بازی بزرگ در غرب آسیا
دکتر مهران کامروا[i]
ترجمه و تلخیص موسسه آینده پژوهی جهان اسلام
این یادداشت تحلیلی در واقع خلاصه ای کوتاه از کتاب “بازی بزرگ در غرب آسیا” با ویرایش دکتر مهران کامروا است. او استاد و مدیر مرکز مطالعات بین المللی و منطقه ای دانشکده امور خارجه دانشگاه جرج تاون در قطر است. کتاب در انتشارات دانشگاه آکسفورد در سال 2016 به چاپ رسیده است. در این کتاب می خوانیم که چطور منطقه ی قفقاز جنوبی به محل بازی بزرگ جدید تبدیل شد و ایران و ترکیه را به دو رقیب اصلی در این منطقه تبدیل کرد و نیز این سوال مطرح می شود که هر یک از این دو کشور همسایه ایران و ترکیه در منطقه قفقاز جنوبی به دنبال چه هستند؟
مقدمه: فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی و پیروزی غرب بر بلوک کمونیست منجر به کاهش رقابت های استراتژیک در بسیاری از مناطق جهان شد. اما یک دنیای جدید از سوی ایده آلیسم به نام “نظم نوین جهانی” وعده داده شد. رقابت های قدیمی احتمالا از بین می رفتند، اما رقابت های جدید به سرعت به جای آن ها ظاهر شدند و رقابت های استراتژیک قدیمی جای خود را به سرزمین ها و مناطق جدید می دادند. یکی از این مناطق که بازیگران جدید در آن شروع به رقابت کردند و همچنان ادامه دارد قفقاز جنوبی است. در واقع یک بازی بزرگ جدید این بار در قفقاز جنوبی آغاز شده است و مدعیان اصلی و بازیگران جدید در بازی قدرت جهانی، ایران و ترکیه هستند.
این تحلیل برگرفته از کتابی درباره رقابت استراتژیک ترکیه و ایران بر سر نفوذ در قفقاز جنوبی است. این دو قدرت همسایه غرب آسیا برای برتری و نفوذ در سراسر منطقه و به ویژه در مجاورت آن و در جریان روند مقابله با ناهمگونی های قومی در سرزمین خود و در مرزهای این کشورها با هم در رقابت هستند. ترکیه مدت هاست که خود را نه تنها به عنوان پلی زمینیبین آسیا و اروپا تصور می کند، بلکه به تعبیری بیشتر خود را به عنوان بازیگر اصلی در امور منطقه ای و جهانی می داند. در واقع این دوره زمانی نشان می دهد توجه جهانی به سمت محل منازعات دور و نزدیک معطوف شده است و یک بازی بزرگ جدید بین ایران و ترکیه در قفقاز جنوبی شکل داده است.
دولت سازی در قفقاز جنوبی در واقع فضایی را برای انواع سازمان های غیردولتی در این منطقه فراهم کرده است. برخی از این سازمان های غیردولتی با تشویق، حمایت و تامین مالی مستقیم از دولت های غربی و نهادهایی چون ” موقوفه ملی برای دموکراسی ” مستقر در ایالات متحده گسترش یافتند، و نهادهای دیگری به شکل سازمان های رسانه ای، گروه های فرهنگی یا انجمن های مذهبی ارتدکس(ارتدکس شرقی) از طریق حمایت روسیه در مقابل روایت غرب گرا ایجاد شدند. خواسته های هژمونیک روسیه در قفقاز جنوبی ممکن است رو به زوال باشد، اما همانطور که مانکوف یادآوری می کند، سایه و تأثیر آن برای منطقه نه دقیقاً به عنوان یک ابرقدرت نظامی بیشتر به عنوان یک موجودیت تاریخی و فرهنگی با قدرت و نفوذ قابل توجه بسیار مهم است.
از اوایل دهه 1990، ایران و ترکیه بیشترین فعالیت را در قفقاز جنوبی داشته اند. مبانی ایدئولوژیک هژمونی روسیه و ایالات متحده در قفقاز جنوبی از بین رفته است و فضایی برای کنشگران جدید در منطقه باز شده است. این امر ایران و ترکیه را به عنوان دو قدرت متوسط با تمایلات در حال افزایش منطقه ای و جهانی قادر ساخته است تا به اعمال قدرت و نفوذ در قفقاز جنوبی بپردازند. آنچه در این روند در مورد ایران و ترکیه به عنوان بازیگران اصلی پدید آمده است، یک بازی بزرگ جدید است و قفقاز جنوبی به عرصه اصلی این بازی تبدیل شده است. علاوه بر قدرت نرم، دو کشور به تجارت و به طور خاص به سیاست انرژی، به عنوان وسیله ای برای گسترش نفوذ خود در منطقه قفقاز جنوبی روی آورده اند. در میان دیگر موارد، هر دو کشور به دنبال تبدیل این منطقه به مصرف کننده انرژی و یا به طور دقیق، یک جزء مهم در کریدور شرق به غرب برای انرژی و کالاهای اساسی هستند. ترکیه به خودی خود وابسته به انرژی است و به دنبال این است که در ابتدا با اطمینان از تأمین انرژی خود، عمدتاً از جمهوری آذربایجان و نیز از ایران و روسیه، تلاش کند تا به یک کشور مهم ترانزیت انرژی و پیشرو مرکز هدایت انرژی به یک نیروی ژئوپلیتیک منطقه ای تبدیل شود.
تجزیه و تحلیل ها نشان می دهد که این اهداف، در هم تنیده و ذاتا سیاسی هستند. یکی از اهداف اصلی سیاست گذاران ترکیه این است که کشور را به یکی از صادر کنندگان عمده گاز از روسیه و ایران و احتمالاً از ترکمنستان و منطقه به اروپا تبدیل کند. اما چندین عامل چالش برانگیز از جمله برنامه ی ترکیه برای تأمین بی وقفه گاز از ایران و روسیه با وجود این واقعیت که این دو کشور در بعضی مواقع قادر به حفظ وضعیت دایمی صادرات خود به دلایل تعمدی یا ناخواسته نبودهاند و به همینطور، روابط متشنج ترکیه با اروپا در سال های اخیر که در بعضی مواقع شامل سیاست خارجی فرد محور رئیس جمهور اردوغان مانند تداوم جنگ داخلی در سوریه و بحران پناهندگان در اروپا، به پیچیدگی این هدف افزوده است. ایران و ترکیه کنشگران نسبتاً جدیدی در منطقه هستند و در حالی که برای پرهیز از تنش محتاطانه گام برمی دارند، در تلاش اند تا نفوذ و قدرت خود را در منطقه گسترش دهند. جای تعجب نیست که رقابت ایران و ترکیه در قفقاز جنوبی نیز تحت تأثیر تحولات در دیگر مناطق، از جمله روابط ایالات متحده و روسیه، تحولات سیاسی داخلی در پایتخت های خودشان و جهت گیری جنگ داخلی سوریه، که در آن هر دو کشور عمیقاً درگیر هستند می باشد.
با شروع دهه 1990، ترکیه نیز تلاش زیادی را برای گسترش قدرت نرم در قفقاز جنوبی انجام داد. این تلاش در دو سطح به طور متمایز نسبت به آنچه در برخی نقاط دیگر اتفاق افتاده است، آشکارتر است. در سطح دولت، ترکیه درگیر یک کمپین برندسازی بود که بخشی از یک سیاست خارجی جدید برای تحریک دیپلماتیک به معنای تأکید بر روابط تاریخی و ایده آل ترکیه با دیگر کشورهای منطقه بود. این تأکید بر منطقه گرایی از یک سو به گسترش شرکت های ساخت و ساز ترکیه در سراسر قفقاز جنوبی کمک کرده است، و از سوی دیگر باعث رشد محبوبیت روزافزون محصولات فرهنگی ترکیه، به ویژه موسیقی و سریال های تلویزیونی و موارد مشابه شده است. در سطح دوم، قدرت نرم ترکیه در قفقاز جنوبی با آنچه می توان به عنوان حمایت نیمه رسمی توصیف کرد، آشکار شد. این قدرت نرم در قالب گسترش جنبش گولن بود، که از رابطه نزدیک و همزیستی با حاکم حزب عدالت و توسعه ترکیه در دهه 1990 برخوردار بود. در ابتدا، گسترش جنبش گولن در قفقاز جنوبی و دیگر مناطق توسط دولت ترکیه به عنوان جنبه دیگری از گسترش قدرت نرم این کشور دیده می شود. اما در اواخر دهه 2000، رابطه بین حزب عدالت و توسعه و جنبش گولن تیره شد. بالچی نویسنده ی ترک معتقد است که اختلاف بین این دو ممکن است به کاهش جذابیت قدرت نرم ترکیه در قفقاز جنوبی منجر شود.
میتوان به طور کلی گفت که ابزار مورد علاقه ترکیه برای رقابت در منطقه، قدرت نرم این کشور بوده است و ابزار مورد علاقه ایران، تجارت و منابع طبیعی است. اما واقعیت آنست که آنکارا و تهران به دنبال فراتر از آنچه گفته شد، مانند مرکزیت مسیرهای ترانزیتی، دسترسی به بازارهای جدید و نوظهور در کشورها و فرهنگ هایی که از آسیا و اروپا عبور می کنند هستند. آنها همچنین بر سیاست داخلی هر یک از رقبای خود تأثیر می گذارند. ترکیه و ایران تنها کشورهایی نیستند که به دنبال گسترش قدرت نرم خود در قفقاز جنوبی هستند. با توجه به پایداری پیوندهای تاریخی، سیاسی، اقتصادی و فرهنگی با منطقه، روسیه در مقایسه با دیگران در بهره گیری از نظر قدرت نرم، از مزیت بالاتری برخوردار است. این قدرت نرم کمتر در قالب ایدئولوژی یا هویت ملی متبلور می شود، بلکه در عوض بیشتر در قالب انجمن های حرفه ای و سازمان های جامعه مدنی ریشه دارد. در حال حاضر، توسعه نیافتگی سیاسی و اقتصادی باعث افزایش جذابیت و فضای رقابت بین بازیگران خارجی در قفقاز جنوبی شده است. روسیه، ایالات متحده، اتحادیه اروپا، ترکیه و ایران همه به قدرت و نفوذ خود در منطقه ادامه خواهند داد. رقابت بین ایالات متحده و اتحادیه اروپا از یک طرف و روسیه در طرف دیگر موضوع جدیدی نیست و بخشی از یک مسابقه بزرگتر برای ایجاد حوزه های نفوذ نه تنها در قفقاز جنوبی، بلکه در آسیای مرکزی، بالتیک، اوکراین و در دیگر مناطق است.
یکی از این متغیرهایی که باعث رقابت در این منطقه شده است شامل مسیری است که در آن فرآیندهای محلی دولت سازی در گرجستان، ارمنستان و آذربایجان درگیر آن بودند. این فرآیند آسیب پذیر و کنترل نشده و شبه دموکراتیک دولت سازی در ارمنستان و گرجستان مانند آزادسازی بازارهای محلی، فضایی را برای ظهور الیگارش های قدرتمند باز کرد که بسیاری از آن ها با نخبگان سیاسی رابطه نزدیکی دارند. این الیگارش های ذینفع و در در سیستم های فاسد مشارکت دارند و در اقتصاد سیاسی قفقاز جنوبی نفوذ دارند. منابع نفت و گاز آذربایجان ممکن است نمایی از رشد و ثروت را ارائه کرده باشد -باکو به عنوان دوبی کاسپین- اما توسعه نیافتگی ساختاری و سیاسی و همچنین فقر فراگیر همچنان در کشور مشاهده می شود. واقعیت آنست که در هر سه کشور قفقاز جنوبی، توسعه سیاسی و تحکیم دولت هنوز محقق نشده است.
منطقه قفقاز با موقعیت ژئوپولتیکی خاص خود از اهمیت زیادی برخوردار است و میتواند به کریدوری برای انتقال منابع خود از آسیای مرکزی تا ترکیه و غرب را ایجاد کند. یکی از اهداف اصلی ژئوپلیتیك ایالات متحده در منطقه نیز دستیابی اقتصادی به منابع طبیعی بکر دریای خزر است. به نظر می رسد ایران و ترکیه درگیر رقابت ژئوپلیتیکی بر سر نفوذ و دسترسی به منابع استراتژیک منطقه قفقاز جنوبی و همچنین مسیرهای حمل و نقل آن شده اند، در حالی که در عین حال از رویکرد مشابهی در مواجهه با حضور و نفوذ روسیه در منطقه و ممانعت از نفوذ روسیه در این منطقه برخوردارند.
ربع قرن پس از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی، می توان چنین استدلال كرد در برخی موارد، اوضاع در منطقه قفقاز جنوبی تغییر نکرده است. تسلط روسیه بر منطقه هم چنان قوت دارد. تمایل روسیه برای مسدود کردن پیوند ترکیه و ناتو در سراسر منطقه قفقاز جنوبی این امکان را فراهم کرده است که ایران فرصتی بی نظیر برای گسترش نفوذ خود در آن جا داشته باشد. با این وجود، ترکیه همچنان روابط تجاری و انرژی نزدیکی با ایران داشته است و از حق ایران برای داشتن فناوری هسته ای صلح آمیز دفاع کرده است. در سال های اخیر، رهبران هر دو کشور کاملاً از توانایی های خود برای کاهش تنش در منطقه قفقاز جنوبی از طریق نفوذ و دیپلماسی آگاهی دارند. برخی از کارشناسان خاطرنشان کردند که تنها کشوری که قادر به تعادل قدرت بلند مدت با ایران در آن در منطقه است ترکیه می باشد. نفوذ ایران در منطقه به این ترتیب به نفع ترکیه نیست، زیرا آنکارا نیاز به تسلط منطقه ای برای افزایش دسترسی به منابع انرژی منطقه دارد. در همین حال، جهان عرب تمایل دارد ترکیه را به عنوان بهترین شرط بندی خود علیه ایران بداند. برخی مدعی هستند كه ایران و ترکیه، به عنوان “قدرت های متوسط” احتمالاً قدرت یکدیگر را برای نفوذ در منطقه نفی نمی کنند و روندی بازدارنده در برابر نفوذ ابرقدرت ها به منطقه را ایجاد می کنند. هرچند ممکن است این رقابت ها به تنش هایی منجر شود، اما چنین درگیری ها به احتمال زیاد منجر به درگیری های نظامی نخواهد شد.
**مسئولیت صحت و سقم مطالب موجود در یادداشتها، مقالات و مصاحبههای منتشر شده در سایت به عهده نویسنده بوده و انتشار آنها الزاماً به معنی تأیید مطلب یا بیانگر دیدگاههای موسسه نیست.