(سیدحامد حسینی؛ دانشجوی دکتری روابط بینالملل)
در ژوئیه 2021، اسرائیل بهعنوان عضو ناظر در اتحادیۀ آفریقا (AU) پذیرفته شد. این اقدام مهم بهدنبال دو تلاش نافرجام گذشته در دهۀ 2010 انجام شد. این پیروزی دیپلماتیک برای دولت یهود همچنان موضوع مناقشه بین کشورهای عضو اتحادیه است که احتمالاً در جلسات آینده دوباره ظاهر خواهد شد؛ اما این تصمیم بههمراه تصمیم مراکش و سودان برای عادیسازی روابط دیپلماتیک خود با اسرائیل، نشاندهندۀ اهمیت آفریقا در سیاست خارجی اسرائیل است. اینکه کارشناسان عمدتاً تعامل اسرائیل با قارۀ آفریقا را نادیده گرفته یا اشتباه درک کردهاند، چیز جدیدی نیست. این بیتوجهی به دهۀ 1950 برمیگردد: زمانی که دیوید بنگوریون بر آفریقا بهعنوان مسیری برای دورزدن انزوای اسرائیل در خاورمیانه تمرکز کرد. در دهۀ گذشته، بنیامین نتانیاهو که فعالانه از رهبران آفریقایی دعوت میکرد و به سراسر این قاره سفر میکرد، این سیاست را احیا و در آن تجدیدنظر کرد.
بهطور کلی، روابط اسرائیل با کشورهای آفریقایی در وهلۀ اول، دارای بُعد همکاری نظامی و اطلاعاتی است و پروژههای اقتصادی و توسعه در اولویت دوم قرار گرفتهاند. اگرچه این سیاست، بهرسمیتشناختن اسرائیل توسط اکثر کشورهای آفریقایی را به دنبال داشته است، اسرائیل هنوز از اختلافات بین این بازیگران در راه نزدیکشدن دیپلماتیک به دولت یهود شکایت دارد. بهعبارت دیگر، اسرائیل روندی از عدم قطعیت را در روابط با این قاره تجربه کرده است که قبلاً نیز انتظارات دیپلماتیک خود را در این راستا محدود کرده است: از یک سو، رهبران آفریقایی از همکاری امنیتی با اسرائیل خشنود هستند و از سوی دیگر در مورد انتشار این همکاریها و مبادلات نگرانی دارند.
خاستگاه سیاست آفریقایی اسرائیل
در سالهای پس از تشکیل دولت اسرائیل، رهبران آن به آفریقا بهعنوان محل شرکای بالقوه برای دورزدن همسایگان عرب نزدیک خود نگاه میکردند. این، بهاصطلاح دکترین پیرامونی که سیاست منطقهای اسرائیل را در دوران دیوید بنگوریون هدایت میکرد، اعلام شد. این دکترین فرض میکرد که چون هستۀ خاورمیانه، یعنی کشورهای عربی، با اسرائیل دشمنی دارند، اسرائیل باید با کشورهای پیرامونی، بهویژه با کشورهای غیرعربی مانند ترکیه، ایران و کشورهای آفریقایی، تعامل داشته باشد. این رویکرد بر اساس یک فرض رئالیستی کلاسیک بود: دشمنِ دشمن من ممکن است دوست من باشد. در سالهای بعد، اسرائیل با چندین کشور آفریقایی مانند اوگاندا و کنیا روابط برقرار کرد. در اواخر دهۀ 1950، اتیوپی به یکی از شرکای کلیدی اسرائیل در قارۀ آفریقا تبدیل شد. کنسولگری در این کشورها در سال 1956 افتتاح شد. یک نمایندگی دیپلماتیک نیز در سال 1957 در غنا افتتاح شد. در دهۀ 1970، اسرائیل همچنین در حال ایجاد روابط مخفیانه با آفریقای جنوبی بود که شامل همکاری نظامی و احتمالاً هستهای بود.
اما در طول جنگ سرد، همۀ این روابط بهشدت شکننده بودند. در سال 1974، سقوط هایله سلاسی در اتیوپی باعث شد که رژیم جدید در آدیسآبابا از دولت یهودی فاصله بگیرد. در همین حال، تعامل اسرائیل با اوگاندا مانع از آن نشد که حاکم آن، عیدی امیندادا، در سال 1976 به هواپیمای ایرفرانس با 248 مسافر اجازه ندهد که به تلآویو بازگردد. در ابتدا، اسرائیل از طریق شبکههای نظامی گذشته با امیندادا درگیر شد؛ به این امید که او آزادی گروگانها را تسهیل کند؛ اما وقتی مشخص شد که حاکم اوگاندا آنها را فریب داده و در کنار هواپیماربایان قرار گرفته است، نیروهای دفاعی اسرائیل عملیات نجاتِ معروف به «صاعقه» را آغاز کردند. با توجه به فاصلۀ بین اوگاندا و اسرائیل، کماندوهای اسرائیلی برای سوختگیری هواپیما در کنیا فرود میآمدند؛ چراکه نارضایتی از امیندادا موجب شده بود این کشور حملۀ اسرائیل را راهی مناسب برای تضعیف همسایۀ خود ببیند.
نگرش آفریقاییها به اسرائیل نیز تا حد زیادی، تحتتأثیر تحولات درگیری اعراب و اسرائیل بود. هر دو جنگِ بزرگ در سالهای 1967 و 1973 و همچنین تصرف سرزمینهای عربی توسط اسرائیل باعث شد بسیاری از کشورهای آفریقایی، روابط خود را با دولت یهود قطع کنند. از آن زمان، دیپلماتهای آفریقایی خواستار پایاندادن به درگیری و استقلال یک کشور فلسطینی در مرزهای 1967 با پایتختیِ بیتالمقدس شرقی هستند. علاوه بر این، روابط عمیق اسرائیل با رژیم آفریقای جنوبی، وجهۀ عمومی اسرائیل را خدشهدار کرد؛ حتی زمانی که میزان این همکاری در اواخر دهۀ 1980 کاهش یافت، رهبران اسرائیل باز هم از جنبش در ایالات متحده و اروپا برای تحریم رژیم آپارتاید حمایت نکردند. این اقدام، اثری منفی بر جای گذاشت که تا به امروز در برداشت آفریقاییها از اسرائیل مؤثر است.
با وجود این بحرانها، حضور اسرائیل در قارۀ آفریقا پابرجا بوده است. در دهۀ گذشته، شتاب جدیدی تحترهبری نتانیاهو، نخستوزیر سابق، ایجاد شد. وی بهطور گسترده به آفریقا سفر کرد: چه برای دیدارهای دوجانبه از کشورهایی مانند اتیوپی، کنیا و اوگاندا و چه برای اجلاسهای منطقهای مانند اجلاس سران ECOWAS در سال 2017 که طی آن، نتانیاهو به خود میبالید که اولین نخستوزیر اسرائیل است که پس از مدتها از آفریقا بازدید میکند. نتانیاهو بهویژه در شناسایی تغییرات در طرز فکر رهبران آفریقایی و ایجاد آنها مؤثر بود. برای مثال، زمانی که گینۀ استوایی اعلام کرد سفارت خود را به اورشلیم منتقل میکند، او در اوایل سال 2021 توانست ادعای پیروزی کند. این تصمیم، پس از اعلامیۀ مشابه مالاوی در نوامبر 2020، تکرار شد. در مجموع، سفرهای نتانیاهو و همچنین وزرای خارجۀ وی در این دوره، راه را برای روابط جدید بین قارۀ آفریقا و دولت یهود هموار کرد. این واقعیت صرفاً نشان میدهد که اکثریت قابلتوجهی از کشورهای آفریقایی اکنون اسرائیل را به رسمیت میشناسند. از این منظر، الحاق اسرائیل به وضعیت ناظر در اتحادیۀ آفریقا، به همان اندازه، بر اساس شتاب حاصل از توافقنامۀ ابراهیم است که در سال 2020 به امضا رسید و بر اساس تاریخ طولانی ارتباط اسرائیل با رهبران آفریقایی است.
مبنای سیاست اسرائیل در آفریقا
مشارکت فعال اسرائیل در آفریقا مجموعهای از اولویتهای مختلف است. اول اینکه دیدگاه اسرائیل از آفریقا بر اساس احساس سرنوشت مشترک بین یهودیان و سیاهپوستان شکل گرفته است. تئودور هرتزل، بنیانگذار صهیونیسم، در یکی از آثار خود مینویسد: «وقتی شاهد رستگاری یهودیان هستم، میخواهم به رستگاری آفریقاییها نیز کمک کنم.» زمانی که اسرائیل و اتیوپی تحترهبری هایله سلاسی به شرکای استراتژیک تبدیل شدند، پیوندهای فرهنگیشان نیز مرتباً نمایان شد. در سال 1970، شیمون پرز گفت چیزی عاشقانه در روابط بین اسرائیل و اتیوپی وجود دارد و به نظر میرسد هرکدام، احساس خاصی به دیگری دارد. سرنوشت اقلیتهای قومی در آفریقا با سیاستمداران اسرائیلی گره خورده است. این ایدۀ پیوند ویژه، اسرائیل را بر آن داشت که عملیات موسی (بیرونبردن یهودیان اتیوپیاییِ معروف به فالاشاها از سودان در طول جنگ داخلی 1984) را برنامهریزی کند. به همین ترتیب، هنگامیکه نتانیاهو در سال 2016 از رواندا بازدید کرد، اعلام کرد مردمش درد نسلکشی را میدانند و این همان پیوند منحصربهفردی است که هیچیک از مردم اسرائیل ترجیح نمیدهند داشته باشند.
در عین حال، این نگاه فرهنگی ممکن است درک اسرائیل از سیاست آفریقا را مبهم کرده باشد. رهبران اسرائیلی از راست و چپ در دهۀ 1980 به حمایت از رژیم آپارتاید آفریقای جنوبی اصرار داشتند. فشار فزایندۀ بینالمللی تحمیلشده، تنها به روایت برخی از تصمیمگیرندگان اسرائیلی دربارۀ سرنوشت مشترک دامن زد. بعدها، اسرائیل فعالانه از سودان جنوبی حمایت کرد. این کشور جدید بهعلت میل به حمایت از جمعیت مسیحی و جاندار، در برابر دولت خارطوم و بهرهبری عمر البشیر به وجود آمد. روایت ملی سودان جنوبی منعکسکنندۀ هویت اسرائیلی بود و باعث شد دولت یهود در نیمۀ اول دهۀ 2010 تسلیحات سودان جنوبی را فراهم کند؛ اما این دخالت در نهایت، اسرائیل را به وسط جنگ داخلی سودان جنوبی کشاند که از دهۀ گذشته ادامه دارد. اما اگر ایدۀ پیوند واقعی بین یهودیان و آفریقاییها طرز فکر تصمیمگیرندگان اسرائیلی را شکل داده باشد، اساس همکاری آنها با کشورهای آفریقایی در نهایت با ملاحظات امنیتی عملگرایانه هدایت میشود. بخشهای نظامی و اطلاعاتی بیشترین سهمِ همکاری بین اسرائیل و کشورهای آفریقایی را به عهده داشتند. تا پایان دهۀ 1960 اسرائیلیها نوعی همکاری نظامی (از طریق مأموریتهای مستشاری یا فروش تسلیحات) با هفده کشور آفریقایی داشتند؛ برای مثال، افسران اسرائیلی از نیروهای مسلح اتیوپی حمایت گستردهای برای آموزش نظامی آنها ارائه کردند. از دهۀ 1980، رئیسجمهور کامرون، پل بیا، برای ساختن گارد کشور و گردان مداخلۀ سریع، به افسران سابق اسرائیلی تکیه کرد. اخیراً شرکتهای دفاعی و امنیت سایبری اسرائیل نیز قراردادهای بزرگی را در سراسر این قاره منعقد کردهاند.
اگر هدف از این تعامل اسرائیل در ابتدا مقابله با نفوذ مصر در آفریقا بود، پس از امضای معاهدۀ صلح مصر و اسرائیل در سال 1979 از بین رفت. از آن زمان، منافع امنیتی اسرائیل در آفریقا علیه گسترش گروههای اسلامگرا و استراتژی نفوذ ایران در این قاره شکل گرفته است. اسرائیل از نزدیک، فعالیت این جریانها در آفریقا را با تمرکز بر همکاری و هماهنگی میان گروههایی که از ساحل تا خاورمیانه فعالیت میکنند، رصد میکند. در سال 2014، آویگدور لیبرمن، وزیر امور خارجه وقت، در سفری به کنیا پیشنهاد ایجاد مکانیسم مشترک همکاری خاورمیانه-آفریقا را مطرح کرد؛ اما این ایده در نهایت مورد توجه قرار نگرفت. در بُعدی دیگر، عامل ایران سیاست اسرائیل را مشخص میکند؛ برای مثال، نزدیکی با سودان پیش از توافق ابراهیم بود و از سال 2016 در نتیجۀ تصمیم خارطوم برای فاصلهگرفتن از ایران که از دهۀ 1980 در این کشور فعال بود، آغاز شد. مقابله با نفوذ ایران یک محرک کلیدی برای دستیابی اسرائیل به غرب آفریقاست. این منطقه بهطور سنّتی، هدف سرمایهگذاریهای ایران بوده است. همچنین، مکان اصلی برای شبکههای مالی حزبالله است. برای مثال، اسرائیل حضور خود را در ساحلعاج تقویت کرده است؛ زیرا به برخی از نهادهای تجاری محلی مرتبط با دیاسپورای لبنانی مشکوک است که در تأمین مالی حزبالله در بیروت مشارکت میکنند.
محدودیتها
از همان ابتدا، اولین محدودیت سیاستهای اسرائیل در آفریقا شخصیسازی شدید آن بود. همان طور که در دهۀ گذشته نشان داده شد، رهبری نتانیاهو این رابطه را احیا کرد. نخستوزیر سابق، علیرغم همۀ ایراداتش، سیاستمداری ماهر بود که به اجرای سخنرانیهای بزرگ اعتقاد داشت. او در بازدید از کشورها و ملاقات با سران کشورهایی که بهطور سنّتی تمایلی به ملاقات با مقامات اسرائیلی نداشتند، مؤثر بود. اگرچه این بازدیدها ارزش نمادین زیادی داشتند و نوید حرکت روشنی را میدادند، آن طور که انتظار میرفت به اقدامی ملموس در سطح سیاست تبدیل نشد. تعامل اسرائیل با کشورهای آفریقایی نشاندهندۀ برتری همکاری دفاعی و اطلاعاتی است. در ابتدا، فرض بر این بود که تخصص نظامی اسرائیل ارزش افزودهای را برای سیاست مشارکت در آفریقا فراهم میکند؛ اما برتری اسرائیل در امور نظامی فقط انگیزهای مشخص برای حاکمان آفریقایی ایجاد میکند که مشتاق ارتقای ظرفیتهای شخصی خود باشند.
از آنجایی که ملاحظات نظامی در اولویت سیاستهای اسرائیل در آفریقا بود، فضای زیادی برای ابتکارات دیگر باقی نگذاشت. این عدم تعادل، ناشی از شیوۀ اجرای سیاست خارجی در اسرائیل است. وزارت امور خارجه، بهطور سنّتی، بازیگری حاشیهای در تدوین سیاست خارجی کشور بوده است. این سازمان فاقد نیروی انسانی و فاقد منابع است و مراکز اصلی تصمیمگیری همچنان دفتر نخستوزیر، نیروهای دفاعی اسرائیل و سرویسهای اطلاعاتی هستند. در عمل، دیپلماتهای اسرائیلی ابزاری برای ایجاد روابط قویتر و عمیقتر با همتایان آفریقایی ندارند. اگرچه 46 کشور آفریقایی روابط دیپلماتیک رسمی با اسرائیل دارند، تنها 13 سفارت اسرائیل در این قاره وجود دارد. بسیاری از کسانی که مسئول روابط دوجانبه هستند، در وزارت امور خارجه در اورشلیم باقی میمانند و بهندرت به این قاره سفر میکنند. بهطور کلی، تخمین زده میشود که بیشتر از 30 دیپلمات در داخل وزارتخانه با آفریقا سروکار ندارند. از طرفی، همکاری در پروژههای اقتصادی و عمرانی آغاز شده است. حمایت اسرائیل از بخش کشاورزی اتیوپی قبلاً در دستورکار مشارکت با آدیسآبابا بود که در دهۀ 1950 تأسیس شد. از آن زمان، اسرائیل برای پیشبرد چنین برنامههایی به آژانس توسعۀ خود (Mashav) متکی بوده است؛ اما منابع این نهاد، مانند وزارت خارجه، محدود است؛ زیرا اسرائیل تنها 1/0 درصد از تولید ناخالص داخلی خود را به کمکهای بینالمللی اختصاص میدهد. شرکتهای اسرائیلی عمدتاً در صنعت معدن و فناوری کشاورزی در این قاره فعالیت میکنند؛ اما حضور آنها بیشتر نتیجۀ شبکههای فردی است تا حمایت سیاسی ارائهشده توسط مقامات اورشلیم.
این عدم توازن بین مسائل نظامی و اقتصادی یک رویکرد محدود امنیتیمحور ایجاد میکند که در واقع، چشمانداز ایجاد مشارکتهای گستردۀ دوجانبه را کاهش داده است. این رویکرد به همان رفتار امنیتیاطلاعاتی که مشخصۀ روابط اسرائیل با کشورهای آفریقایی است، دامن زده است. بر اساس این نگاه، رهبران آفریقایی با ایدۀ همکاری مخفیانه یا صرفاً محتاطانه با مجموعههای نظامی و صنعتی اسرائیل راحتتر هستند و تمایل کمی به انتشار کامل روابط خود با دولت یهود دارند. این روند در نحوۀ مخالفت دولتهای آفریقایی با اسرائیل در سازمان ملل مشهود است. از نظر آماری، کشورهای آفریقایی تمایل دارند به قطعنامههای سازمان ملل در محکومیت مداخلات نظامی اسرائیل در سرزمینهای فلسطینی رأی دهند. در سال 2019، یک ارزیابی در مورد آرا در سازمان ملل نشان داد که کشورهای آفریقایی در 90 درصد از آرای مربوط به موضوع فلسطین با اسرائیل مخالف بودند. آفریقای جنوبی و نامیبیا از سازمان ملل خواستهاند که اسرائیل را بهعنوان رژیم آپارتاید به رسمیت بشناسد و بسیاری از روشنفکران و فعالان آفریقایی طومارهایی مانند پاسخ جهانی جنوب را امضا کردند که خواستار پایاندادن به اشغال سرزمین فلسطین توسط اسرائیل است.
چنین نگرشهایی همچنین توضیح میدهد که چرا پذیرش اسرائیل بهعنوان یک بازیگر ناظر در اتحادیۀ آفریقا بهراحتی محقق نشد. این تصمیم توسط موسیمحمد، رئیس کمیسیون اتحادیۀ آفریقا، در ژوئیه 2021 اتخاذ شد. ناظران حدس میزنند که این اقدام توسط جمهوری دموکراتیک کنگو، فلیکس تشیسکدی که در حال حاضر ریاست دورهای اتحادیه آفریقا را بر عهده دارد و در ماه اکتبر از اسرائیل بازدید کرد، انجام شده است. این تصمیم میتوانست بیسروصدا تأیید شود. به هر حال، کشورهای دیگری مانند بریتانیا، امارات، کویت و یونان قبلاً چنین وضعیتی داشتند و به تشکیلات خودگردان فلسطین نیز در سال 2013 همان حقوق ناظر اعطا شد. این وضعیت بهخودیخود چیزی بیش از یک امر نمادین نیست؛ زیرا کشورهای ناظر نمیتوانند در تصمیمگیری اتحادیۀ آفریقا مداخله کنند. با این حال، کمتر از 21 کشور از 55 کشورِ عضو، نارضایتی خود را از تصمیم برای پذیرش اسرائیل بهعنوان ناظر، پس از اتخاذ این تصمیم ابراز کردند و تکرار کردند که دو درخواست قبلی اسرائیل (در سالهای 2013 و 2016) عمدتاً بهدلیل اشغال سرزمینهای فلسطینی رد شده است. در حال حاضر، اعتبارنامه لغو نشده است؛ اما انتظار میرود این موضوع دوباره در دستورکار نشست بعدی سران کشورها که در اوایل سال 2022 برنامهریزی شده است، مطرح شود.
جمعبندی
در مجموع، توضیحات ذکرشده، واقعیت پیچیدۀ موقعیت اسرائیل در آفریقا را منعکس میکند. برای چندین دهه، دولت یهود روابط خود را با کشورهای آفریقایی ایجاد کرده است؛ اما این امر عمدتاً از طریق همکاری محتاطانه، اگر نه مخفیانه، انجام شد. احتیاط آفریقایی در برابر مشارکت کامل، تا حد زیادی، تحتتأثیر مسئلۀ فلسطین بوده است. با این حال، به نظر میرسد که امضای توافقنامۀ ابراهیم با جداکردن عادیسازی روابط با اسرائیل و پیشرفت در ایجاد کشور فلسطین، این معادله را بهطور اساسی تغییر داد. این توافقنامه به کشورهای آفریقایی مانند مراکش و سودان کمک کرد حساب خود را تا حدودی جدا کنند؛ همان طور که اتحادیۀ آفریقا با تصمیم ژوئیۀ گذشتۀ خود، اقدامی در همین راستا انجام داد. برایند سخن اینکه آیندۀ روابط اسرائیل با آفریقا به دو عامل اصلی بستگی دارد: 1. توانایی دولتهای اسرائیل برای فراتررفتن از مبادلات نظامی و اطلاعاتی و حمایت از طرحهای اقتصادی و توسعۀ گستردهتر؛ 2. ضرورت احیای روند صلح اسرائیل و فلسطین. اگرچه در نقشه، کشورهای آفریقایی ممکن است دور از غزه و کرانه باختری به نظر برسند، جوامع مدنی آنها به موضوع فلسطین بهعنوان موضوع اصلی نگاه میکنند که خاطرات محلی اشغال استعماری را منعکس میکند. به همین دلیل است که تداوم درگیری، مانع جدی در مسیر حرکت اسرائیل از عادیسازی سرد به روابط گرم با شرکای بالقوه خود در آفریقاست.