ارتباط مذهب و سیاست خارجی در کشورهای اسلامی بعد از انقلاب اسلامی ایران از موضوع های مهم و مد نظر سیاست خارجی کشورهای اسلامی بوده است. در این راستا برای بررسی تاثیر مذهبی در سیاست خارجی کشورهای اسلامی گفتگویی با دکتر مطهرنیا داشته ایم:
در نگاهی کلی، اصولا ارتباط مذهب و سیاست خارجی را در کشورهای اسلامی چگونه ارزیابی می کنید؟
ارتباط مذهب و سیاست خارجی در کشورهای اسلامی به نوع برداشتی که از مذهب در حوزه ی رسمی و غیر رسمی وجود دارد وابسته است. نگاه به مذهب در حوزه ی رسمی نیز خود دوگونه است. در کشورهای اسلامی در یک سو یک مذهب تعریف شده در حوزه ی برداشت های انقلابیِ چالش برانگیز در برابر نظم موجودِ حاکم بر جهان را داریم (که می توانیم یکی از مراکز مهم آن را در تهران مشاهده کنیم) و در سوی دیگر یک قرائت رسمی از مذهب در حوزه ی رسمی داریم که به هیچ وجه مذهب را در حوزه ی تاثیر سیاسی تعریف نمی کند، بلکه آن را در سپهر اندیشه ی فردی و رفتار شخصی محدود می سازد. در این راستا ریاض و آنکارا هر کدام در چارچوب سنتی و مدرن به باز تعریف این قرائت رسمی از سیاست پرداخته اند. در این چارچوب باید بگوییم مذهب از سیاست در پهنای این برداشت های مختلف، تاثیرات گوناگونی بر جای می گذارد. در مقابل، در سطح تحلیل کلان با شکل گیری و محتوا پذیری قدرتمندانه ی قرائت نخست، که پرچمدار آن ایران و رویکردهای موجود حاکم بر تهرانِ پس از انقلاب اسلامی است، مذهب به عنوان مقوله ای بسیار مهم و تاثیرگذار در حوزه ی سیاست خارجی خود را به نمایش گذاشته است.
پیش از 50 کشور در جهان اسلام وجود دارد، اگر بخواهیم به وضعیت این کشورها بپردازیم، در واقع مذهب در سیاست های خارجی این کشورها تا چه اندازه ای نمود بیرونی داشته است ؟
در حوزه ی کشورهای اسلامی مذهب در چارچوب یک نوع نگرش ماکیاولیستی آن هم با قرائت دینی در اکثر مواقع و زمان ها و مکان های جغرافیایی جهان اسلام مورد استفاده قرارگرفته است. یعنی به جز مواردی نادر در تاریخ سیاسی اسلام ما شاهد استفاده از مذهب به عنوان قوام بخش قدرت حکومتی و دولت ها بوده ایم، (نه آنکه حوزه ی سیاست به عنوان ژرفا بخش گزاره ی مذهبی وارد عمل شده باشد) لذا مذهب از منظر ظاهریِ آرایش شکلی در همه ی این کشورها ظهورجدی دارد ولی در تصمیم سازی ها و تصمیم گیری های سیاسی حضور جدی آن را نمی بینیم. یعنی مذهب حتی به عنوان آرایه ی شکلی تحرکات، از طرف دولت های سکولارمحور کشورهای اسلامی مورد استفاده قرارگرفته است. چنانچه امروز در ترکیه شاهد روی کارآمدن دولت اسلام گرایی هستید که مذهب را در وجه مدرن و باز تعریف مدرن آن در خدمت سیاست قرار داده اند و بنیادهای قدرت خود را در گستره ی عمومی تحکیم بخشیده اند و به واسطه ی همین قدرتِ تحکیم بخشیده شده در حوزه ی سیاست خارجی هم قدرتمندانه تر از دولت های سکولار و لائیکِ حاکم بر آنکارا در دهه ی اخیر در معادلات منطقه ای و بین المللی وارد شده است. اما به خوبی می دانیم که در این کشور و در دولت اسلام گرای ترک، اسلام است که در خدمت منافع تعریف شده ی ملی در گستره ی ادبیات سیاسی قرار می گیرد. از این رو باید بگوییم که در بهترین وجه آن یعنی حرکت های موجود در مدل هایی مانند ترکیه این مذهب است که در خدمت سیاست است. جدا از این تنها دولتی که در بسیاری از فراز و نشیب های سیاسی خود در حوزه ی منطقه ای و بین المللی در گستره ی سیاست خارجی تلاش داشته است در عمل نشان دهد که مصالح دینی و قدرت ملی را در خدمت اهداف مذهبی قرار داده، حکومت حاکم بر تهرانِ پس از انقلاب است. در این زمینه ایران بسیاری از توان های ملی در خودافزایی این کشور در سه دهه ی اخیر را در خدمت مصالح دینی مصروف داشته است .
در نگاهی کلی امروز ما شاهد سه الگوی مذهبی در تاثیرگذاری بر سیاست خارجی در جهان اسلام هستیم. یک الگو در تهران با بازتعریف اسلام انقلابی و سیاسی شده و دیگری در ریاض با بازتعریف اسلام سنتی و سیاست گریز و سومی در آنکارا با باز تعریف مدرن از اسلام در خدمت سیاست است. این سه الگو و مدل می تواند مورد توجه و پروا در این زمینه قرار بگیرد.
شما به این سه الگو اشاره فرمودید، آیا تمام کشورهای اسلامی از این سه الگو پیروی می کنند یا اینکه به گونه ای دیگر است؟
کشورهای دیگر اسلامی در فضای ناشی از حضور اسلام به عنوان یک مذهب پذیرفته شده در گستره ی عمومی خود تلاش دارند سیاست های خود را در چارچوب مدل های متفاوت موجودِ منطبق با مدیریتِ افکار عمومی به نفع خویش مورد توجه قرار بدهند. آنها مذهب را به عنوان محور اصلی تحرکات سیاسی خود مد نظر قرار نمی دهند، بلکه برانند که با مذهبی نشان دادن خود سیاست های خویش را در میان جامعه ی مذهبی خود ضد دینی معرفی نکنند تا مانند دولت موجود در تهرانِ قبل از انقلاب در تناقض با توده های مردم و در نهایت تعارض میان نیروهای اجتماعیِ مذهب محور با دولت های خود قرار نگیرند. تجربه ی انقلاب اسلامی این نکته را به حافظه ی تاریخی دولت های اسلامی منتقل کرد که بهتر است به جای رودررویی با مذهب، مذهب را در خدمت سیاست های خود با غلظت های گوناگون قرار دهند. لذا پس از وقوع انقلاب اسلامی در ایران مدل های سه گانه ی تفسیر از مذهب و تاثیرآن را بر تصمیم گیری ها و تصمیم سازی های سیاسی شاهد هستیم.
آیا مدل ها یی مثل مالزی، اندونزی توانسته اند بین مذهب و سیاست خارجی رابطه برقرار کنند؟
نگرشی که مالزی و کشورهای جنوب شرقی آسیا از مذهب در حوزه ی سیاست دارند بسیار نزدیک به نگرش مدل ترکیه ای است. نگاه ماهاتیر محمد به مذهب یک نگاه مثبت در جهت بهره برداری از مذهب در حوزه ی سیاست است. اما او به هیچ وجه یک سیاست مدار مذهب محور نیست. لذا باید بگوییم در این کشورها نگاهی که به مذهب وجود دارد برگرفته از عرفان شرقی است. عرفانی که از یک سو متاثر از کنفوسیوس است (که اساسا حفظ وضع موجود را در دستور کار قرار می دهد) و دیگری متاثر از بودائیسم است که تغییر در وضع موجود را براساس سیاست های اصلاح گرایانه و نه انقلابی دنبال می کند. لذا میبینیم که براساس این فضای گفتمانی حاکم بر کشورهای شرقی از منظرنگرش برمذهب، اساسا مذهب در این کشورها یک تعریف انقلابی نمی کند.
آیا می توان در جهان اسلام به کشورهایی اشاره کرد که در واقع به نوعی مذهب هیچ جایگاهی در سیاست خارجی آنها نداشته باشد ؟
اساسا نگاه به کشورهای اسلامی اززاویه قرائت ایرانی از مذهب صورت نمی پذیرید. آنچه در پرسش شما نهفته است حاکم بودن فضای گفتمانی ناشی ازتاثیر مذهب بر سیاست در الگوی اسلامی ایرانی موجود در تهران است. این الگو خود را اسلامی ایرانی می خواند. این در حالی است که ما در هیچ کدام از کشورهای اسلامی حتی در عربستان سعودی (که اساسا خود را ام القرای جهان اسلام از لحاظ موقعیت جغرافیایی و خواستگاه دین اسلام می داند) چنین باز تعریفی را از مذهب نمی بینیم. لذا آنچه که در پرسش شما وجود دارد تحت تاثیر فضای گفتمانی حاکم بر تاثیر مذهب در سیاست است.