدر است. منتها این پدری، پدری نسبی نیست. تولید، حقیقی است و این تولید، تولید جسمانی نیست، تولید هویتی است. یک هویت تولید میشود. این هویت تعریفش چیست؟ «قل ان صلاتی و نسکی و محیای و مماتی لله رب العالمین لاشریک له و بذلک أمرت و انا اول المسلمین» من نخستین روح و نفسی هستم که مطیع محضِ خدا هستم و در اصول کافی یک روایت داریم که رسول خدا میفرمایید: « ان اول من اسلم لربی»، ابتدای آفرینش وقتی خداوند متعال ارواح بشر را در معرض خطاب قرار داد «الست بربکم قالوا بلی» آن بلی اول را من گفتم، در روز الست آن نخستین نفسی که اعلام تبعیت کرد من بودم. لذا فرمود«انا اول المسلمین». بعد ارادههای دیگر با تبعیت و خضوع برای آن ارادهی واحد، تبدیل به جامعه مسلم میشوند. حتی ابراهیم بزرگ اذ قال له ربَّهٌ أسلم قال أسلمت لرب العالمین، هم از پیروان این نبیای است که اول المسلمین است.
این تئوری وحدت در جامعه اسلامی از این ریشه برمیخیزد که ما یک جامعه اسلامی داریم که وحدت این جامعه اسلامی وحدتِ به ضروره است. یعنی اگر شخصی معتقد شد به اینکه رسول خدا (ص) فرستاده خداست و جلوه ارادهی الهی است و این ارادهای است که باید ارادههای دیگر تبعِ آن اراده باشند و منطق هم همین تبعیت را توجیه میکند تصحیح و تایید و توجیه و پشتیبانی میکند. یک مطلبی است در قرآن کریم و در منابع دینی ما مطلب بسیار مهمی است که اساس ارادهی سیاسی در یک جامعه و برتری یک ارادهی سیاسی، یک رهبری سیاسی چیست؟ یعنی چرا در یک جامعه یک رهبری سیاسی باید باشد؟ و اگر یک رهبری سیاسی بود، رهبری سیاسی در حقیقت چه جایگاهی دارد؟ از مجموع منابع دینی این برمیآید که البته در علوم سیاسی، علوم سیاسی روز هم همین معنا به شکل دیگر آمده است، منتها قویتر و روشنترش در منابع دینی ما آمده است که هرجا رهبری سیاسی است معنی رهبری سیاسی یعنی یک رهبری سیاسی برتر که ارادههای سیاسی دیگر خاضع برای آن ارادهی سیاسی هستند. و معنی اراده سیاسی برتر همین است و معنی رهبری سیاسی این است. اگر شما در جامعه یک اراده سیاسی برتر نداشته باشید، یعنی چه برتر؟ یعنی ارادهی او حاکم بر ارادههای دیگر است، اگر او خواست، دیگران حق مخالفت با او ندارند. این اصلا محتوای نظام سیاسی است، هر نظام سیاسی؛ حال مبنایش دموکراسی باشد، یا هرچیز دیگر. تا یک رهبر سیاسی -حالا چه با انتخاب، انتخاب شود یا هر شیوه دیگری- در جایگاهی قرار نگیرد که ارادهی او، ارادهای بشود که ارادههای دیگری در برابر آن ارادهی سیاسی مطیع باشد، تا این اطاعت حاصل نشود، حاکمیت حاصل نمیشود، تا این برتری اراده به وجود نیاید، حاکمیت به وجود نمیآید؛ معنی حاکمیت همین است. در قرآن کریم آمده است که آن ارادهی که حق برتری دارد جز ارادهی خدا نیست. چرا برتر است؟ از نظر منطقی برتر است چون او آفریننده است. هو الذی خلقکم، هو الذی رزقکم… در چندجای قرآن کریم داریم. بر همین اساس میفرماید:« إِنَّ هذِهِ أُمَّتُكُم أُمَّةً واحِدَةً وَأَنا رَبُّكُم فَاعبُدونِ » چون من خدای شما هستم، من پرورش دهندهی شما و ایجاد کنندهی شما هستم. پس من حق دارم که اراده کنم و حق است بر شما که از ارادهی من پیروی کنید و اگر چنین شد پس امت شما، امت واحدهای خواهد شد. و امت واحده از همینجا شکل میگیرد. اگر این اصل را کنار بگذاریم، یعنی وجود یک ارادهی واحدی که حق دارد این اراده واحد، از نظر منطقی و عقلانی حق دارد، که اگر اراده کرد، اراده های دیگر تابع آن اراده بشود،حق دارد، حقش هم از اینجا است که آفریننده و روزی دهنده و مالک است. چند جای قرآن تأکید شده است: « له الملک السماوات و الارض» شما مهمان هستید و صاحبخانه اوست و لذا او حق امر و نهی دارد، حق دستور دارد و حق فرمان دارد و شما هم که آمدهاید در این خانه، باید به لوازم این خانه پایبند باشید، این خانه قوانینی دارد، صاحب این خانه برای این خانه قانون تعیین کرده است، فرمان داده است، برای این خانه نظمی معین کرده است. شما که صاحبخانه نیستید، مهمان این خانهاید. وقتی وارد این خانه شدهاید باید به مقررات این خانه پایبند باشید، اگر نشود فساد پیش میآید. این اصل اساسی قرآنی است، اصلا این اصلاح و فساد در قرآن کریم مبنا دارد. ریشهی فساد، اخلال به نظم الهی در جامعهی بشری است. همه پیامبران برای اصلاح آمدهاند یعنی چی؟ یعنی به نظم کشیدن جامعه بشر؛ آن هم نظم مبتنی بر ارادهی الهی که عین عدل است. لذا اصلاح و فساد در قرآن کریم معنی دارد. مبنای وحدت جامعهی بشر اصلاح است. یعنی اگر جامعه بشر مبتنی بر نظم الهی شکل گرفت این جامعه، حتما جامعهی واحدی خواهد شد. اگر از این دایره خارج شد، یعنی اگر از نظم الهی جامعه دست برداشت، اگر از این نظم خارج شد به هیچ نظمی پایبند نخواهد شد. هیچ نظمی نمیتواند نظمی باشد که جامعه بشر را یکی کند نه جامعه بشر حتی از یک جامعه محدود هم نمیتواند رفع اختلاف کلی کند.
این مبنای فلسفی دارد مبنای دقیق قرآنی دارد، عرض کردم من اینجا فقط این فرصت را دارم که مدعاها را مطرح کنم، بیشترتبیین میخواهم بکنم، خیلی در مقام استدلال نیستیم، منتها بعضی از این کلیاتی که عرض میکنیم بعضیهاش کلیاتی است که قیاساتها معها است. یعنی دلیل و برهانش دست خودش هست، خیلی نیاز به استدلال مفصل ندارد.
قرآن کریم میفرماید: « اطیعوا الله و إطیعوا الرّسول و لا تنازعوا فتفشلوا ….. ». اساس نزاعی که در جامعه اسلامی برمیخیزد، نشات گرفته از خروج از طاعت الله و طاعت رسولالله (ص) است. همه اساسها، هرجا اختلافی است و نزاعی است، نشات گرفته از این خروج از نظام طاعت است. و این اساس حرفی است که در قرآن کریم آمده است. لذا میفرماید :« وَ اعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللَّهِ جَميعاً وَ لا تَفَرَّقُوا وَ اذْکُرُوا نِعْمَتَ اللَّهِ عَلَيْکُمْ إِذْ کُنْتُمْ أَعْداءً فَأَلَّفَ بَيْنَ قُلُوبِکُمْ فَأَصْبَحْتُمْ بِنِعْمَتِهِ إِخْواناً » به نعمت خدا شما اخوان شدید و این نعمت الهی هم ترجمه وتفسیر شده و در خود آیات کریمه قرآن، در روایات وارده در تفاسیر قرآن کریم که این نعمت، نعمت رهبری سیاسی رسولالله (ص) هست.
و در قرآن کریم باز هم اشارهایبه مطلبی دیگر شده است هم در قرآن کریم ،هم در روایات وارده از ائمه معصومین، مخصوصاً اصول کافی یک بابی دارد در همین رابطه که بهترین نعمتِ که همهی نعمتهای الهی در پرتو آن نعمت گوارا خواهند شد، نعمت رهبری سیاسی صالح است. هر جامعهای که رهبری سیاسی صالح پیدا کند. همهی نعمتهای الهی برای او گوارا خواهند شد.
یک رهبری سیاسی صالح اگر از جامعه گرفتیم دیگر هیچ نعمتی برای این جامعه گوارا نخواهد شد. چون وقتی این رهبری سیاسی واحد و مطاع و مسموع الکلمه و نافذالامر را اگر از جامعه گرفتیم، هر عنصر قوت و قدرتی در جامعه تبدیل میشود به عنصر آسیبرسان، و به بلای جان آن جامعه تبدیل میشود. اما اگر این رهبری سیاسی صالح شد، تمام عناصر قدرت و عناصر قوت در یک جامعه به عنصر کمکرسان ، مددرسان و عناصر قدرت تبدیل میشوند. بههرحال من این مطلب را اینجا عنوان کردم تا آغازی برای بحثهای جدی در این عرصه بشود. بنده معتقدم اینکه مقام معظم رهبری میفرمایند : «ما جامعهشناسی اسلامی داریم و علوم انسانی اسلامی داریم» این شعار نیست. کسانی که میگویند نداریم چون اطلاعی از قرآن کریم ندارند. خوب درس نخوانده معلوم است که همهچیز را منکر میشود« النَّاسُ أَعْدَاءُ مَا جَهِلُوا ” کسی جاهل باشد به چیزی، منکر آن چیز میشود. نه اینچنین نیست. یک مقدار بعضی از اهل فکر باید بدانند جز آنچه آنها میدانند هم، چیزی برای دانستن وجود دارد. ما در قرآن کریم و در متون قرآنی و متون حدیثی، مجموعه عظیمی ازآنچه ما از آن به دانش اجتماعی و علوم انسانی تعبیر میکنیم وجود دارد؛ منتها دستنخورده است احتیاج به استنباط دارد، نیاز به کار دارد. البته حوزههای علمیه، دانشگاههای معتبر ما باید در این عرصه کار کنند. کاری است که ما در ابتدای راه این کار هستیم. امیدواریم ان شاء الله این مباحث سرآغاز یک سری مباحث جدی در همین موسسهی آیندهپژوهی باشد که میتواند نقش خوبی ایفا کند و اینگونه اجتماعات میتواند آغاز خوبی برای این مباحث جدی اجتماعی شود ان شاء الله ..متشکرم. والسلام علیکم و رحمهالله و برکاته.