امیرحسین اژدری،پژوهشگر مرکز آینده پژوهی جهان اسلام
روزهای یکشنبه و دوشنبه، رویداد مهمی خارج از انظار عمومی رخ داد:
مقامات ایالات متحده برای گفتگو در مورد آینده افغانستان با نمایندگان ارشد طالبان در دوحه، قطر، در سطح عالی گفتگو کردند. سوال اینجاست که آمریکا در نهایت چه رویکردی را در قبال طالبان پیش خواهد گرفت، سناریوهای پیش رو چیست و روندهای آتی به کدام سمت پیش خواهد رفت.
مقدمه
رابطه آمریکا و طالبان به سه بازه زمانی حمله شوروی به افغانستان، حادثه 11 سپتامبر و به دنبال آن حمله به افغانستان و در نهایت به قدرت رسیدن مجدد طالبان در آگوست 2021 تا به امروز تقسیم می شود. در طول تهاجم شوروی به افغانستان، آمریکا به عنوان جدیترین رقیب این کشور مهاجم با ارسال تسلیحات به مجاهدین که طالبان را نیز شامل می شد در تلاش برای زمین گیر کردن آن برآمد. با وقوع حادثه 11 سپتامبر و مشخص شدن عوامل آن، آمریکا با استناد به این که افغانستان به پایگاه اصلی گروه های تروریستی تبدیل شده است به همراه متحدان خود در تاریخ 7 اکتبر 2001 به این کشور حمله کرد که آن نتیجه پایان بخشیدن به حکومت طالبان در افغانستان بود. تلاش نزدیک به دو دهه آمریکا به عنوان یکی از بازیگران اصلی خارجی در افغانستان جهت ایجاد یک حکومت متحد به دلیل اختلاف شدید میان گروه ها و سیاستمداران افغانستان بی نتیجه بود و در این مدت هر چند طالبان بر مسند قدرت نبودند اما همچنان به عنوان یک گروه با نفوذ در این کشور فعالیت می کردند و سعی داشتند از اختلاف موجود میان گروه ها و افراد به سود خود بهره ببرند. با گذشت زمان هر چقدر چشم انداز همکاری میان گروه ها در افغانستان رو به تاریکی می رفت، بر نفوذ و قدرت طالبان افزوده می شد. در نهایت بر همگان و در رأس آنان آمریکا روشن شد طالبان تنها گروهی هستند که از توان بر پایی حکومت در افغانستان برخوردارند. از این رو در فوریه 2019 در دوحه با طالبان بر سر میز مذاکره نشستند، سیاستی که پس از به قدرت رسیدن طالبان در افغانستان کماکان ادامه دارد. در این گزارش سعی شده است با طرح سناریوهای ناشی از به قدرت رسیدن طالبان و نسبت مطلبویت آنها برای آمریکا یک چارپوب تحلیلی بر اساس روندهای آتی ساخته شود.
طالبان بر مسند قدرت و سناریوهای پیش رو
طالبان بیش از آن که گروهی سازمان یافته سیاسی باشند، جنگجویانی هستند که از پس خلأ قدرت در افغانستان، شکاف قومی موجود، و اختلاف میان بازیگران خارجی فعال در افغانستان سر برآورده اند. حال با قدرت گرفتن ایشان در افغانستان چهار وضعیت مرتبط با تأثیر آنها بر ثبات نظام بین الملل بوجود می آید. در سناریوی اول حضور طالبان به عنوان یک قدرت منسجم و فارغ از اختلافات درونی در افغانستان تحکیم شده، آنگاه این کشور به مقصدی جذاب برای حضور و تجمیع تروریست ها تبدیل می شود و به طالبان توان عملیاتی بالایی می بخشد. بر اساس سناریوی دوم، در حالی که طالبان از انسجام مناسب برای اعمال حاکمیت در افغانستان برخوردار هستند میتوان با ارائه کمک هایی همانند مشوق های اقتصادی از عضوگیری و تقویت رابطه با گروه های تروریستی ممانعت کرد. در سناریوی سوم، اختلافات درون طالبان رو به فزونی رفته و هر گروه برای تقویت خود به دنبال متحدانی اعم از بازیگران دولتی و غیر دولتی می گردد. طبق سناریوی چهارم سایر گروه های تروریستی از اختلافات درون گروهی طالبان استفاده کرده و به دنبال بر پا کردن امارت خود بر می آید؛ به عبارت دیگر افغانستان به زمینی برای مبارزه میان این گروه ها تبدیل می شود. در میان چهار سناریوی طرح شده تنها سناریو دوم است که تهدیدی ناشی از حضور طالبان را متوجه ثبات در نظم بین المللی نمی کند. آمریکا که خود را منتفع ترین بازیگر نظم فعلی می داند دستاوردی از توسل به زور برای از بین بردن طالبان کسب نکرد. بنابراین با اذعان به واقعیت موجود و بر اساس سناریوهای طرح شده آمریکا به دنبال اتخاذ رویکردی جهت مواجه با طالبان در راستای منافع خود است. به همان اندازهای که آمریکا سعی دارد از این سناریوها به عنوان فرصت برای خود بهره ببرد، امکان تبدیل آنها به تهدید برای این کشور به دلیل شکنندگی وضعیت طالبان وجود دارد.
سناریوی اول؛ تحقق رویای تروریسم
حضور طالبان به عنوان یک قدرت منسجم و فارغ از اختلافات درونی در افغانستان تحکیم شده، آنگاه این کشور به مقصدی جذاب برای حضور و تجمیع تروریست ها تبدیل می شود و این گروه از این موقعیت به نفع خود استفاده می کند. این سناریو نه تنها برای آمریکا بلکه برای نظام بین الملل بدترین حالت ممکن است. تروریسم که از آغاز قرن 21 نقش پررنگی در سیاست بین الملل پیدا کرده است و گروه هایی با مشخصلات تروریستی در این سال ها به دنبال تشکیل دولت بوده اند در نهایت با اعمال حاکمیت در یک کشور (افغانستان) به خواسته خود رسیده اند. در این حالت آمریکا نه تنها هیچگونه کنترلی بر طالبان ندارد بلکه با تهدید جدی از سمت ایشان مواجه می شود. در این حالت آمریکا به پشتیبانی از گروه های مخالف طالبان در افغانستان روی می آورد. به چند دلیل تحقق این سناریو اندک است. اولا” در میان طالبان رقابت درونی برای کسب قدرت وجود دارد، دوما” اختلاف میان طالبان و سایر گروه های تروریستی به اندازه ای است که امکان عضوگیری را کاهش می دهد و سوما” طالبان با چالش هایی در امر حکمرانی همچون شرایط وخیم اقتصادی رو برو است که امکان کنشگری مؤثر از آن را سلب میکند. دلیل چهارم آن که، ایجاد اجماع و سپس پشتیبانی از گروههای مخالف کاری بست دشوار و همراه با هزینه خواهد بود.
سناریوی دوم؛ وجود دوگانه فرصت-تهدید
اگر طالبان از انسجام مناسب برای اعمال حاکمیت در افغانستان برخوردار باشند با ارائه کمک هایی همانند مشوق های اقتصادی میتوان از یک سو از عضوگیری و تقویت رابطه آنها با گروه های تروریستی جلوگیری کرد و از سوی دیگر کنش این کشور را به کنترل درآورد. در این حالت آمریکا با ارائه مشوق هایی همچون اقتصادی میتوان در درجه اول تهدید طالبان را از خود رفع کند و سپس از طالبان به عنوان ابزاری برای مهار رقبای خود بهره جوید. مهار چین یکی از دغدغه های جدی در واشنگتن به شمار می رود. چین با افغانستان نزدیک به 92 کیلومتر مرز مشترک دارد. گذرگاه واخان در شرق افغانستان نقطه اتصال این کشور به چین از طریق منطقه سین کیانگ به شمار می رود. این نقطه اشتراک دو اهمیت دارد. یک اهمیت به جایگاه آن در کلان پروژه چین یعنی “یک جاده-یک کمربند” مربوط می شود که در مسیر CPEC[1] قرار دارد. اهمیت دوم و مهم تر آن است که منطقه خودمختار سین کیانگ درواز ورود به چین از افغانستان است. از سوی دیگر افغانستان دارای مرز مشترک با جدی ترین رقیب آمریکا در منطقه غرب آسیا یعنی ایران است. این موقعیت ژئوپلتیکی افغانستان این فرصت را برای آمریکا بوجود می آورد که در صورت کنترل رفتار طالبان از آنها به عنوان ابزاری برای مهار کشورهایی همچون چین و ایران استفاده کند. هر چند به همان اندازه ای که موقعیت ژئوپلتیکی افغانستان برای آمریکا فرصت به شمار می آید، به همان اندازه نیز از تهدید برخوردار است. به عبارت دیگر، اگر اولویت طالبان همکاری با کشورهای چین و ایران به دلیل نزدیکی جغرافیایی باشد و یا این دو کشور در مقایسه با آمریکا کنترل بیشتری بر رفتار طالبان داشته باشند آنگاه طالبان به ابزاری برای مقابله با آمریکا توسط این دو کشور تبدیل می شوند. تداوم رایزنی با طالبان همچون برگزاری گفت و گوهای دوحه از سوی مقامات آمریکایی، حاکی از تلاش این کشور برای کنترل بر رفتار طالبان در راستای منافع آمریکا دارد. شایان ذکر است اگر در این سناریو هر کشوری از طالبان برای مقابله با رقیب خود استفاده کند، کشور دیگر با پشتیبانی از گروه های افغانستانی مخالف طالبان به سیاست موازنه سازی روی می آورد و یا حتی برای برهم زدن انسجام طالبان تلاش خواهد کرد.
سناریوی سوم؛ از اختلافات درونی تا تبدیل به نیروی نیابتی
در سناریوی سوم، اختلافات درون طالبان رو به فزونی رفته و هر گروه برای تقویت خود به دنبال متحدانی اعم از بازیگران دولتی و غیر دولتی می گردد. این سناریو نه به بدی سناریو اول است و نه به اندازه سناریو دوم برای آمریکا مطلوب. در این وضعیت هر جریانی از درون طالبان برای به قدرت رسیدن سعی می کند به دنبال متحدانی اعم از دولت های رسمی و بازیگران غیردولتی نظیر گروه های تروریستی برای کنار زدن جریان رقیب خود بگردد. این وضعیت که مشخصه اصلی آن آشوب است، شرایط را برای آمریکا به منظور تعریف رویکرد مشخص در مواجه با طالبان سخت می کند. در این حالت آمریکا به دنبال تقویت نزدیک ترین جریان به خود خواهد بود و در عین حال همچنان این فرصت را دارد که بوسیله آن رقبای خود را مهار کند. در این سناریو، کشورهای خارجی از شاخه های مختلف طالبان به عنوان نیروی نیابتی برای مقابله با کشور خارجی دیگر استفاده خواهند کرد. به عبارتی، اختلاف درونی میان طالبان بازتابی از رقابت بازیگران خارجی خواهد بود.
سناریوی چهارم؛ استفاده از اختلاف درونی و تلاش برای برپایی امارت
طبق سناریوی چهارم سایر گروه های تروریستی از اختلاف درون گروهی طالبان استفاده کرده و به دنبال بر پا کردن امارت خود بر می آیند. این سناریو به سناریوی پیشین (سوم) نزدیک است با این تفاوت که گروه های تروریستی از نقش فعال تری برخوردار خواهند بود. به عبارت دیگر، به جای آن که شاخه های مختلف طالبان از این گروه ها در راستای تقویت موقعیت خود بهره برداری کنند، این گروه ها تلاش خواهند کرد از وضعیت آشوب به وجود آمده در جهت کنار زدن طالبان و برپایی امارت خود بهره ببرند. این سناریو مطلوب آمریکا نیست. در این صورت آمریکا سعی خواهد کرد اجماعی میان اپوزیسیون افغانستان جهت اداره آن بوجود آورد. اولا” موجب تحرک گروه های تروریستی شده و دوما” پیچیدگی اوضاع به اندازه ای خواهد بود که امکان سیاستگذاری مشخص در افغانستان را نه تنها برای آمریکا بلکه برای هر کشور دیگری دشوار می کند. با این حال، با توجه به ریشه قوی طالبان در افغانستان از نظر بومی و قومیت، امکان تحقق بر پایی امارت توسط سایر گروه های ترورریستی در صورت شکست نظامی طالبان کم خواهد بود. در ضمن شانس ایجاد اجماع میان اوپوزیسیون و نتیجه بخش بودن آن اندک خواهد بود.
نتیجه گیری
پس از شکست سیاست توسل به زور در برابر طالبان و نیز بر پایی تشکیلات سیاسی منسجم در افغانستان توسط آمریکا، این کشور واقعیت حاکمیت طالبان در افغانستان را پذیرفت. با این وجود، آمریکا در تلاش است حضور طالبان بر مسند قدرت تهدیدی برای آن بوجود نیاورد و سپس بتواند از این گروه در راستای منافع خود بهره ببرد. در این گزارش چهار سناریو ارائه شد. با بررسی هر یک از آنها، بنظر می رسد تلاش آمریکا برای تحقق جنبه فرصت دومین سناریو یعنی وجود میزانی از انسجام درونی میان طالبان و سپس استفاده از آنها برای مهار رقبا استفاده کند. نظر به این واقعیت که افغانستان از نظر شاخص هایی همچون رشد اقتصادی، تورم، بیکاری، زنان، زیرساخت ها و غیره در وضعیت نامطلوبی قرار دارد، آمریکا در تلاش خواهد بود تا با ارائه مشوق هایی به طالبان توان کنترل و هدایت بر رفتار آنها را در دست گرفته و ضمن کاهش ریسک تهدید از طرف ایشان در پرونده هایی همچون مهار چین و مقابله با سیاست های منطقه ای ایران از آن ها استفاده کند. در غیر این صورت و ناتوانی طالبان برای برپایی حکومت و پیچیده تر شدن شرایط، آنگاه آمریکا سیاست پشتیبانی از مخالفان طالبان در افغانستان را در دستور کار خود قرار خواهد داد.
منبع عکس: آسوشیتدپرس
[1] – China–Pakistan Economic Corridor