منازعه فلسطین؛ 25 سال بعد از «اسلو»
موسسه آینده پژوهی جهان اسلام
سیزدهم سپتامبر مصادف با بیست و پنجمین سالگرد امضای توافق «اسلو» میان رژیم صهیونیستی و سازمان آزادی بخش فلسطین (ساف) با حضور بیل کلینتون- رئیس جمهور سابق آمریکا- در کاخ سفید بود. البته در حال حاضر وضعیت روابط فلسطین و اسرائیل در نتیجه سیاستهای تل آویو و تصمیمات جنجالی رئیس جمهور کنونی ایالات متحده (اعم از به رسمیت شناختن قدس اشغالی به عنوان پایتخت رژیم اسرائیل، انتقال سفارت خود از تل آویو به بیت المقدس، قطع کمکهای واشنگتن به «آژانس امداد و اقدام سازمان ملل متحد برای آوارگان فلسطینی» (اونروا)، و نهایتا صدور دستور تعطیلی دفتر ساف- که در مجامع بینالمللی به عنوان نماینده رسمی فلسطینیان به رسمیت شناخته میشود) به گونهای است که باعث شده نوعی اجماع نظر شکل بگیرد مبنی بر اینکه «اسلو» دیگر مرده است. با وجود آنکه اعلام رسمی مرگ توافقی که به صورت توامان امید و خشم را هم برای اعراب و هم برای صهیونیستها به دنبال داشت، به نظر میرسد دیگر فقط مسئله زمان و البته وابسته به اراده سیاسی «محمود عباس» (ابو مازن) است اما میتوان گفت شاید برای اولین بار از زمان تولد اسلو است که سه ضلع مثلث شکلدهنده به این توافق (یعنی واشنگتن، تل آویو، و فلسطین) به این نتیجه رسیدند که پیمان مذکور نمیتواند (و حتی شاید نباید) چارچوبی برای حل و فصل منازعه فلسطین- اسرائیل باشد و باید کنار گذاشته شود. در یادداشت حاضر میخواهیم به این موضوع بپردازیم که چرا طرفهای امضاکننده توافق به علاوه آمریکا به دنبال راهکار دیگری به جای اسلو هستند.
کنشگر اول ایالات متحده است. اگرچه اکثر روسای جمهوری آمریکا به نحوی برای پایان دادن به منازعه فلسطین و اسرائیل برنامه داشتهاند اما میتوان گفت که تمرکز بر تحقق صلحی دائمی میان این دو طرف، جایگاهی اساسیتر در سیاست خاورمیانهای دولت دونالد ترامپ دارد؛ تا آنجا که حتی برخی معتقدند اهمیت این موضوع برای ساکنان کنونی کاخ سفید قابل مقایسه با جایگاه و اهمیت مذاکرات هستهای برای دولت باراک اوباما است. به هر ترتیب تیم دولت واشنگتن به رهبری جرد کوشنر (داماد و مشاور رئیس جمهور در امور خاورمیانه) و جیسون گرینبلت (فرستاده ویژه کاخ سفید در امور خاورمیانه) برای تحقق این «صلح» در قالب «توافق قرن» از هر اقدامی بهره میبرند. از این توافق هنوز رسما رونمایی نشده است اما فلسطینیان آن را رد کردند چرا که همچون بسیاری از ناظران معتقدند این توافق چیزی نیست به جز رسمیت بخشیدن و تثبیت واقعیتهای میدانی تحمیل شده از جانب اسرائیل.
علی ای حال بر اساس کلیاتی از توافق که به رسانهها درز کرده و همچنین بر مبنای سیاستهایی که تاکنون دولت ترامپ اتخاذ کرده است، میتوان گفت در توافق مورد نظر این دولت برای پایان دادن به منازعه هفت دههای فلسطین و اسرائیل، دو اصل اساسی مورد نظر فلسطینیان یعنی مسئله بازگشت آوارگان به سرزمین خود و تعیین بیت المقدس شرقی به عنوان پایتخت دولت مستقل فلسطین نادیده گرفته شده است. این در حالی است که دست کم مقامات تشکیلات خودگردان فلسطین، از جمله سخنگوی محمود عباس، تاکنون به صراحت تاکید کردند طرحی که مبتنی بر طرح صلح اعراب (طرح پیشنهادی ملک عبدالله) و یا دیگر تلاشهای بینالمللی مبتنی بر تشکیل دو دولت در یک سرزمین بر اساس مرزهای 1967 نباشد، را نمیپذیرند.
اولین گامی که دولت ترامپ در راستای این هدف به صورت رسمی برداشته، یهودیسازی قدس شریف است. به نظر میرسد در حال حاضر کمتر سیاستمداری به اندازه نخست وزیر کنونی رژیم صهیونیستی از این تلاش رضایت داشته باشد. اساسا ایده اصلی بنیامین نتانیاهو نسبت به «صلح» متکی بر این بوده که قدس (با نام جعلی اورشلیم) به دو بخش شرقی یا عربی (به عنوان پایتخت دولت مستقل فلسطین) و بخش غربی یا یهودی (به عنوان پایتخت اسرائیل) تقسیم نشود. نتانیاهو در راستای همین تفکر بود که از تصمیم بحثبرانگیز ترامپ برای به رسمیت شناختن قدس به عنوان پایتخت رژیم اسرائیل استقبال کرد و آن را مهر تاییدی بر «واقعیتی تاریخی» خواند. البته فرایند یهودیسازی قدس فقط به این سطح محدود نمیشود بلکه جزئیات تایید نشده حاکی از آن است که در طرح مورد نظر ترامپ، شهرکنشینیهای صهیونیستی در نقض فاحش قوانین بینالملل تثبیت میشود.
موضوع دوم مربوط به حق بازگشت فلسطینیان است. تلاش صهیونیستها متمرکز بر جلوگیری از بازگشت آوارگان فلسطینی به سرزمینهای خود است. در این راستا حتی طرحهایی نظیر اسکان آنان در شبه جزیره سینا هم مطرح شده است. هرچند سابقه این ایده تقریبا به دهه 60 میلادی برمیگردد اما پررنگ شدن دوباره آن به توییت وزیر صهیونیستی برمیگردد؛ «ایوب قرا» پیش از دیدار نخست وزیر اسرائیل و رئیس جمهور امریکا در صفحه شخصی خود نوشت «ترامپ و نتانیاهو طرح عبدالفتاح السیسی رئیس جمهور مصر مبنی بر تشکیل کشور فلسطین در غزه و سینا به جای کرانه باختری را مورد توجه قرار خواهند داد. این تنها راه فراهم کننده مسیر صلح با ائتلاف سنی است».
به هر حال سیاستهای عملی دولت ترامپ همسویی آن با صهیونیستها را در مسئله آوارگان نشان میدهد. برای مثال نشریه فارن پالسی اخیرا در گزارشی اختصاصی به صورت مفصل به این موضوع پرداخته است. بر اساس این گزارش بخشی از ابتکار کوشنر برای «توافق قرن» دفن همیشگی مسئله آوارگان فلسطینی است. در واقع محاسبات ذهنی کوشنر همسو با آن دسته از طرفداران اسرائیل در ایالات متحده است که معتقدند «اونروا» مسئله آوارگان را زنده و این امید را میان فلسطیان در تبعید، روشن نگه داشته است که روزی به وطن خود بازگردند. گفتنی است با توجه به سیاست این آژانس مبنی بر اعطای وضعیت آوارگی نه فقط به فلسطینیانی که 70 سال پیش مجبور به ترک سرزمین خود شدند بلکه همچنین به فرزندان آنان، جمعیت آوارگان به 5 میلیون نفر میرسد؛ آوارگانی که در حال حاضر در اردن، لبنان، سوریه، کرانه باختری و غزه زندگی میکنند. طبیعتا بازگشت این جمعیت عرب به سرزمین خود میتواند دموگرافی فلسطین اشغالی را به زیان یهودیان تغییر دهد.
حالا کوشنر فکر میکند میتواند با نابودی آژانس پناهندگان به نوعی مساله آوارگان فلسطینی را از بین ببرد تا بدین ترتیب این مسئله مهم اصلا از میز مذاکرات صلح برداشته میشود. شاید این محاسبه سادهانگارانه به نظر برسد، به ویژه برای تحلیلگران و ناظرانی که پیچدگی منازعه فلسطین و اسرائیل را درک میکنند، اما واقعیت این است دولت ترامپ فکر میکند با پاک کردن صورت یک مسئله میتواند رویکرد مورد نظر خود را به عنوان واقعیت به دیگران عرضه کند. گرچه کوشنر در مصاحبه اخیر خود با روزنامه نیویورک تایمز میگوید نمیخواهد خیلی نسبت به این پیمان منتقد باشد اما در عین حال از سیاستهای کاخ سفید مبنی بر فاصله گرفتن از «واقعیتهای نادرستی» که صلح خاورمیانه را احاطه کرده (منظور در نظر گرفتن اسلو به عنوان چارچوب حل و فصل بحران) دفاع میکند.
کنشگر دوم دولت نتانیاهو و همفکران نخست وزیر در رژیم صهیونیستی است. هرچند درباره مخالفت آنها با اسلو این سوال جدی مطرح است که علل این مخالفت چیست؟ آیا روند پسا اسلو دستاوردی جز تثبیت اشغال اسرائیل بر اراضی فلسطینی- حتی مغایر با قطعنامههای سازمان ملل- برای تل آویو به ارمغان آورده است؟ این موفقیت تا حدی است که میتوان گفت نوعی اجماع نظر میان فلسطینیان شکل گرفته بر سر اینکه توانایی آنان برای تحقق آرمانها و اهدافشان حتی نسبت به پیش از آغاز فرایند اسلو کاهش یافته است. از تمام ابعاد سیاسی، امنیتی و اقتصادی که به اسلو بنگریم، این پیمان به نفع اسرائیل تمام شده است. اسلو، ساف را مسئول اداره و کنترل خود در کرانه باختری کرده که به بهبود گسترده امنیت اسرائیل در برابر حملات فلسطینیان و آن هم با هزینه کم (هم مادی و هم انسانی) برای تل آویو منجر شده است. به علاوه تامین خدماتی نظیر بهداشت و بیمارستانها توسط ساف باعث شده که هزینه از روی دوش اسرائیل- به عنوان عنصر اشغالگر- برداشته شود.
اکنون سیاستهای دولت ترامپ حتی به نوبه خود اوضاع را پیچیدهتر کرده چرا که با به رسمیت شناختن قدس به عنوان پایتخت رژیم اسرائیل و عدم تایید طرح دو دولت در یک سرزمین، ضربهای اساسی به اهداف اسلو وارد کرده است. با این حال برخی از اسرائیلیها نظیر نتانیاهو- که از آغاز از مخالفان سرسخت اسلو بود- مدعی هستند که این پیمان از ابتدا محکوم به شکست بود چرا که با امنیت اسرائیل و «حق تاریخی» مردم یهود برای اینکه کل «سرزمین اسرائیل»- از جمله کرانه باختری- را تحت کنترل قرار دهد، ناسازگار بوده است.
نهایتا باید به سومین کنشگر یعنی فلسطینیان پرداخت. همانطور که پیشتر گفته شد، علاوه بر ائتلاف نتانیاهو- ترامپ، حالا فعالان فلسیطینی نیز بیش از همیشه خواستار لغو توافق اسلو هستند. انتقاد و اعتراض فلسطینیان طبیعی است زیرا عدم پایبندی صهیونیستها به تعهدات خود در حالی اتفاق افتاده که طرف دیگر توافق، تعهدات خود را انجام داده است. درست است که بر تصمیمگیران ساف فشارهایی وجود دارد برای ملغی اعلام کردن اسلو اما به این سوال هم باید پاسخ داد که طرح جایگزین فلسطینیان چیست؟ آیا اصلا امکان بازگشت به دوران پیش از اسلو وجود دارد؟ آیا فلسطینیان میخواهند به مبارزه مسلحانه دهههای قبل از اسلو بازگردند؟ به نظر میرسد راه فلسطینیان گزینههای زیادی روی میز ندارند؛ آنها با رهبرانی در جهان عرب روبهرو هستند که ایران (و نه فلسطین) را اولویت خود قرار دادند، در حال حاضر سیاستمدارانی در تل آویو روی کار هستند که اصلا به ایده دو دولت در یک سرزمین اعتقاد ندارند، و دولتی در کاخ سفید است که به دنبال تحمیل خواستههای یک جانبه اسرائیل بر فلسطینیان به نام «توافق قرن» است. اسلو عملا مرده است اما ساف چه سیاستهایی را در برابر زیادهخواهیها و تداوم اشغالگری تل آویو اتخاذ کرده است؟
در مجموع باید گفت بنیامین نتانیاهو و دولت دونالد ترامپ به دنبال تثبیت فرایندی هستند که اسلو زمینه آن را فراهم کرد اما حالا زمان آن است که خود این پیمان هم کنار گذاشته شود. به نظر میرسد رهبران کنونی کاخ سفید بهترین فرصت را برای نخست وزیر اسرائیل فراهم کردند تا با کنار گذاشتن رسمی اسلو، توافقی را به عنوان توافق صلح به فلسطین و منطقه تحمیل کند که به نوعی تثبیتکننده خواستههای یک جانبه تل آویو بر فلسطینیان است. فلسطینیان نیز این واقعیت را درک کرده و نسبت به آن انتقاد دارند تا جاییکه حتی از ساف میخواهند اسلو را لغو کند. در شرایط فعلی- که از یک طرف حداکثر واکنشهای بینالمللی به تداوم محاصره غزه، شهرکسازیهای غیر قانونی، کشتار غیرنظامیان، یهودیسازی بیت المقدس، و تلاش برای از بین بردن مسئله آوارگان و بازگشت آنان به سرزمین خود، صدور قطعنامههای بدون ضمانت اجرا و محکومیت کلامی علیه اسرائیل است، و از طرف دیگر برخی از سران کشورهای عربی هم در عمل نشان میدهند که توجه خود را از مسئله اسرائیل- فلسطین برگردانده و بیشتر علاقهمند به رقابت و منازعه با ایران هستند- صهیونیستها در حال عملی کردن اهداف خود هستند. «محمد دحلان»، سیاستمدار فلسطینی، هم با تاکید این موضوع در مصاحبه اخیر خود با شبکه بی.بی.سی عربی میگوید «توافق قرن» در عمل اجرایی شده است. بنابراین بدون تردید اعلام مرگ اسلو فقط مسئله زمان و اراده سیاسی ابومازن است اما سوال مهمتر این است در وضعیت کنونی که دولت ترامپ بدون توجه به خواست فلسطینیان، به دنبال این است که به هر طریقی مسئله صلح را پیش ببرد، چه راه چارهای برای فلسطین باقی میماند تا در آینده پسا اسلو به کار بگیرد؟