آب، اشک زمین و سرنوشت مشترک ایران، پاکستان و مصر

 فاتیما انصاری – دکترای روابط بین‌الملل

در خاورمیانه و جنوب آسیا، جایی که آفتاب بی‌رحم بر خاک‌های تشنه می‌تابد و رودها نه فقط جریان آب، که نبض تمدن‌اند، بحران آب دیگر یک هشدار زیست‌محیطی نیست؛ بلکه آزمونی برای خرد جمعی امت است. این یادداشت، ادامه‌ی سه روایت پیشین است که در آن‌ها به‌تفصیل بحران آب در ایران، پاکستان و مصر بررسی شد. اکنون، این سه روایت در کنار هم قرار می‌گیرند تا تصویری جامع‌تر از چالش‌های مشترک، تفاوت‌های ساختاری، و فرصت‌های هم‌افزا ترسیم شود.

در پاکستان، یخچال‌های هیمالیا همچون چهره‌های پیرمردی خسته‌اند که ترک‌هایشان حکایت از روزهای شماره‌شده دارند. داده‌های ناسا نشان می‌دهد تا سال ۲۰۵۰، یک‌سوم این گنجینه‌های یخی ناپدید خواهد شد؛ گنجینه‌ای که ۷۵ درصد آب شیرین ۲۴۰ میلیون پاکستانی را تامین می‌کند. سیل ویرانگر ۲۰۲۲، که یک‌سوم کشور را زیر آب برد، تنها زنگ خطری بود از آنچه در پیش است. اما در میان این تاریکی، نور امیدی در دشت‌های پنجاب می‌درخشد؛ جایی که کشاورزان با نصب حسگرهای ساده در خاک، مصرف آب را نصف کرده‌اند و به همسایگانشان می‌آموزند چگونه می‌توان به جای جنگیدن با طبیعت، با آن هم‌نوا شد. این تجربه، نشان می‌دهد که حتی در دل بحران، امکان بازسازی رابطه انسان و محیط زیست وجود دارد—اگر خرد بومی با فناوری نوین پیوند بخورد.

در ایران، بحران آب نه‌تنها به خشکی رودها و کاهش بارش‌ها محدود نمی‌شود، بلکه به فرونشست زمین در بیش از ۳۰۰ دشت منجر شده است. دشت فسا در استان فارس با نرخ فرونشست ۳۶ سانتیمتر در سال، رکورددار جهان است؛ گویی زمین تشنگی‌اش را فریاد می‌زند. گندم در کویر می‌کاریم با آب‌هایی که قرن‌ها در دل زمین خفته‌اند؛ مثل آن‌که داروی نجات زندگی را صرف زیبایی کنیم. این حقیقت، نه فقط نقدی بر سیاست‌های کشاورزی، بلکه تلنگری به پارادایم توسعه در سرزمینی خشک است. با این حال، در دل کویر لوت، معجزه‌ای رخ داده است؛ احیای قنات زارچ یزد، آن شاهکار مهندسی باستانی، اکنون با حسگرهای هوشمند ترکیب شده و زندگی را به زمین‌های مرده بازگردانده است. کشاورزان یاد گرفته‌اند زعفران بکارند—طلای سرخی که نه‌تنها آب کم می‌خواهد، بلکه ارزش اقتصادی بالایی دارد و صلح را به خانه‌ها بازگردانده است. این تجربه، گواهی است بر این‌که راه نجات ایران نه در انتقال آب از خلیج فارس، بلکه در بازگشت به دانش بومی و ترکیب آن با فناوری‌های نوین نهفته است.

در مصر، رود نیل که زمانی خدایان اسطوره ای شان را سیراب می‌کرد، امروز زیر بار سنگین دیپلماسی‌های شکست‌خورده خم شده است. ساخت سد النهضه در اتیوپی، که ۷۴ میلیارد مترمکعب آب را پشت خود حبس کرده، برای مصریان یعنی کاهش ۲۵ درصدی آب زندگی بخش تا سال ۲۰۳۰. در دلتای نیل، کشاورزی مانند محمود علی خاک شور را به آسمان نشان می‌دهد و می‌پرسد: «چگونه برنج بکاریم در آبی که شورتر از اشک ماست؟» این پرسش، نه فقط بیان درد، بلکه فریادی برای بازنگری در سیاست‌های آبی منطقه است. با این حال، در سواحل مدیترانه، آینده در حال تولد است؛ کارخانه‌های نمک‌زدایی عظیمی که آب دریا را به مایه حیات تبدیل می‌کنند و نوید می‌دهند تا سال ۲۰۳۰، بیست درصد آب شرب مصر را تامین خواهند کرد. این پروژه‌ها، اگرچه پرهزینه‌اند، اما نشان می‌دهند که در مواجهه با بحران، راهکارهای فناورانه می‌توانند مکملی برای سیاست‌های پایدار باشند.

در مقایسه این سه کشور، می‌توان دریافت که بحران آب در این مناطق، اگرچه در ظاهر متفاوت است، اما در عمق، ریشه‌های مشترکی دارد: وابستگی شدید به منابع آب زیرزمینی، مدیریت ناکارآمد، و ناتوانی در تطبیق با تغییرات اقلیمی. ایران با فرونشست زمین، پاکستان با سیلاب‌های ویرانگر، و مصر با تهدید سد النهضه، هر یک با چالشی منحصر به‌فرد مواجه‌اند، اما همه در یک مسیر مشترک حرکت می‌کنند—مسیر آزمون تاب‌آوری در برابر خشکسالی، مهاجرت اقلیمی، و فشارهای ژئوپلیتیکی.

در این میان، سه درس کلیدی از این مقایسه به‌دست می‌آید. نخست آن‌که فناوری به‌تنهایی کافی نیست؛ بلکه پیوند آن با خرد بومی است که معجزه می‌آفریند. قنات‌های هوشمند ایران، آبیاری دقیق پاکستان، و گلخانه‌های کم‌مصرف مصر، نمونه‌هایی از این هم‌افزایی‌اند. دوم آن‌که دیپلماسی آب باید بر مبنای اعتماد بنا شود، نه تهدید. پاکستان می‌تواند با هند و افغانستان بر سر رود سند، مصر می‌تواند با اتیوپی بر سر نیل، و ایران می‌تواند با افغانستان بر سر هیرمند، پیمان‌های دوستی ببندد که منافع مشترک را تضمین کند. و سوم آن‌که اقتصاد چرخشی، تنها راه نجات است؛ بازیافت فاضلاب شهری در اردن که به الگویی برای پاکستان تبدیل شده، کشت زعفران در ایران، و تولید گلخانه‌ای در مصر، گواه این حقیقت‌اند که توسعه پایدار بدون بازنگری در الگوهای مصرف ممکن نیست.

از دل این رنج‌ها، پیشنهادی متولد می‌شود: چرا سازمان همکاری اسلامی (OIC) صندوق مشترکی برای نجات آب منطقه تاسیس نکند؟ صندوقی که سه ماموریت کلیدی داشته باشد: تامین مالی پروژه‌های نمک‌زدایی، ایجاد بانک داده‌های اقلیمی مشترک، و آموزش کشاورزان در به‌کارگیری فناوری‌های کم‌مصرف. این می‌تواند نخستین گام به سوی اتحادیه آبی کشورهای اسلامی باشد؛ اتحادیه‌ای که نه‌تنها منابع را به اشتراک می‌گذارد، بلکه خرد و تجربه را نیز هم‌افزا می‌کند.

در پایان، باید گفت که این سه رود—سند، کارون و نیل—در نهایت به دریایی واحد می‌ریزند: دریایی به نام «امید». آینده جهان اسلام نه در چنگال بحران آب، که در گرو دست‌های به هم پیوسته‌ای‌ست که می‌توانند اشک‌های زمین را به اشک‌های شوق تبدیل کنند. همان‌گونه که کشاورز پاکستانی در حاشیه رود سند گفت: «وقتی دست‌ها را به هم می‌دهیم، چاه‌ها از آب زندگی لبریز می‌شوند.»