سناریوهای داعش و بازیگران مؤثر در بحران سوریه و عراق

الف) روندها: در تاریخ 20/1/1392، ابوبکر بغدادی تأسیس «دولت اسلامی در عراق و شام» (داعش) را رسماً اعلام نمود. گرچه «جبهه النصره» به رهبری ابو محمد جولانی و به‌عنوان نماینده رسمی القاعده در شامات قبل از داعش در سوریه تشکیل و با نظام سوریه وارد جنگ شده بود، همگان از این اقدام ابوبکر بغدادی متعجب شدند. ورود «داعش» به‌عنوان بدیل جبهه النصره و شعبه دیگر القاعده می‌تواند چرایی‌های متعددی را رقم بزند. ضمن اینکه در سوریه هرگز تجمیع این دو جریان مسلح ارهابی، سلفی و تکفیری محقق نگشت.

با توجه به تضاد بنیادی خاستگاه ابوبکر بغدادی (داعش) و ابو مصعب زرقاوی در مبانی و اصول، با خاستگاه ابو محمد جولانی (جبهه النصره) که از ایمن الظواهری (اسامه بن‌لادن با مرکزیت افغانستان و پاکستان «خراسان») تبعیت‌پذیری دارد، تصادم این دو نگاه اجتناب‌ناپذیر می‌نماید. حتی الظواهری تشکیل داعش را رد کرد و آن را به‌عنوان جریانی از القاعده به رسمیت نشناخت و به داعش حکم کرد وارد جهاد در سوریه علیه حکومت نشود و صرفاً در عراق به جهاد بپردازد، اما داعش به‌صورت اساسی در سوریه از ابتدای بحران برای خود ظرفیت‌سازی کرد.

بخشی از عمق استراتژیک داعش عراق در همه عرصه‌ها ازجمله نظامی، اطلاعاتی، امنیتی، سیاسی، فرهنگی، اجتماعی و اقتصادی بعثی‌های صدامی می‌باشند که خود بدیل بوده که بعد از اشغال عراق در سال 2003 به بهانه مبارزه با اشغالگران به‌عنوان سیاست اعلانی و آشکار اما با سیاست پنهان جنگ داخل تمدن اسلامی و به‌صورت خاص مبارزه و نابودی جریانات شیعی در عراق و نهایتاً علیه عمق استراتژیک جریانات شیعی منطقه‌ای یعنی جمهوری اسلامی ایران و روندهای آن شکل گرفت. ناگفته نماند امریکا و متحدانش قبل اشغال عراق در سال 2003 میلادی با بهانه‌های واهی با حزب بعث عراق به توافق نانوشته دست پیدا کردند و هماهنگی و همسویی به وجود آمده بود که ناشی از اقدامات دو دهه قبل امریکا، یعنی ازآغاز جنگ تحمیلی عراق علیه جمهوری اسلامی در سال 1359 شروع شده بود.

 با توجه به موارد اعلان شده این تضاد و تعارض در همه ابعاد مفهومی، محتوایی، ماهیتی، مبانی و اصول بین طرفین (جریان داعش و جریان جبهه النصره با همسویان النصره، ازجمله جبهه اسلامیه، جیش المجاهدین، جبهه ثوار و …) مشهود است و در عراق و سوریه منجر به کشتار فجیع بین طرفین شد و این منازعه بر سر حکومت یا احکام شرعی نبود.

 حالا آیا هر دو جریان به دنبال دولت “به‌اصطلاح” اسلامی و خلافت “به‌اصطلاح” اسلامی می‌باشند یا خیر؟ اما الظواهری فعلاً در این مقطع زمانی شرایط برای چنین اعلان و اقدامی را، مهیا نمی‌داند برعکس، ابوبکر بغدادی اعتقاد دارد در این مقطع زمانی خلافت اسلامی تشکیل شود.

با توجه به اعتقاد ابوبکر بغدادی مبنی بر ضربه زدن به دشمنان اسلام در سراسر جهان و اینکه این مرزها ساخته استعمار غرب است، اعتقاد دارد ابو محمد جولانی از “اطاعت و فرمان‌برداری” وی خارج شده و ” بیعت”خود را نقض کرده و “صلاحیت شرعی” ندارد و متهم به ” انحراف از خط القاعده” است و ایشان “سازش‌کاری” می‌نماید. همه این کینه‌های شخصی، جاه‌طلبی، منفعت‌طلبی، ریاکاری تا اختلاف دیدگاه سیاسی و اعتقادی (مبانی و اصول) و روشی (استراتژی) نشان از این مهم است که بعد از کشته شدن اسامه بن‌لادن، ایمن الظواهری به‌عنوان جانشین وی رهبری القاعده را به عهده گرفت اما نتوانست بدیل ایشان شود و روند اتفاقات سوریه و عراق این ناکارآمدی را اثبات می‌کند.

 البته بعد از نهضت بیداری اسلامی منطقه عربی و پیوستن حجم عظیم از جوانان منطقه عربی به جریان القاعده و دور بودن رهبری القاعده به دلیل مسافت مکانی (استقرار در پاکستان و افغانستان) با اتفاقات سیال و پرسرعت منطقه عربی و شمال افریقا و وجود عدم قطعیت‌های متعدد از سال 2010 م به بعد، جمیع امور اثبات می‌کند دیگر القاعده در سیطره ایمن الظواهری نیست و به عبارتی خارج از توان وی مدیریت می‌شود.

 ضمن اینکه «ابو مصعب الزرقاوی» اولین شاخه القاعده را در عراق از سال 2003 تأسیس کرد و در سال 1385 (2008 م) کشته شد. « ابو عمر بغدادی» دولت اسلامی عراق را اعلان کرد اما ارتباط خود را تا آن مقطع با رهبری القاعده در افغانستان، پاکستان و آسیای میانه (خراسان) حفظ کرده بود و فرماندهی خراسان هم آن را طرد نکرده بود و حتی اسامه بن‌لادن تأسیس و اعلان دولت اسلامی عراق را توسط گروهی از مجاهدین سلفی تبریک گفت و این اقدام را “تحقق کلمه توحید” نامید و ایمن الظواهری هم در آن مقطع تشکیل دولت اسلامی در بغداد را تبریک گفته بود.

القاعده قبلاً همین برخورد را با رهبر طالبان «ملاعمر» به‌عنوان دولت اسلامی افغانستان داشت. حالا قضایا کاملاً متمایز از آن مقطع زمانی سیر روند دارد و تضاد و تعارض در تمامی ابعاد و عرصه‌ها بین جریان داعش و جبهه النصره با همسویان آن مثل جبهه اسلامیه و …، مشهود و محسوس می‌باشد.

ب) سؤال اصلی این است: چشم‌انداز اقدامات داعش و سایر جریان‌های تروریستی ارهابی، سلفی، تکفیری و بانیان در عراق و شامات چگونه سرانجامی خواهد داشت؟

ج) سناریوهای محتمل یا سناریوهای ادامه روندهای مسلحین ارهابی، سلفی و تکفیری داعش در عراق، سوریه، لبنان و …، چگونه چشم‌اندازی خواهد داشت.

1- سناریوی اول: نهادینه کردن حضور داعش در بخشی از جغرافیای عراق و سوریه به‌صورت یک واحد یکپارچه با محوریت داعش ابوبکر بغدادی صرفاً در این مقطع زمانی برای اهداف خاص منطقه‌ای و دامن زدن به هرج‌ومرج‌سازی سطح ملی دولت-ملت عراق و شامات، نابودی مؤلفه‌های قدرت ازجمله ارتش‌و تقلیل توان منطقه‌ای جمهوری اسلامی به‌عنوان هدف غایی.

2- سناریوی دوم: اختلاف ریشه‌ای و ذاتی عمیق اعتقادی، ایدئولوژیک، فکری، فرهنگی، سیاسی و نظامی نسبت به همدیگر و عدم تحقق راهبردهای منطقه‌ای مسلحین و بانیان اصلی (امریکا، عربستان، قطر، ترکیه و…) و ایجاد فضای جدیدی از بحران‌سازی‌های منطقه‌ای با محوریت داعش و اتخاذ تاکتیک‌های فریب توسط امریکا در این مقطع زمانی جهت تقلیل روندهای منطقه‌ای و ناکارآمد کردن جمهوری اسلامی و عمق استراتژیک آن.

3- سناریوی سوم: تقسیم نقش‌آفرینی بین گروه‌های مسلح ارهابی سلفی و تکفیری در کلیت منطقه عربی به‌خصوص سوریه، عراق، لبنان و … در جهت تأمین منافع و تحقق راهبرد و سناریوهای گروه‌های ارهابی و بانیان اصلی (امریکا، عربستان، قطر، ترکیه و…) آن‌ها.

/ انتهای مقاله /