جان آلترمن، فارن افیرز
ترجمه و تلخیص، مجید حیدری
جان آلترمن، استاد دانشگاه کلمبیا آمریکا، در یادداشتی برای فارن افرز، به اقدامات ایالات متحده علیه جمهوری اسلامی ایران در منطقه پس از انقلاب اسلامی میپردازد. این یادداشت اشاره میکند که حمله هوایی اسراییل به ساختمان کنسولگری ایران در دمشق در اوایل آوریل؛ یـک سـؤال اساسی را پاسخ خواهد داد که در قلب بسیاری از بحثهای پیرامون وضعیت کنونی خاورمیانه قرار دارد: آیا اقدامات بازدارنده ایالات متحده علیه ایران مؤثر بوده است؟ در ادامه ترجمه یادداشت آلترمن را خواهید خواند. گفتنی است، مرکز آینده پژوهی جهان اسلام در راستای رسالت خود در انتشار دیدگاههای تحلیلی اندیشمندان غربی، نسبت به ترجمه متن اقدام کرده است و انتشار آن به هیچ وجه به معنی تایید محتوای آن نیست.
از زمان تأسیس جمهوری اسلامی در سال ۱۹۷۹ واشنگتن با چالشهایی در رابطه با ایران روبه رو بـوده اسـت و از آن زمان تاکنون، به دنبال یافتن یک راهبرد موثر برای مقابله با ایران است. علی رغم اینکه اقتصاد ایالات متحده بیش از ۱۶ برابر اقتصاد ایران و بودجه نظامی آن نیز بیش از ۱۰۰ برابر بیشتر از بودجه نظامی ایران است، تهران همواره با تلاشهای ایالات متحده برای ایجاد نظم منطقه ای مطلوب خود مقابله کرده است. به سختی می توان معیار یا زمینه ای را تصور کـرد کـه در آن، تهـران حتـى به طور غیرمستقیم توانایـــی رقابــت با واشنگتن را داشته باشد؛ با این حال تمام تلاشهای ایالات متحده برای به حاشیه راندن ایران در چهار دهه گذشته شکست خورده است.
تفاوتهای دو طرف آنقدر زیاد است که در نگاه اول به نظر میرسد که رویارویی آمریکا با ایران موضوعی ساده است و کار دشواری برای واشنگتن نیست. چنین منطقی در پس کارزار فشار حداکثری دولت ترامپ در سالهای ۲۰۱۸ تا ۲۰۲۱ وجود داشت. مشکل این است که واشنگتن در یک دوره زمانی بسیار طولانی با مجموعه ای بسیار محدود از ابزارها تلاش کرده تا کارهای بسیاری در قبال تهران انجام دهد. واقعیت آنست که اولویت بندی اهداف ایالات متحده و اتخاذ پاسخهای انعطافپذیرتر وضعیت خاورمیانه را اصلاح نمیکند اما مطمئناً آن را بهتر میکند. ممکن است ایران برای سیاست گذاران ایالات متحده به صورت یک چالش باقی بماند اما حداقل به چالشی قابل پیش بینی تبدیل خواهد شد.
طی بیش از چهار دهه گذشته، ایالات متحده همواره در تلاش برای مقابله با ایران یا وادار کردن تهران به سازش بوده است. این رویکرد اشتباه است. تئوری بازدارندگی برای مقابله با انواع چالشهای مرتبط با تهران مناسب نیست. روش بازدارندگی در دوران جنگ سرد از آزمایش موفقیت آمیز بمب اتمی شوروی در سال ۱۹۴۹ تا فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی در سال (۱۹۹۱) توسعه یافت؛ زمانی که استراتژیستهای ایالات متحده درگیر جلوگیری از یک فاجعه جهانی بودند. برای این منظور به شدت تلاش کردند تا اتحاد جماهیر شوروی را متقاعد کنند تا از سلاح های هسته ای استفاده نکنند. طرز تفکر حاکم بر این استراتژی واشنگتن این بود که وقوع جنگ هسته ای هزینه های هنگفت و غیر قابل تحمل را بر هر دو طرف تحمیل خواهد کرد.
از دیگر سو، “اجبار” تلاشی است برای متقاعد کردن دشمن برای متوقف یا معکوس کردن حرکتی که پیش از این آغاز کرده است. اجبار از بازدارندگی بسیار سختتر است، زیرا مستلزم این است که دشمن را وادار به ترک کاری کند که در حال اجراست و نیازمند این است که تهدیدات خاصی نیز برای این منظور اجرا شده و تداوم یابد. مطابق تخمین ها اغلب به این دلیل که طرف مقابل حاضر به تسلیم شدن نیست اجبار تنها در حدود یک سوم مواقع کارساز است.
نه تئوری بازدارندگی و نه تئوری اجبار مشکل ایران را حل نکرده است. از بدو تأسيس جمهوری اسلامی ایران، ایالات متحده باید تصمیم میگرفت که آیا شعارهای انقلابی ایران را جدی بگیرد یا خیر و با توجه بـه لحن این شعارها و حمایت ایران از بازیگران غیر دولتی در سراسر منطقه احمقانه به نظر میرسید که این کار را نکند. بر این اساس، رؤسای جمهور ایالات متحده تلاشهای ایران برای تقویت قدرت خود را تهدیدآمیز تلقی نموده و تهـران نـیـز بـه نوبـه خـود، واکنشهای واشنگتن را به همان اندازه تهدیدآمیز درک کـرده اسـت. هـر یک از طرفین، دیگری را به سمت توسعه قابلیتهای بیشتر سوق داده و هر کدام نیز با افزایش قدرت نظامی خود در منطقه واکنش نشان دادهاند. در عین حال اقدامات پنهانی نیز افزایش یافت؛ بدین ترتیب ایالات متحده درگیر رویارویی با ایران شد و ایران نیز با تهدیداتی که از سوی ایالات متحده وارد می شد، مشغول شد.
پاسخ ایران به این چالشها ایجاد مجموعهای انعطاف پذیر قوی و پویا از ابزارها، برای کاهش اثرات فشار ایالات متحده بوده است. با آگاهی از اینکه نمیتوان در یک جنگ متعارف با ایالات متحده پیروز شد، ایران روی جنبههای دیگری از رویارویی متمرکز شده است. ایران به طور مداوم در حال بررسی این است که کدام اقدامـات چــه واکنشهایی را برمیانگیزند و از تاکتیکهای خلاقانه تری برای این کار استفاده می کند. بنا به اظهار یکی از کهنه کاران سابق سیا تهران به دنبال این است که اقدامات خود را قابل انتساب اما قابل انکار» جلوه دهد و بدین ترتیب آشفتگی کافی برای جلوگیری از واکنش فوری کشورهای مورد نظر یا متحدان غربی آنها ایجاد میکند. ایران همچنین بر تنوع و پراکندگی ابزارهای خود متکی است تا دشمنان خود را بیمیل به پاسخ مستقیم کند.
هنگامی که بازدارندگی در برابر ایران مطرح است، وظیفه ایالات متحده و متحدانش با نقشی که آنها در طول جنگ سرد و به هنگام بازدارندگی اتحاد جماهیر شوروی با آن روبه رو بودند متفاوت نیست. در آن زمان هدف صرفاً متقاعد کردن شوروی برای عدم اقدام به روش خاصی بود. در مقابل ایرانی ها به صورت مستقیم و غیر مستقیم به شیوه های در حال تغییر و تحول عمل میکنند. وادار کردن آنها به توقف تمام اقدامات خود، در موقعیتهای مختلف و با استفاده از ابزارهای متعدد یک روند بیثمر است.
ایالات متحده نیز بخشی از مشکل است. پیچیدگی و تنوع اقدامات ایران که واشنگتن آنها را تهاجمی میداند موجب شده تا شکل گیری اجماع سیاسی در ایالات متحده برای کاهش فشارها بر ایران دشوار شود. به نظر میرسد که هر چه اظهارات مقامات آمریکایی در مورد ایران ستیزه جویانهتر میشود، اعتقاد تهران مبنی بر اینکه خصومت ایالات متحده یا ثابت مانده و یا در حال افزایش بوده و در نتیجه اجتناب ناپذیر است افزایش مییابد. در نتیجه ایران بدین تصمیم رسیده که تنها گزینه موجود، سرمایه گذاری روی چیزی است که تحلیلگران ایرانی آن را ابزار بازدارندگی ایران میخواند تا واشنگتن را متقاعد کند که هزینههای درگیری مستقیم با ایران بیشتر از چیزی است که بتوان تصور کرد.
هر چند ایالات متحده از حمله مستقیم به ایران اجتناب کرده، برخی در کنگره از جمله تام کاتن سناتور جمهوری خواه از آرکانزاس و لیندسی گراهام سناتور جمهوری خواه از کارولینای جنوبی اعتقاد دارند که هر استراتژیای که شامل حملات نظامی به خاک ایران نباشد، محکوم به شکست است. در هر حال ایالات متحده نتوانسته ایران را مجبور به عقب نشینی از ابزارهای منطقهای خود کند.
این شکست را میتوان ناشی از نابرابری میان ایالات متحده و ایران دانست. ایالات متحده یک قدرت جهانی ثروتمند است که دارایی ها و منافع بسیاری در همه جا دارد. این کشور علاقه شدیدی به حفظ نظم جهانی موجود دارد که از قضا واشنگتن در موقعیت فرمانده جهانی آن قرار دارد. در مقابل، دولت ایران دارایی و منافع نسبتا کمی در خارج از کشور دارد که مصمم به حفظ آن است. از طرفی منافع ایران در تغییر نظم جهانی است و با در نظر گرفتن دو چیز صورت می گیرد: آگاهی از این امر که منافع ایالات متحده در حفظ این نظم است و همین مسئله باعث میشود که واشنگتن محافظه کارانه و در چارچوب قوانین بین المللی عمل کند و دوم اعتراض ایران نسبت به نظم جهانی، همدردی دولتها و میلیاردها نفری که به این نظم اعتراض دارند را جلب خواهد کرد.
واشنگتن میتواند با استفاده از رویکردی سه جانبه مسأله ایران را مدیریت کند. اول ایالات متحده باید اهداف خود در مورد ایران را اولویت بندی کند. واشنگتن نباید مایل به پذیرش هر نوع رفتار نادرستی از سوی ایران باشد. با این وجود تهران نیز باید درک روشنی از آنچه برای واشنگتن اهمیت دارد داشته باشد. فهرست بلند بالایی از موارد مهم وجود دارد که در حال حاضر این ایران است که در آن دست به انتخاب میزند، در حالی که انتخاب کننـده باید ایالات متحده باشد.
دوم ایالات متحده باید تلاش کند تا اقداماتش کمتر برای ایران قابل پیشبینی باشد. تهران دائماً پاسخهای ایالات متحده را بررسی میکند و میداند خطوط قرمز واشنگتن کجا کشیده شدهاند و دقیقاً کجا باید متوقف شوند. رویکرد انعطاف پذیرتر ایالات متحده میتواند ایرانیان را متقاعد سازد کـه فعالیت های اندک نیز میتوانند هزینه های بالاتر از حد انتظار داشته باشند. این امر به نوبه خود از قدرت پیش بینی ایرانیان کاسته و باعث میشود که ایرانیان خویشتنداری بیشتری را پیش گیرند. ایالات متحده باید راههای بیشتری برای تهدید داراییهای دولت ایران به ویژه در حوزه اهداف نظامی و اطلاعاتی بیاید و ایجاد کند. گزینه های ایالات متحده باید شامل اقدامات نظامی محدود و حملات سایبری باشد.
سوم، ایالات متحده باید متوجه این مطلب شود که وقتی تهران متقاعد شود که چشم انداز توافق بیشتر با واشنگتن وجود دارد، در وضعیت بهتری قرار خواهد داشت. واقعیت آنست که وقتی تصمیمسازان در تهران بر این باورند که هیچ اقدامی خصومت ایالات متحده را کمتر نخواهد کرد، انگیزه بیشتری برای تشدید تنش دارند. اگر تهران به این باور برسد که واشنگتن تمایل دارد تا با ایران کنار بیاید، در این صورت انگیزه بیشتری برای کاهش تنشها وجود خواهد داشت. هدف اقدامات باید به جای ایجاد روابط، بر تنشزدایی نزدیک باشد. هرچه تهران بیشتر متقاعد شود که درگیری با واشنگتن تهدید علیه این کشور را تشدید میکند، به ابزارهای بازدارندگی خود متعهدتر خواهد شد. هرچه ایالات متحده واقع بینانهتر به ایران نگاه کند، میفهمد که باید نسبت به کمک به فروپاشی دولت ایران متعادلتر عمل کند. هدف دولت ایالات متحده نباید تغییر نظام در ایران باشد. حمایت آمریکا و انگلیس از سرنگونی دولت محمد مصدق نخست وزیر وقت ایران در سال ۱۹۵۳ هنوز در ایران به عنوان رخداد تاریخی سیاه ملی یاد میشود. بعيـد اسـت کـه سرنگونی جمهوری اسلامی نیز طرفدارانی برای ایالات متحده فراهم آورد.
واقعیت آنست که پیروزی غایی برای ایالات متحده بعید است. هر چند ایالات متحده منافع جهانی و اولویتهای بیشماری دارد، با این حال یک مجموعه از پیروزیهای کوچک در موضوعات مهم هدف گذاری درست تری است. در چنین شرایطی، محدود کردن بیشتر اقدامات ایران و فراهم نمودن فضایی با قابلیت پیش بینی بیشتر در خاورمیانه یک پیشرفت بزرگ خواهد بود. ایران بازی فعلی را به خوبی یاد گرفته و مزیت های آن را نیز درک کرده است؛ هر چند ایالات متحده نمی تواند همه شرایطی را که به نفع ایران است حذف کند اما میتواند برای یکسان سازی میدان نبــرد بـا ایـران، ارتقای امنیت شرکا و متحدان خود و کاهش احتمال درگیری بین ایالات متحده و ایران که کل خاورمیانه را ملتهب میسازد تلاش کند.