کمتر کسی است که بتواند نقش مهم و بنیادین دانشگاه الازهر و برجستگان آن را در تحولات فکری مصر و دنیا اسلام انکار کند. در این حال این نقش و میزان رابطه آن با سیاست همواره مورد پرسش بسیاری بوده است. در همین راستا ما گفتگویی با داوود احمد زاده کارشناس مصر داشته ایم:
تاریخ اندیشه سیاسی در مصر با الازهر گره خورده است. در این بین نقش سیاسی الازهر در یک سده گذشته چگونه بوده است؟
بايد گفت دانشگاه الازهر مصر در كنار مرجعيت ديني و نقش ممتاز علمي از بدو تاسيس همواره نوعي ايفاگر كاركرد سياسي بوده است . توجيه و ترويج غالب چيزي بود كه حكام گذشته مصر از الازهر داشتند تا كودتاي افسران آزاد به رهبري جمال عبد الناصر نقش سنتي خود را بازي مي كرد و استقلال فكري و علمي اين نهاد تاثير گذار سياسي و علمي حفظ شد ولي با قدرت يابي نظاميان در مصر اين استقلال عملا مخدوش گرديد. علماي الازهر با توجه به چهره كاريزماتيك ناصر و سياست ملي گرايانه وي مجبور به صدور فتواهاي مختلفي در پشتيباني از وي شدند. در واقع اين نهاد مستقل مردمي با ادامه سياست هاي فراگير ناصر به يك نهاد دولتي تبديل گشت. بنابراين نهاد ديني به عنوان عنصر مشروعيت زا و حامي سياست هاي دولتي مطرح و نقش بارزي در بسيج تودهاي مردمي مصر ومنطقه ايفا نمود . مي توان گفت شيوخ الازهر با فتواهاي سياسي بسياري از مجاري اموري حكومتي را تغييردادند. از جمله بايد به حكم جهاد علماي الازهر در مورد رژيم اشغالگر قدس درسال 1947اشاره كرد. همچنين بسياري از گروههاي جهادي و اسلامگرا از بطن الازهر به جامعه وارد شدند . ناصر براي كم فروغ نمودن اثر گذاري دانشگاه الازهر با تصويب قانوني انتخاب شيخ و قائم مقام الازهر برعهده نهاد رياست جمهوري گذاشت. همچنين با خنثي شدن ترور ناصر منتسب به جريان اخوان المسلمين و ممنوع فعاليت شدن آن در جامعه مصر بدبيني ناصرهم نسبت به اين دانشگاه بيشتر شد. در دوره سادات شيوخ الازهر با تاييد اقدامات سادات در عقد قرارداد كمپ ديويد سوابق ديني وسياسي خويش را بيش از گذشته در معرض خطر قرار دادند و اين روند در دوره حكومت اقتدار گرايانه مبارك تا انقلاب نيمه تمام ژنوايه 2011ادامه يافت و در واقع در دوره مبارك دانشگاه الازهر مجري سياست هاي دولتي بود .
اگر به رخدادهای سه ساله گذشته خیزش های عربی در مصر نگاه کنیم نوع نگاه و رویکرد الازهر تا زمان سقوط مرسی چگونه بوده است؟
موتور انقلاب ژنوايه 2011توسط جوانان شش آوريل به حركت درآمد و اوايل قيام دانشگاه الازهر و شيوخ شناخته شده آن همانند جريانات واپس گراي سلفي هرنوع خروج بر حاكم جابر هم درست نمي دانستند. البته از داخل اين نهاد ديني تاثير گذار صداهاي متفاوتي شنيده مي شد و برخي از علماي نوگرا الازهر بر همراهي با مردم و لازم سرنگوني رژيم ديكتاتور مبارك تاكيد داشتند، ولي قشر سنتي آن تابع دستورات دولتي بودند. به طور كلي نقش دانشگاه الازهر در قضاياي قيام فراگيرمردم مصر حاشيه اي بود ولي به محض پيروزي جريان اسلامگرا به رهبري محمد المرسي بار ديگر نقش دانشگاه الازهر در امورسياسي پر رنگ تر گشت. حضور علماي چون الرقضاوي که بيشتر به جريان تندرو سلفي نزديكتربود در تشديد رقابت ميان سكولارها و اسلامگرا ها پر رنگتر گرديد. تاكيد برخي از شيوخ الازهر براجراي شريعت اسلامي از طريق ابزار خشونت وناديده گرفتن حقوق ديگر گروههاي سياسي در كشيدگي اوضاع و نيز سرنگوني دولت اسلامگرا نیز اثر گذار بود .
قبلا جبهه موسوم به جبهه «علمای مصری علیه کودتا» سکوت علمای امت و عدم محکومیت کشتار تظاهرات کنندگان، اعلام هبستگی با قتل عام و خیانت عبدالفتاح السیسی دانسته و خواستار محاکمه شیخ الازهر به خاطر عدم انجام نقش های محول شده به آنها در چنین حوادثی شده است. در این حال اختلاف های قبلی و کنونی الازهر و اخوان در سه سال گذشته بر چه محور هایی استوار بود؟
در جريان كودتاي سفيد نهاد نظامي مصر به السيسي بيشتر شيوخ دانشگاه الازهر ضمن جداكردن خويش از خط مشي سياسي و ديني جريان اسلامگرا تلاش كردند براي حفظ جايگاه ديني خود نزديكي با ارتش وجريان غالب را در پيش بگيرند. بنابراين شيوخ الازهر با تاييد خشونت هاي سازمان يا فته عليه طرفدران اخوان المسلمين بر تشديد اختلافات افزودند. در واقع دانشگاه الازهر براي بقاي خويش بار ديگر راه مصالحه وسازش با كود تاگران در پيش گرفت واكثريت غالب شيوخ آن با تاييد سياست مشت آهنين ارتش راه خويش را بطور كلي از جريان اسلامگرا جدا نمود. لذا ما شاهد عقب گرد تاريخي مجدد الازهر و بازگشت به سياست هاي محافظه كارانه قبلي هستيم.
در دهه های گذشته با توجه به داعیه داری عربستان در جهان اسلام آیا می توان گفت نقش خارجی الازهر در جهان اسلام کاهش یافته است؟
عربستان به عنوان بازيگر كليدي درخاورميانه با تكيه بر دلارهاي نفتي ونيز وجود اماكن مقدسه همواره داعيه دار رهبري اهل سنت بوده و است. البته اسلامي كه مفتي سعودي منادي آن هستند به دليل ارايه چهره خشن از اسلام هيچ گونه سنخيتي با بارورهاي ديني واعتقادي دانشگاه الازهر ندارد. علماي الازهر بيشتر به جريان اعتدالي اسلام نزديك بودند . بي ترديد نزديكي قدرت سياسي مصر به عربستان به دليل بحران اقتصادي بيش ازگذشته بر افول جايگاه سياسي الازهر تاثير گذار خواهد بود و ممكن است همانند دوره مبارك رهبران وعلماي الازهر به كارمندان دولت بدل گردد. بنابراين ديگر نمي توان الازهر را رقيب ايدئولوژيك عربستان براي براي رهبري ديني در جهان اسلام دانست.
نقش الازهر در وحدت و همگرایی در جهان اسلام تا چه میزانی است و آیا در این مسیر قرار دارد؟
دانشگاه الازهر با داشتن حدود نيم ميليون دانشجو از سرتاسر دنيا از بزرگترين مراكز آموزشي به شمار مي رود و در بازتوليد انديشه ومعارف اسلامي نقش ممتاز داشته و دارد. اگر به نقش تاريخي الازهر در بحث تقريب مذاهب برگرديم بايد گفت نقش تقريب مذاهب در توسعه ارتباطات ديني ،نژادي ،قوميت و نزديكي دنياي اسلام بي بديل بود و تقريب مذاهب به همت علماي شيعي نظير استاد علامه آيت شيخ محمد تقي قمي و آيت ا..بروجردي از ايران و نيز شيخ شلتوت از مصر در سال 1947تشكيل شد. این نگاه با عدول از تعصبات كور ملي گرايانه و قومي و زباني بستر ساز وحدت و يكپارچگي در جهان اسلام گرديد و موجب به رسميت شناختن فقه جعفري از طرف شيوخ الازهر در آن زمان به عنوان يكي از مذاهب خمسه اسلامي بر همكاري فكري حوزه علميه و الازهر افزود. ولي با تحولاتي درمصر پس از حاكميت نهاد نظامي در عرصه داخلي و خارجي در اين كشور حاكم گشته است از اثر گذاري آن بر وحدت رويه در دنياي اسلام به شدت كاسته شده است و اين نهاد ديني ومذهبي عملا به عنصر منفعل تبديل گشته است.