در این گزارش بر آنیم که نگاه اسلام به منع خشونت علیه زنان را بیان کنیم؛ ضمن اینکه در پی پاسخ به این سؤال هستیم که منع خشونت علیه زنان در اسلام چه جایگاهی دارد.
خشونت علیه زنان از جمله مسائل مهم اجتماعی در سراسر دنیاست که از دهۀ 90 در دستور کار سیاسی و اجتماعی کشورها و نهادهای بینالمللی قرار گرفته است. در کشورهای اسلامی نیز این خشونت دیده میشود و عدهای از تحلیلگران این خشونت را به اسلام ربط میدهند؛ اما خشونت رفتاری است که در همۀ کشورها مشاهده میشود و گروههای ضعیفتر و آسیبپذیرتر، مانند زنان، کودکان، سالخوردگان و گروههای اقلیت، قربانیان ستمپذیر نابرابریهای اجتماعی و اقتصادیاند. این در حالی است که از نگاه اسلام نمیتوان گفت زن برتر از مرد است یا مرد برتر از زن؛ زیرا هر دو انسان هستند و تنها در صورتی یکی بر دیگری برتری دارد که علم و تقوای او بیشتر باشد. ازاینرو احکام خشونتبار نمیتواند احکام اسلام باشد. خشونت علیه زن، انحرافی است که در روابط انسانی پدید میآید؛ ازاینرو باید علل خشونت علیه زنان در کشورهای اسلامی را در جای دیگری کاوید و برای حذف این پدیدۀ ناهنجار در زندگی انسان تلاش کرد.
اسلام مدعی است که کاملترین روش زندگی را توصیه کرده است و شیوۀ پیشنهادی آن مناسبترین راهکار زیست بر اساس ماهیت انسانی است. از طرف دیگر، اسلام و شریعت اسلامی، بهعنوان کاملترین دین، مقبول بسیاری از جوامع است و حدود 3میلیارد مسلمان از آن پیروی میکنند. به همین دلیل، توجه بسیاری از اندیشمندان به دیدگاه اسلام به زن دوخته شده است. ازاینرو در ادامه، دیدگاههای مختلف به نگاه اسلام به منع زنان بیان میشود تا جایگاه منع خشونت علیه زنان بیشتر روشن شود. برای نمونه، در بحث دربارۀ خشونت علیه زنان از منظر تفاسیر قرآنی، رئیسالساداتی در مقالۀ خود با بیان اینکه برخی تفاسیر باعث شدهاند موضوع زن در خانواده و در اندیشۀ اسلامی با چالش مواجه شود، به آیات و روایاتی اشاره میکند که بهزعم خوانندگان منابع اسلامی، ارج و مقام زن را تنزل داده است. از جملۀ این آیات آیۀ 34 سورۀ نساء است. مدعیان فقدان کفایت دین، این آیه را مبنایی برای خشونت علیه زنان تلقی کرده و در تبلیغات ضد دینی از آن استفاده میکنند. یکی از واژههای کلیدی آیۀ مبارکه که در ایجاد شبهه دربارۀ دیدگاه اسلام به زنان و راهکارش برای بهبود روابط خانوادگی مؤثر است، کلمۀ «وَاضرِبوهُنَّ» است. برای بررسی و فهم دقیق موضوع، ابتدا دیدگاه قرآن به زنان را از منظری کلی برمیرسیم.
قرآن حداقل از دو منظر متفاوت به زن مینگرد:
1. از منظر انسانبودن: در این منظر، زن انسان تلقی میشود و میتواند مؤمن به احکام الهی یا کافر بِدان باشد و در هر صورت، میان دو جنس تفاوتی در آثار مترتب بر اعتقادات آنها و عمل به آن وجود ندارد. دراینباره آیاتی در قرآن کریم وجود دارد که صراحتاً نگاه یکسان به زن و مرد را نشان میدهد.
2. از منظر جایگاه اجتماعی در جامعه: نقش، وظایف، حقوق و عملکرد زن در جامعه، اعم از کلیت اجتماع و بخشهای کوچکتر آن که شامل خانواده نیز میشود، از این زاویهدید بررسی میشود. از این دیدگاه، میان زن و مرد تفاوت وجود دارد و وجود احکام متفاوت میان زن و مرد در عرصۀ اجتماعی توجیه میشود.
در تحلیل نهایی، بنای قرآن بر حفظ کیان خانواده است. گفتمان قرآن در آیۀ نساء نیز دربارۀ خانواده است. بر همین اساس است که در هنگام تخطی زن از وظیفۀ تمکین، در هنگامی که حق نفقۀ خود را از مرد دریافت کرده است، برای بازگرداندن زن به فضای محبت که بنیان خانواده را تشکیل میدهد، به این امر اشاره شده است. شرایط اعمال «وَاضرِبوهُنَّ» نیز بهگونهای است که حالت هشدار و اعلام نارضایتی داشته باشد و دلیل اصلی این توصیۀ قرآن هم نگهداشتن کانون خانواده در سایۀ محبت و انذار از نافرمانی حدود الهی است.
از دیدگاهی دیگر میتوان گفت پیام هر دینی لاجرم تحتتأثیر شرایط اجتماعی و فرهنگی زمان نزول خود بوده است. آنچه در این بحثها میان دو گروه موافق و مخالف «زنستیز»بودن قرآن و اسلام نادیده گرفته میشود، بستر نزول قرآن و وضع عرب در سالهای ابتدایی ظهور اسلام است. به همین دلیل، بستر مردسالارانۀ نزول قرآن لاجرم خود را در آیات قرآن و سپس در تفاسیر قرآن منعکس کرده است. همچنین، مردسالاری حاکم بر جامعۀ آن زمان باعث شده است پیام اصلی حاکم بر قرآن تدریجاً به فراموشی سپرده شود.
به همین دلیل برای درک پیام و مقصد اصلی قرآن باید بستر نزول آیات را در نظر گرفت و همچنین پیام قرآن را در کلیت آن بررسی کرد. تفسیر آیهبهآیه، بدون درنظرگرفتن روح قرآن و محتوای کلی سوره و نیز بدون درنظرگرفتن زمینۀ شکلگیری آیات، میتواند به برداشتهای غلط و تفاسیر تبعیضآمیز در موضوع زنان منجر شود.
رفعت حسن، پژوهشگر مسلمان نیز بر این عقیده است که قرآن متنی مساواتطلبانه است؛ اما بهدلیل غیبت تاریخی زنان در تفسیر قرآن، همۀ تفاسیر بر طبق نظر و سلیقۀ مردان بودهاند و ازاینرو دربارۀ زنان گرفتار نگاه تبعیضآمیز شدهاند. بهباور حسن، اگر به زنان فرصت مشارکت در تفسیر آیات قرآن داده شده بود، آنگاه با تفاسیری سراسر مردسالارانه و یکسویه روبهرو نبودیم.
بیسوادی زنان مسلمان کشورهای مسلماننشین و نادیدهگرفتهشدن حقوق آنان در جوامع مردسالار باعث شده است آنان نتوانند نقش کنشگرانۀ خود را به عنوان زن مسلمان ایفا کنند و در نتیجه، زنان مسلمان، ناآگاه به حقوق خود باقی ماندهاند. به همین دلیل برای مبارزه با این موضوع نهتنها لازم است به زنان فرصت برابر در اشتغال و حقوق اجتماعی و سیاسی داده شود، بلکه ضروری است که آنان تحصیل کنند تا بتوانند برداشتهای غلط مربوط به زنان را تشخیص دهند، وظایف خود را بشناسند، از دیدگاه مساوی خداوند به زنان در قرآن آگاه شوند و وارد عرصۀ تفسیر قرآن شوند تا از ورود و گسترش بیشتر تفاسیر مردسالارانه جلوگیری کنند.
قرآن در زمان نزول خود، پیامی انقلابی برای زنان تحتتبعیض و ظلم بههمراه داشت و برخی از سنّتهای مردسالارانه را فوراً منسوخ کرد؛ اما نسخ یکباره و بهکلیِ تمامی قوانین و سنّتهای مردسالارانه میتوانست دشواریهای بسیاری برای انتقال پیام اسلام بههمراه داشته باشد و مثلاً باعث سرپیچی افراد زیادی از دستورهای الهی شود. به همین دلیل بهترین رویکرد، تغییر و اصلاحات تدریجی بود؛ به این معنا که تنها برخی از قوانین و آداب مردسالارانه منسوخ شد، نظیر اینکه زنان پیش از اسلام هیچ ارثی نمیبردند؛ اما اسلام به آنان حق ارثی متناسب با پذیرش جامعۀ آن زمان عطا کرد یا اینکه مردان میتوانستند بهشکل غیرمحدود همسر اختیار کنند و اسلام این امر را به چهار همسر محدود کرد. همچنین در جامعۀ آن روز عرب، مردان بهراحتی میتوانستند زن خود را طلاق دهند؛ ولی اسلام برای طلاقدادن زنان محدودیتهای مختلفی قرار داد.
بعد از وفات پیامبر اسلام، زمینههای مردسالارانه، خود را دوباره به جامعه تحمیل کردند و تغییرات تدریجی به سود زنان ادامه نیافت و بسیاری از اصلاحات پیشنهادشده در قرآن و در سیرۀ نبوی یا اجرا نشدند یا به فراموشی سپرده شدند. این نکته نشان میدهد که در اصل، طرز نگاه مردسالارانه است که تفاسیر زنستیز ارائه میدهد؛ حال آنکه در نظر خداوند، فرقی میان زن و مرد نیست. برای مثال، تفسیری مردسالارانه میتواند لغت «ناس» یا «بشر» را تنها به مردان تفسیر کند؛ در حالی که تفسیری برابریطلبانه، آن را بهمعنای همۀ انسانها که شامل زن و مرد میشود، تفسیر میکند.
در دوران جاهلیت، ارزش انسانها را به جنگیدن و فعالیت اقتصادی میدانستند و برای همین زن ارزش نداشت؛ اما اسلام زن را نجات داد و مقام او را فراز آورد. این ظلم به اسلام است که میگویند اسلام بین زن و مرد تبعیض قائل میشود؛ در حالی که اسلام عین عدالت اجتماعی است. اسلام منشأ خشونت علیه زنان نیست و تفسیر خشونتآمیز تفسیری شخصی است. دیدگاههای جاهلیای که در حوزۀ زنان وجود داشته است، در روند افزایش زنستیزی مؤثر بوده است.
در این راستا، آیینهوند به بررسی باورهای غلط در دوران اعراب جاهلی میپردازد. یکی از این دیدگاهها این است که زن مصرفکنندۀ غیرمدافع است؛ به این معنا که در میان اعراب جاهلی، از بین زن که مصرفکنندۀ غیرمدافع بود و قدرت شمشیرزدن نداشت و مرد که شمشیرزن بود و فعالیت اقتصادی داشت، مرد را انتخاب میکردند و زن را به خاک میسپردند. باور عامیانۀ دیگر، نقصان عقل زن و کاملبودن عقل مرد است و در نتیجه، کسی که عقلش کم است، باید از کسی که عقل بیشتری دارد، اطاعت کند. این باوری است که هیچگاه سندیت آن ثابت نشد. باور دیگر، باور فریبخوردن مرد و گرفتارشدن او در چنگال فتنۀ زن است و اینکه مرد به این دلیل باید از زن پرهیز کند. در عصر عباسیان، این نگاه زنستیزانه به نقطۀ اوج خود رسید.
بنابر آنچه گفته شد خشونتهای فزاینده علیه زنان در سنّتهای نادرست ریشه دارد، نه در دین و باورهای دینی. خشونت علیه زنان وقتی کاهش پیدا خواهد کرد که مردم و ارگانهای دولتی و نهادهای مدنی با عوامل اصلی آن مبارزه کنند.
در راستای نگاه مساواتطلبانه به زن از رهبر معظم انقلاب نقل شده است: «من مکرّر عرض کردهام این حدیث معروف را که «اَلمَرأَةُ رَیحانَةٌ وَ لَیسَت بِقَهرَمانَة»؛ قهرمان، در تعبیرات رایج عربی، به آن کارگزار میگویند؛ مثل «اَمَرَ قَهرِمانَهُ بِکَذا»؛ مثلاً فلان صاحب ملک و املاک فراوان به قهرمان خودش، یعنی آن کسی که کارگزار امور این املاک است، گفت. به این میگویند قهرمان. در این حدیث میگوید خیال نکن زن کارگزار تو داخل خانه است که باید کارهای خانه را [انجام دهد]. اینجوری نیست. خب ببینید این خودش یک فصلی است که از آن چندین فصل گشوده میشود: مسئلۀ احترام کار زن در خانه و عدم الزام او، مجبورنبودن او، قابل خریداری شدن این کار یعنی قابل مبادله بودن با پول. اینها چیزهایی است که خب در اسلام هست، در فقه اسلام هست.»
در مجموع و با توجه به نگاهی کلی به نظریات اسلام دربارۀ منع خشونت علیه زنان نتیجه میگیریم نگاه جزئی به واژگان و آیات قرآن باید به نگاه کلانتر و گفتمانی تبدیل شود؛ ضمن اینکه مجامع علمی دینی باید با بررسی منطق قرآن کریم و روایات، در برابر نظرات و تعرضات حاصل از کجفهمی و جزئینگری جوابگو باشند.