آینده پژوهی نظام سیاسی در یمن:
از احتمال تجزیه کامل ساخت سیاسی تا احتمال شکلگیری نوعی دمکراسی مشارکتی
دکتر ابراهیم طاهری
استاد دانشگاه و کارشناس مسائل استراتژیک
دولت بهعنوان یکی از مهمترین نهادهای بشری مطابق با نیازهای انسانی دچار تغییر و تحول شده است و روزبهروز بر دامنه کارکردهای آن افزوده شده است. دولتهای اولیه سطح خاصی از نیازها را تأمین میکردند. در این راستا میتوان دولتهای امروزی را به سه دسته تقسیم کرد. دولتهای هوشمند، نیمههوشمند و غیرهوشمند. دولتهای هوشمند ضمن تأمین نیازهای امنیتی و رفاهی شهروندان نیازهای مربوط به شأن و منزلتی شهروندانش را نیز برآورده میکند. دولتهای نیمههوشمند اگرچه موفق به تأمین امنیت شهروندانشان میشوند اما تا حدودی موفق به تأمین بخشی از نیازهای رفاهی و منزلتی شهروندانشان میباشند. دولتهای غیرهوشمند صرفاً قادر به تأمین نیازهای امنیتی شهروندانشان آنهم صرفاً با اتکا به نیروهای خارجی هستند. ازنظر مقابله و حلوفصل بحرانها نیز وضعیت دولتهای سهگانه باهم متفاوت است. دولتهای هوشمند هم توان پیشبینی بحرانها و هم توان مقابله با انواع بحرانها را دارند بنابراین میتوان بر آنها اسم خود تقویتکننده گذاشت. دولتهای نیمههوشمند توان پیشبینی بحرانهای آینده را ندارند اما در صورت وقوع بحران سازوکار لازم برای مقابله با این بحرانها را بدون اتکا به نیروهای خارجی دارند. درنهایت بایستی خاطرنشان کرد که دولتهای غیرهوشمند توان مقابله با بحرانهای کوچک و در سطح محلی را نیز ندارند و در صورت رخ دادن این بحرانها به خاطر نداشتن سازوکار مقابلهای این بحرانها تبدیل به یک بحران فراگیر میشود بنابراین بهنوعی خود نابودکننده هستند. مدل نظام سیاسی در یمن از نوع غیرهوشمند خود نابودکننده است. ناتوانی در پیشبینی انواع بحرانها و چالشهای چندگانه مشروعیتی، هویتی، حاکمیت و … این وضعیت را پیچیدهتر میکند بهخصوص که این کشور تحت تأثیر آنتروپیهای منفی نظام بینالمللی و منطقهای نیز قرار دارند. در ارتباط با یمن این وضعیت کاملاً نمود عینی دارد. این کشور ازنظر بنیانهای دولت در سطح اولیه تأمین نیازهای شهروندانش قرار دارد بهخصوص که تا قبل از انقلاب 2011 در مرحله پارادایم امنیتی قرار داشت بنابراین از تأمین نیازهای اولیه شهروندانش هم ناتوان بود. درنتیجه داشتن انتظار اینکه نیازهای رفاهی و منزلتی شهروندان را تأمین کنند انتظاری نامعقول و نابجا بود. این وضعیت با دخالت و نفوذ قدرتهای منطقهای و فرا منطقهای در این کشور یعنی ایران و عربستان ازیکطرف و امریکا و روسیه بهعنوان کنشگران بینالمللی باعث بغرنجتر شدن توافق درباره آینده نظام سیاسی در این کشور شده است بهگونهای که فراتر از احتمال فروپاشی ساخت سیاسی احتمال تجزیه در این کشور خیلی جدی است. با این اوصاف در ارتباط با پیشبینی آینده نظام سیاسی در این کشور میتوان سناریوهای زیر را مطرح کرد:
–ادامه جنگ در یمن و بیثباتی نظام سیاسی
-تجزیه کامل نظام سیاسی در یمن و تبدیل آن به دو کشور یمن شمالی و جنوبی؛
-شکلگیری حکومتی از نوع فدرالیسم در این کشور
-حاکم شدن نوعی دمکراسی اجماعی در این کشور با رویکرد تمرکز اداری
درصورتیکه عربستان سعودی به نقش مخرب خویش در یمن ادامه دهد و هیچیک از گروههای داخلی در جنگ داخلی به پیروزی قطعی دست پیدا نکنند امکان ادامه وضعیت کنونی در یمن وجود دارد تا زمانهای آینده وجود خواهد داشت که البته این وضعیت نه تأمینکننده منافع مردم یمن و نه تأمینکننده منافع بلندمدت عربستان خواهد بود چراکه این جنگ فرسایشی شده صرفاً هزینههای امنیتی و مشروعیتی عربستان سعودی را بالا میبرد.
وضعیت تعادلی میان نیروهای درگیر در جنگ داخلی یمن به همراه برخورد و تداخل خواستههای قدرتهای منطقهای و فرا منطقهای یعنی ایران و عربستان سعودی در قالب بازی ژئوپلیتیک امکان تجزیه کامل در این کشور را به واقعیت نزدیک کرده است. بهواقع عدم توافق کلی دو کشور در بازی راهبردی منطقه خاورمیانه و حاکم شدن سیستم دوقطبی در زیر مناطق مختلف منطقه باعث میشود که امکان سازش میان دو کشور در سادهترین موضوعات از بین رود. چراکه عربستان نقش حداقلی ایران در معادلات مربوط به آینده سیاسی یمن را به رسمیت نمیشناسد و حضور ایران در یمن را با خواستههای ژئواکونومیک و ژئوپلیتیک خویش در تعارض قلمداد میکند. بهواقع عربستان برای انتقال نفت خود به جهان خارج چند گزینه بیشتر ندارد: از مسیر خلیجفارس و تنگه هرمز این احتمال وجود دارد که در زمانهای بحرانی با فشار احتمالی تهران روبرو شود بنابراین مجبور به اندیشیدن به گزینههای دیگر ازجمله مسیر خلیج عقبه و باب المندب است. برای انتقال نفت از خلیج عقبه نیز اسرائیل ممکن است به یک مانع جدی تبدیل شود. درنتیجه آخرین گزینه پیش روی عربستان از طریق تنگه باب المندب است که با وقوع ناآرامیهای سال 2011 در یمن و احتمال روی کار آمدن دولتی با رویکرد ضد عربستانی ممکن است کنترل خویش بر باب المندب را نیز از دست دهد و ازنظر ژئوپلیتیکی انزوای آن کامل شود. بنابراین برای عربستان همه گزینهها منهای ایران در یمن تعریف میشود. از طرفی ایران بهخوبی این مسئله را درک کرده و تلاش دارد از وضعیت به وجود آمده استفاده کند تا حضور خود در یمن را نهادینه کند. درنتیجه میان خواستههای ژئوپلیتیکی ایران و عربستان سعودی اشتراک حداقلی وجود ندارد. بنابراین ممکن است حاصل این وضعیت تجزیه یمن و بازگشت به وضعیت یک کشور در شمال و دیگری در جنوب این کشور جنگزده باشد. از طرفی عدم توافق کلی میان ایران و امریکا در منطقه خاورمیانه و روسیه و امریکا باعث میشود این سناریو به واقعیت بیشتر نزدیک شود. بهخصوص که این بار حوثیها نیز نه در کنار دولت مرکزی که در برابر آن صفآرایی کردهاند. تجزیه یمن و تبدیل آن به دو کشور یمن شمالی و جنوبی به نظر باعث افزایش نفوذ سیاسی ایران در کشور جنوبی خواهد شد چراکه ازنظر ایدئولوژیک رهبران یمن جنوبی ادراکاتی مانند رهبران تهران در ارتباط با نقش عربستان سعودی و امریکا در منطقه دارند بهخصوص که ازنظر مذهبی نیز یکی از زیرشاخههای مذهب شیعی محسوب میشوند.
با توجه به نگرانیهایی که طی صدسال اخیر در ارتباط با حاکمیت ملیگرایان سنی در یمن از سوی جمعیت زیدی ایجادشده به نظر میرسد حاکمیت سیستم عدم تمرکز در یمن چه بهصورت فدرالیسم کامل چه با رویکرد فدرالیسم ناقص از نوع عراقی مطلوبیت ویژهای برای شیعیان زیدی در این کشور دارد. عملیاتی شدن این نوع از سیستم اداره حکومت نیز تأمینکننده منافع حداکثری جمهوری اسلامی ایران در یمن خواهد شد و عربستان را مجبور به پذیرش نقش و نفوذ بیشتر ایران در این کشور خواهد کرد.
آخرین و مطلوبترین سناریویی که میتواند افزایش نقش و نفوذ ایران را در پی داشته باشد و خواستهی ملیگرایان یمنی را تأمین کند پایان جنگ داخلی در این کشور و اجرایی شدن نوعی سیستم بر مبنای دمکراسی اجماعی است که در آن میزان و قدرت هریک از گروههای قدرت در قانون اساسی به رسمیت شناخته شده باشد. در قالب این سیستم ضمن آنکه نوعی سیستم بر مبنای تمرکز اداری در کشور حاکم میشود نوعی تقسیم سیاسی قدرت صورت میگیرد که بر اساس آن همواره نخستوزیر از میان سنیها انتخاب شود و رئیسجمهوری یا پست ریاست مجلس در اختیار شیعیان زیدی قرار داشته باشد. این سیستم در صورتی امکان تحقق پیدا میکند که طرفین درگیر در جنگ داخلی از وضعیت موجود خسته شده و نوعی بنبست حاکم شود، در رهبران عربستان سعودی تغییر و تحولی رخ دهد و رویکرد آنها نسبت به یمن عوض شود.
** مسئولیت صحت و سقم مطالب موجود در یادداشت ها،مقالات و مصاحبه های منتشر شده در سایت به عهده نویسنده بوده و انتشار آنها الزاما به معنی تایید مطلب یا بیانگر دیدگاه های موسسه نمی باشد.