تدوین مرکز مطالعات ORSAM ترجمه: مرکز آینده پژوهی جهان اسلام
حملات اسرائیل علیه فلسطینیان از ۷ اکتبر ۲۰۲۳، نزدیک به دو سال با شدت ادامه داشته است. این تاریخ نه تنها در زمینه درگیری اسرائیل و فلسطین، بلکه در ایجاد اختلال در نظم بینالمللی پس از جنگ جهانی دوم، نقطه عطفی مهمی می باشد. تاکنون، تلاش برای یافتن راه حلی برای پایان این چرخه خشونت از طریق سازوکارهای حقوقی و دیپلماتیک مختلفی مانند نهادهای وابسته به سازمان ملل و همچنین دیوان بینالمللی دادگستری (ICJ) و دیوان بینالمللی کیفری (ICC) بی نتیجه بوده است.حملات اسرائیل به غزه در دوسال گشته یکی از بدترین فجایع انسانی در تاریخ مدرن را رقم زده است. اسرائیل در این مدت حدود ۲۰۰۰۰۰۰ تن مواد منفجره استفاده کرده است. حدود ۹۰% از غزه یا نابود شده یا غیر قابل سکونت است . ده ها هزار غیر نظامی کشته شده اند. زیرساخت ها، مرقبت های بهداشتی، آموزشی و سیستم های شهری تقریبا ازهم پاشیده اند.ساختارهایی مانند شورای امنیت سازمان ملل متحد به دلایل سیاسی ناکارآمد بودهاند، نهادهایی مانند دیوان بینالمللی دادگستری و دیوان کیفری بینالمللی نیز به دلیل وخامت شرایط لازم برای احراز جرم نسلکشی، سستی نهادی و فقدان قدرت اصلی این ناکارآمدی، عدم پشتیبانی از این سازوکارها با اراده و فشار سیاسی است. با نزدیک شدن به سال نوی میلادی، میتوان ارزیابی کرد که چه کاری میتوان برای غزه انجام داد یا چه تحولاتی ممکن است در کوتاهمدت، میانمدت و بلندمدت رخ دهد.

در این راستا مرکزآینده پژوهی جهان اسلام با توجه به اهمیت موضوع ضمن رصد اندیشکده های مطرح منطقه و جهان سعی در بررسی و تحلیل دیدگاه های مختلف پیرامون موضوع اسرائیل و فلسطین دارد به همین جهت گزارش پیش رو که توسط مرکز مطالعات خاورمیانه ORSAM به انجام رسیده است ترجمه و منتشرشد. مرکز مطالعات خاورمیانه (ORSAM) یک اندیشکده مستقر در ترکیه است که هدف آن تولید دانش استراتژیک در مورد منطقه خاورمیانه با تمرکز بر امنیت، سیاست خارجی، تحولات اجتماعی و پویایی اقتصادی است. بدیهی است مسئولیت صحت و سقم مطالب گزارش بر عهده اندیشکده ORSAM می باشد؛ مرکز آینده پژوهی جهان اسلام با رعایت امانت مطالب را ترجمه و در اختیار مخاطبان خود قرار داده است که در ادامه به آن پرداخته شده است.
مرگ دسته جمعی غیرنظامیان در غزه، تخریب تقریباً کامل زیرساختها، انزوای منطقه از جهان خارج از طریق محدودیت در کمکهای بشردوستانه و قرار گرفتن بیش از دو میلیون نفر در معرض گرسنگی، واکنشهای شدیدی را از سوی جامعه بینالمللی برانگیخته است. در عین حال، این تحولات باعث بحثهای مهمی در داخل اسرائیل شده است. بهویژه گروههای مخالف منتقد سیاستهای جنگی نتانیاهو، در سیاست داخلی اسرائیل بهطور فزایندهای قویتر شدهاند. انتقادهای تند از نتانیاهو نهتنها توسط مخالفان سیاسی جریان اصلی، بلکه توسط جامعه مدنی، روشنفکران و سازمانهای حقوق بشری نیز ابراز شده است؛ درخواستها برای توقف جنگ و جلوگیری از فاجعه انسانی بیشتروهر روز در حال افزایش است.
پیامدهای منطقهای تخریب متمرکز بر غزه، موازنههای اجتماعی و سیاسی را به ویژه اسرائیل و کشورهای عربی عمیقاً تحت تأثیر قرار داده است. در لبنان، عملیاتهای فرامرزی اسرائیل و حملات سیستماتیک به حزبالله، حفظ ثبات داخلی را دشوار کرده است. در عراق، افزایش فعالیت شبهنظامیان تحت حمایت ایران و عملیاتهای متقابل ایالات متحده، ساختار امنیتی شکننده این کشور را بیش از پیش تضعیف کرده است. یکی از چشمگیرترین تحولات در دوره پس از ۷ اکتبر در سوریه رخ داده است. با از دست دادن نفوذ ایران و حزبالله در میدان، رژیم اسد وارد فرآیند فروپاشی شده است. این امر منجر به دگرگونی اساسی نه تنها در سیاست داخلی سوریه، بلکه در موازنه قدرت منطقهای گستردهتر شده است. پس از فروپاشی رژیم بعث، حملات هوایی شدید اسرائیل در سوریه، ثبات این کشور را شکنندهتر کرده است. دولت جدید دمشق در بحبوحه مداخلات بازیگران منطقهای، به جستجویی نامطمئن برای ایجاد تعادل روی آورده است و این آغاز مرحله جدیدی در خاورمیانه است که میتوان آن را «دوران پس از بعث» توصیف کرد.
برای ایران، دوره پس از ۷ اکتبر نقطه عطفی است که در آن «دکترین محور مقاومت»، که پس از انقلاب ساخته شده بود، ناپایدار شد. در این مدت، تهران استراتژی «دفاع رو به جلو» را که سالها از طریق نیروهای نیابتی دنبال میکرد، از دست داد و خود را با بحرانی جدی، چه از نظر روایی و چه از نظر عملیاتی، روبرو یافت. حملات اسرائیل به شبهنظامیان مرتبط با ایران در سوریه،
لبنان، عراق و یمن، فروپاشی این محور را تسریع کرد، در حالی که عملیات مستقیم اسرائیل در خاک ایران در سال ۲۰۲۴، فروپاشی واقعی این دکترین امنیتی را نشان داد. پس از ۷ اکتبر، ایران مجبور شد رویکرد نامتقارن و مبتنی بر نیابتی خود را کنار بگذارد و به سمت یک استراتژی دفاعی متعارفتر تغییر جهت دهد. این دگرگونی، هم نفوذ منطقهای ایران و هم مشروعیتی را که از ایدئولوژی انقلابی خود به دست میآورد، تضعیف کرده است.
در این دوره، مواضع قدرتهای جهانی نیز نقش تعیینکنندهای در شکلدهی به پویاییهای منطقهای ایفا کردند به مدت دو سال، ایالات متحده و اتحادیه اروپا از عملیات نظامی اسرائیل حمایت دیپلماتیک کردند، در حالی که با بحرانهای مشروعیت جدی در افکار عمومی داخلی خود مواجه بودند. «حمایت بیقید و شرط ایالات متحده از اسرائیل» عمیقاً ادعاهای هنجاری جهان غرب را تضعیف کرد؛ اصولی مانند حقوق بینالملل، حقوق بشر و حفاظت از غیرنظامیان تحت الشعاع منافع سیاسی قرار گرفت. در این زمینه، روسیه از مسئله غزه به عنوان ابزاری لفاظی برای افشای استانداردهای دوگانه غرب استفاده کرد و در پاسخ به فشار هنجاری که در طول جنگ اوکراین با آن مواجه بود، به دنبال ارتقای تصویری از خود به عنوان یک «قدرت انسانی و عادل» بود. از سوی دیگر، چین از منظر «صلح مبتنی بر توسعه» به مسئله فلسطین نزدیک شد و بدین ترتیب دامنه دیپلماتیک خود را گسترش داد. در نتیجه، دوره پس از ۷ اکتبر به مرحلهای تبدیل شد که در آن تز چندقطبی بودن جهانی مشروعیت گفتمانی پیدا کرد. با این حال، این دوره همچنین دورهای بود که در آن مشخص شد، در خاورمیانه به عنوان یک سیستم زیرمنطقهای، جایی که روشهای نظامی و نگرانیهای امنیتی اولویت داشتند و نفوذ روسیه و چین کاهش یافت، ایالات متحده همچنان تأثیرگذارترین قدرت جهانی در منطقه باقی ماند.
این تناقضات درون نظام بینالملل، سیاسی شدن قانون و ناکارآمدی فزاینده نهادها را نیز آشکار کرده است. ناتوانی در اجرای تصمیمات دیوان بینالمللی دادگستری (ICJ) و دیوان بینالمللی کیفری (ICC)، ناکارآمدی بالفعل نظم هنجاری موجود را آشکار کرده است. عدم واکنش جامعه بینالمللی به تلفات غیرنظامیان و فاجعه انسانی در غزه، پایههای نظم لیبرالی که پس از سال ۱۹۴۵ تأسیس شد را لرزانده است. در نتیجه، گفتمان «حقوق بینالملل» به طور فزایندهای به عنوان بازتابی از عدم تقارن قدرت جهانی تلقی شده است. این امر نه تنها پرسشهای جدیدی را در مورد مسئله فلسطین ایجاد کرده است، بلکه موج گستردهتری از بررسی دقیق در مورد کل نظام بینالملل را نیز برانگیخته است.
از ۷ اکتبر۲۰۲۵ که منطقه وارد دومین سال خود شده است، سه ویژگی کلیدی نظم جدید در حال ظهور در خاورمیانه برجسته شده است. اول، کاهش اهمیت بازیگران غیردولتی در سطح منطقهای و بازگشت درک دولتمحور از امنیت است. همانطور که در مورد ایران مشاهده شد، عملکرد استراتژیک نیروهای نیابتی تضعیف شده است و بازیگران منطقهای به سمت رویکردی امنیتی تغییر جهت دادهاند که ظرفیتهای ملی و نیروهای نظامی خود را مجدداً متمرکز میکند. دوم، فرآیندهای عادیسازی منطقهای به دلیل نگرانیهای امنیتی ناشی از جنگ به حالت تعلیق درآمده است. سوم، ظهور یک آگاهی سیاسی جدید در سطح اجتماعی است. تظاهرات گسترده طرفدار فلسطین در حوزههای عمومی غرب، موج مداوم همبستگی در سراسر جهان عرب علیرغم مواضع رسمی دولتها، و نفوذ فزاینده شبکههای رسانهای منطقهای، همگی نشاندهنده افزایش ظرفیت افکار عمومی برای شکلدهی به سیاستهای دولت-ملت بودهاند.
در نتیجه، دوره دو ساله پس از ۷ اکتبر، خاورمیانه را نه تنها با درگیریهای جدید، بلکه با واقعیتهای جدیدی نیز روبرو کرده است. منطقه اکنون نه زیر سایه جنگهای نیابتی، بلکه در امتداد محورهای امنیتی که مستقیماً توسط دولتها تعریف میشوند، شکل گرفته است. با این حال، هنوز مشخص نیست که آیا این دوره جدید به صلح پایدار یا چرخهای از بیثباتی پایدار تبدیل خواهد شد. دومین سالگرد ۷ اکتبر به وضوح نشان میدهد که خاورمیانه در یک نقطه عطف تاریخی قرار دارد – نقطهای که به طور قاطع آینده نظم منطقهای و نظام جهانی را شکل خواهد داد.


