کشورهای اسلامی جدا از داشتن اشتراکات و همانندی های عمیق دینی ، مذهبی ، سیاسی و تضاد منافع در حوزه های ملی وغیر ملی از نظامهای سیاسی ، شرایط اقتصادی و فرهنگی و دربرخی جهات متفاوتی برخوردارند . در این راستا برای بررسی بیشتر نوع همگرایی و یا واگرایی این کشورها و بررسی عوامل واگرایی در آن گفتگویی با دکتر سلیمانی داشته ایم:
بسترهای مفاهمه و همگرایی کشورهای اسلامی را در مرتبه نخست میان این کشورها و دیگر بازیگران عرصه بین الملل چگونه ارزیابی میکنید؟
با نگاهی به اوضاع حاکم بر نظام بین الملل پسا دو قطبی و جنگ سرد و شناسایی مولفه های اساسی آن بوضوح در می یابیم که در جهان متکثر ، غیر منعطف یا کم منعطف، تقریبا سلسله مراتبی رها شده در فضای نه تک قطبی و نه چندقطبی سیستم بین الملل کنونی با آمیزه ای از رویکردهای ایدیولوژیک، عملگریانه ، ساختارگرا و واقع بینانه که شاهد نبرد میان ذهنی گرایی وعینی گرایی هستیم . حوزه های جغرافیایی و اقتصادی مفاهمه و همگرایی متفاوت است. رویکرد عملگرایی ،رءالیستی وایده آلیستی بر رویکرد ایده الیستی وعملگرایی می چربد و بازی برد-باخت و حتی در برخی موارد بازی با حاصل جمع صفر را جایگزین بازی برد-برد میکند تا آنجا که می توان گفت در دنیای کنونی بازی برد -برد برابر اساسا وجود ندارد و در خوش بینانه ترین حالت میتوان از بازی بیش برد-کم برد سخن به میان آورد؟ لذا درچنین فضایی نمیتوان از مفاهمه وهمگرایی اکثریتی میان آن دسته از کشورهایی که رویکرد ایده آلیستی -پراگماتیستی صحبت کرد. در مقایسه با چنین شرایطی ، میتوان گفت که مفاهمه و همگرایی میان کشورهایی که رویکرد پراگماتیستی-ایده الیستی دارند بسیار بیشتر از مجموعه کشورهایی است که از استراتژی برعکس برخوردارند.
از آنجا که چنین شرایطی سبب وابستگی کشورهای درحال توسعه را به کشورهای توسعه یافته میگردد لذا میزان مفاهمه میان آنها را به کمترین حد ممکن تقلیل میدهد.در واقع میان رویکرد ایده آلیستی ، غیردموکراتیک یا کمتر دموکراتیک بودن و توسعه نیافتگی و درحال توسعه بودن رابطه مستقیمی وجود دارد و همینطور میان پراگماتیست بودن ، دموکراتیک بودن و توسعه یافتگی رابطه مستقیم وجود دارد.
متاسفانه اکثریت قاطع کشورهای اسلامی (منهای دو یا سه کشور ) در ردیف کشورهای غیر پراگماتیست قرار می گیرند که وابستگی های زیادی به دول عملگرا و بازیگر اصلی صحنه روابط بین الملل دارند و به همین دلیل امکان مفاهمه و همگرایی میان آنها اندک و غیر عام است.بویژه آنکه دولتهای غیر دموکراتیک به دلیل ترس از حرکتهای معترضانه مردم خود مجبور به باج دهی به قدرتهای بزرگ هستند. ضعف اقتصادی وسیاسی این کشورها سبب بروز تفرقه میان آنها گردیده و مانع از همگرایی آنها شده است .ضمن اینکه این کشورها امکان همگرایی با کشورهای عملگرای توسعه یافته را هم ندارند ،ازسوی دیگر میزان همگرایی میان کشورهای توسعه یافته بیشتر است وهمین شرایط وعوامل سبب برد بیشتر بازیگران پراگماتیست دربرابر کشورهای ایده آلیست در ابعاد دو وچندجانبه ای میگردد.
آیا بلوکی به نام جهان اسلام در عرصه بین الملل وجود دارد؟
با توجه به مواردی که درپاسخ به سوال نخست اشاره شد و با درنظر داشت اینکه کشورهای اسلامی دارای اختلافات عمیق دینی ، مذهبی ، سیاسی و تضاد منافع درحوزه های ملی وغیر ملی هستند و ازسوی دیگر از نظامهای سیاسی ، شرایط اقتصادی وفرهنگی متفاوت و دربرخی جهات متضادی برخوردارند ، نمیتوان مدعی وجود بلوکی به نام اسلام در جهان شد.نمونه بارز این ادعا سازمان همکاری کشورهای اسلامی است که با اعضای 57 کشوری خود تاکنون موفق به رفع اساسی هیچ بحرانی در جهان اسلام نشده است.در واقع این سازمان محل تجمیع تضادهاست نه اشترکات .بویژه تضادهای آشکار و نهانی که میان کشورهای موثر این سازمان در حوزه های مختلف وجوددارد. برای مثال میتوان به کم وکیف رویکردهای ایران و کشورهای خلیج فارس و این کشورها با یکدیگر ،ترکیه با عراق وایران ،عربستان و ترکیه با ایران و سوریه و ….نظری افکند. بنابراین نمی توان گفت نظریه ای بنام جهان اسلام وجوددارد .البته ممکن است نظریه پردازانی باشند که متاثر از عقاید و آرزوهای خود چنین نطریه ای را طراحی کنند. (که بوده اند وهستند) اما در عینبت وعمل نمیتوان آن را مشاهده کرد.
نظریه اسلامی روابط بین الملل امکان عینی وعملی دارد؟
نظریه های روابط بین الملل عموما خاستگاههای مختلف دارند یا برگرفته از ایدءولوژیهای مختلف هستند یا برگرفته از واقعیات کنشها و واکنشهای صحنه روابط بین الملل.اکثر نظریه های روابط بین المللی در یک قرن اخیر در کشورهای غربی بروز وظهور یافته اند و تحت تاثیر آکسیونهای واحدهای سیاسی درقالبهای انفرادی و جمعی متحول شده و دچار اصلاح وتغییر شده اند.در تحول این نظریه ها جنگهای جهانی اول ودوم و فروپاشی شوروی نقش بسزایی داشته اند. درمیان کشورهای اسلامی هم نظریه های مختلفی مطرح شده اما قابلیت عینی نیافته اند .در مقایسه نظریه های روابط بین المللی غربیها و جهان اسلام تفاوت اساسی بترتیب در رویکردهای واقع بینانه و ایدءولوژیک آنهاست.هر چند که تئوریهای صادره ازسوی غربیها بصورت مطلق جنبه پراگماتیستی پیدا نکرده اند اما در مواقع وموارد زیادی درمقایسه با نظریه هایی که منشاء اسلامی دارند عملگرایانه تر وواقع بینانه تر وعینی گرایانه تر بوده اند و تعداد قابل توجهی از نظریه های آنها دروادی عمل به اجرا درآمده اند و امکان تحلیل وقایع بین المللی باستناد آن نظریه ها وجود داشته است. یکی از دلایل عمده این تفاوت برخورداری از مولفه های حداکثری قدرت برای تحقق مفاد نظریه ها یشان است که جهان اسلام آنگونه که باید ازاین مولفه ها برخوردارنبوده اند و ناگزیر تحت تاثیر ضرورتهای سیستم بین المللی قرارگرفته اند.بعنوان مثال میشود نظریه های مربوط به نظام دوقطبی دوران جنگ سرد را با تءوریهای مربوط به امت واحده اسلام یا معرفی جمهوری اسلامی ایران بعنوان ام القرای جهان اسلام درنظرگرفت.البته باید به ابن نکته نیز اشاره شود که مزید بر تفاوت آشکار در مولفه های قدرت ، اختلاف میان واحدهای سیاسی زیرمجموعه جهان اسلام از دلایل دیگر عدم عینیت نظریه هایی که خاستگاه جهان اسلامی دارند می باشد.
این نظریه در صورت امکان وجودی دارای چه مبانی و ایستارهایی است؟
با توجه به نکاتی که درپاسخ به سوالات دوم وسوم اشاره شد ،باردیگر تکرار می کنم امکان صرف هرنظریه ای درهرزمینه علوم انسانی من جمله روابط بین الملل که منشاء ذهنی ،ایدءولوژیک و آمالی داشته باشد فارغ از میزان عینیت و اهرمهای تحقق آن ،همواره وجود داشته و من بعد نیز وجود خواهد داشت. در چنین نظریه ای مبانی اصلی آن علی الاصول باید پارامترهایی ازقبیل دین اسلام ، عدم سلطه پذیری ، فاکتورهای همگرایی و واگرایی عقیدتی ،سیاسی ،فرهنگی ،اقتصادی وامنیتی باهدف همکاری حول منافع مشترک وقوی شدن در برابر قدرتها و کنار نهادن متضاد.
مبانی دیپلماتیک همگرایی و وحدت جهان اسلام چیست؟
در شرایط کنونی جهان تصور اینکه مبانی همگرایی جهان اسلام کدامند تا حدود بسیار زیادی ذهنی گرایانه خواهد بود . اگر دراین موضوع که پس از گذشت 35 سال از زمان طرح تقریب مذاهب اسلام از سوی بنیانگذار فقید جمهوری اسلامی ایران تا چه میزان در این هدف به موفقیت رسیده ایم شاید پاسخ مناسبی به این سوال باشد. نه تنها همگرایی حاصل نشده بلکه دامنه اختلافات گسترده تر شده است. شرایط حاکم بر سوریه، فلسطین ،عراق ،لبنان ،مصر ،بحرین ، اردن ،ترکیه و دیگر کشورهای اسلامی از شمال آفریقا تا مناطق مختلف آسیا و ظهور پدیده هایی بنامهای مختلف مانند سلفی گری ، تکفیری ، داعش ، القاعده و صدها شاخه افتراق افکن نشانگر عدم وجود همگرایی درمیان کشورهای مسلمان است ، چنین اوضاعی مانع از آن میشود که بتوان از موضوعی بنام جهان اسلام سخن گفت .البته ازدیدگاه نظری صرف ،مبانی نطریه جهان اسلام که در شرایط کنونی مدینه فاضله ای بیش نیست ،محاط بر وحدت حول محور توحید، نبوت ، امت واحد ، پرهیز ازاختلاف و رقابت و هم افزایی های دیپلماتیک ،اقتصادی ،فرهنگی وامنیتی و مساعی همه کشورها باهم و برای هم به منظور خروج از وابستگی کشورهای اسلامی به قدرتهای برتر جهان اسلام با هدف تقویت بنیه اقتصادی و نظامی باشد که به نظر میرسد صرفا فرضش محال نیست. فی الوافع استراتژی همه باهم برای هم بر بنیان تقویت اعتماد متقابل فراگیر وهمه جانبه می تواند نطریه ای بنام جهان اسلام را شکل دهد که با توجه به واقعیات موجود حداقل تا دهه آینده و پرمحتمل تا دهه های آینده امکان بروز وظهور آن بعید بنظر میرسد.
عوامل سیاسی- دیپلماتیک واگرایی کشورهای جهان اسلام در عرصه بین الملل کدام است؟
واقعیات موجود نشان میدهد که کفه ترازوی واگرایی بر کفه همگرایی در جهان اسلام بسیار سنگینی میکند از مهمترین عوامل واگرایی که در پاسخ به سوالات پیشین بصورت پراکنده به برخی ازآنها اشارت رفت عبارتنداز:
– قرائت های متفاوت و متضاد از دین اسلام و مذاهب آن
– عدم پذیرش اسلام سیاسی در اکثر کشورهای اسلامی
– تضاد منافع کشورهای اسلامی با یکدیگر
– وابستگی اکثر دولتهای کشورهای مسلمان به قدرتهای برتر در نظام بین الملل
– عدم وجود نظامهای سیاسی مردمسالار در اکثر کشورهای اسلامی که موجب وابستگی بیشتر این کشورها به بازیگران محوری سیستم بین الملل میگردد.
– متفاوت بودن موقعیتهای ژءو پولیتیک وژءو اکونومیک کشورهای مسلمان ورقابت میان آنها برای ایفای نقش برتر
– ارجحیت منافع شخصی وگروهی حاکمان ورهبران اکثر کشورهای اسلامی بر منافع ملی و ضرورتهای محوریت اسلامی
– تلاش برنامه ریزی شده قدرتهای بزرگ در راستای ایجاد تفرقه میان کشورهای مسلمان و رویکرد ابزاری آنها به این کشورها