نسرین محمدیان، پژوهشگر مسائل بین الملل
محمد بن سلمان، در سن چهل سالگی نه تنها ولیعهد عربستان سعودی است، بلکه معمار یک پروژه عظیم تحول ملی است که مرزهای اقتصاد و جامعه سنتی عربستان سعودی را مجدداً از نو تعریف مینماید. سند توسعه چشم انداز ۲۰۳۰ که در آوریل سال ۲۰۱۶ رونمایی شد، دیگر یک سند برنامهریزی نیست بلکه یک ماشین اجرایی است که هر روز با پروژههای عظیم، اصلاحات ساختاری و تصمیمات جسورانه تغذیه میشود.
شاید بتوان گفت این برنامه، جاهطلبانهترین برنامه تحول در تاریخ خاورمیانه است که در مرحلهای از بلوغ قرار گرفته که موفقیت و یا شکست آن، آینده نسلهای جدید عربستان سعودی را تعیین خواهد کرد.اصلاحات اجتماعی که بن سلمان برای فضای بسته شبه جزیره عرب به ارمغان آورد از نظر خود او نه تنها یک هدیه نبود بلکه به عنوان یک ضروروت اقتصادی بود. مانند اعطای حق رانندگی به زنان در سال ۲۰۱۸، افزایش حضور زنان به عنوان نیروی کار که با هدف مشارکت زنان در نیروی کار صورت گرفت، نمونهای از این اصلاحات اجتماعی است. آن هم در جامعه سنتی و کاملا بسته سعودی که زنان حتی حق رانندگی هم نداشتند.
محمد بن سلمان با پروژههایی که هریک میتوانند یک کشور را تغییر دهند، در حال نوشتن فصلی بی سابقه در تاریخ عربستان است. او اقتصاد را از ۹۰ درصد وابستگی به نفت به ۵۵ درصد تا پایان سال ۲۰۲۵ کاهش داده، زنان را وارد بازار کار کرده و کشورش را به نقشه فناوری و سرگرمی جهانی وارد کرده است.اقداماتی که اگر او ولیعهد سعودی نبود شاید تا به امروز صورت نمیگرفت. جاه طلبی محمد بن سلمان ترکیبی از واقع گرایی اقتصادی و آرمان شهری فناورانه است. پروژه نئوم که در ابتدا به عنوان شهری بدون کربن معرفی شد، اکنون به یک اکوسیستم صنعتی – فناوری تبدیل شده است. تأسیس شرکت هیومن که در مه ۲۰۲۵ پس از سفر ترامپ به ریاض صورت گرفت و سرمایه گذاری چند میلیارد دلاری در یک دیتا سنتر ساحلی، عربستان را به یکی از بازیگران اصلی منطقه تبدیل کرده است.
در عرصه سیاست خارجی نیز که توازن قدرت با سرعت تغییر میکند، محمد بن سلمان یا همان MBS که رسانههای خارجی از او یاد میکنند، به عنوان معمار اصلی سیاست خارجی عربستان سعودی، استراتژی را پیش میبرد که فراتر از وابستگی سنتی به غرب است و بر تنوع بخشی به شرکتهای شرقی تمرکز دارد. برخلاف اسلاف خود که بیشتر به واشنگتن به عنوان متحد سنتی و قدیمی خود از زمان عبدالعزیز بن آل سعود تکیه داشتند. آن سیاست خارجی تهاجمی بن سلمان که با جنگ یمن آغاز شد، حال جای خود را به «دیپلماسی دلبری» داده است. یعنی یک چرخش بزرگ از جنگ افروزی و آتش افروزی در یمن به سمت میانجیگری در جنگ اوکراین، تا میزبانی اجلاسهای جهانی سرمایه گذاری که سبب شده جایگاه ریاض به عنوان یک بازیگر غیر قابل چشم پوشی در دیپلماسی اقتصادی تثبیت و تحکیم شود.
البته این جاه طلبیهای مثبت و کشور گشا، با انتقادات حقوق بشری نیز همراه بوده است. اعدامهای اخیر و محدودیتهای رسانهای، تصویر بینالمللی عربستان را همچنان به عنوان کشوری محدود با فضای بسته سیاسی که قدرت در دستان واحد یک نفر تمرکز دارد، را به جهان مخابره میکند. از سوی دیگر تغییر مسیر عربستان از غرب به شرق نیز، توجه کارشناسان را به خود جلب کرده است. امضای چارچوب همکاری اقتصادی با پاکستان و تعمیق روابط نظامی ـ اقتصادی با چین، نقطه دیگری عطفی در این رویکرد شرق محور است.
این مشارکتها نه تنها به عنوان ابزارهای اقتصادی عمل میکنند بلکه ابزاری سیاسی برای کاهش ریسکهای ژئوپلتیکی، تقویت بازدارندگی منطقهای و باز تعریف نقش عربستان در نظام چند قطبی جهانی هستند. اما این استراتژی، با چالشهایی مانند تنشهای بالقوه با ایالات متحده و پیچیدگیهای منطقهای همراه است که MBS را در موقعیتی حساس قرار میدهد که آیا رهبری وی جسورانه است یا قماری پرهزینه؟!
مشارکت با پاکستان از دفاع متقابل تا نفوذ اسلامی
پیمان دفاعی متقابل عربستان و پاکستان که در سپتامبر ۲۰۲۵ بین طرفین امضا شد، بیش از یک توافق امنیتی، نمادی از همگرایی سیاسی بین اسلام آباد و ریاض در برابر تنشهای منطقهای است. این پیمان که هرگونه تهاجم به یکی از طرفین را تهاجم به دیگری تلقی میکند، ریشه در روابط تاریخی دو کشور دارد. از حمایتهای پاکستان در بحرانهای دهه ۱۹۷۰ گرفته تا کمکهای مالی عربستان به اسلام آباد در دهههای اخیر را شامل میشود.
از منظر سیاسی MBS با این گام به دنبال ایجاد یک «چتر امنیتی اسلامی» است که بتواند از ارتش پاکستان به عنوان بزرگترین نیروی نظامی جهان اسلام با قابلیتهای هستهای به عنوان وزنهای در برابر تهدیدهای منطقهای و گسترش نفوذ اسرائیل، استفاده کند. این مشارکت، سبب میشود که عربستان دست برتر را در منطقه داشته باشد. پاکستان با اقتصاد شکننده و بدهیهای خارجی، به سرمایه گذاریهای سعودی وابسته است که سبب میشود به MBS به چشم شریکی قابل اعتماد تبدیل نگاه کند. همزمان این توافق، سیگنالی به ایالات متحده آمریکا ارسال میکند که عربستان دیگر منتظر تضمینهای امنیتی واشنگتن نیست و به دنبال جایگزینی گزینههای بومی است.
تعمیق روابط با چین: جایگزینی آرام برای هژمونی آمریکایی
روابط عربستان و چین که از یک شراکت نفتی در دهه ۱۹۹۰ به صورت رسمی شروع شد و دو کشور روابط رسمی دیپلماتیک برقرار کردند امروزه به یک «همکاری استراتژیک جامع» در سال ۲۰۲۵ ارتقا یافته که هسته اصلی استراتژی MBS برای چند قطبی سازی سیاست خارجی است. مانور دریایی مشترک شمشیر آبی که طی روزهای اخیر با تمرکز بر عملیات ضد تروریسم و نجات برگزار شد، نه تنها اعتمادسازی نظامی بین طرفین را نشان میدهد، بلکه نشان از تلاش پکن برای نفوذ در خلیج فارس دارد.
همچنین بازدید معاون رئیس جمهور چین، هان ژنگ، از ریاض بر همکاری در حوزه انرژی سبز، هوش مصنوعی و زنجیرههای تأمین صورت گرفت که با حوزههای تعریف شده در سند چشم انداز توسعه ۲۰۳۰ همخوانی دارد و تجارت دو جانبه را به بیش از ۱۰۰ میلیارد دلار رسانده است.
از سوی دیگر یکی از اهداف محمد بن سلمان، کاهش وابستگی به دلار و سیستم مالی غربی است که توافقهای اخیر برای تجارت نفت به یوآن، نمادی از این دوره گذار تعبیر میشود.
این روابط قابلیت این را دارد که ریاض را به پلی میان شرق و غرب تبدیل کند. چین با سرمایهگذاری در پروژههای زیر ساختی مانند بندرهای هوشمند و مزارع خورشیدی، به ولیعهد جوان کمک میکند تا اهداف اقتصادی خود را متنوع کند. در حالی که ریاض بازار بزرگی برای صادرات فناوری چینی به حساب میآید. دیپلماسی شبه میانجیگری چین که منجر به توافق پکن بین ایران و عربستان شد، نیز در همین راستا قابل تفسیر است. بنابراین بن سلمان با این بازی دوگانه قصد دارد تا تعادل و جایگاه کشورش را بین شرق و غرب حفظ کند.
فیالواقع باید گفت مشارکتهای MBS با چین و پاکستان، بخشی از یک استراتژی جامع برای «عربستان مستقل» است. پیمان دفاعی متقابل با اسلام آباد برای بازدارندگی فوری و شراکت با پکن برای تنوع بخشی به عمق استراتژیک بلند مدت، در همین راستا تفسیر میشود. این رویکرد جامع و حفظ تعادل بین شرق و غرب، توانسته است که در سالهای اخیر، ریاض را از یک متحد وابسته سنتی و قدیمی واشنگتن به یک بازیگر محوری در ائتلافهای جنوب – جنوب تبدیل کند. پیگیری سند چشم انداز توسعه ۲۰۳۰ هم ابزار نفوذ برای این رهبری سیاسی است. از سوی دیگر این شراکت راهبردی، برای چین فرصتی فراهم میکند تا به بازارهای عربی دسترسی داشته باشد همانگونه که عربستان در سودای دستیابی به اهداف انرژی تجدید پذیر است. با این حال حفظ روابط با چین و حفظ اتحاد استراتژیک با آمریکا، چالشی مهم برای محمد بن سلمان است. همانگونه که برخی تحلیلگران معتقدند که این استراتژی پارادوکسیکال است. یعنی ولیعهد جوان سعودی باید توانایی مدیریت تناقضها را داشته باشد. به این معنا که روابط با غرب را کما فی السابق حفظ کند، در حالی که روابط با شرق را گسترش میدهد.
و در پایان باید بگوییم، جاهطلبیها و بلند پروازی مثبت محمد بن سلمان، از طریق مشارکت با چین و پاکستان، عربستان را به سمت یک هویت جدید سوق میدهد که نه کاملا غربی است و نه به طور کامل شرقی. بلکه ترکیبی از هر دو است. در واقع او به دنبال دیپلماسی هوشمند برای جلوگیری از تقابل میان قدرتهای بزرگ است و سعی میکند تا کشورش را به عنوان یک «قدرت نوظهور متعادل» در نظام جهانی معرفی کند. اگر این راهبرد هوشمندانه با دقت اجرا شود، میتواند چهره محمد بن سلمان را به عنوان رهبر نسل جدید جهان اسلام، به ویژه در بین کشورهای عربی تثبیت نماید زیرا آینده این منطقه پیچیده و پر آشوب خاورمیانه نه در نفت، بلکه در هنر تعامل نهفته است، هنری که میتواند تاریخ خاورمیانه را بازنویسی کند.
				
								
															

