عربستان سعودی در مرحله چهارم حیات خود/ مترجم: بهمن شمسی

 

 

عربستان سعودی در مرحله چهارم حیات خود

مترجم: بهمن شمسی

 

آل سعود، شعبه ای از قبیله  “عنزه” هستند که علاوه بر آنها، “آل صباح” و “آل خلیفه” را  نیز در بر می گیرد.  بنا به روایت “امین الریحانی”، سعودی ها میان قلعه قدیم یهودی ها یعنی “خیبر” و شهر “التمر”، شهر کلیساهای تاریخی در فرات میانه واقع در عراق کنونی در رفت وآمد بودند. سعودی ها سه مرحله یا دوره را پشت سر گذاشته و گفته می شود که به سمت مرحله چهارم از توسعه سیاسی خود به همراه ایدئولوژی وهابیت در حرکت هستند، اما در صورت صحت اطلاعات بیرون آمده از محافل سعودی درباره تقسیم قدرت بین دو رکن دینی و سیاسی (تمدنی)، به نظر میرسد که یک چنین تحلیلی چندان قرین به واقعیت نباشد.

مرحله نخست: به نیمه دوم قرن هجدهم و توافق دو محمد، یکی شیخ و دیگری امیر، یعنی “شیخ محمدبن عبدالوهاب” و “امیرمحمدبن سعود” بر می گردد که با صعود جایگاه “الدرعیه” در مرکز نجد همراه بود. در آن زمان گفته می شد که بریتانیا بوجود آورنده وهابیت در قلمرو  امپراتوری عثمانی است و این امر تا جایی پیش رفت که منجر به لشکرکشی “محمد علی پاشا” حاکم مصر به منظور خنثی سازی پروژه مذکور  و نهایتا  نابودی “الدرعیه”، دستگیری امیر آن به نام “عبدالله” و انتقال آن به استانبول گردید که در میدان “الخیل” به دار آویخته شد.

مرحله دوم: سعودی ها در اواخر قرن نوزدهم در نبرد با آل رشید که مورد حمایت ترکیه بود شکست خوردند و این امر سبب شد تا برای دومین بار در تشکیل دولت خود ناکام بمانند.

مرحله سوم: این مرحله تحت تأثیر شرایط جدید منطقه ای و بین المللی و به طور ویژه روند رو به فزایش استعمار بریتانیا قرار داشت، که در کمین دولت عثمانی و سرزمین های آن به سر می برد. “عبدالعزیز آل سعود” با حمایت بریتانیا موفق شد که دولت سعودی را بنیان گذاشته و دشمنان بومی و محلی خود را یکی پس از دیگری شکست دهد. آل رشید را در نبرد “روضه مهنا” در سال 1906، الأشراف  در نبرد “تربه” در سال 1919 و “أدارسه” را در عسیر شکست داد و علاوه بر آن بر منطقه مهم إحساء به عنوان مرکز نفت و تشیع تسلط پیدا کرد.

این مرحله، با رونق گرفتن نفت عربستان و حضور نیروهای آمریکایی و شرکت آرامکو در پادشاهی سعودی همراه شد که این اتفاقات در زنجیره ای از فواصل و ایستگاه های زمانی به وقوع پیوست:

ایستگاه نخست: دیدار “ملک عبدالعزیز” با “روزولت” بر روی کشتی  “کوین سی” در سال 1945 بود.

ایستگاه دوم: دیدار ملک “فیصل” با “کندی” در سال 1962 بود که در نهایت منجر به برکناری ملک سعود و انتصاب ملک فیصل شد و ایشان حملات وسیعی را بر ضد ناصری ها و چپ های عربی و بین المللی رهبری کرد.

ایستگاه سوم: که به تفاهم “جیکور” یا سیاست نفت و دلار مشهور است و به دنبال نبرد “تشرین” در سال 1973 و افزایش شدید قیمت نفت بروز کرد. این دوره به ویژه پس از اولین طرح صلح اعراب با اسرائیل در سال 1982،  با مجموعه ای از تحولات در حکومت ملک فهد همراه گردید و با تأمین مالی و حمایت عربستان از جنگ آمریکا در افغانستان نیز، ارتیاط داشت.

ایستگاه چهارم: دیدار ترامپ ملک سلمان و معامله مشهور قرن در زمینه خرید سلاح.

آرزوها و رؤیاهای ایجاد یک مرحله جدید از دولت داری در عربستان سعودی با سناریوهای دولت آمریکا ناکام ماند. این سناریوها با توافق “جیکور” آغاز شد و اوج آن در سال های اخیر با مداخله نظامی عربستان در یمن و توهم تغییر نقشه ها و سیاست ها در سوریه و عراق همراه بود. تمامی قضایا یکی پس از دیگری دچار تغییر شده و به عنوان باری سنگین بر دوش عربستان قرار گرفت، به گونه ای که این کشور، اکنون، چالش های جدیدی را از جانب طرف های بین المللی، منطقه ای و داخلی در برابر خود مشاهده می کند:

1-     چالش های ناشی از سیاست های ایالات متحده آمریکا: برخی محافل نقشه های مربوط به تقسیمات قدیم و جدید را بازسازی کرده اند که همه مناطق و از جمله عربستان را در برمی گیرد (نقشه برنار لوئیس)، این امر با سخنرانی ها درباره تروریسم و جبران خسارت های مترتب بر آن نیز مرتبط است (قانون جاستا).

2-     چالش های برآمده از خلیج فارس: به دنبال انفجار ناشی از بحران اخیر خلیج فارس و تأثیر بازخوردهای آن بر تمامی بحران های منطقه ای و همچنین موقعیت و جایگاه عربستان در منطقه.

3-     چالش های منطقه ای: روابط نامطلوب عربستان با ایران و روابط سرد عربستان با ترکیه ای که با قطر روابط قوی داشته و تلاش می کند تا خود را به عنوان نماینده اهل سنت مطرح و معرفی کند. اما از همه اینها بدتر این است که به طور مداوم اطلاعاتی در ارتباط با روابط عربستان و تل آویو به بیرون سرایت می کند.

4-     چالش های داخلی: که به دنبال دو حلقه از حلقه های بحران بروز کرده است. حلقه اول به مشکل رابطه با اهرم های ایدئولوژی وهابی و جنگ متقابل بین پادشاهی و ایدئولوژی، از جنگ “سبله” در سال 1929 تا حادثه مکه در سال 1979 و اعدام “جهیمان العتیبی” به عنوان پیامدهای مربوط به فشارهای بین المللی در رابطه با تروریسم و مبارزه با آن مربوط می شود. اما حلقه دوم  به تغییر وارثان قدرت از دسته برادران به فرزندان و همچنین داستان هفت برادر از “حفصه سدیریه” و پیامدهای درگیری احتمالی میان فرزندان و فرزندان دیگر برادران مربوط می شود.

تمامی این ملاحظات به نوعی با استراتژی بین المللی آمریکا و تحولات مربوط به جهانی شدن و تحمیل شکل جدیدی از قدرت در سراسر جهان موسوم به فدراسیون های غیر متمرکز در هم آمیخته است.

بنابراین دولت سعودی وارد یک سری محاسبات جدیدی شده است که می تواند منجر به تقسیم آن به فدرالیزمی از امارت های نرم، شامل یک منطقه مذهبی شبیه به توافقنامه لاتران شود، که این امر نیز در نوع خود ممکن است به جبهه ای بین المللی در بیش از یک مکان مشخص منتهی شود.

توافقنامه “لاتران”، میان موسولینی رئیس جمهور ایتالیا و پاپ واتیکان در سال 1929 به امضاء رسید که به موجب آن بر سر ایجاد دو دولت در یک سرزمین توافق گردید. دولت سیاسی و تمدنی به ریاست موسولینی و دولت دینی ( واتیکان) به ریاست پاپ. دولت واتیکان شامل کاردینال هایی به عنوان نماینده تمامی کلیساها در سراسر دنیا بود.

بر همین اساس و با توجه به اطلاعاتی که از محافل عربستان سعودی درباره اعلام شهر مکه به عنوان یک امارت دینی به بیرون سرایت کرده است تا از این طریق قدرت سیاسی از فشار رو به افزایش شخصیت های دینی افراطی در امان باشد و نفوذ سنتی نهاد دین را محدود کند، می توان اینگونه برآورد کرد که شمارش معکوس برای پایان مرجعیت تاریخی که دولت عربستان براساس آن بنیان گزارده شد و پوشش ایدئولوژیک در راستای توسعه آن شکل گرفت، شروع شده است.

 

منبع: المیادین

 

 

**مسئولیت صحت و سقم مطالب موجود در یادداشت ها،مقالات و مصاحبه های منتشر شده در سایت به عهده نویسنده بوده و انتشار آنها الزاما به معنی تایید مطلب یا بیانگر دیدگاه های موسسه نمی باشد.