“خاورمیانه پس از ترور؛ کنشگری روسیه”
پژوهشگر مؤسسه آیندهپژوهی جهان اسلام
ترور فرماندهان جبهه مقاومت، سردار قاسم سلیمانی و ابومهدی المهندس از سوی ایالات متحده آمریکا را میتوان نقطه عطفی در تحولات منطقه خاورمیانه پس از شروع بهار عربی در سال 2011 دانست؛ شدت اثرگذاری این رویداد به حدی بود که نه تنها منطقه، بلکه نظام بینالمللی را در حالت آماده باش برای شروع یک جنگ تمام عیار قرار داد. اعتقاد بر این بود که در صورت حمله ایران به مواضع نظامی و اقتصادی آمریکا و متحدان آن از جمله اسرائیل و پاسخ آنها نظم شکننده منطقه از بین رفته و تلفات جانی و مالی بسیار زیادی بهوجود خواهد آمد. بههمین دلیل بود که بسیاری از مقامات منطقهای و جهانی طرفین را به داشتن صعه صدر دعوت کرده و از آنها میخواستند که از تشدید تنشها خودداری کنند. با اینحال ایران با هدف قرار دادن پایگاه نظامی ایالات متحده آمریکا در عراق (عین الاسد) عزم جدی خود را برای انتقام نشان داد. این اقدام نیز در نوع خود حائز اهمیت بود، زیرا برای اولین بار بود که ایران بعد از وقوع انقلاب اسلامی بهصورت جدی وارد رویارویی مستقیم با آمریکا شده و مواضع نظامی آن را مورد هدف قرار داده بود.
هرچند که میزان این تنشها با عقبنشینی رییس جمهور ایالات متحده آمریکا از مواضع خود مبنی بر واکنش به حمله ایران و مورد هدف قرار دادن 52 مرکز فرهنگی ایران فروکش کرد، اما این رویداد میتواند آثار متعددی بر ترتیبات سیاسی و نظامی آتی منطقه داشته باشد. اولاً ترور فرماندهان مقاومت فرسایش روابط ایالات متحده آمریکا با عراق و ایران را تسریع کرد؛ چرا که پارلمان عراق با اتخاذ مصوبهای پنج مادهای به خروج نیروهای خارجی از این کشور رأی داد و مجلس ایران نیز با تصویب طرحی سه فوریتی ارتش ایالات متحده آمریکا را در زمره گروههای تروریستی قرار داد. در این طرح آمده بود که کلیه اعضای پنتاگون، شرکتها و مؤسسات وابسته و فرماندهان و آمران شهادت سردار سپهبد قاسم سلیمانی، تروریست بوده و دولت موظف است جهت تقویت بنیه دفاعی نیروی قدس سپاه پاسداران مبلغ دویست میلیون یورو از طریق صندوق توسعه ملی در اختیار این نیرو قرار دهد. علاوه براین ایران بهدنبال خروج کامل نیروهای آمریکایی از کل منطقه غرب آسیا است؛ البته خروج کامل نیروهای آمریکایی موضوعی است که حتی پیش از اقدام به ترور سردار سلیمانی نیز وجود داشت. بهعنوان مثال رهبر انقلاب در اوایل سال 98 در دیداری که با نخست وزیر عراق داشت، اظهار داشتند که آمریکاییها برخلاف اظهارات لفظی خود، دموکراسی و مجموعهی فعالان سیاسی کنونیِ عراق را به ضرر خود میدانند. آمریکاییها و دنبالههای آنها در منطقه، با عراق، چارچوب دموکراسی فعلی و شخصیتها و جریان کنونیِ در رأس کار، مخالفند و آن را به ضرر منافع خود میدانند و بر همین اساس خروج نظامیان آمریکایی از این کشور را مطرح کردند و عقیده داشتند که دولت عراق باید کاری کند که نظامیان آمریکایی هرچه زودتر از عراق خارج شوند.
ثانیاً با ترور فرماندهان جبهه مقاومت که نقش اصلی را در مبارزه با افراطگرایی اسلامی داشتند فرصت جدیدی برای این گروههای تروریستی فراهم شده است که از طریق بازسازی خود به مرحله عملیاتی برگردند. ایالات متحده و ایران، علیرغم تخاصم و دشمنی اما دشمن مشترکی به نام داعش داشتند و بهطور مؤثر با داعش مبارزه میکردند تا دولت خودخوانده اسلامی در عراق و سوریه را از بین ببرند. هرچند با توجه به تشدید اختلاف بین گروههای نظامی مردمی عراق و ایالات متحده آمریکا و همچنین رأی پارلمان عراق به خروج نیروهای خارجی و متعاقب آن متوقف کردن عملیات ائتلاف بینالمللی برای مبارزه با داعش ممکن است زمینه برای بازیگری جدید این گروهها فراهم شود.حتی دور از انتظار نیست که ایالات متحده آمریکا برای کاستن از فشارهای گروههای نظامی مردمی مانند حشد الشعبی تمایل به نقشآفرینی گروههای تکفیری داشته یا اقدام به ایجاد گروههای نیابتی جدید کند.
اما موضوع سوم نیز که حائز اهمیت است نوع واکنش سایر قدرتهای بزرگ از جمله چین و روسیه به ترور و رفتار آتی آنها در خاورمیانه است؛ هرچند که زمینه نقشآفرینی این قدرتها از مدتها قبل در منطقه فراهم شده است، با اینحال فشارهای بین منطقهای و بینالمللی برای خروج آمریکا از منطقه فرصتهای جدیدی را برای آنها فراهم میکند. بههمین دلیل بود که چین بعد از تهدید آمریکا مبنی بر اعلام تحریمهای جدید علیه عراق، ضمن مخالفت با توسل واشنگتن به ابزار تحریم، آمادگی خود برای ارائه کمکهای نظامی به عراق را اعلام کرد. برای پکن عدم اطمینان در خاورمیانه بسیار نگران کننده است چرا که این کشور بزرگترین وارد کننده نفت و گاز در جهان است و کشورهای حاشیه خلیج فارس تأمین کنندگان عمده چین هستند. هرچیزی که بر توانایی کشورهای خلیج فارس برای تولید و صادرات انرژی تأثیر بگذارد، به اقتصاد چین آسیب میزند و به نوبه خود مشروعیت عملکرد حزب کمونیست چین را زیر سؤال میبرد. بنابراین منافع پکن در خاورمیانه پایدار نهفته است و از مدتها پیش فرض بر این بود که این امر در نهایت به نوعی نقش امنیتی چین نیاز دارد. مانور نظامی مشترک چین، روسیه و ایران را نیز میتوان متأثر از این نقش امنیتی دانست. با اینحال تصمیم ترامپ برای ترور فرماندهان جبهه مقاومت تنشهای موجود را افزایش داده است، که به نظر میرسد به نوبه خود درگیری نظامی منطقهای چین را تسریع کند.
رشد اقتصادی چین وابسته به واردات منافع نفتی از مناطق گوناگون و بهویژه خاورمیانه است؛ علاوه براین چین طرحهای بلندمدتی را برای افزایش سرمایهگذاری در خاورمیانه راهاندازی کرده است. بنابراین هرگونه اختلال در منافع منطقهای چین ممکن است واکنش نظامی آن را بههمراه داشته باشد. از سال 2015، هنگامیکه اولین پایگاه منطقهای خود را برای مبارزه با دزدی دریایی در کشور جیبوتی آفریقایی افتتاح کرد، پکن با جدیت تلاش میکند تا وضعیت نظامی خود را در سراسر خاورمیانه و شمال آفریقا تقویت کند. این شامل بازدیدهای مکرر از بندرها در جنوب خلیج فارس و استقرار گسترده کشتیهای نظامی چینی در خلیج عدن میشود. چین همچنین حضور صلحطلبانه خود در منطقه را گسترش داده و به دومین تأمین کننده بزرگ منابع مالی (پس از ایالات متحده) برای عملیات صلح تبدیل شده است. بههمین دلیل ایالات متحده نگران است که چین ممکن است از این فرصت برای ایجاد پایگاههای نظامی در سراسر منطقه استفاده کند.
علیرغم اهمیت اقدام آتی چین، نوع کنشگری روسیه اهمیت دارد؛ روسیه از زمان ورود مستقیم نظامی در جنگ داخلی سوریه در سال 2015 در تلاش بود تا خود را بهعنوان یک بازیگر اصلی در خاورمیانه قرار دهد و اقدام ایالات متحده این شانش مجدد را برای روسیه فراهم کرد تا جای پای خود در خاورمیانه را محکمتر کند. اقدام اخیر آمریکا از چند جهت برای روسیه مثمر ثمر بود. اولاً پوتین شخصاً مبارزه با یکجانبهگرایی ایالات متحده آمریکا را یک هدف اصلی میداند و بنابراین از ترور و بیثباتی ناشی از آن استفاده کرد تا وجهه و اعتبار ایالات متحده آمریکا در منطقه را از بین ببرد. بههمین دلیل بود که وزیر خارجه روسیه در تماسهای تلفنی با همتایان آمریکایی، ایرانی، چینی و ترکی خود، این ترور را محکوم کرده و آن را نقض فاحش قوانین بینالمللی توصیف کرد. سفر پوتین به دمشق ساعاتی قبل از مورد هدف قرار دادن پایگاه نظامی آمریکا از سوی ایران نیز حائز اهمیت بود. ثانیاً اقدام آمریکا به روسیه کمک کرد تا شکاف موجود بین ایالات متحده و همپیمانان منطقهای آن را گسترش دهد.
ثالثاً گسترش اختلاف بین ایالات متحده آمریکا و اتحادیه اروپا در مورد تحولات خاورمیانه مسکو را منتفع میسازد؛ سیاستهای ایالات متحده و اروپا در قبال خاورمیانه مبتنی بر چرخهایی از اختلاف و همکاری است. اروپاییها با ایالات متحده بر سر ایران و برجام اختلاف دارند و سیاستهای یکجانبه ترامپ باعث ایجاد چالشهای جدید برای اتحادیه اروپا در سوریه و لیبی شده است. علاوه براین اختلاف نظرها درباره سایر موضوعات مانند عربستان سعودی و اسرائیل- فلسطین غالباً بهدلیل ضعف اتحادیه اروپا و تقسیمات داخلی آن اگرچه در حال حاضر تنشزا نیست اما در آینده میتواند مشکلساز باشد. بنابراین اقدامات یکجانبهای مانند ترور مقامات رسمی کشورهای دیگر نیز میتواند به گسترش این اختلافات دامن بزند. بهعنوان مثال گزارشها حاکی از آن است که ترامپ حتی به بریتانیا و سایر متحدان خود در مورد ترور فرماندهان مقاومت و پیامدهای آتی آن هشدار نداده بود. گسترش اختلاف بین ایالات متحده و اتحادیه اروپا قدرت چانهزنی روسیه در موضوعات منطقهای و بینالمللی را افزایش میدهد.
بنابراین با توجه به موارد فوق صرف نظر از اینکه جنگی بین ایران و ایالات متحده آمریکا شکل بگیرد یا نه، روسیه بهدنبال بهرهبرداری از رفتارهای آشفته آمریکا در منطقه خاورمیانه است؛ اما این به منزله تبدیل شدن آن به متحد استراتژیک ایران نیست. روسیه و ایران در سالهای اخیر روابط عمیقی داشتهاند و در سوریه اهداف مشترکی داشتند تا موازنه قدرت را به نفع رژیم اسد بکشند. با اینحال مسکو همزمان پیوندهایی نیز با اسرائیل و عربستان سعودی، و همچنین سایر بازیکنان منطقه دارد. بعد از ترور فرماندهان مقاومت به لحاظ استراتژیکی هیچ تغییری در نگرش کرملین به منطقه خاورمیانه بهوجود نیامده است. نگرانی اصلی روسیه در منطقه خاورمیانه حفظ وضعیتی است که این کشور از طریق مداخله در بحران سوریه بهدست آورده است. هرگونه تشدید اختلافات منطقهای توازن ژئوپلیتیکی را به ضرر روسیه بر هم میزند. بههمین دلیل بود که بعد از ترور فرماندهان مقاومت علیرغم محکومیت آن از سوی روسیه این کشور هیچگونه تعهدی برای حمایت از ایران در انتقام از ایالات متحده ارائه نداد.
روسیه علاقهمند است تا اطمینان یابد كه آنچه در خاورمیانه رخ میدهد، عواقب گستردهتری بههمراه نداشته باشد؛ بنابراین تمایلی به شکلگیری جنگ بین ایران و ایالات متحده آمریکا ندارد؛ زیرا اولاً مجبور است تا نوع روابط خود با ایران و کشورهای منطقه را تغییر دهد و ثانیاً چشمانداز ژئوپلیتیکی آن مورد تهدید قرار میگیرد. با اینحال اگر اوضاع بدتر شود و جنگی شکل بگیرد به نظر میرسد که روسیه موضع بیطرفی را در قبال این جنگ اتخاذ کند. در واقع آرزوی کرملین برای ایفای نقش بزرگتر بهعنوان متعادل کننده منطقه از طریق چنین موضعگیریهایی محقق میشود. همچنین این احتمال وجود دارد که کرملین به این نتیجه برسد که شکل دادن به یک جنگ از سوی رقیب دیرین (ایالات متحده) فرصت استراتژیکی جدیدی باشد که به هزینه رقیب منافع آن افزایش مییابد، و در این شرایط ممکن است روسیه از دخالت مستقیم در جنگ خودداری کرده و حمایتهای تسلیحاتی از ایران بهعمل آورد.