غرب آسیا به مثابه ی کمربند شکننده
موسسه آینده پژوهی جهان اسلام
امنیت در غرب آسیا در طی تاریخ طولانی خود، فراز و نشیب زیادی را طی کرده است. خاورمیانه و بخصوص منطقۀ جنوب غرب آسیا گاهوارۀ تمدن های بزرگ بشری بوده است؛ اگرچه ظهور امپراتوری ها و پادشاهی های بزرگ زمینه ساز بروز بحران های کم و بیش دامنه دار در این منطقه بوده است. در این میان خاورمیانه همواره به علت چهارراهی بودن و موقعیت استراتژیکی و ژئوپلیتیکی خاص خود مورد توجه بیگانگان بوده است. از حملۀ اسکندر مقدونی، چنگیز تا سلطۀ استعمار انگلیس و آمریکا بر منطقه، وجود شرایط جغرافیایی مورد نظر در این منطقه امتیاز خاصی داد که آن را به منطقه ای شکننده و بی ثبات از نظر سیاسی، امنیتی و ژئوپلیتکی تبدیل می کند. یادداشت حاضر در تلاش است تا وضعیت فعلی غرب آسیا و شمال آفریقا را در چارچوب مفهوم “کمربند شکننده”خاورمیانه تعریف نماید.
امروزه شاهدیم که به جز موقعیت جغرافیایی خاص، عواملی و منابعی همانند دین اسلام، منبع نفت، رژیم صهیونیستی و … بیگانگان رابه منطقه کشانده است و از طرف دیگر نیز باید خاطر نشان ساخت که در طی تاریخ و در حال حاضر بی ثباتی و سیال بودن محیط ژئوپلیتیکی خاورمیانه پای قدرت های خارجی را به منطقه باز کرده است؛ البته نباید فراموش کرد که قدرت های منطقه ای نیز در بازی های ژئوپلیتیکی دست داشته و در برخی موارد حتی دخالت ها را دوچندان کرده اند. نکته ای که در حال حاضر می توان به آن توجه نمود این است که هم اکنون فضای امنیتی-سیاسی خاورمیانه صرفاً توسط حکومت های ملی تنظیم نمی شود بلکه مجموعه ای از بازیگران ملی و غیرملی در جریانات سیاسی و معادلات امنیتی منطقه دخیل شده اند. همچنین نباید فراموش کرد که موزاییک فرهنگی، مذهبی، عقیدتی موجود در منطقه، بسترهای ژئوپلیتیکی مناسبی را نیز برای دخالت های ابرقدرت ها فراهم ساخته و از طریق ایجاد ناامنی و بی ثباتی در این منطقه شکننده، زمینه را برای تامین منافع خود از جمله فروش سلاح و دسترسی به منابع نفتی و غیر نفتی و کنترل این لوزی استراتژیک یعنی خاورمیانه بزرگ ایجاد می کنند. به علاوه، شاهد این موضوع هستیم که کشورهای منطقه جای اتحاد، همکاری و صلح و دوستی اغلب در راستای اختلاف، تنش و درگیری حرکت نموده و ضمن قربانی شدن توسط افراطی گری، تروریسم و تندروی مذهبی منافع ابرقدرت های غربی را بیشتر از پیش تامین می نمایند.
هلفورد مکیندر برای اولین بیان نمود که جهان سیاسی دارای نظمی یکپارچه و به صورت مجموعه ای واحد عمل می کند، که هر تغییری در یک بخش آن با تغییری در جای دیگر مواجه است اما سوئل کوهن کوشیده است تا سستی ها و نارسایی های این ایده را به تصویر بکشد. وی بیان می کند که محیط سیاسی از یکپارچگی بی بهره است و جهان سیاسی کاملا ازهم گسیخته است. وی بیان می کند این جهان از مناطق ژئواستراتژیک و ژئوپلیتیکی تشکیل شده است. یکی از این مناطق خاورمیانه است که به آن “کمربند شکننده” نام می برد. این شکنندگی در جریانات اخیر در ژئوپلیتیک خاورمیانه مشاهده گردید.
سائول کوهن با مفهوم سازی مناسب، اصطلاح «کمربند شکننده» را تقریباً معادلی برای مفهوم ریملند به کار گرفت. کوهن واژۀ کمربند شکننده را به معنای یک منطقۀ استراتژیکی بزرگ توصیف می کند که به دست برخی کشورهای درگیر اشغال می شود و در میان منافع متعارض قدرت های بزرگ مجاور گرفتار می آید. کوهن خاورمیانه و آسیای جنوبی را به منزلۀ مناطق اصلی به کار می برد و آن ها را شکننده می بیند. او با گریزی به مسائل خاورمیانه بیان می کند: “به دلیل اینکه اختلافات داخلی در این منطقه بسیار چشمگیر است و از آنجایی که منافع مردم منطقه در میان چرخ های منافع بیگانگان خرد می شوند، از این رو ما از خاورمیانه به یک کمربند شکننده تعبیر می کنیم، هرچند که این تعریف مربوط به دوران جنگ سرد بود”. خاورمیانه صحنۀ جنگ های بی شمار و منازعات زیادی بوده است، بسیاری از آن ها منطقه را هنوز هم در بر گرفته است که شاید برجسته ترین آن ها منازعه اسراییل- اعراب است. این منازعه جنبۀ سرزمینی دارد: دو ملت برای یک سرزمین می جنگند.
خاورمیانه به همراه آفریقای شمالی و آسیای جنوب غربی در همسایگی خود مرکز درگیری های اصلی بین المللی در دوران جنگ سرد بوده است. خاورمیانه محل تلاقی سه قاره اصلی قدیم است. به علاوه ذخایر عظیم نفت خام منطقه برای اقتصاد های کشورهای صنعتی جهان نقش حیاتی خود را به اثبات رسانده است. به دنبال حرکت یهودیان اروپا به سمت فلسطین و در نتیجه پایه ریزی دولت صهیونیستی در سال ۱۹۴۸ تنش های قومی دیرینه در منطقه خاورمیانه تشدید شد. طی این سال ها،چندین جنگ مهم میان اسراییل و همسایگان عرب آن درگرفته است. درواقع آخرین درگیری در دوران جنگ سرد میان سازمان ملل و عراق بر سر کویت در سال ۱۹۹۱ بود. اینجاست که گلسنر خاورمیانه و شمال آفریقا را “بدون شک” یکی از “پردردسرترین و مشکل دار ترین عرصه ها” در جهان می داند.
اگرچه اکثر مناطق ژئوپلیتیکی بسته به مراحل تکامل انسانی، دارای درجات متفاوتی از انسجام هستند، ولی چنین چیزی در مورد نوارهای شکننده صدق نمی کند. این مناطق کاملاً پاره پاره جزء عوامل بی ثبات کنندۀ جهانی محسوب می شوند. مفهوم نوار شکننده مدت های طولانی است که توجه جغرافی دانان را به خود جلب کرده و به جای آن از «منطقۀ فشار» یا «منطقۀ شکننده» نیز نام می برند. آلفرد ماهان، جیمز فرگریو و ریچارد هارتشورن از جمله کسانی بودند که به پیشبرد مطالعات چنین مناطقی کمک کردند. در واقع به گفته ی فرگریو، “نوار شکننده عبارت از مناطقی استراتژیکی که به لحاظ داخلی عمیقاً دچار اختلاف و دودستگی بوده و در رقابت میان قدرت های بزرگ حوزه های ژئواستراتژیک گرفتار شده اند”. تا اواخر دهۀ ۱۹۴۰، دو منطقه عمیقاً پاره پاره –خاورمیانه و آسیای جنوب شرقی- ظاهر شدند.
مسلمانان سنی و شیعه؛ مسیحیان و یهودیان؛ اعراب، ترک ها و فارس ها؛ آذری ها، کردها و دروزی ها؛ علوی ها و مارونی ها؛ سیاهان نیل و اعراب سودانی؛ بادیه نشین ها و کشاورزان؛ بنیادگرایان مذهبی و سکولارها، همگی بخشی از دورنمای انسانی خاورمیانه هستند. به هرحال، این بخش های متفاوت به جای آنکه ترکیبی منسجم را تشکیل دهند، با یکدیگر تداخل دارند، به گونه ای که اصطکاک پیدا کرده و به سختی در چارچوب ملی می گنجد. نزاع های قومی، مذهبی و نژادی به واسطۀ این تفاوت ها، اختلاف در مورد منابع کمیاب آب و زمین های قابل کشت و نیز بر منابع نفت و گاز طبیعی تشدید گشته است.
مکان جغرافیایی خاورمیانه به عنوان پیوندگاه سه قاره جهان قدیم، مدت های طولانی اهمیت استراتژیک جهانی به راه های عبور و مرور آبی و خاکی آن بخشیده است. این مسیرها و ذخایر عظیم نفت نیز از جمله عوامل جذب کننده قدرت های خارجی به منطقه بوده است. این قدرت ها در تلاش برای سود بردن از رقابت های داخلی در منطقه، به اختلافات دامن می زنند که نتیجه آن تبدیل شدن منطقه به یک نوار شکننده بوده است.