بعد از شکلگیری موجودیتی بهنام رژیم صهیونیستی، کشورهای عربی، چندین دهه، این رژیم را دشمن تلقی میکردند و خود را متعهد میدانستند تا رسیدن به راهحلی جامع و عادلانه برای مسئلۀ فلسطین، هر نوع عادیسازی روابط با آن را رد کنند. با این حال، مصر با امضای توافق صلح یکجانبه با رژیم صهیونیستی در سال 1979 بدون نیاز به راهحلی برای مسئلۀ فلسطین، درهای عادیسازی روابط با رژیم صهیونیستی را باز کرد. معاهدۀ 1979، خواستار عادیسازی روابط بین دو طرف و خروج کامل نیروهای مسلح و غیرنظامیان رژیم صهیونیستی از شبهجزیرۀ سینا بود که رژیم اسرائیل، آن را در طول جنگ ششروزه در سال 1967 به تصرف خود درآورده بود. همچنین بر اساس این توافق، مصر موافقت کرد که شبهجزیرۀ سینا را به منطقهای غیرنظامی تبدیل کند و زمینۀ عبور بدون مانع کشتیهای رژیم صهیونیستی از کانال سوئز و شناسایی تنگههای تیران و خلیج عقبه، بهعنوان آبراههای بینالمللی را فراهم کند. یکی از دلایلی گرایش مصر به عادیسازی روابط با رژیم صیهونیستی که در قالب توافقنامۀ 1979 مطرح شد، این است که از سال 1967 سیاست مصر در قبال رژیم صهیونیستی تلاش برای دستیابی به حلوفصل سیاسی مسالمتآمیز در مسائل اختلافزای جهان عرب با این رژیم بود. بهطور دقیقتر، مصر سیاست صلح خود را بر اساس پنج اصل طرحریزی کرده بود که عبارت بودند از: 1. عقبنشینی کامل اسرائیل از تمام سرزمینهای عربی اشغالشده از زمان جنگ 1967، مشروط بر دادن تضمینهای مؤثر و متقابل امنیتی؛ 2. بهرسمیتشناختن حق تعیین سرنوشت فلسطینیان از جمله تأسیس دولت فلسطینی در کرانۀ باختری و نوار غزه؛ 3. تعیینکردن سازمان آزادی فلسطین بهعنوان نمایندۀ مردم فلسطین؛ 4. بهرسمیتشناختن رژیم صهیونیستی؛ 5. نیاز به انعقاد پیمان صلح دائمی بین همۀ طرفهای درگیر در اختلاف اعراب و رژیم صهیونیستی.
البته اقدام به عادیسازی روابط با رژیم صهیونیستی صرفاً منوط به مصر نبود؛ چراکه سازمان آزادیبخش فلسطین توافقنامۀ اسلو را با رژیم صهیونیستی در سال 1993 امضا کرد. این توافقنامه که اعلامیۀ اصول نیز خوانده میشود، در سالهای پس از فروپاشی شوروی، بین عرفات و اسحاق رابین در واشنگتن امضا شد. محتوای اعلاميۀ اصول يا اسلو انتقال تـدريجي قـدرت از اسـرائيل بـه فلسطين در پي عقبنشيني نيروهاي اسرائيل از كرانۀ باختري رود اردن و نوار غزه بود. در اين موافقتنامه، چهار مرحله پيشبيني شده بود: مرحلۀ نخست، خروج اسرائيل از نوار غزه و اريحا؛ مرحلۀ دوم، انتقال بخشي از قدرت و مسـئوليت بـه فلسـطينيها؛ مرحلۀ سوم، موافقتنامۀ موقت در اجراي اعلاميۀ وصول؛ مرحلۀ چهارم و مشكلترين قسمت که توافق در موضوعات بحثبرانگيز مربوط به وضعيت دائم بيتالمقدس، شهركسازي، آب و آوارگان فلسطيني بود. متعاقب سازمان آزادیبخش فلسطین، اردن نیز در سال 1994 با اسرائیل توافقنامۀ صلح امضا کرد. این توافقنامه، سرزمین اشغالشدۀ تقریباً 380کیلومترمربعی را احیا کرد و سهمی عادلانه از آب رودخانههای یرموک و اردن را برای امان فراهم کرد. علاوه بر این، این پیمان برای اولین بار مرزهای غربی اردن را بهروشنی و قاطعانه تعریف کرد و به ادعای خطرناک صهیونیستها مبنی بر «اردن فلسطین» پایان داد. این پیمان مشتقشده از روند اسلو بود؛ زیرا هنگامی که گفتوگوهای مخفیانه میان رژیم صهیونیستی و سازمان آزادیبخش فلسطین (PLO) در سال 1993 افشا شد، پادشاه اردن احساس خیانت میکرد. وی سالها مخفیانه با اسرائیلیها ملاقات کرده بود تا صلح کند؛ اما هنگامی که متوجه شد بین دو طرف توافق صورت گرفته و با وی مشورت نشده است، رفتارش در قبال رژیم صهیونیستی را تغییر داد.
اما مسئلهای که وجود دارد، این است که تا قبل از عادیسازیهای اخیر در روابط کشورهای عربی از جمله امارات و بحرین و عربستان و مراکش و…، موضع کشورهای عرب دربارۀ عادیسازی روابط با اسرائیل تا حدودی ثابت بود؛ بدین معنی که آنها تلاش میکردند حداقل بهصورت آشکارا با رژیم صهیونیستی ارتباط برقرار نکنند و در مسئلۀ خود با این رژیم، مسئلۀ فلسطین را مدنظر قرار دهند. اما روندی که پس از تحولات مناطق غرب آسیا و شمال آفریقا در میان کشورهای عربی آغاز شد و از سال 2016 بهبعد، نمودهای آن را در قالب عادیسازی روابط کشورهای عربی با رژیم صهیونیستی شاهد هستیم، این است که این کشورها، حداقل برخی از آنها، به دلایلی همچون نگرانی از تحولات سیاسی داخلی و تغییر درک تهدید از عوامل بیثباتکنندۀ منطقهای سعی کردهاند روابط خود با رژیم صهیونیستی را به مسئلۀ فلسطین منوط و مشروط نکنند. به همین دلیل است که در عادیسازی اخیر روابط کشورهای عربی با رژیم صهیونیستی، مسئلۀ فلسطین جدا از روابط سیاسی و اقتصادی و امنیتی آنها لحاظ شده است. این همان مسئلهای است که به نظر میرسد پاشنهآشیل عادیسازیهای اخیر باشد؛ چراکه به نظر میرسد توافقات اخیر، بیش از آنکه نشئتگرفته از خواست عمومی مردم کشورهای عربی باشد، میل رهبران کشورهای عربی برای بهرهبرداریهای سیاسی است.
اکثریت مردم کشورهای جهان عرب همچنان مسئلۀ فلسطین را مهمترین موضوع در ارتباط با رژیم صهیونیستی میدانند؛ برای مثال، مرکز مطالعات و تحقیقات عربی در گزارش «شاخص دیدگاه اعراب در سال 2020-2019» با نظرسنجی از 28هزار و 300 نفر از 13 کشور عربی نشان داد که بیش از سهچهارم مردم عرب اتفاقنظر دارند که مسئلۀ فلسطین مربوط به همۀ اعراب و نهفقط فلسطینیان است. نکتۀ جالبتر اینکه بر اساس این گزارش، 89 درصد مردم عربستان سعودی موافق بودند که مسئلۀ فلسطین مسئلۀ همۀ اعراب است و صرفاً مسئلۀ خود فلسطینیان نیست. از دیگر یافتههای این گزارش این است که 88 درصد عربها بهرسمیتشناختن اسرائیل توسط کشورهای خود را قبول ندارند و فقط 6درصد از مردم، شناسایی دیپلماتیک را قبول دارند. نیمی از کسانی هم که روابط رسمی دیپلماتیک با اسرائیل و دولتهای آن را پذیرفتهاند، چنین اقدامی را به تشکیل کشور مستقل فلسطین منوط کردهاند. هنگامی که از پاسخدهندگانی که مخالف روابط دیپلماتیک بین کشورهای خود و اسرائیل بودند خواسته شد دربارۀ دلایل مواضع خود توضیح دهند، عوامل مختلفی مانند نژادپرستی اسرائیل در قبال فلسطینیها و نیز سیاستهای استعماری و توسعهطلبانۀ آن را ذکر کردند. بر اساس این گزارش، بیشترین میزان خودداری از بهرسمیتشناختن اسرائیل در میان پاسخدهندگان الجزایری با 99 درصد بود. پس از آنها لبنانیها با 94 درصد و تونسیها و اردنیها با 93 درصد بودند. خودداری از بهرسمیتشناختن اسرائیل در منطقۀ خلیج فارس نیز فراوانی بسیاری داشت.
همچنین، تقریباً 90 درصد از پاسخدهندگان قطر و کویت، بهرسمیتشناختن رژیم صهیونیستی را رد کردند. در عربستان، 65 درصد از سعودیها مخالفت خود با این قضیه را ابراز کردند، 6 درصد از آنان موافق بودند که اسرائیل به رسمیت شناخته شود و 29 درصد از اظهارنظر خودداری کردند. نکتۀ حائز اهمیت دیگر این نظرسنجی این است که 66 درصد از افکار عمومی عرب معتقدند که اسرائیل و ایالات متحده دو کشوری هستند که بیشترین تهدید علیه امنیت جهان عرب را اعمال میکنند. 89 درصد از اعراب معتقدند که اسرائیل تهدیدی برای امنیت و ثبات منطقه و 81 درصد معتقدند که ایالات متحده تهدیدی برای امنیت و ثبات منطقه است. همچنین، مرکز مطالعات خاورمیانه (اورسام) واکنش شهروندان جهان عرب به عادیسازی روابط برخی از کشورهای جهان عرب با رژیم صهیونیستی را در شبکههلی اجتماعی بررسی کرده است. این مرکز در قالب گزارشی با عنوان «عادیسازی امارات و اسرائیل؛ پیامدهای سیاسی و اجتماعی» پس از بررسی 82هزار و 953 توئیت در شبکۀ اجتماعی توئیتر، اینگونه نتیجهگیری کرد که غالب مردم عرب با عادیسازی روابط مخالف بودند. بنابراین میتوان ادعا کرد که اکثر مردم عرب بههیچروی، عادیسازی روابط امارات و رژیم صهیونیستی را تأیید نمیکنند. نظرسنجی مرکز تحقیقات سیاسی و آماری فلسطین در سپتامبر 2020 نیز حاکی از این است که بیشترِ مردم فلسطین از تصمیم کشورهای عربی، از جمله امارات متحدۀ عربی، برای عادیسازی روابط با اسرائیل عصبانی هستند و آن را فقط خدمت به منافع اسرائیل و خیانت به فلسطین و نشاندهندۀ کنارگذاشتهشدن آرمان فلسطین از سوی این کشورها تلقی میکنند.
بنابراین چنانکه از شواهد برمیآید، عادیسازی روابط با رژیم صهیونیستی خواست مردم جهان عرب نیست و بیشتر، تداعیکنندۀ تمایل کشورهای مذکور برای دستیابی به اهداف داخلی و منطقهای خود است. مردم جهان عرب، همچنان، مسئلۀ فلسطین را جدی میدانند. جدا از آمار و ارقام فوق، حتی در آن دسته از کشورهای عربی که آرمان فلسطین به دلایل مشکلات سیاسی و اقتصادی داخلی، تا حدودی، کمرنگ شده است، همچنان شاهد نمادگرایی فلسطین هستیم. برای مثال، در بسیاری از اعتراضات داخلیِ ناشی از تحولات جهان عرب، از سال 2010 بهبعد شاهد هستیم که پرچم فلسطین در میان معترضان به اهتزار درمیآید. این خود نشاندهندۀ ارتباط آرمان فلسطین با خواستۀ قیامکنندگان برای خودمختاری واقعی و توانمندسازی مردم پس از رژیمهای استعماری و اقتدارگراست. از سوی دیگر، هرچند اسرائیل همچنان آرزوی عادیسازی کامل روابط در منطقه را دارد، تلاش در این راستا را بهطور متناقض و با روشهایی انجام میدهد که عادیسازی واقعی را غیرممکن میسازد. شواهدی که از سوابق عادیسازی روابط رژیم صهیونیستی با کشورهای عربی وجود دارد حاکی از این است که عادیسازی روابط جزئی یا کامل با کشورهای عربی به پذیرش این موضوع در میان جمعیت عرب منجر نشده است؛ چراکه در این عادیسازی عموماً مسئلۀ فلسطین در نظر گرفته نمیشود.