آیا گفتگو میان مذاهب اسلامی یک راه حل در خاورمیانه است؟
در حالی اختلافات و صف بندی های مذهبی و کینه ورزی های فرقه ای از مهمترین و ریشه ای ترین اسباب تنش ها و التهابات جاری در خاورمیانه عنوان می شود که در مقابل، «گفتگوهای مذهبی» و معدود دیالوگ های جدی و سنتی میان رهبران و پیروان مذاهب در این منطقه غالبا به حالت تعطیلی درآمده است و معدود محافل و مجامع نامبردار و برخوردار از سوابق در این عرصه عملا توانایی به میدان آوردن هرگونه ابتکار عملی را از دست داده اند و در مواردی حتی خود درون صف بندی های مذهبی قرار گرفته اند.
این در حالی است که بنا بر نوع اظهارات و عملکرد رجال دینی و موسسات فکری از مذاهب گوناگون اسلامی تقریبا افق روشنی لااقل در کوتاه مدت برای احیای گفتگوها یا دیالوگ های مذهبی اثربخش و الزام آور متصور نیست و در تاریخ معاصر خاورمیانه چنین انسدادی تقریبا کم سابقه است.
این انسداد فعلی زمانی وخامت و اهمیت خود را نشان می دهد که روشن شود دیالوگ های مستقیم مذهبی فراگیر قریب به 90 سال بعد از فروپاشی خلافت عثمانی پیوسته توسط رجال دینی و روشنفکران مسلمان و حتی دولت های اسلامی دنبال شده است. در واقع با سقوط امپراطوری عثمانی در سوم مارس 1924 میلادی که بر مبنای خلافت اسلامی افراشته و پرچمدار یکپارچگی مسلمانان و سرزمین های اسلامی قلمداد می گردید، روابط بین مسلمانان وارد مرحله جدیدی شد. افول تدریجی اقتدار حاکمیت عثمانی به مثابه نماد شکوهمند مدنیت اسلامی و پیشروی و پیشگامی روزافزون مدنیت اروپایی که در سرزمین های اسلامی عموما به شکل استعمار خود را شناسانده بود نگرانی های زیادی را در عالمان مسلمان بوجود آورد.
در این میان عبدالحمید ثانی سی و چهارمین خلیفه عثمانی که از ۱۸۷۶ تا ۱۹۰۹ میلادی حکومت کرد ظاهرا به این نتیجه رسید که دولت وی توان مقاومت در برابر اروپا را ندارد مگر با یک تاکتیک و برنامه جدید؛ لذا با استفاده از مقام خلافت خود طرح جامعه همبسته اسلامی را مطرح کرد و به این گونه تلاش نمود مومنانی که از رویگردانی ها و تنازلات مستمر خلافت او از عمل به اسلام و شریعت گلایه مند بودند گردآورد و متحد سازد؛ طرحی که تا حدود نسبتا زیادی و البته بصورت مقطعی مورد استقبال قرار گرفت و بزرگانی چون سید جمال الدین اسدآبادی و دیگرانی در نقاط مختلف از فراخوان خلیفه پشتیبانی کردند.
دوران حکومت عبدالحمید ثانی شاهد آخرین تلاش های عثمانی ها برای حفظ زمام اقتدار و یکپارچه گی خلافت از طریق تقویت ارتباطات و اجتماعات اسلامی میان جوامع تحت حاکمیت بود.در عین حال نباید فراموش کرد که تلاش ها برای توسعه گفتگوها و همبستگی اسلامی حتی پیش از سقوط عثمانی توسط طیفی از اندیشمندان و فعالان مسلمان بصورت جدی آغاز شده و دنبال می شد. حرکت پرتکاپو و فراگیر سید جمال الدین اسدآبادی(افغانی) که به بیداری اسلامی مشهور گشت و در ذات خود بر گفتگوهای علمی و علمایی میان اندیشمندان مذاهب استوار بود و از آن قوام می یافت مهم ترین ابتکار عمل اسلامی پیش از درهم ریختن خلافت عثمانی بود که البته به مثابه نهضتی آگاهی بخش و خود بنیاد و رهیافتی مستقل از دستگاه رسمی خلافت جلو می رفت؛ گرچه مناسبات متعددی را هم نه تنها با خلافت که با دیگر حکومت ها در اطراف و اکناف آسیا و اروپا برقرار ساخته بود. بعد از پایان نظام خلافت و در دوره جدید، فکر “اتحاد جهان اسلام” که به همت سید جمال الدین و شاگردان او القاء و نشر یافته بود در سطح سیاسی نیز همچنان محور اهتمام بود. در این راستا گردهمآیی ها و نشست های متعددی برای گفتگو و هم اندیشی جهت همبستگی بیشتر و کاهش شکاف ها و اختلافات و شکل گیری دوباره اجماع بر سر مسائل اساسی برپا گردید. در ژوئن 1924 نخستین گردهم آیی در مکه به دعوت شریف حسین حاکم این منطقه و در ایام حج برگزار گردید. بعد از آن قاهره و در دوره پادشاهی فواد بر مصر شاهد نشستی بود که مبتکر آن شیخ محمدحسین خضر رئیس جامعة الأزهر ذکر گردیده است. در این مقطع زمانی با توجه به فروپاشی مهم ترین تجربه و مدل حاکمیت فراگیر اسلامی تنها سیستم متصور و کارآمد برای اتحاد مسلمانان کماکان سیستم خلافت پنداشته می شد اما با توجه به شکل گیری دولت های ملی در پی تجزیه سرزمین های عثمانی که هریک منافع غیر دینی خاص خود را داشتند عملا این هدف ناممکن بود و لذا به سرعت شاهد تغییر رویکردها و اهداف در گردهمآیی ها، اجتماعات و گفتگوهای اسلامی هستیم.
در کنفرانسی به دعوت ابن سعود امیر وقت حجاز که توانسته بود شریف حسین را از حکومت ساقط کند و در مکه برگزار گردید بحث های دیگری فارغ از نگاه به احیای خلافت مطرح گردید و تلاش هایی برای پی ریزی یک سازمان بین المللی اسلامی به مرکزیت مکه مکرمه صورت گرفت.اما در ادامه این تلاش ها در سال 1931 شاهد نقطه متمایزی در دیالوگ ها و اجتماعات اسلامی هستیم. برخی گردهمآیی ها و هم اندیشی های پیشین نه با اعتقاد راستین به وحدت اسلامی که با انگیزه های پنهانی چون تضعیف عثمانی و کسب قدرت و یا مشروعیت و نیز تأسیس دولت آنهم با اتکا به قدرت های اروپایی و طراحان «سایکس-پیکو» شکل گرفته بود اما فراخوانی که در 1931 توسط مفتی بیت المقدس أمین الحسیني منتشر شد این بار بر محور دفاع از قدس و مقابله با توسعه صهیونیسم و تأسیس رژیم اسرائیل استوار بود و بزرگانی از شیعه و ایران همچون شیخ محمدحسین کاشف الغطاء از مراجع دینی نجف و نیز ضیاءالدین طباطبایی از تهران به آن دعوت شدند و در آن حضور یافتند. کیفیت حضور شیخ محمدحسین کاشف الغطاء در این کنفرانس و حتی اقامه نماز جماعت در مسجدالأقصی به امامت او و اقتدای بزرگان مذاهب به وی و یا انتصاب ضیاءالدین طباطبایی از ایران به دبیری این کنفرانس اسلامی نمونه ای از عمق تعاملات و باورها در آن دوره میان شخصیت های شیعه و سنی است.بعد از این اجتماع و شبیه به آن، کنفرانس های دیگری در مکه و بغداد و کراچی تشکیل گردید و گفتگو و تبادل نظر میان رجال مذاهب در خاورمیانه آن روز ادامه یافت.
بعد از جنگ جهانی دوم دولت های تازه تأسیس یافته خاورمیانه هر کدام بنا به نیاز یا اهداف و انگیزه های خود از گفتگوها و اجتماعات اسلامی پشتیبانی کرده و یا خود پیشگام ایجاد محافل و مجامعی در این رابطه شدند.در اوایل سال 1947 مصر به رهبری جمال عبدالناصر تلاش هایی را برای یک اتحادیه بین المللی اسلامی با همراهی پاکستان به رهبری محمدعلی جناح و نیز مشارکت عربستان انجام داد. اردن در سال 1947 تحت عنوان “هلال الخصیب” برای تشکیل یک بلوک اسلامی کوشید. پاکستانی ها و مسلمانان شبه قاره نیز تلاش های زیادی را برای این مهم مبذول داشتند که ملهم از تعالیم اقبال لاهوری و نظریات و اقدامات محمدعلی جناح بود. تلاش برای حفظ اجتماع و اجماع اسلامی حتی در اروپا هم دنبال شد و گردهمآیی هایی نیز در این رابطه شکل گرفت که می توان به کنفرانس ژنو در سال 1953 به همت محمد سلیم روزنامه نگار و وکیل مشهور مصری اشاره کرد که دو سال برای تشکیل آن وقت صرف نمود.
عربستان سعودي رابطة العالم الإسلامي را در دوره ملک فیصل با حضور تعدادی از علمای اسلامی در ایام حج تأسیس کرد که تاکنون نیز از مهم ترین بازوان فرهنگی و تبلیغی سعودي در سطح بین المللی به شمار می رود. در شرق آسیا، مالزی تلاش هایی را در سطوح رسمی آغاز کرد و برگزاری کنفرانسی در سطحی دولتی میان برخی کشورهای اسلامی در کوالالامپور را به سال 1969 در پی داشت و مقدمه ای برای تأسیس سازمان کنفرانس اسلامی فراهم آورد.
شکل گیری سازمان کنفرانس اسلامی در پی شکست و هزیمت سنگین اعراب در جنگ ژوئن 1967 و حریق و تخریب عمدی مسجد الأقصی در 1969 نقطه عطفی در حرکت همگرایی اسلامی در سطوح رسمی بود.
اما تأسیس دارالتقریب بین المذاهب و سپس تماس های میان الأزهر و حوزه علمیه قم به زعامت آیت الله العظمی بروجردی و شیخ شلتوت از جدی ترین و تأثیرگذارترین گفتگوهای مذهبی و اجتماعات اسلامی است که با الگویی غیر رسمی و غیر حکومتی تحقق یافت و خاورمیانه در قرن اخیر شاهد آن بود.
تلاش های علامه عبدالحسین شرف الدین در لبنان و نشر کتاب «المراجعات» که نمونه ای ممتاز از یک دیالوگ غنی و ژرف اسلامی با الأزهر بود و نیز تکاپوهای گسترده امام موسی صدر که خود توانست الگویی منحصر به فرد و تجربه نشده برای گفتگوها و ارتباطات اسلامی در منطقه ارائه نماید از دیگر اقدامات احیاگران تقریب و تفاهم مذهبی در خاورمیانه است که خود به سنتی الهام بخش بدل شد و توسط شخصیت هایی چون شیخ محمد مهدی شمس الدین، شیخ عبدالأمیر قبلان و علامه محمدحسین فضل الله امتداد یافت.
بعد از پیروزی انقلاب اسلامی در ایران در 1979 که غالب رهبران آن باورهای عمیقی به تقریب مذاهب و وحدت اسلامی داشتند و انقلاب خود را امتداد بیداری اسلامی می دانستند، همت والایی مصروف آرمان وحدت اسلامی و نیاز روزافزون به گفتگوهای بین مذاهب گردید وساختارهایی برای آن تدارک دیده شد که مجمع جهانی تقریب مذاهب اسلامی و کنفرانس های سالانه وحدت اسلامی در ایام میلاد پیامبر گرامی اسلام(ص) از آن جمله است. گرچه به موازات آن سایر دول خاورمیانه نیز تجارب جدیدی را در این رابطه آغاز کردند و از دهه پایانی قرن بیستم تا سال 2011 رقابت در این عرصه ها تشدید شد و تنوع بسیاری یافت. از نمونه های نسبتا موفق می توان به اجلاسیه های «ندوة تطور العلوم الفقهیة» به ابتکار سلطنت عمان اشاره کرد که هر ساله یک موضوع فقهی را در دستور کار خود قرار می دهد.
قطر نیز حرکت های گوناگونی را آغاز کرد تا جایی که سلسله کنفرانس های «مُنتدى أمريكا والعالم الإسلامي» را برای گفتگوهای مستمر، این بار نه درون ملل اسلامی که با ایالات متحده براه انداخت و شیخ یوسف القرضاوی عالم مصری ساکن دوحه با حمایت این کشور “اتحادیه جهانی علمای مسلمین” را ترتیب داد و در شورای عالی آن چند شخصیت شیعه را نیز گنجانید که حضور آنان حداکثر تا سال 2011 بیشتر ادامه نیافت و بعد از آن به جلسات این اتحادیه راه نیافتند. “اتحادیه جهانی علمای مسلمین” سپس دچار اختلاف و انشعاب شد و با حمایت ویژه امارات و نیز مصر بعد از سقوط محمد مرسی، “اتحادیه جهانی حکمای مسلمین” اعلام موجودیت کرد. در همین حال “اتحادیه جهانی علمای مقاومت” با مرکزیت بیروت از آخرین تشکل های بین المللی بوجود آمده با حمایت ایران و حزب الله و برخی مجامع شیعی و سنی هوادار مقاومت و مستقل از دو تشکل پیشین است.
این سیر تاریخی به خوبی نشان می دهد که بیش از یک قرن است با وجود غلبه ناکامی ها و شکست ها بر موفقیت ها در راه تأسیس و اداره و امتداد گفتگوهای مذهبی در خاورمیانه، همچنان این مسئله یک راه حل اصیل و گریزناپذیر قلمداد می گردد. هیچ جریان، بلوک و محوری در خاورمیانه نتوانسته است بدون اعتنا به اجتماعات و تجمعات و گفتگوی میان مذاهب، مشروعیت و وجهه دلخواه خود را در میان ملل مسلمان حاصل نماید و اهداف خویش را دنبال کند. هیچ نشست و گردهمآیی در مراکز اهل سنت بدون میهمانانی از شخصیت های شیعه حتی در طول سالیان دشوار بعد از 2011 م نبوده و نمی توانسته امتیازی بدون آن برای خود قائل شود و متقابلا نشست های محافل شیعی بدون حضور همتایان سنی جلوه ای نداشته است و همین نشانگر نیازمندی و وابستگی و مشروعیت طلبی مذاهب اسلامی نسبت به یکدیگر است و باید به چشم یک فرصت بدان نگریست.
مسئله بسیار مهم اینکه همزمان با سطحی و صوری شدن بسیاری از اجلاسیه ها و کنفرانس های اسلامی در خاورمیانه؛ تأملات و مطالعات و آسیب شناسی های فکری توسط اندیشمندان و عالمان مستقل و نخبگان دانشگاهی به دور از فضاها و دستگاه های رسمی عمق می یابد که آثار آن را می توان در کتاب ها و مقالات منتشره از ایشان در فضای جهان اسلام مشاهده نمود که بسیار نوید بخش اما ناتمام است.
تعطیلی فعلی گفتگوهای اصیل اسلامی میان مذاهب در عین حال خود فرصتی برای بازاندیشی بیشتر و تعمیق نیازها است. بخش عمده ای از تنش های شیعی-سنی در خاورمیانه با التقاء و گفتگو و محاوره واقعی و جدی تقلیل می یابد اما شناخت موضوع دیالوگ و آغاز و پایان آن و نقشه راه بسیار مهم است.
طبعا تکرار برخی تجارب پیشین خسارت است اما راه های پیموده نشده یا ناتمام زیادی باقی مانده است علاوه برآنکه باید بر الگوها و مدل های موفق پیشین تکیه کرد. واقعیت این است که زیرساخت های علمی و فقهی فراوانی برای گفتگوهای مذهبی در میان همه این فراز و نشیب ها به همت عالمان اسلامی فراهم آمده است و اگر سیاست راه های تعامل و اتحاد را مسدود می سازد و یا به بیراهه می کشاند اما علوم اسلامی و فقاهت برپایه آموزه های قرآنی و نبوی ریشه های فراوانی دارد که دائم سمت خود را به سوی فهم و تفاهم و تفقه، و فرزانگی و تسالم می کشاند. تقویت، تنویع و تکثیر «کانال های علمی» میان صاحبنظران مسلمان ابتدا در بستر علوم اسلامی(فقه، کلام، اخلاق، فلسفه، تاریخ، …) به دور از کشیده شدن فوری به کنفرانس های کمی و احیای تبادلات صرفا علمی میان شخصیت های دینی در مرتبه نخست و نیز مراکز اسلامی در گام بعد البته با محوریت عالم و اندیشمند و نه ارگان های دولتی و حکومتی کشورها از مدل های قابل بررسی است. به نظر می رسد گفتگوهای مذهبی در خاورمیانه هرگاه در بستر علمی و علمایی شکل گرفته و رشد یافته است و متکی بر عالمان و محققان برخوردار از استقلال بوده و سعی نموده فاصله خویش را با قدرت های سیاسی حفظ نماید و مناسبات متینی با سران کشورها ترسیم نماید بیشترین تأثیر را برجای گذاشته و گشایش های بهتری را ایجاد کرده است.