مایکل. اف. هارش[1]
تیلور ویتسل[2]
جو بایدن اخیراً اعلام کرد که 3500 نیروی امریکایی باقیمانده در افغانستان تا 11 سپتامبر، این کشور را ترک خواهند کرد. با وجود تعیین زمان دقیق این تصمیم، آنچه هنوز دقیقاً مشخص نشده، برنامه دولت ایالات متحده برای اطمینان یافتن از نحوه برقراری ثبات در افغانستان بدون حضور نیروهای امریکایی است. هرچه به زمان معین شده نزدیکتر شویم سوالات جدیدی در زمینه چگونگی خروج امریکاییها بدون ایجاد هرج و مرج در افغانستان، مطرح خواهد شد. اما پاسخهای متعددی میتوان برای این پرسشها یافت. سیاست ایالات متحده در دهههای اخیر در کشورهای شکننده و متاثر از درگیری، معمولا به عنوان یک انتخاب دوگانه میان استحکام بخشیدن و نیز بیاعتبار کردن دولتسازی از بالا به پایین تلقی شده است. بر اساس تحقیقاتی که طی چند سال در ارتباط با جزایر ثبات به عمل آمده است، میتوان یک حد وسط را در نظر گرفت یعنی «یک رویکرد منطقهای برای ایجاد ثبات در دولتهای شکننده» که ایالات متحده را قادر میسازد که حتی در شرایط درگیری دائمی، به توسعۀ صلح و شکوفایی داخلی افغانستان کمک کند بدون اینکه لازم باشد خود در میدان جنگ بماند.
جزایر ثبات مناطقی از کشورهای متاثر از جنگ و درگیری هستند که دارای سطح امنیت و رفاه عمومی نسبتا بالایی هستند. برای نمونه چنین جزایری در کشورهای افغانستان، عراق، سوریه و سومالی توانستهاند مقاومت قابل ملاحظهای در برابر مشکلات از خود نشان دهند و منابع مهم ثبات برای کشور خود باشند. آنها حتی میتوانند آنچه معمولا مداخلات خارجی نمیتوانند در سطح دولت مرکزی رواج دهند، به انجام برسانند یعنی انحصار خشونت از طریق همکاری طولانی مدت بین دولت و شهروندانش.
تعیین یک استراتژی منطقهمحور برای ایجاد ثبات میتواند ایجاد و تقویت چنین جزایری را ترویج نماید. از عناصر اصلی یک چنین استراتژی، حمایت از اقدامات تمرکززدایی و پشتیبانی از انتخاب مستقیم والیان توسط مردم در افغانستان است. جزایر ثبات زمانی به وجود میآیند که مردم محلی حرفی برای گفتن داشته باشند و بتوانند رهبران را برای اعمالشان مسئول بدانند و نیز زمانی که فرمانداریهای استانی دارای اختیارات لازم، منابع و حمایت مردمی برای حفظ امنیت و ارائه خدمات اساسی باشند. علاوه بر این سرمایهگذاریهای هدفمند در زیرساختها و آموزش در این مناطق میتواند منجر به سرایت آثار مثبت آن به مناطق مجاور گردد.
اکنون باید دید چه زمان و به چه علت جزایر ثبات پدیدار میشوند؟ بر اساس مصاحبههایی که در افغانستان، عراق و سومالی صورت گرفته، نخبگان سیاسی محلی اهمیت زیادی در این کشورها دارند. «حاکمان محدود» (حاکمانی که به یک گروه اکثریت محلی تعلق دارند ولی آن گروه در سطح ملی در اقلیت است و بنابراین دارای تحرک سیاسی رو به بالای محدودی هستند) با افقهای زمانی طولانیتری حکومت میکنند و مایل به ایجاد قراردادی اجتماعی با مردم خود هستند یعنی حمایت بلندمدت و خدمات عمومی در ازای همکاری با حکومت منطقهای. از این رو این حاکمان محدود میتوانند امنیت و خدمات اساسی را بهبود ببخشند در حالی که نتایج در سایر مناطق مشابه که چنین حاکمانی حضور ندارند، شرایط دشوارتری را نشان داده است. به علاوه چنین رهبرانی مایلند که بر پیمانهای اجتماعی فراگیرتری که فرصتها و حمایتهای بیشتری برای زنان و اقلیتهای قومی نسبت به سایر مناطق به وجود میآورند، تکیه کنند.
یک نمونه از رهبران محدود در افغانستان که از قرن هجدهم توسط پشتونها اداره میشود، حبیبه سرابی، یک زن هزاره بود که از سال 2005 تا 2013 والی بامیان بود. او نخستین زن افغان بود که ولایت یک استان را عهدهدار شد. نمونه برجسته دیگر عطا محمد نور بود که دارای تبار تاجیک بود و از سال 2004 تا 2018 والی استان بلخ بود. او با علم به اینکه شانس کمی در انتخابات ریاست جمهوری خواهد داشت، اولویت خود را بر سرمایهگذاری در زمینه امنیت، زیرساختها و آموزش گذاشت تا همچنان از حمایت بلندمدت مردم محلی برخوردار باشد. ارائهی حمایت و خدمات به مردم محلی، عطا نور را قادر به جلب اعتماد عمومی و افکندن طالبان به موضع دفاعی میساخت. موفقیت بلخ درست در مقابل وضعیت ولایت همسایه آن یعنی «کندز» قرار دارد که تحت حاکمیت منصوبان غیرمحدود پشتون است و دو بار مغلوب طالبان شده است.
طبق یافتههای تحقیقات ما ایجاد امنیت در سطح منطقهای، یک رویکرد عملی و پایدار است. ولایاتی نظیر بلخ علاوه بر اینکه بر خلاف روستاها، آنقدر بزرگ هستند که از خود در برابر تهدیدات داخلی محافظت کنند، به اندازه کافی هم کوچک هستند که امکان پاسخگویی محلی و نمایندگی سیاسی را فراهم کنند. در صورتی که حاکمان محدود محلی در ایالتها حضور داشته باشند مردم محلی برای ارائه و تبادل اطلاعات با آنها راغبتر خواهند بود. به گفته یکی از اعضای ارشد شورای ولایتی (که نام او محرمانه مانده است) «به جز یک اقلیت در حاشیه، اغلب مردم با حکومت بلخ همکاری میکنند و در صورت مشاهده هرگونه مورد مشکوک فوراً به مقامات مربوطه گزارش میدهند» و این به مسئولان کمک میکند تا به طور موثرتری با تهدیدات مقابله کنند. بر اساس نظر یکی از افراد دانشگاهی و بانفوذ محلی، که هویت او نیز به دلیل مسائل امنیتی فاش نمیشود، نتیجه این چنین گردش اطلاعاتی مستمری، نیروهای محلی را قادر به شناسایی مکان و موقعیت گروههای شورشی که در بلخ فعالیت میکنند، میسازد و بنابراین حتی در صورت وقوع یک فعالیت مخرب کوچک، منشاء و منبع آن به راحتی قابل ردیابی است.
سوال اینجاست که آیا ایالات متحده میتواند درسهایی که از تجربه جزایر ثبات آموخته است در چارچوب خروج از افغانستان استفاده کند؟ در این راستا امریکا میتواند در سه زمینه تمرکززدایی، کمکهای بلند مدت و حذف مخربهای خارجی متمرکز شود. نخست در چارچوب مذاکرات صلح دولت افغانستان و طالبان، لازم است که ایالات متحده به شکل معناداری بر تمرکززدایی پافشاری نماید. در نظام کنونی افغانستان، والیان توسط رئیس جمهور منصوب میشوند که علاقهای به محدودیت محلی ندارند و با افقهای زمانی کوتاه و بنابراین مسئولیتپذیری محدود کار میکنند. در افغانستان تبدیل والیان به مقامات منتخب، میتواند به بهبود این مشکل کمک کند. این موضوع میتواند موجب کاهش قدرت رئیس جمهور نیز بشود و در نتیجه احتمالاً رقابت و نزاع بر سر ریاست جمهوری که در حال حاضر باارزشترین جایگاه سیاسی است، فروکش میکند و این میتواند به نفع فرایند صلح باشد. اگرچه اشرف غنی رئیس جمهور افغانستان به راحتی با چنین تغییری موافقت نخواهد کرد، اما باید در نظر داشت که ایالات متحده حتی در صورتی که نیروهایش در میدان نباشند، هنوز هم تاثیر زیادی بر طرفهای درگیری دارد. دولت افغانستان همچنان به شدت وابسته به حمایتهای مالی، دیپلماتیک و اطلاعاتی امریکا خواهد ماند و اکنون ایالات متحده این موقعیت را دارد که بیشتر از قبل تهدید به خروج نیروهایش کند و در نتیجه قدرتش در زمینه فشار وارد کردن برای اصلاحات در افغانستان افزایش مییابد.
دوم، کمککنندگان میتوانند با اجرای پروژههای بلند مدت برای رهبران، انگیزههای قویتری برای رهبران محلی ایجاد کنند تا با افقهای زمانی طولانیتری فعالیت کنند و بنابراین مسئولیت پادارتری داشته باشند. یکی از مسیرهای امیدبخش برای کاهش درگیریها افزایش ارتباطات اجتماعی میان جزایر و مناطق مجاورشان از طریق ایجاد جاده، راهآهن، و شبکههای ارتباطی قویتر و بهبود کیفیت و دسترسی به آموزش عالی است. به عنوان مثال ولایت بلخ دارای چندین دانشگاه دولتی و خصوصی است که در حال حاضر دانشجویان سایر مناطق کشور را به خود جذب میکند. بنا به گفته یکی از مقامات محلی در سازمان ملل متحد، استان بلخ میتواند به قطب اصلی اقتصاد ملی تبدیل شود، وی این ایالت را «ماده خام اولیه» مناسب برای یک دولت فدرال خواند.
سوم، از آنجا که جزایر در معرض دخالت خارجی قرار دارند، نیاز به یک رویکرد بینالمللی دقیق و منسجم نسبت به این مناطق و نواحی همسایه آنها وجود دارد. تشکیل یک کنفرانس تحت حمایت سازمان ملل متحد در مورد افغانستان، میتواند منجر به مهار متقابل قدرتهای منطقهای شود. اما اگر هم چنین توافقی امکانپذیر نباشد ایالات متحده باید با جدید در مقابل قدرتهای خارجی مثل پاکستان که به ماجراجویی نظامی در افغانستان ادامه میدهند بایستد. یعنی لازم که امریکا ثابت کند چنین رفتاری عواقبی را در پی خواهد داشت خواه این عواقب محکومیتهای بینالمللی باشد، یا تعلیق کمکها و صادرات نظامی و یا تحریم.
رویکرد منطقهمحور در نقطه مقابل تلاشهای ناموفق نیروهای خارجی برای ایجاد راهکارهای آماده مثل تحویل «دودستی دولت» به مناطق تازه تصرف شده برای کنترل دولت در افغانستان قرار دارد. بر خلاف این روشها، جزایر ثبات از پیش وجود داشته و یا میتوانند تحت رهبری محلی پدیدار شوند. هرچند چنین روندی برای ایجاد ثبات به آهستگی پیش خواهد رفت ولی موفقیت آن در شکلدهی به تغییرات پایدار محتملتر از سیاستهایی است که بیگانگان به مردم یک کشور تحمیل میکنند. باید پذیرفت که ولایت بلخ، جایی مثل ایالات باواریا (بایرن آلمان) نیست و بنابراین رهبران محلی نباید ایدههای خیالپردازانه در سر بپرورانند، با این حال جزایر ثبات همچنان راهی برای ترویج دولتهای خردمند و اثرگذار، فراگیر و پاسخگو در یک کشور شکننده هستند. در واقع آنها امیدوارکنندهترین راه برای رویکرد موثرتر امریکا در ایجاد ثبات در افغانستان و سایر مناطق گرفتار درگیری در جهان هستند.
این یادداشت ترجمه مطلبی با عنوان Afghans Don’t Need U.S. Troops. They Need Islands of Stability است که در تاریخ 20 آوریل 2021 در نشریه فارن پالیسی منتشر شده است.
مسئولیت صحت و سقم مطالب موجود در یادداشتها، مقالات و مصاحبههای منتشرشده در سایت بهعهدۀ نویسنده است و انتشار آنها الزاماً بهمعنای تأیید مطلب یا بیانگر دیدگاههای مؤسسه نیست.
[1] استادیار میهمان روابط بین الملل در دانشگاه بوستون و محقق مدعو در برنامه محققان دانشگاه هاروارد
[2] دانشجوی دانشکده هاروارد و دستیار تحقیقاتی با عنوان »جزایر ثبات در کشورهای شکننده« به سرپرستی مایکل اف هارش