فاتیما انصاری؛ پژوهشگر مسائل بین الملل
مقدمه:
افزایش قیمت غلات و سوخت به ویژه در منطقه خاورمیانه و شمال آفریقا، مشکلات و پیامدهای اقتصادی، تلفات جانی و بحران انسانی، آوارگی تعداد زیادی از مردم و تاثیرات ژئوپلتیکی قابل توجه، بخشی از پیامدهای ناشی از جنگ بین اوکراین و روسیه هستند. پسامد این جنگ شاید بیش از هر جایی در چشم افغانهایی فرو رفت که چشم امیدشان به کمکهای بشردوستانه سازمانهای بینالمللی بود. از سوی دیگر سازمان ملل که هنوز از فشار شیوع کرونا و پیامدهای بی شمار آن کمر راست نکرده است، ناگهان با بحرانهای حمله طالبان به افغانستان و جنگ در اوکراین روبهرو شد. نقطهای از تاریخ که سازمان ملل باید توان خود را در زمینه صلح، امنیت، حقوق بشر و توسعه پایدار نشان دهد.
تا پیش از شروع جنگ اوکراین، ناتو و غرب در برابر بحران افغانستان از خود واکنشهای زیادی نشان دادند و سازمانهای بینالمللی شروع به جمعآوری کمکهای بشردوستانه برای افغانستان کردند. اما با شروع جنگ اوکراین، به نظر می رسد که تمرکزها از افغانستان برداشته شد و نگاهها به سوی اوکراین چرخید. سوالی که پیش میآید این است که چرا مساله افغانستان برای ناتو و ایالات متحده، نسبت به مساله اوکراین از اهمیت کمتری برخوردار است؟ و چرا واکنشهای غربی در برابر جنگ اوکراین شدید است؟ برای رسیدن به این پاسخ نه تنها لازم است ریشه بحرانهای کنونی هر دو کشور بررسی شود، بلکه مروری بر پیشینه تاریخی هر دو کشور، روابط آنها با دو بلوک شرق و غرب، اهمیت آنها برای هر دو طرف، اهمیت استراتژیک و ژئواستراتژیک هر دو کشور و وضعیت کنونی و تاثیر آنها در صحنه کنونی بینالملل بررسی شود.
سازمان ملل و فاجعه افغانستان
با حمله طالبان به افغانستان و اشغال این کشور توسط آنها، افغانستان با یک بحران انسانی بزرگ روبهرو شد. چنانکه مارتین گریفیتس، هماهنگ کننده کمکهای اضطراری سازمان ملل، در ژنو اعلام کرده بود که برای کمکهای بشردوستانه به افغانستان، ۴.۴ میلیارد دلار نیاز است، که این مبلغ، بیشترین درخواستی بوده که تاکنون برای یک کشور شده است. از طرفی فیلیپو گراندی، کمیساریای عالی سازمان ملل متحد در امور پناهندگان، برای حمایت از پناهجویان افغانی و جوامع میزبان آنها خواستار ۶۲۳ میلیون دلار شد. اما جنگ اوکراین و محدودیت منابع موجب شد تا تمرکزها برای تامین غذا، پول و امنیت در افغانستان برداشته شده و جهان با فاجعهای نو روبهرو شود. افغانستان که پیش از این نیز از حضور نیروهای ناتو در کشور خود خسته و فرسوده بود، اکنون با حمله طالبان به یکباره از پا افتاد و بنا بر گزارش موسسه صلح جهانی، ۲۴ میلیون نفر از جمعیت ۳۸ میلیونی افغانستان، نیاز به کمکهای بشردوستانه فوری دارند. این نیازها چنان فوری است که به گفته سازمان ملل اگر اقدام کافی صورت نگیرد، تا سال آینده میزان درخواست کمک برای این کشور به ۱۰ میلیارد دلار خواهد رسید.
در این میان نگرانیهایی وجود داشت که این مبلغ میتواند طالبان را از نظر مالی قوی تر کند و در واقع موجب حمایت از آنها شود. اما مارتین گریفیتس این احتمال را رد کرد و گفت این پول به طور کامل در اختیار نیروهای کمکرسان، کادر درمان و پزشکان حاضر در منطقه قرار میگیرد تا بتوانند آن را مستقیم برای ارائه خدمات و حمایت از مردم افغانستان صرف کنند. آنها اعلام کردهاند که اکنون نیمی از جمعیت این کشور دچار گرسنگی شدید هستند، ۹ میلیون نفر آواره شدهاند و میلیون ها کودک از رفتن به مدرسه بازماندهاند. در حال حاضر بیمارستانهای این کشور، نیرو، تجهیزات و دارو لازم را در اختیار ندارد. سازمان بهداشت جهانی در سپتامبر ۲۰۲۱ اعلام کرد که تنها ۱۷ درصد از مراکز درمانی این کشور فعال هستند و تا ماه اکتبر کمکهای بشردوستانه محدودی به این بخش شد.
به گزارش مرکز استراتژیک و مطالعات بین المللی آمریکا، ایالات متحده تمام پروژههای زیربنایی و کمکهایی که از طریق صندوق بین المللی پول و یا بانک توسعه آسیایی به این کشور کرده بود را به حالت تعلیق درآورده است و کلیه دارایی های افغانستان در بانکهای آمریکایی را مسدود کرده است. همین امر موجب بدتر شدن اوضاع اقتصادی افغانستان و فشار بیشتر بر مردم این کشور شده است و البته از طرفی هم آزاد کردن این پولها و ادامه پروژهها می تواند به تقویت بنیه طالبان کمک کند و این خود به نوعی به منزله حمایت از آنها و پشت کردن به مردم افغانستان محسوب می شود.
از طرفی طالبان، هرچند در نشستهای خبری و سخنرانیهایش خود تلاش کرد خود را دولتی موجه، معتدل و به دور از خشونت تعریف کند، اما در عمل هرگز نتوانست این ادعا را ثابت کند و از طرفی نیز نتوانست یک دولت منسجم و قابل اعتماد را عرضه کرده و به جهان نشان دهد قدرت سازماندهی و استفاده موثر از چنین کمکهایی را دارد.
هرچند این کمکها اگر هم به طور کامل تامین شود، در اساس، کمکهای فوری محسوب میشوند و در نهایت میتوانند برای مدتی نیازهای مردم این کشور را پوشش دهند، اما قرار نیست این کمکها در راستای توسعه پایدار و ایجاد زیرساختهای اساسی و بنیان اقتصادی افغانستان به کار گرفته شوند. چنین مبالغی اصولا در کشورهایی که فاقد یک حکومت مرکزی منسجم هستند، خود زمینهساز فساد و هدر رفت پول میشود. شاید به همین دلیل باشد که اغلب چنین کمکهایی متکی به نیروهای خارجی سازمانهای بینالمللی است و به طور مستقیم در اختیاز دولتها قرار نمی گیرد.
افغانستان در فراز و نشیب تاریخ
حتی اگر طالبان بتواند خود را به عنوان یک دولت کاملا منسجم و دارای استانداردهای سیاسی و اجتماعی کامل، ثابت کند، باز هم اختصاص چنین کمکهایی نمیتواند به افغانستان، به عنوان یکی از توسعه نیافتهترین کشورهای جهان، کمک چندانی محسوب شود. در واقع این کشور در طول تاریخ خود برای تشکیل یک دولت منسجم و مقتدر، موفقیت چندانی نداشته و تا قرن هجدهم همواره مورد هجوم اقوام ترک و مغول قرار میگرفته است. این وضعیت تا ظهور احمد شاه درانی در سال ۱۷۴۷ که توانست یک حکومت پشتون را در افغانستان تشکیل دهد ادامه پیدا کرد. این حکومت به مدت ۲۳۰ سال در کشور دوام آورد و البته ویژگیهای سنتی خود را که از پیشینیان ترک و مغول در این کشور به جای مانده بود را همچنان حفظ کرد. اختلافات قومی و جنگهای پی در پی بر سر جانشینی همچنان ادامه داشت تا زمانی که امیر عبدالرحمن توانست قدرت را در دست بگیرد.
عبدالرحمن در دوران سلطنت خود، از ۱۸۸۰ تا ۱۹۰۱ با تشکیل یک نظام قوی و متمرکز در کابل، همواره تلاش کرد تا بتواند زمینه را برای تشکیل یک دولت مدرن در افغانستان فراهم کند. اما جانشینان او نتوانستند این تمرکز را حفظ کنند و در نهایت، شاه امان الله نوه عبدالرحمن، در یک جنگ داخلی شکست خود و تخت سلطنت را به امرای تاجیک واگذار کرد. کودتای کمونیست ها در سال ۱۹۷۸ موجب شکست داوود، برادرزاده ظاهرشاه، که خود را رییس جمهور خود خوانده افغانستان میدانست شد. در این سالها افغانستان دچار یک تنش غیرقابل مهار شد که بیشباهت به جنگهای این کشور با انگلستان نبود.
کودتای کمونیستها و تهاجم شوروی به افغانستان، هرچند ساختار سیاسی این کشور را از هم پاشید و سنتهای قدیمی حکومت را از بین برد، اما جایگزینی هم برای آن وجود نداشت. خروج اتحاد جماهیر شوروی از افغانستان، عدم وجود ساختار سیاسی، درگیریهای داخلی و موضوع حق حاکمیت از جمله مواردی بودند که سببساز ظهور طالبان در سال ۱۹۹۶ در این کشور شد.
در سال ۲۰۰۱ و در پی حمله تروریستی ۱۱ سپتامبر، جورج بوش دستور حمله به افغانستان را صادر کرد. بدین ترتیب رژیم طالبان از هم فروپاشید و دولت حامد کرزای جانشین آن شد. اما این دولت نیز نتوانست ساختار سیاسی افغانستان را به شایستگی شکل دهد. نیروهای ناتو برای تامین امنیت افغانستان تا سال ۲۰۱۴ در این کشور ماندند، اما در سال ۲۰۱۵ ناتو نیروهای خود را از افغانستان خارج کرد و تنها یک گروه ۱۳ هزار نفری را برای فعالیتهای غیر جنگی و حمایت از دولت افغانستان باقی گذاشت.
در سال ۲۰۲۱ آمریکا خروج کامل نیروهای خود از افغانستان را اعلام کرد و همین امر موجب تقویت روحیه طالبان شد و به آنها این فرصت را داد تا تصرف شهرهای افغانستان را آغاز کنند. با فرار اشرف غنی، رییس جمهور افغانستان، طالبان به راحتی توانستند کاخ ریاست جمهوری را به تصرف خود درآورند و این به معنای آغاز دوباره حکومت طالبان بر مردم افغانستان شد.
این سیر تاریخی در افغانستان، همان مسیری بود که موجب شد امروز مردم این کشور در معرض مشکلات شدید معیشتی از قبیل غذا و دارو قرار بگیرند و کار به جایی برسد که آنتونیو گوترش هشدار بدهد که “افغانها فرزندان و اعضای بدنشان را میفروشند تا به خانوادههایشان غذا بدهند. درحالی که سازمان ملل در حال تلاش برای کمکرسانی فوری به افغانستان بود، ناگهان خبر حمله روسیه به اوکراین تیتر اول تمام رسانههای جهان شد.
اوکراین و رویایی بزرگ
حمله روسیه به اوکراین برای غرب اتفاق خوشایندی نیست. این اتفاق میتواند هشداری برای آغاز دوباره جنگ سرد باشد. به نظر میرسد که پوتین در تلاش است تا یک بار دیگر خود را وارد بازی بزرگ قدرت کند، این در حالی است که آمریکا حفظ توازن قدرت در اروپا را ترجیح می دهد. اوکراین همواره به شکلی حائلی بین روسیه و غرب قرار داشته است. هرچند این کشور هنوز به شکل رسمی به عضویت ناتو در نیامده است، اما توافقات نظامی، اقتصادی و تجاری متعددی با غرب دارد. آغاز این روابط به سال ۱۹۹۱ برمی گردد. زمانی که با فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی، اوکراین به عنوان یک کشور مستقل موجودیت خود را اعلام کرد. در آن زمان آمریکا به توسعه بازار آزاد در اوکراین کمک کرد و همواره تلاش کرد تا از طریق اوکراین به مناطق تحت نفوذ روسیه نزدیک شود. همین امر موجب نگرانی روسیه شده است. روسیه همواره نسبت به نزدیک شدن نیروهای ناتو به مرزها و مناطق تحت نفوذ سنتی خود نگران بوده است و در این رابطه بارها و به عناوین مختلف سعی کرده است تا مانع از نزدیکی اوکراین و سایر جمهوری های فدراسیون روسیه به ناتو بشود.
ایالات متحده آمریکا و اتحادیه اروپا از نزدیک شدن نیروهای نظامی روسیه به شرقی ترین کشورهای عضو ناتو نگران هستند. شاید تنش زدایی و جلوگیری از ادامه این جنگ بهترین گزینهای باشد که بتواند کابوس شروع جنگ جهانی سوم را بر هم بزند.
اوکراین یک جمهوری چند حزبی است که دوران تاریخی پر تنشی را پشت سر گذاشته است. بخش های مختلف اوکراین امروزی در هزاره پیش از میلاد، محل سکونت کیمریان، سکاها و سارماتی ها بوده است. اما در هزاره اول پس از میلاد، این منطقه مورد تهاجم اقوام متخلفی قرار گرفت. از جمله این اقوام گوتها، هونها، بلغارها، آوارها، خزرها و مجارها بودند. این تهاجمات تا زمان فتح این منطقه توسط مغولها ادامه داشت. در فاصله بین قرون ۱۴ تا ۱۸ میلادی بخشهایی از این کشور توسط لیتوانی، لهستان و روسیه اداره میشد. در همین زمان قزاقها نیز بخشی به نام هتمانات را به صورت خود مختار در اختیار داشتند. در قرن هجدهم بیشتر مناطق اوکراین تحت تسلط روسیه درآمد.
پس از جنگ جهانی دوم و انقلاب روسیه در سال ۱۹۱۷، بیشتر مناطق اوکراین جزئی از مناطق اتحاد جماهیر شوروی شد. هرچند بخشهایی از غرب آن، بین لهستان، چکسلواکی و رومانی تقسیم شد. اوکراین بین سالهای ۱۹۳۲ و ۱۹۳۳ در زمان استالین، دومین رهبر حزب کمونیست شوروی، دچار قحطی شدیدی به نام هولودومور شد.
این قحطی، که بزرگترین قحطی در طول تاریخ این کشور بود، توسط استالین ایجاد شد و یک پدیده طبیعی نبود. بلکه یک اتفاق طبیعی بود که توسط استالین و حکومت توتالیتاریستی شوروی، در راستای از بین بردن جمعیت دهقانی اوکراین ایجاد شد تا به این وسیله بتواند از جنبش میهنپرستی اوکراین جلوگیری کند. بسیاری از تاریخ نگاران، قحطی هولودومور را بزرگترین کشتار و نسل کشی تاریخ در زمان صلح دانستهاند که منجر به مرگ ۲/۲ تا ۱۰ میلیون نفر از مردم این کشور شد.
این کشور که در سال ۱۹۴۱ و در طول جنگ جهانی دوم، توسط کشورهای محور اشغال شده بود، پیش از آنکه توسط شوروی بازپس گرفته شود، تقریبا به یک ویرانه تبدیل شده بود. با پایان جنگ و ترسیم دوباره مرزهای اوکراین، مناطق غربی اشغال شده، مجددا به این کشور باز پس داده شد.
در سال ۱۹۸۶ حادثه چرنوبیل، در یکی از نیروگاههای هسته ای ساخت شوروی اتفاق افتاد. این حادثه که در نزدیکی شهر پریپیات اوکراین اتفاق افتاد، چه از نظر تلفات و چه از نظر هزینه، بزرگترین فاجعه هستهای تاریخ محسوب میشود. به طوری که برای پاکسازی محیط و مبارزه با خطرات ناشی ار حادثه، ۵۰۰ هزار نفر پاکساز و ۶۸ میلیارد دلار هزینه، صرف شد.
اوکراین در سال ۱۹۹۱ اعلام استقلال کرد. این کشور در دهه ۱۹۹۰ درگیر اصلاحات اقتصادی و سیاسی خود بود. مناقشات بر سر انتخابات ریاست جمهوری در سال ۲۰۰۴ به اوج خود رسید و اعتراضات تودهای بر سر نتایج انتخابات، به انقلاب نارنجی معروف شد. جنبش اعتراضی تودهای دیگری که در اوکراین اتفاق افتاد، جنبشی با محوریت میدان استقلال کیف بود که در نهایت در سال ۲۰۱۴ موجب سرنگونی دولت شد. در حالی که دولت موقت تلاش می کرد مشکلات وخیم اقتصادی کشور را حل کند، نیروهای روسیه به اوکراین حمله کرده و کریمه را اشغال کردند.
مدت کوتاهی پس از آن، در مارس ۲۰۱۴، کریمه استقلال خود را از اوکراین اعلام کرد و به روسیه ملحق شد. مبارزه بین جدایی طلبان طرفدار روسیه و نیروهای دولتی اوکراین، در شرق همچنان ادامه دارد. در اواخر سال ۲۰۲۱، روسیه نیروهای نظامی خود را در امتداد مرزهای اوکراین افزایش داد و در نهایت در فوریه ۲۰۲۲ به این کشور حمله کرد.
آمادگی نظامی روسیه برای اجرای عملیات ویژه
اما در نهایت پوتین دستور حمله به اوکراین را صادر کرد و اینبار برنامه، نه تنها تصرف بخشی از کشور اوکراین، بلکه هدف تمام این سرزمین بود. ارتش روسیه به اوکراین حمله کرد، و مردم اوکراین به شدت در برابر نظامیهای روس مقاومت کردند. این درحالی بود که بخش بزرگی از مردم روسیه نیز تمایلی به این جنگ نداشتند و نسبت به آن دست به اعتراض زدند. بهویژه اینکه بسیاری از مردمان دو سوی مرز با یکدیگر پیوندهای خانوادگی دارند و هیچ کدام تمایلی به بر هم زدن امنیت جانی دیگری ندارند.
در سال ۲۰۲۲ پوتین، رییس جمهور روسیه، روسها و اوکراینیها را یک ملت واحد خواند. پوتین با برادر خواندن دو ملت، روسیه را برادر بزرگتری خطاب کرد که باید مسئولیت برادر کوچکتر را بر عهده بگیرد. این سخن درحالی گفته شد که بیشتر اوکراینیها با آن مخالف هستند و از استقلال و رییس جمهور دموکرات خود دفاع میکنند و با سخن او مبنی بر این که “مردم اوکراین خواهان صلح هستند، اما اگر نیاز باشد، از استقلال کشورشان دفاع میکنند” موافق هستند.
حمله ۲۴ فوریه روسیه به اوکراین را میتوان بزرگترین جنگ اروپا پس از جنگ جهانی دوم دانست. هرچند تنشهای بین دو کشور چنانچه گفته شد، بخش بزرگی از تاریخ بین دو کشور را در بر می گیرد و از درگیری های کریمه و دونباس تا حمایت روسیه از جدایی طلبان اوکراینی، حوادث دریایی، جنگ سایبری و تنشهای سیاسی پس از تقویت نظامی روسیه در مرزهای اوکراین، همه نشان از احتمال وقوع چنین جنگی می داد. هرچند در تمام این مدت، روسیه داشتن هرگونه برنامهای برای حمله به اوکراین را رد می کرد. اما به گزارش واشنگتن پست، آمریکایی ها با استناد به تصاویر ماهوارهای و دسترسی به برخی سایتهای روسی، چنین حمله ای را پیش بینی می کردند.
در ماههای پیش از حمله، روسها تلاش می کردند تا مقامات اوکراینی را به روس هراسی و سرکوب روس زبانان متهم کنند. آنها در این مدت درخواستهای امنیتی زیادی را از اوکراین، ناتو و کشورهای عضو اتحادیه اروپا مطرح کردند. بنا بر گزارش مسکو تایمز، پوتین در ۹ دسامبر ۲۰۲۱ گفت: “روس هراسی اولین گام به سوی نسل کشی است”. اما در بیانیه مطبوعاتی ۱۸ فوریه، ادعاهای پوتین در رابطه با نسل کشی، توسط جوامع بین المللی رد شد.
بنابر گزارش رویترز، پوتین در سخنرانی ۲۱ فوریه، مشروعیت دولت اوکراین را زیر سوال برد و ادعا کرد اوکراین هرگز یک دولت مستقل نبوده است و در واقع این اشتباه از طرف لنین اتفاق افتاده بوده که اوکراین را یک جمهوری جداگانه و عضو اتحاد جماهیر شوروی اعلام کرده است و ادامه داد که استالین پس از جنگ جهانی دوم، قلمرو اوکراین را با اضافه کردن بخشهایی از مناطق اروپای شرقی به آن گسترش داده است و در نهایت نیز خروشچف به دلایلی کریمه را از روسیه جدا و به اوکراین داده است. در پی چنین ادعاهایی پوتین خواسته های خود را به ایالات متحده آمریکا و ناتو اعلام کرد. او درخواستی مبنی تصویب قانونی الزام آور در راستای جلوگیری از پیوستن اوکراین به ناتو و نیز حذف نیروهای چند ملیتی مستقر در کشورهای اروپای شرقی شد. اما ایالات متحده آمریکا و ناتو با این درخواست موافقت نکردند. روسیه نیز تهدید کرد که اگر ناتو به پیشروی خود در اروپای شرقی ادامه دهد، پاسخ او نظامی خواهد بود.
از طرفی بنا به گفته مرکز بین المللی وودرو و ویلسون کشورهای اروپای مرکزی و اروپای شرقی پیوستن به ناتو و استفاده از فرصتهای امنیتی و اقتصادی آن را به همپیمانی بدون سود با روسیه ترجیح میدادند. بنابراین درخواست یک پیمان رسمی برای جلوگیری از عضویت اوکراین در ناتو توسط آمریکا و اتحادیه اروپا رد شد. زیرا این درخواست با سیاست “درهای باز” پیمان ناتو همخوانی نداشت، اگرچه ناتو در برابر درخواستهای اوکراین نیز برای پیوستن به این پیمان تلاش قابل توجهی نکرد.
صدای نبرد از دونباس به گوش رسید
از ۱۷ فوریه ۲۰۲۲ درگیریهای نظامی در دونباس، بین روسیه و اوکراین آغاز شد. اوکراینی ها و جدایی طلبان طرفدار روسیه، هرکدام دیگری را به آغاز حمله متهم می کردند. به گزارش رویترز، یک روز بعد، در ۱۸ فوریه، درگیری ها بین دو طرف چنان بالا گرفت که جمهوری های دونتسک و لوهانسک دستوری مبنی بر تخلیه سریع و اجباری را به شهروندان غیرنظامی پایتختهای خود صادر کردند. هرچند به گفته ناظران و کارشناسان برای تخلیه کامل چندین ماه زمان لازم بود. در همین زمان روسیه و اوکراین تلاش می کردند با تشکیل کمپینهای رسانهای و انتشار فیلمها و تصاویر مختلف، یکدیگر را متهم به حمله، انفجار و گلوله باران کنند.
وقتی آتش جنگ شعلهور میشود
به گزارش رویترز، در تاریخ ۲۱ فوریه، ولادیمیر پوتین در طی یک سخنرانی اعلام کرد که جمهوری های دونتسک و لوهانسک را از نظر دیپلماتیک به رسمیت میشناسد و همان شب دستور استقرار نیروهای روسی در دونباس را صادر کرد و نام آن را “ماموریت حفظ صلح” گذاشت. برخی از اعضای شورای امنیت، این حرکت روسیه را مداخله در امور داخلی اوکراین دانستند و آن را محکوم کردند و هیچ کس از آن حمایت نکرد. بنا به اعلام سی ان ان، در ۲۲ فوریه، با اتفاق آرای شورای فدراسیون روسیه، پوتین مصوبه استفاده از نیروهای نظامی را در خارج از روسیه دریافت کرد.
زلنسکی نیز در پاسخ به این حرکت، دستور استفاده از نیروهای ذخیره ارتش را صادر کرد. فردای آن روز پارلمان اوکراین وضعیت اضطراری ۳۰ روزه در کشور اعلام کرد و به تمام نیروهای نظامی ذخیره، دستور آماده باش داد. روسیه با سرعت سفارت خود در کیف را تخلیه کرد و چنانچه آسوشیتدپرس اعلام کرده است، بانکهای اوکراینی به طور گسترده مورد حمله هکرهای روسی قرار گرفتند.
در ۲۳ فوریه، زلنسکی با سخرانی که به زبان روسی انجام داد، از شهروندان روسیه خواست تا از وقوع جنگ پیشگیری کنند. او در این سخنرانی ادعاهای روسیه در مورد نئونازیها را رد کرد و اعلام کرد که هرگز قصد حمله به دونباس را ندارد. اما به گزارش مسکو تایمز، در همان روز دیمیتری پسکوف، سخنگوی کاخ کرملین، مدعی شد که نامهای از رهبران جدایی طلب دونتسک و لوهانسک برای پوتین ارسال شده است و در آن گفتهاند که گلوله باران اوکرینیها موجب کشته شدن غیرنظامیان شده و از روسیه تقاضای حمایت نظامی کردهاند.
درست ۳۰ دقیقه پس از اعلام این خبر، اوکراین در پاسخ به آن درخواست یک جلسه فوری شورای امنیت سازمان ملل را داد که در ساعت ۲۱:۳۰ همان شب تشکیل شد و بنا بر گزارش وال استریت ژورنال، سرگئی کیسلیتا، نماینده اوکراین، از نماینده روسیه خواست تا “برای توقف جنگ، هر کاری را که ممکن است انجام دهد” و یا از سمت خود به عنوان رییس شورای امنیت سازمان ملل استعفا بدهد. اما واسیلی نبنزیا، نماینده روسیه این پیشنهاد را نپذیرفت.
عملیات ویژه روسیه در اوکراین
در صبح روز ۲۴ فوریه، پوتین یک عملیات نظامی ویژه را تحت عنوان غیر نظامی کردن اوکراین، علیه این کشور آغاز کرد. چنانچه سی ان ان اعلام کرده است، از اوایل صبح سراسر اوکراین، از جمله کیف، پایتخت این کشور مورد حملات هوایی و موشک باران قرار گرفت و به دنبال آن حملات زمینی شدیدی از نقاط متعدد صورت گرفت. زلنسکی بلافاصله حکومت نظامی و بسیج عمومی را اعلام کرد و از تمام مردان ۱۸ تا ۶۰ ساله خواست تا به دفاع از کشورشان بپردازند. روسیه از چهار جبهه اوکراین را مورد حمله قرار داد. این حملات در جبهه شمالی از بلاروس به سمت کیف، در جبهه شمال شرقی به سمت خارکف، در جبهه جنوبی از سمت کریمه و در جبهه جبوب شرقی از شهرهای دونتسک و لوهانسک آغاز شد. در ماه مارس اوکراین موفق شد با وجود تلفات سنگین و مقاومت شدید، جلوی پیشروی روسها به سمت کیف را بگیرد و آنها را مجبور به عقب نشینی کند. در ۸ آوریل، روسیه نیروهای خود را در دونباس مستقر کرد و در ۱۹ آوریل در جبهه ای به طول ۵۰۰ کیلومتر، حملهای را از خارکف تا دونتسک و لوهانسک آغاز کرد. اما در ۱۳ مه اوکراین موفق شد نیروهای روسی را مجبور به عقب نشینی از خارکف کند. اما در ۲۰ مه ماریوپل به دنبال محاصره طولانی مدت کارخانه فولاد آزوفستال به دست نیروهای روسی افتاد.
اوکراین و افغانستان، دو جنگ متفاوت
جنگ بین اوکراین و روسیه، با جنگ طالبان در افغانستان تفاوتهای ریشهای دارد. اوکراین کشوری است مستقل و دارای حاکمیتی غرب محور. با حمله روسیه به این کشور اوکراین با پشتیبانی حامیان غربی خود توانست از پیروزی سریع روسها جلوگیری کرده و هزینههای بسیاری را به روسیه تحمیل کند. حامیان اوکراین با تحریم روسیه، به اقتصاد این کشور فشار آوردند و در نهایت، روسیه نتوانست در یک قدرتنمایی بزرگ و سریع، اوکراین را شکست دهد. در کنار تمام موقعیتهای استراتژیک اوکراین، ساختار فرهنگی، سیاسی و اجتماعی و ویژگیهای فردی رییس جمهور آن نیز در میزان مقاومت این کشور و شرایط بهوجود آمده تاثیر قابل توجهی دارد.
در مقابل، وضعیت افغانستان از شرایط کاملا متفاوتی برخوردار است. طالبان با آمریکاییها توافق کردند که اجازه ندهند افغانستان به پایگاه تروریستهایی تبدیل شود که ممکن است غرب را تهدید کنند. پس از این توافق آمریکا نیروهای خود را از افغانستان خارج کرد و طالبان به راحتی توانستند عنان اختیار را در افغانستان به دست گیرند. آنها در عرض یک ماه بیشتر مناطق افغانستان را تحت کنترل خود درآوردند. به گفته آتلانتیک کانسیل، فروپاشی نیروهای امنیتی افغانستان، در نتیجه انزوای سطح عملیاتی بود. در دکترین ارتش ایالات متحده، انزوا به معنای محدود کردن دشمن، چه از نظر فیزیکی و چه از نظر روانی و جلوگیری از آزادی حرکت و تقویت درونی است. طالبان در طول ۱۸ ماه، با بهرهگیری از ضعفهای اساسی در نیروهای امنیتی کشور و با استفاده از دکترین منزوی کردن، توانستند پیروز شوند. در ابتدا اشرف غنی تمرکز خود را برای مبارزه با طالبان بر روی پاسگاههای کوچک و پستهای بازرسی گذاشته بود و از این طریق برای جلب حمایت گسترده سیاسی تلاش می کرد. او به گروههای مختلف سیاسی متوسل شده بود و انتظار داشت آنها با رویکردی واحد به مبارزه با طالبان بپردازند. اما واقعیت نظامی به گونهای دیگر بود و هرگز یک نیروی متمرکز و قوی تشکیل نشد. طالبان از این نقطه ضعف استفاده کردند و با کنترل راههای زمینی و مختل کردن وضعیت نیروی هوایی که مسئولیت رساندن تدارکات به پاسگاهها را داشت، آنها را تحت فشار قرار داد. در نتیجه نیروهای افغان، با کمبود آب، غذا و مهمات روبهرو شدند.
طالبان با استفاده از توافقنامهای که پیش از این با ترامپ بسته بودند، حکومت غنی را تضعیف کردند. در نهایت اشرف غنی نیز از کشور فرار کرد و با فروپاشی کامل ارتش افغانستان، طالبان پیروز شدند.
در چنین شرایطی ایران در صدد حفظ امنیت مرزهای خود بود و افغانستان از طالبان حمایت کرد. در حالی که کشورهایی مانند چین، روسیه و کشورهای آسیای مرکزی، به دنبال جلوگیری از ورود پناه جویان و پیشبرد منافع اقتصادی خود هستند.
شاخصهای انسانی در دو سرزمین
موفقیت اوکراین و شکست افغانستان هر دو در حالی اتفاق افتاد، که هر دو کشور دچار آشفتگی های سیاسی، انتخابات مناقشه برانگیز، ضعف بخشهای امنیتی و به گزارش سازمان صلح جهانی آمریکا، فساد گسترده، که بنا بر گزارش این سازمان هر دو کشور با توجه به شاخص ادراک فساد سازمان شفافیت بین الملل، از سایر همسایگان خود فاسدتر اعلام شدهاند، بودهاند.
تفاوتهای گستردهای بین این دو کشور وجود دارد. برای مثال اوکراین از سطح توسعه بسیار بالاتر و متوسط درآمد بیشتری نسبت به افغانستان قرار دارد. جمعیت اوکراین ۱۰۰ درصد باسواد هستند و در مقابل تنها ۳۷ درصد از جمعیت افغانستان باسواد محسوب می شوند. به طور کلی شاخصهای انسانی و اجتماعی در اوکراین نسبت به افغانستان در سطح بالاتری قرار دارد و تقسیمبندیهای قومی در این کشور بسیار کمتر است. از طرفی افغانستان دارای تاریخی چند صد ساله به عنوان یک کشور مستقل است، درحالی که اوکراین در این زمینه بسیار عقبتر از افغانستان است. نکته قوت دیگری که می توان برای افغانستان ذکر کرد این است که طالبان به عنوان یک گروهک شبه نظامی، در مقابل کشور قدرتمند روسیه بسیار ضعیف محسوب می شود و مبارزه با آن به مراتب آسانتر از مبارزه با روسیه است.
ناتو در افغانستان، ناتو در اوکراین
مساله قابل تامل این است که ایالات متحده، ناتو و کشورهای عضو این پیمان، در حالی از اوکراین حمایت کردند و در مقاومت این کشور برابر نیروهای روسی تاثیرگذار بودند، که در افغانستان شکست خوردند. تضادهایی که پیشتر به آن اشاره شد، می توانند دلایل موثری بر این امر باشند. جنگ افغانستان، بیشتر یک شورش بود تا یک جنگ. دشمن خارجی وجود نداشت، هرچند پاکستان همواره از طالبان حمایت کرد و همین امر کمک بزرگی به پیروزی طالبان کرد. زیرا شورشهای داخلی عموما بدون وجود یک پایگاه خارجی، نمی توانند شکل بگیرند و یا دوام بیاورند.
در حالی که اقدامات نظامی در افغانستان، بیشتر جنبه مبارزه با یک شورش داخلی را داشت، جنگ اوکراین، یک جنگ تمام عیار در مقابل یک دشمن خارجی قدرتمند محسوب می شود. بازتاب رسانهای از حمله روسیه به اوکراین، برای این کشور بسیار مثبت بود و احساسات عمومی را به نفع اوکراین تحریک کرد. یکپارچگی بخش عظیم ملت اوکراین در برابر حمله روسیه بسیار قابل توجه است. گروهها و احزاب سیاسی اوکراین، باوجود اختلافات بین خود، از جمله دیدگاههای متفاوت در مورد روسیه، علیه تهدید روسیه با یکدیگر متحد شدند و یک وحدت ملی فراقانونی بهوجود آمد. اما دولت افغانستان نتوانست چنین یکپارچگی را در میان اقوام و گروههای مختلف، ایجاد کند و سیاستمداران افغان همچنان به اختلافات داخلی خود ادامه دادند و هیچگونه اتحادی را علیه تهدید طالبان تشکیل ندادند. دیدگاه افغانها بیشتر آرمانگرایانه بود، در حالی که اوکراینی ها به تهدید و حمله روسیه به کشورشان نگاه واقعگرایانه و محافظهکارانهای داشتند. همین عوامل موجب شد که نیروهای نظامی و امنیتی اوکراین بتوانند در برابر دشمن مقاومت کنند و ناتو بتواند از این کشور به طور موثری حمایت کند. اما نیروهای نظامی و امنیتی افغانستان، حتی با کمک ناتو و ایالات متحده نیز نتوانستند مقاومت کنند و در نهایت، این طالبان بودند که قدرت را در دست گرفتند. نیروهای ناتو در افغانستان، میبایست ارتش و پلیس این کشور را بازمهندسی کرده و زیرساختهای آن را مدرن سازی کنند. درحالی که ارتش و نیروهای امنیتی اوکراین، بسیار پیشرفته تر از افغانستان بودند و توسعه آن از سال ۱۹۹۴ آغاز و از سال ۲۰۱۴ به بعد، سرعت گرفته بود.
بنا بر اعلام موسسه صلح جهانی آمریکا، بودجه نظامی افغانستان معادل یک چهارم تولید ناخالص داخلی این کشور بوده است و بنابراین بیشترین قسمت آن از کمکهای خارجی تامین میشد. اما اوکراین گرچه با آغاز جنگ، تجهیزات نظامی قابل توجهی را از کشورهای خارجی دریافت کرد، اما تا پیش از این، کمکهای نظامی که دریافت کرده بود بسیار ناچیز بودند.
یکی دیگر از تفاوتهای موجود، اختلاف نظر غرب درباره حضور نظامی در این دو کشور است. در حالی که اعضای مختلف ناتو و احزاب مختلف آمریکا، در رابطه با فعالیت نظامی در افغانستان دیدگاههای متفاوتی داشتند و به طور یکپارچه موافق حضور در این کشور نبودند و نیز در سالهای اخیر شاهد اعتراضات و اعلامیههای سیاسی در سطوح بالای مقامات ایالات متحده مبنی بر خروج کامل نیروها از افغانستان بودیم، در رابطه با اوکراین چنین دوگانگیهایی وجود نداشت. به گزارش موسسه صلح آمریکا، ایالات متحده و ناتو به سرعت در مرزهای غربی اوکراین مستقر شدند و با کمکهای نظامی و میزان قابل توجهی کمکهای غیر نظامی و اعمال تحریم علیه روسیه، به دفاع از اوکراین کمک کردند.
جنگ اوکراین و تغییر اولویتهای غرب
حضور طولانی مدت نیروهای آمریکایی در افغانستان و نیز صرف بودجههای کلان بدون برداشت متناسب، موجب خستگی آمریکاییها و تمایل آنها به پایان حضور در این کشور شده بود. گرچه در دهه اول حضور آمریکا در این کشور، ساختار سیاسی افغانستان به سمت ثبات پس از جنگ حرکت کرد، اما در دهه دوم حضور نیروهای آمریکایی، بیشتر به ستونی تبدیل شده بود که از یک طرف بار اضافهای را به دوش خود احساس میکرد و از طرف دیگر شرایط را برای خروج مناسب نمیدید.
از طرف دیگر آنچه برای آمریکاییها اهمیت داشت، نه افغانستان، بلکه روسیه بود. زیرا روسیه در زمان تسلط طالبان بر افغانستان، تلاش کرده بود با هدف دشمنی با آمریکا رابطهای تاکتیکی با طالبان ایجاد کند و نیز در صورت پیروزی قطعی طالبان در این کشور، بتواند با ایجاد روابط دیپلماتیک با آن ها از ورود مواد مخدر و نیروهای تروریستی به مناطق آسیای مرکزی و سایر حوزههای تحت نفوذ روسیه جلوگیری کند. البته خروج غربیها از افغانستان میتواند آنها را به سمت گسترش روابط منطقهای، به ویژه افغانستان سوق بدهد.
اما در رابطه با اوکراین وضعیت متفاوتی وجود دارد. جنگ روسیه با اوکراین، در واقع جنگ بین بلوک شرق و بلوک غرب محسوب میشود. این جنگ نه تنها، زنگ خطری برای اتحادیه اروپا و ناتو است، بلکه میتواند بر روابط غرب و چین نیز تاثیر داشته باشد. بنابراین بحران اوکراین، مساله افغانستان را برای غرب کمرنگ کرد و قدرتهای بزرگ غربی ترجیح دادند که تمرکز خود را به سمت اوکراین سوق دهند.
آنچه برای صلح جهانی لازم است
بسیاری از تحلیلگران حمله روسیه به اوکراین را مقدمهای برای آغاز یک جنگ جهانی دیگر میدانند. تجربه بشر از دو جنگ جهانی پیشین، بسیار خونین و دردناک است. پیشرفت تسلیحات جنگی و سلاحهای کشتار جمعی در فاصله بعد از جنگ جهانی دوم، نشان از ترسناکتر بودن سومین جنگ جهانی میدهد. یک نگاه واقعگرایانه به غرب نشان میدهد که هرچند ارسال کمکهای بشردوستانه به افغانستان ضروری است، اما در حال حاضر توان تغییر حکومت در این کشور را ندارد. بنابراین بهتر است کشورها و قدرتهای منطقهای مانند ایران تلاش کند تا با میانجیگری و گفتگو میان کشورهای افغانستان، پاکستان، چین و روسیه از بروز تنشهای بیشتر در منطقه جلوگیری کنند. بهتر است ایران با سرمایهگذاری و افزایش حضور خود در منطقه قفقاز، آسیای مرکزی و آسیای میانه و کمک به اقتصاد و امنیت کشورهای این منطقه و ایجاد تعاملات سیاسی دوستانه با آنها، جلوی گسترش سرمایهگذاری غرب در این مناطق را بگیرد، تا بدین وسیله از ایجاد تنش میان روسیه، چین و آمریکا گرفته شود. از طرفی غرب نیز باید از نگاه دوگانه به افغانستان و اوکراین دست بردارد. بدین معنا که اگر دولت اوکراین براساس اصول دموکراسی و انتخاب آزاد بنا شده است و ایالات متحده از این انتخاب حمایت می کند، باید چنین حقی را برای افغانستان نیز قائل باشد و طالبان را به عنوان یک حکومت مشروع، به رسمیت نشناسد.
***مسئولیت صحت و سقم مطلب موجود به عهده نویسنده است و انتشار آن به معنی تایید یا بیانگر دیدگاه مرکز آینده پژوهی جهان اسلام نیست.