بررسی پیامدهای منطقه ای افزایش قدرت طالبان در سال ۲۰۱۸

بررسی پیامدهای منطقه ای افزایش قدرت طالبان در سال 2018

نویسنده: منوچهر شفیعی، کارشناس تروریسم و پژوهشگر موسسه آینده پژوهی جهان اسلام


آسیای میانه بیش از دو دهه است که به‌شدت تحت تأثیر فعالیت و حضور گروه طالبان قرار داشته است. این گروه که در ابتدا از مناقشه میان بلوک غرب و شرق و در بزنگاه مقابله امریکا با حضوری شوروی در افغانستان ظهور کرد، پس از حمله 11 سپتامبر خود مورد حمله امریکا قرار گرفت، تضعیف شد و اکنون پس از 17 سال مجدداً قدرت خود را بازیافته است. بر اساس روند داده‌های موجود طالبان توانسته است به قدرت و مناطق تحت نفوذ خود در افغانستان بی افزاید. در پی این افزایش قدرت طالبان، طولانی شدن جنگ افغانستان و بی‌نتیجه بودن آن و احتمال تضعیف بیشتر دولت افغانستان، امریکا و مجموعه‌ای از بازیگران منطقه‌ای و بین‌المللی به این نتیجه رسیده‌اند که طالبان را به‌عنوان یک بازیگر مشروع در افغانستان به رسمیت بشناسند و گفتگوهای صلح با جدیت دنبال شود. گفتگوهایی که دولت افغانستان به دنبال آن است که تا پیش از انتخابات ریاست جمهوری سال 2019 به بار بنشیند. این گزارش به دنبال رسیدن به این پاسخ است که افزایش قدرت طالبان چه سناریوهایی را در پیش روی منطقه خاورمیانه و آسیای مرکزی قرار می‌دهد.

شاید بتوان اولین تأثیر افزایش قدرت طالبان را در پاکستان جستجو کرد. از ابتدای سال ۲۰۱۸ شاهد افزایش رخدادهای تروریستی در پاکستان هستیم. بر اساس داده‌های موجود و منابع خبری معتبر تعداد حملات تروریستی در پاکستان سال ۲۰۱9 به حدود 50 حمله رسیده است. این در حالی است که در سال ۲۰۱۷ پاکستان شاهد ۲۶ حمله تروریستی و در سال ۲۰۱۶ نیز شاهد وقوع ۲۳ رخداد تروریستی بوده است. بر این اساس در سال ۲۰۱۸ حملات تروریستی پاکستان در قالب بمب‌گذاری‌ها، ترورها، حملات مسلحانه به شهروندان و نیروهای نظامی حدود دو برابر افزایش‌یافته است. شهرهایی که بیشترین رخدادهای تروریستی را ثبت کردند عبارت‌اند از بنو، باجور، دره اسماعیل خان، خیبرپشتونخواه، پیشاور، وزیرستان شمالی و جنوبی، کویته، خرم، مهمند و اواران که  همگی در مناطق هم‌جوار افغانستان قرار دارد.

 نکته جدید چیست و به ما چه می‌گوید:

 افزایش رخدادهای تروریستی در پاکستان و مناطق تحت تأثیر طالبان در این کشور با افزایش قدرت طالبان در افغانستان همزمان است. گزارش‌های دولت امریکا نشان می‌دهد که طالبان افغانستان توانسته است مناطق تحت تصرف خود در افغانستان را توسعه بخشیده و تا ماه می سال ۲۰۱۸ حدود ۴۴ درصد از خاک این کشور را تحت نفوذ کامل یا نسبی خود قرار دهد. گزارش‌های مستقل تأکید می‌کند که در همین زمان این گروه ۶۱ درصد از افغانستان را تحت کنترل نسبی یا کامل خود داشته است. همچنین گزارش‌های موجود تاکید می‌کند که دولت افغانستان تنها ۵۰ درصد از خاک خود را کنترل می‌کند و در همین حال در شش ماه اول سال ۲۰۱۸ طالبان مسئول ۴۰ درصد از تلفات غیرنظامیان بوده است.

در نیمه دوم سال ۲۰۱۸ طالبان توانست حملات خود به نقاط مختلف افغانستان را گسترش دهد و شهر غزنی را به به صورت موقت به اشغال خود درآورد. از این تاریخ حملات طالبان به پست‌ها و مقرهای نیروهای امنیتی با شدت ادامه پیدا کرد. همچنین در ماه آگوست طالبان توانست منطقه درزاب را از نیروهای  داعش بازپس بگیرد.

 همزمانی افزایش قدرت طالبان و ناآرامی در پاکستان نشان دهنده این است که فعالیت طالبان در افغانستان توانسته است به چتر امنیتی مناسبی برای گروه‌های تروریستی حاضر در افغانستان و پاکستان شکل بدهد. این چتر امنیتی موجب شده است که در کنار طالبان، گروه حرکت طالبان پاکستان و چندین گروه بلوچ از جمله ارتش آزادیبخش بلوچستان در این منطقه فعال شوند. همچنان که رهبر یکی از گروههای بلوچ در دی ماه سال جاری در قندهار افغانستان توسط پاکستان ترور شد.

نگاهی به ساختار اجتماعی و گروه‌های حاضر در منطقه تحت تأثیر طالبان:

 منطقه تحت تأثیر بحران طالبان از نظر اجتماعی دربرگیرنده اقوام پشتون گارگشت، لودی، به اتان، کرلانی و سربان است. این قبایل در کنار هم کنفدراسیون اقوام پشتو را تشکیل داده‌اند.در بین این اقوام ۱۰۵ خاندان وابسته به قبیله سروانی ۱۰۵ خاندان وابسته به قبیله‌ای کرلانی و ۹۵ خواندن وابسته به قبیله غار گشتی است.

از نظر هویتی و عقیدتی  پشتون والی در مرکز عقاید آنها قرار دارد که در برگیرنده عناصری چون برادری، مهمان‌نوازی، ناموس پرستی، شجاعت، آنارشیسم و خشونت است. پشتونوالی بیانگر هنجارهای زندگی قبایلی پشتوها است و اصلی‌ترین قواعد رفتار در بین پشتونها را مشخص می‌کند. مقوله‌ای که با تاکید بر شجاعت و خشونت پشتونها را به قومی مسلح و خشن تبدیل کرده است. همچنین پشتون‌والی تقویت کننده عصبیت قبیله‌ای است، امری که پشتوها را در برابر جهان بیرون متحد می‌کند. حیات پشتوها تنها به پاکستان محدود نمی‌شود بلکه آن‌ها بزرگ‌ترین قومیت حاضر در افغانستان را نیز تشکیل داده‌اند. تخمین زده می‌شود این قومیت دربرگیرنده بیش از ۴۰ درصد جمعیت افغانستان باشد. دربین پشتون‌ها با توجه به ماهیت و ساختار زیست قبیله‌ای آنها پیوند و وفاداری قبیله‌ای بخش اساسی از هنجارهای پشتوها را تشکیل می‌دهد، امری که  آنها را به زیستی خصمانه در کنار سایر قبایل سوق می‌دهد.

ساختار اجتماعی پشتوها جایگاه ویژه‌ای به گروه طالبان بخشیده است، این گروه از ابتدا جامعه جذب و پایگاه اجتماعی خود را در میان پشتو‌ها قرار داد و اکنون ۹۵ درصد از کادر خود را از میان آنها انتخاب کرده است. برتری پشتوها در گروه طالبان موجب شده است که این گروه به شاخه سیاسی و نظامی قوم پشتو برای تصرف قدرت تبدیل شود.  همچنین این گروه از ساختار قبایل پشتو به سود خود بهره می‌گیرد، از این رو عصبیت قومی شبکه اجتماعی طالبان را گسترش داده و  جایگاه آن را به‌عنوان یک بخش نهادینه شده در جامعه پشتو تضمین می‌کند و جامعه پشتو نیز با فراهم کردن یک جامعه همسان از گروه طالبان حمایت

افزایش  قدرت تحرک طالبان نتیجه دیگری نیز در پی داشته است و به دنبال افزایش حملات این گروه و تضعیف امنیت در مناطق پشتو نشین پاکستان گروه‌های دیگری از جمله گروه‌ها بلوچ نیز به فعالیت خود شدت بخشیدند. یکی از این گروه‌ها ارتش آزادیبخش بلوچ است که به دنبال ایجاد بلوچستانی واحد و مستقل است. این گروه که در سال ۲۰۰۰ تشکیل شده است اعضای اصلی آن را قبایل ماری و بوگتی تشکیل می‌دهد. این گروه در سال 2018 به کنسول گری چین در شهر کراچی پاکستان حمله کرد. در حمله دیگری که این گروه در 14 دسامبر انجام داد 6 نیروی مرزی پاکستان کشته و 14 تن دیگر زخمی شدند.

قبیله بوگتی از 180 هزار عضو تشکیل شده است و محل سکونت آنها در دره بوگتی، کوهستان بلوچستان  لساو رئیس یکی از طوایف بوگتی اکبر بوگتی بوده است. وی در آکسفورد تحصیل کرده و صاحب چندین منصب سیاسی محلی در بلوچستان بود که در سال 2006 در حمله هوایی پاکستان کشته شد. دلیل اصلی تنش میان این قبیله و دولت مرکزی پاکستان به حق بهره برداری و منافع حاصل از بهره برداری از میدان گازی موجود در بلوچستان باز می‌گردد. در کنار قبیله بوگتی قبیله ماری با 98 هزار عضو بخش دیگری از از ارتش آزادی بخش بلوچ را تشکیل می‌دهد و خود را متعهد به کسب استقلال بلوچستان می‌داند.  که هر دوی این قبایل از تلفیق ضعیف در ساختار اجتماعی پاکستان و همچنین خصومت بالا با دولت مرکزی رنج می‌برند.

از سوی دیگر در سال جاری حملات تروریستی در استان سیستان و بلوچستان ایران نیز افزایش‌یافته است. داده‌های خبری نشان می‌دهد که در سال 2017،  2 حمله تروریستی در استان سیستان و بلوچستان رخ داده است این درحالی است که بر اساس گزارش‌های منتشر شده 7 حمله تروریستی در سال 2018 رخ داده است. تمامی این موارد نشان دهنده این است که براساس روندهای منطقه‌ای همزمان با افزایش قدرت طالبان حملات تروریستی در کشورهای هم‌جوار افغانستان یعنی ایران و پاکستان نیز رشد یافته است. از این رو در بخش بعدی این گزارش نگاهی خواهیم داشت به سناریوهای منطقه‌ای ناشی از قدرت گیری گروه طالبان و سپس پیامدهای این سناریوها را برای جمهوری اسلامی ایران طرح خواهیم کرد.

در پی این روند می‌توان طالبان را مسئله‌ای حل و بستر اجتماعی آن را محیطی پرچالش و نفوذ ناپذیر برای بازیگران منطقه‌ای دانسن. چرا که به دلیل جایگاه اجتماعی این گروه و عجین شدن آن با پشتوها امکان شکست آن وجود ندارد. طالبان می‌تواند با بهره گیری از نیروی انسانی و عصبیت نهفته در محیط اجتماعی خود را بازساری کند. همچنانکه پس از حدود 17 سال نبرد امریکا و نیروهای افغان با این گروه، طالبان توانسته است با قدرت به عملیات‌های خود ادامه دهد و توانایی این را دارد که شهر افغانستان را حتی برای مدتی کوتاه اشغال کند. همچنین این گروه در حال حاضر می‌تواند با موفقیت به نیروهای امنیتی در مقر‌های آنها حمله کند و نیروهای امنیتی توانایی مناسبی برای جلوگیری از حملات طالبان یا مقاومت در برابر آنها ندارند. از این رو ضروری است سناریوهای آینده منطقه را با توجه تحولات صورت گرفته ترسیم کنیم.

از این رو سناریوهای  قابل طرح در خصوص آینده ناشی از افزایش قدرت طالبان از این قرار است:

الف: سناریوهای با احتمال بالای رخ داد:

1- جنگ داخلی خشونت بار همچون سوریه در مناطق پشتو نشین پاکستان، تضعیف بیشتر دولت افغانستان و سرایت جنگ داخلی به سایر نقاط این دو کشور و افزایش تروریسم در استان سیستان و بلوچستان ایران.

2- شکست مذاکرات صلح و افزایش تروریسم و خشونت در منطقه

3- سرایت بی ثباتی به بلوچستان ایران و هم افزایی با عوامل اقتصادی

سناریوهای ممکن:

1- موفقیت مذاکرات صلح و تغییر ساختار طالبان در جهت صلح طلبی

سناریوهای با احتمال پایین:

1-  شکل گیری فدارلیسم در جنوب افغانستان و مناطق پشتو نشین این کشور، شدت گیری بی ثباتی در  پاکستان و فدرالیسم در پاکستان.

2- تجزیه افغانستان یا پاکستان در پی فدرالیسم یا بدون وقوع فدرالیسم.

سوالی اساسی این است که با توجه به سناریوهای مطرح شده، آینده مطلوب برای ایران چیست و چه اقداماتی بایستی در این زمینه صورت بگیرد. محتمل‌ترین آینده پیش روی ایران با توجه به سناریوهای طرح شده در این نوشتار، ظهور ناآرامی و بی ثباتی در حوزه مرزهای شرقی ایران است که زمینه هم افزایی با جریانات تروریستی متمرکز بر شرق ایران را نیز دارد.

این آینده با وجود احتمال بالایی که در زمینه تحقق پذیری دارد، از مطلوبیت لازم برای ایران برخوردار نیست. در این زمینه ایران می‌تواند از یک سو با اقدامات پدافند غیر عامل، همچون تقویت استحکامات مرزی، دیده بانی و مرزبانی هوشمند، اقدامات هوشمند ضد کمین‌های نفری و انفجاری، خطرات سرایت تروریسم به مناطق شرقی ایران را کاهش دهد. از سوی دیگر این مسئله را در ذهن داشته باشد که کنترل تروریسم در منطقه شرق خاورمیانه می‌تواند به مختل شدن طرحهای ترانزیت و انتقال انرژی کمک کند که می‌توانند در آینده موجب کمرنگ شدن جایگاه ایران در زمینه انتقال انرژی و خطوط ترانزیتی شوند.

همچنین در خصوص احتمال حرکت طالبان به سمت رفتارهای صلح طلبانه، جمهوری اسلامی ایران بایستی تأثیر این امر را برروی جایگاه استراتژیک خود در اثر تسهیل طرحهای اقتصادی منطقه‌ای همچون طرح تاپی و جاده ابریشم و معادله تهدید و فرصت خود در پی کاهش تنشهای محیطی متوجه امریکا در نظر داشته باشد و اقدامات لازم را در خصوص تقویت یا تضعیف روند مورد نظر طالبان در پیش بگیرد. در نهایت در خصوص سناریوهای با احتمال پایین، جمهوری اسلامی بایستی بدون توجه به ظرفیت عملیاتی گروههای بلوچ در پاکستان، اقدامات مقابله‌ای خود با این گروهها را در خاک پاکستان شدت ببخشد.