معماری صلح در خاورمیانه، سخنرانی آقای چنگیز چاندار، پژوهشگر موسسه مطالعات ترکیه، دانشگاه استکهلم
کنفرانس بینالمللی گفتگوهای ملی، فنلاند، 5 آوریل 2017
در حال حاضر در خاورمیانهای با اوضاع بغرنج و پیچیده زندگی میکنیم که باید برای آن ابتکار و تجربه فراوان داشته باشیم. بنابراین باید سخنانم را با ابراز تشکر از CMI و وزارت امور خارجه فنلاند برای این موضوع آغاز کنم که به ما برای این مأموریت غیرممکن و معماری صلح در خاورمیانه اعتماد کردهاند. اگر از ما خواسته بودید درباره معماری جنگ و مناقشه در خاورمیانه صحبت کنیم و از مشاهدات بگویم بسیار سادهتر از این بود. اما ازآنجاییکه به ما بهعنوان سه معمار صلح اعتماد کردهاید و شما مدیر جلسه هستید، از این آشوب بیرون آمده و با تمایل جدید برای معماری صلح در این منطقه سخن خود را آغاز میکنم.
در منطقه، اجماعی بر این امر وجود دارد که مرزبندیهای مصنوعی و ساختگی صورت گرفته توسط قرارداد سایکس پیکو در منطقه در طول جنگ جهانی اول، کشورهایی را پدید آورده است که در حال حاضر به سمت سقوط درحرکت هستند. بنابراین اگر میخواهیم روی معماری صلح کارکنیم باید تصویر منطقه را در نظر بگیریم. بنابراین مسئله تغییر مرزها بهنوعی به استدلالهایی دامن زد که مربوط به تحلیلهای گوناگون درباره مرزهای ساختگی میشود که توسط کشورهای استعماری کشیده شده و امروز موجب بروز مناقشه در منطقه شده است. این استدلالها اینطور ادامه مییابند که امروز این مرزها بهواسطه رویدادها در حال از بین رفتن هستند. یکی از این پدیدهها داعش است که خطوط ترسیمشده توسط سایکس پیکو از رقه تا موصول را پاک کرده است. خوب چگونه باید با پدیده پاک شدن مرزها توسط داعش مقابله کنیم؟ آیا این موضوع قابلقبول است یا باید به معماری جدید منطقه فکر کنیم. وقتی درباره فراگیری مؤلفههای موجود صحبت میکنیم که بخشی از مناقشه کنونی هستند، داعش هم یکی از آنهاست که باید به میز مذاکره آورده شود. برای مقابله با این پدیده بهغیراز میز مذاکره، باید به نیروهای ائتلافی فکر کرد.
بهنوعی آنچه ما در خاورمیانه بزرگ، شامل منطقه شمال آفریقا شاهد هستیم، چیزی کمتر از مبارزه بر سر شاخصه و آینده مردم عرب نیست. کردها هم مؤلفهای مهم در منطقه هستند. حدود 40 میلیون جمعیت در منطقه دارند و از مؤلفههای مهم در کشورهای سوریه، ترکیه، عراق و ایران محسوب میشوند. بهعنوانمثال کردها در عراق این روزها به دنبال اجرای رفراندومی برای استقلال هستند.
بنابراین ما باید تمامی این مؤلفههای بحثبرانگیز و بعضاً ایجادکننده شکست در منطقه خاورمیانه را در ترکیب باهم در نظر بگیریم. به نظر من بهترین قیاس برای آینده منطقه چیزی است که در اروپاییان در قرن 17 تحت عنوان جنگهای سیساله آن را تجربه کردند. جنگهای سیساله در قرن هفدهم میلادی، موجب توافقنامه صلح وستفالیا پس از سی سال جنگ و خونریزی شد. اما اینکه تا چه حد صلح وستفالیا برای منطقه خاورمیانه کاربردی است را برخی از نهادهای بینالمللی و اروپایی در حال ارزیابی هستند، یکی از آنها دانشگاه کمبریج و دیگری بنیاد کوربر در هامبورگ است.
این دو نهاد پروژهای را تحت عنوان “وستفالیا برای خاورمیانه” آغاز کردند. تاکنون سه جلسه پشت سر هم در یک سال را برگزار کردهاند. در جلسه ابتدایی آنکه در برلین برگزار شد وزیر امور خارجه آلمان فرانک والتر اشتاین مایر سخنرانی افتتاحیه را بر عهده داشت. در سمینار دوم که در عمان برگزار شد، برادر ملک عبدالله، پادشاه اردن سخنرانی کرد. در جلسه سوم که چند ماه قبل برگزار شد، دبیر کل اتحادیه عرب و استفان دی میستورا، فرستاده سازمان ملل در سوریه حضور داشتند.
اینها را گفتم تا به این نتیجه برسیم که چه کسی و چه چیزی برای دستیابی به این صلح و راهحل در منطقه باید بهکارگیری شوند. نباید انتظار داشته باشیم که راهحل از نقطهای دیگر به این منطقه منتقل شود. تمام آنچه گفته میشود طرح و الگوهای گذشته برای حال حاضر است. اما تجربیات شکستها و ناکامیها نشان میدهد که صلح برخلاف وجود هرگونه پیچیدگی، شدت، و طول مدت مناقشات، نهایتاً قابلدسترسی است. ورژن بهروز شدهای از صلح وستفالیا میتواند بهعنوان طرح آغازین و یا ابزاری برای صلح در خاورمیانه مورداستفاده قرار گیرد. بنابراین در دقایق باقیمانده باید بگویم که تجربه اروپاییان در قرن هفدهم میلادی یعنی بین سالهای 1618-1648 نشان میدهد که کنگره یا سازمانی باید برای پیشبرد مؤثر روند صلح از طریق مذاکره نیاز است. درحالیکه جنگها در حال وقوع هستند، میتوان اقدامات صلحجویانه، میزگردهایی را برگزار کرد و این تلاشها برای یکدیگر ایجاد مانع نمیکنند.
ما با مفهوم فراگیری مواجه هستیم. بهعنوانمثال چگونه میتوان با پدیدههایی مانند داعش مقابله کنیم؟ اگر موصل باز پس گرفته شود و رقه از داعش پاک شود، با سازمانهای سلفی جهادی غیر از داعش مانند جبهه النصره یا احرار الشام چه باید کرد؟ این پرسش است که در اینجا پیش میآید.
درس دیگری که میتوان از تاریخ و وستفالیا گرفت این است که این توافق باید بر اساس ساختارهای سنتی، مذهبی و حقوقی بومی منطقه صورت گیرد. مطلب مهم دیگر که تأثیر قابلتوجهی هم دارد وجود یک سیستم تضمینکننده برای کاربست اصول است؛ اینیکی از موضوعات مهم در خصوص خاورمیانه است چراکه قابلمعاوضه با مفهوم دخالت خارجی است، مفهومی که در این منطقه حساسیتها نسبت به آن زیاد است. ما تضمینها و تضمینکنندههای فراوانی داریم. چیزی که به ذهن میرسد نهاد یا مکانیسمی است که در راستای معماری صلح بتواند گام بردارد. بهعنوانمثال سازمان ملل؛ هیچکس از سازمان ملل راضی نیست، همه آن را نقد میکنند، منابع آن برای همه ناکافی است اما کسی با آن مخالفت نمیکند. بنابراین هر چیز بهعنوان معمار صلح در منطقه خاورمیانه باید به نفع سازمان ملل، با مشارکت آن و با تضمین آن باشد چراکه کسی با آن مخالفت نخواهد کرد. سازمانهای منطقهای مانند اتحادیه عرب، سازمان امنیت و همکاریهای اروپا، شورای کشورهای خلیجفارس، همگی نهادهای کمکی هستند، اما نیاز است تا این معماری توسط سازمان ملل، و با پشتیبانی سازمان ملل صورت گرفته و بهنوعی با آن ممزوج باشد.
با توجه به مطالب ذکرشده، گمان نمیکنم در حال حاضر این موضوع در خاورمیانه عملی باشد. به نظر من کشورهای شمال اروپا میتواند نقشی مهم و اساسی را در ایجاد معماری صلح در منطقه خاورمیانه ایفا کنند. به این معنا که کشورهای مهم شمال اروپا مانند نروژ، فنلاند و سوئد میتوانند مکانیسمی را برای جهت دهی به تلاشهای میانجیگری برای معماری صلح در خاورمیانه بیایند؛ چراکه باوجود رقابت دائمی با یکدیگر، نقشی مهم در میانجیگری مخصوصاً در خاورمیانه داشته و حجم عظیمی از افراد فعال در صلح در جامعه مدنی را در خود دارند. نام هر سه کشور، تلاشهای صلح طلبانه آنها را به ذهن متبادر میسازد.
در آخر باید گفت که این کشورها به دلیل داشتن سابقهای پاک و بهدوراز استعمارگرایی در منطقه خاورمیانه، میتوانند در چارچوب سازمان ملل برای ایجاد صلح در منطقه پیشقدم شوند.
* این مطلب ترجمه خلاصه ای از سخنرانی آقای چاندار در کنفرانس گفتگوهای ملی می باشد.